پشت‌پرده استقلالی نشدن رضاییان

به گزارش روزنامه خبرورزشی، ولی بد نیست بدانید در این بین اتفاقاتی افتاد و حتی تماس‌هایی برقرار شد...

اول‌؛ پس از آن‌که برانکو ایوانکوویچ نظر نهایی خود را درباره رامین رضاییان گفت و تأکید کرد او را نمی‌خواهد، علیرضا منصوریان از فرصت استفاده کرد. او برای پست مدافع راست استقلال دنبال بازیکن بود. وریا فصل خوبی را در این تیم سپری نکرد و مکویان هم می‌خواست برود، فقط می‌ماند خسرو حیدری. منصوریان با خودش فکر کرد اگر رامین را بیاورد، می‌تواند مشکل جناح راست تیمش را حل کند به همین دلیل سریعاً با افتخاری صحبت کرد و گفت رامین رضاییان را می‌خواهد.

دوم‌؛ منصوریان تنها به افتخاری نگفت و خودش دست به کار شد. منابع خبری فاش کردند او به شخصه با رامین رضاییان تماس گرفت و با مدافع سابق قرمزها به صورت تلفنی حرف زد. منصوریان در این تماس به رامین گفت: «تو را می‌خواهم و رویت حساب کرده‌ام، فصل بعد به استقلال بیا. می‌دانم قلباً استقلالی هستی و پیش از پرسپولیس هم، قرار بود ابتدا به تیم ما بیایی.» رامین رضاییان هم در صحبت‌های خود نشان داد چندان بی‌میل نیست چنین انتقالی صورت بگیرد. با این حال به منصوریان گفت: «باید ابتدا رضایتنامه‌ام را بگیرم.»

سوم‌؛ رامین رضاییان در ادامه به باشگاه مراجعه کرد تا رضایتنامه‌‌اش را دریافت کند. آن روز علی پروین هم به باشگاه پرسپولیس رفت. طاهری در جلسه گفت برای دادن رضایتنامه شرط دارند. رامین هم وقتی پرسید، متوجه شد مهمترین شرط باشگاه برای صدور رضایتنامه، استقلالی نشدنش است. او لحظه‌ای مکث کرد و ابتدا این موضوع را نپذیرفت و گفت آن‌ها (پرسپولیس) او را نمی‌خواهند و دیگر نباید کار داشته باشند به چه تیمی می‌رود. در این بین پروین از رامین خواست شرط را بپذیرد. رضاییان هم پس از دو دو تا کردن، فهمید اگر رضایتش را نگیرد به مشکل می‌خورد به همین خاطر پذیرفت. طاهری اما قول شفاهی رامین را نپذیرفت و به او گفت: «جلوی علی آقا باید قسم بخوری به استقلال نمی‌روی.» رامین هم که راه دیگری نداشت، جلوی پروین قسم خورد به استقلال نمی‌رود و بدین ترتیب باشگاه رضایتنامه‌‌اش را صادر کرد.

چهارم‌؛ این روزها هر چند شایعه انتقال رامین به استقلال همچنان شنیده می‌شود ولی اگر سراغ منصوریان بروید، متوجه می‌شوید با وجود میل دو طرف، این اتفاق نمی‌افتد. منصوریان به نزدیکان خود گفته است: «رامین می‌خواست بیاید ولی قسم خورده و نمی‌تواند بیاید...»