هاشمی با کاندیداتویاش اصلاحطلبان را حذف کرد
پارسینه: عباس سلیمی نمین با اشاره به کاندیداتوری هاشمی رفسنجانی در انتخابات ریاست جمهوری میگوید: به نظر من الان هم ایشان اقدام به حذف جریان اصلاحطلب کرد. ایشان جریان چپ امروز را هم به نوعی منفعل کرد.
سلیمینمین معتقد است که هاشمی رفسنجانی همیشه بیشترین برخوردها را با متنقدان خود دارد و اصلا انتقادپذیر نیست ولی حقشناس میگوید آقای هاشمی رفسنجانی همین که در انتخاباتها خود را در معرض رای میگذارد، نشانهای از انتقادپذیری ایشان است.
در کنار مباحث مربوط به نقدپذیر بودن یا نبودن هاشمی رفسنجانی، فضای سیاسی کشور در آستانه انتخابات، علت کاندیداتوری هاشمی رفسنجانی, دلایل حمایت اصلاحطلبان از هاشمی و... از دیگر مباحث مطرح شده توسط سلیمینمین و حقشناس است.
متن زیر بخش اول این مناظره است:
***سلیمینمین: اعتقاد ندارم هاشمی دقیقه نود برای ثبتنام تصمیم گرفته***
تسنیم: به عنوان سوال اول بفرمایید نظرتان در مورد ثبتنام آقای هاشمی رفسنجانی در انتخابات ریاست جمهوری چیست؟ با توجه به اینکه آقای سعید حجاریان گفتند که هاشمی رفسنجانی در دقیقه 90 وارد عرصه رقابت انتخابات میشوند، ایشان در ساعتهای پایانی برای ثبتنام حاضر شدند. کاندیداتوری آقای هاشمی رفسنجانی را چگونه ارزیابی میکنید؟
سلیمینمین: بسم الله الرحمن الرحیم. بنده این حرف را قبول ندارم که آقای هاشمی در دقیقه نود تصمیم گرفتند در انتخابات ریاست جمهوری ثبتنام کنند بلکه به اعتقاد بنده ایشان یک برنامهریزی بلند مدت را برای این منظور پیاده کردند.
*** سلیمینمین: حضور هاشمی رفسنجانی یک حرکت تحمیلی به جامعه است***
سیاستمداری مانند آقای هاشمی که دو شکست فاحش را در کارنامه خود دارد، هیچگاه بیگدار به آب نمیزند و یقیناً با فرآهم کردن مقدمات لازم پا به این عرصه میگذارد. به نظر بنده اینگونه حرکات یک حرکت تحمیلی به جامعه است، زیرا آقای هاشمی با این نوع ورود به عرصه انتخابات فرصت را از جامعه گرفتند.
اگر فرد با صداقت اعلام کند که من خواهم آمد، باالتبع مردم میتوانند در مورد سوابق و عملکرد این فرد مطالعه و بررسی بیشتری را داشته باشند و در صورتی که این فرصت از جامعه گرفته شود، جامعه به جای اینکه با تفکر و تحقیق یک انتخاب هوشمندانه انجام دهد به سمت انتخاب احساسی میرود.
*** سلیمینمین: آقای هاشمی تا وقتی از استیصال اصلاحطلبان مطمئن نشد، گام بعدی را برنداشت***
من فکر میکنم که آقای هاشمی بر خلاف اظهاراتشان عملکرد متفاوتی داشتند. آقای هاشمی تا زمانی که از استیصال جریان اصلاحطلب برای رسیدن به یک نقطه مشترک اطمینان حاصل نکردند، گام بعدی را برنداشتند. به عبارت دیگر گامهایی را که ایشان تا لحظه ثبتنام برداشتند، کاملاً قابل احساس و مطالعه است. حال آنکه هر کدام از این گامها مفاهیمی دارد و یا میتوان گفت این گامها از لحاظ سیاسی، گامهای پیش برنده و یا گامهای رو به عقب است که هر کدام در جای خود قابل بررسی است.
اجازه بدهید انتخابات را محدود به یک شخص خاص نکنیم. یقیناً انتخابات در این دوره یک حرکت رو به جلو است و ما شاهد تحرکات جدیدی هستیم. من این تحرک را در سه ضلعی شدن انتخابات میدانم که نتیجه این سه ضلعی شدن این است که اگر در گذشته انتخاب مردم محدود به دو جریان بود، امروز گام بلند ما این قدرت انتخاب را افزایش داده است.
به دلیل محدودیتهایی که در ساختار انتخابات ما وجود دارد، به مردم اجازه نمیدهد که انتخاب درست را انجام دهند. به خصوص بازیگردانیهایی که در این صحنه انجام میگیرد و ترفندهای سیاسی از طرف این بازیگردانها موجب میشود این محدودیتها بیشتر شود و به جای اینکه کمک کنیم که این فضا گستردهتر شود تا مردم بتوانند با دقت عمل بیشتری در این زمینه عمل کنند ولی مشاهده میشود این بازیگردانیها شرایط را سختتر کرده است لذا من فکر میکنم به جای طرح این مباحث بر روی مزیتهای این دوره انتخابات و عوامل کم رنگ و یا پر رنگ کننده این مزیتها بحث کنیم که برای جامعه نیز مفیدتر باشد.
حقشناس: بسم الله الرحمن الرحیم. از شما تشکر میکنم که امکان این گفتوگو با آقای سلیمینمین را فراهم کردید و امیدوارم که این گفتگو در انتخابات 92 تاثیر مثبت بگذارد. بنده عقیده دارم که انتخابات 92 به لحاظ ویژگیها و تاثیرگذاری در آینده ایران نسبت به تمام انتخاباتها در طول سیوچند سال اخیر متفاوت است. میتوانیم فضای پیشرو را به یکی از قلههای مقوله انتخابات در نظر بگیریم که شاید به پس و پیش آن قابل تقسیم باشد.
شاید یکی از استفادههایی که میشود از این انتخابات کرد، خروج از بحرانی باشد که فضای سیاسی کشور بعد از انتخابات 88 دچار شد و این انتخابات میتواند با راهنمایی به برون رفت از این بحران کمک کند. من نگاهم به انتخابات بر این گفته استوار است که انتخابات میتواند تبدیل به یک فرصت تاریخی برای ملت، کشور و فضای سیاسی کشور تلقی شود، منتهی تصمیمسازان سیاسی و بازیگران اصلی سیاست در کشور باعث میشوند که بتوان از این فرصت تاریخی به نحو احسن استفاده کرد و یا با فرصتسوزی سبب شوند که دشمنان ملت این فضا را به یک تهدید برای کشور و مردم تبدیل کنند.
من یک سه ضلعی را در این زمینه موثر میدانم که با اهرمها و اقدامات خود میتوانند بر این فضا تاثیر بگذارند. دو ضلع آن در داخل از کشور و یک ضلع دیگر آن در خارج از کشور نقش بازی میکنند. یک ضلع آن مربوط به نظام سیاسی کشور است که بخشی از آن را دولتیها که برگزار کننده انتخابات هستند، ایفا میکنند. این بخش اعم از مجموعه وزارت کشور، استانداریها و فرمانداریها و ... است و بخش دیگر نیروهای امنیتی و انتظامی هستند و بخش سوم نیز که به نظارت بر میگردد، مربوط به بازرسان و ناظرانی هستند که ذیل شورای نگهبان نقش ایفا میکنند.
بخش دیگر نیز به تبلیغات برمیگردد، مانند رسانهها و به ویژه صدا و سیما که با برگزاری مناظرههای تلویزیونی در انتخابات 88 یکی از محوریترین اضلاع اثرگذار بود. در راس همه اینها مقامات بلندپایه نظام سیاسی هستند که با سیاستگذاریها و تبیین شاخصها و دیدگاهها میتوانند به انتخابات جهت بدهند و موثر باشند. مانند پیام رهبر انقلاب در نوروز 92 که اعلام کردند و مشاهده شد که نگاه ایشان به انتخابات حضور تمام سلایق سیاسی است.
رهبر انقلاب در جایی که اشاره داشتند "من یک رای بیشتر ندارم"، به نوعی پاسخ به حرف آقای احمدینژاد در سال تحویل بود. ایشان توضیح دادند که آن یک رای هم برای هیچ شخصی مشخص نیست تا از این طریق جلوی سوءاستفاده افرادی که خود را به ایشان نزدیک میدانند، گرفته باشند و نهایتاً در مشارکت حداکثری مردم در انتخابات تاکید داشتند.
بنده ضلع بعدی را مربوط به جامعه میدانم که مانند ضلع قبل دارای چند بخش است. مهمترین این ضلع مردم است که پای صندوق رای میروند و برآوررد شده است که چیزی حدود 48 الی 50 میلیون واجد شرایط برای شرکت در انتخابات هستند و این مردم هستند که به عنوان صاحبان اصلی انقلاب نظر نهایی را دادند و همه باید برای این نظر ارزش قائل باشند و در میان این گستره ما میتوانیم به نقش نخبگان سیاسی و احزاب و گروههای سیاسی که بخشهایی از این قاعده را تشکیل میدهند، اشاره کنیم.
ضلع بعدی که در انتخابات 92 نقش بازی میکند، فضای بیرونی کشور است که ادامه سیاست خود در ارتباط با ایران را به نتیجه این انتخابات گره زده است. گفتوگوهایی که مابین ایران و گروه 1+5 به خصوص از الماتی 1 و 2 به بعد طی شده است، حاکی از این است که فضای دو طرف متاثر از این انتخابات است.
تحریمهای یکجانبه و کور که از طرف آمریکا و کشورهای اروپایی صورت گرفته است و بر اقتصاد ما نیز تاثیر داشته و شاهد افزایش تورم، بیکاری و کاهش ارزش ریال در مقابل دلار هستیم، عمدتا به همین سیاستها مربوط است و تاثیر گذاشته شد. این تاثیر نیز بر نحوه انتخاب ملت ایران و گرایش به سمت کاندیدا بر اساس شعارهای خود در این زمینه موثر است. به نظر من این ویژگیهایی که ذکر کردم، انتخابات 92 را در بر میگیرد.
من با نظر آقای سلیمینمین موافق هستم که میفرمایند برای اولین بار در طول انتخابات ریاست جمهوری شاهد سه قطبی شدن انتخابات هستیم. اگر بخواهیم یک تقسیمبندی از اول انقلاب در مورد انتخابات ریاست جمهوری داشته باشیم، میبینیم که انتخابات ما یا تک قطبی و یا دو قطبی و یا سه قطبی بوده است. انتخابات دوره اول دو قطبی بود که یک قطب آن بنیصدر و قطب دیگر آن نیروهای مقابل بنیصدر بودند.
انتخابات دور دوم تا دور پنجم ما یک انتخابات تک قطبی بود. به این معنی که وقتی شهید رجایی کاندیدا میشوند، رقیبی در انتخابات ندارند و بعد از شهادت ایشان نیز که آیتالله خامنهای کاندیدا میشوند، در حقیقت رقیب جدی را در مقابل ایشان نمیبینیم.
در انتخابات دور پنجم که آقای هاشمی ورود پیدا میکنند، باز یک انتخابات تک قطبی بود ولی انتخابات دور دوم آقای هاشمی باز یک نوع انتخابات دو قطبی است که در یک طرف آقای توکلی و در طرف دیگر آقای هاشمی قرار دارند. انتخاب اول آقای خاتمی نیز دو قطبی و انتخاب دوم ایشان باز تک قطبی است و نهایتاً انتخابات 84 به سمت انتخاباتی کثیرالاضلاع میرود که برای اولین بار به مرحله دوم میکشد.
فردای روز انتخابات 84 و یا حتی قبل از آن شاهد هستیم که آقای احمدینژاد از گفتمان اصولگرایی خارج شده و به نوعی در ذیل ساز و کاری که آقای ناطق نوری برای سروسامان دادن به اصولگرایان طراحی کرده بودند قرار نمیگیرد و خود را به اصولگرایان تحمیل میکنند و تبدیل به قاعده این هرم شده است. اصولگرایان نیز خواسته و یا ناخواسته در این انتخابات و به خصوص در مرحله دوم پشت سر آقای احمدینژاد قرار میگیرند.
***حقشناس: آقای احمدینژاد تلاش میکند ضلع سوم فضای سیاسی انتخابات باشد***
آقای احمدینژاد در این هشت سال تمام تلاش خود را کرد تا بتواند به نوعی ضلع سومی را در فضای سیاسی کشور تعریف کند تا بتواند خارج از دو گفتمان اصولگرایی و اصلاحطلبی که تا الان کشور را اداره میکرد، حرکت کند. شبیه این تلاش را میتوان در حرکتی کارگزاران در دوره اول آقای هاشمی دید که ایشان سعی میکردند تعریف گفتمانی بین اصلاحطلبان و محافظهکاران و یا بین راست و چپ ایجاد کنند.
آقای احمدینژاد با امکانات عظیم مالی و تبلیغات در این هشت سال سعی کرد ضلع سومی را ایجاد کند که نهایتا بتواند در انتخابات 92 از آن بهره ببرد. به نظر میرسد که با اقدام اخیر ایشان یعنی حضور در کنار آقای مشایی در روز ثبتنام از این تلاش هشت ساله خود پردهبرداری کرد و حتی با منع و یا اجبار نامزدهای نزدیک به دولت به انصراف از کاندیدای ریاست جمهوری خواست موقعیت نامزد مورد نظر خود را آنجا یکی کند.
به عنوان مثال ما میبینیم که قبل از این جریان آقایان الهام، نیکزاد و صالحی از نامزدهای مورد نظر دولت بودند که موفق به ثبتنام نمیشوند و برخی دیگر مانند آقایان رحیمی، جوانفکر، خلیلیان که موفق به ثبتنام شدند، قبل از اعلام نظر شورای نگهبان انصراف دادند، از این رو میتوان گفت آقای احمدینژاد در نظر دارند که این کاندیدای مورد نظر را یکه نگه دارند تا این فرد مذکور باشد تا این گفتمان را ادامه دهد و به نوعی این کاندیدا را به شورای نگهبان تحمیل کند.
تسنیم: قبل از ورود آقای هاشمی رفسنجانی مطرح شد که ایشان میخواهند پس از کسب نظر بزرگان نظام در عرصه رقابت انتخابات حاضر شوند و یا گفته شده که بعد از این تماسها، آقای هاشمی برای ثبتنام به وزارت کشور آمدند ولی این موضوع به شدت تکذیب شد. نظر شما چیست؟ علت اصلی کاندیداتوری آقای هاشمی از نظر شما چه میتواند باشد؟ شما چه سناریویی را در این زمینه میبینید؟
سلیمینمین: ابتدا توضیحاتی را در مورد فرمایشات آقای حقشناس در مورد سه قطبی شدن فضای انتخابات که یک حرکت رو به جلو است، عرض کنم. مهم است که ما بتوانیم فضایی در کشور برقرار کنیم که پایگاه قدرت یعنی مردم بتوانند اِشراف بیشتری در جریانات سیاسی پیدا کنند. صرف نظر از اینکه چه کسی به قدرت برسد، یک موهبت است و مهم تقویت پایگاه واقعی قدرت در ایران و تضمین کننده سلامت معادلات در کشور است که این مسئله بسیار حائز اهمیت است.
لذا ما باید به این مسایل بپردازیم که چه کسانی درست در نقطه مقابل این مطلوب حرکت میکنند. در گذشته گروههایی هم بودند که از دو قطبی شدن فضای سیاسی کشور جلوگیری میکردند. آقای حقشناس درست میفرمایند ما در دورانهایی نیاز به یک انسجام اجتماعی در مورد انتخاب رئیس جمهور بودیم. در آن زمان فضای کشور بسیار پر تنش و کشور هم در حال جنگ بود، از این رو باعث شد مردم بپذیرند فردی که در پست ریاست جمهوری است، به دور از تلاطم باشد و در واقع ما فردی را در راس قوه مجریه داشته باشیم که ملت به دور ایشان یک انسجام و ائتلافی داشته باشند. این ناشی از شرایط اجتماعی آن زمان بود که ما یک شرایط بسیار شکنندهای از لحاظ سیاسی داشتیم.
***سلیمینمین: در دورههایی عدهای مخالف دو ضلعی شدن بودند/دو قطبی شدن مغایر حضور در قدرت بود***
اما زمانی که این شرایط سیاسی برطرف شد و کشور میخواست وارد یک فضای دو ضلعی شود، یعنی شاهد یک رقابت جدی بین دو جریان اجرایی کشور باشد، عدهای مقابل این دو ضلعی شدن ایستادند و موافق این دو ضلعی شدن نبودند، زیرا دو قطبی شدن مغایر حضور مستمر این عده در قدرت بود، ولی به دلیل اینکه جامعه به رشد رسید، کشور نیازمند یک رقابت جدی بود و در خود هم برگزاری انتخابات دو قطبی را می دید، بنابراین به این سمت حرکت کرد.
عدهای با این حرکت موافق نبودند و دنبال بهانههایی میگشتند که با آن بهانهها هزینههایی را بر کشور و ملت تحمیل کنند البته محمل تامین هزینهها جای دیگری بود و به صراحت عنوان نمیکردند که ما نمیخواهیم چالشی به طور جدی در انتخابات به وجود آید و بدنه قدرت ما را تهدید کند. امروز نیز باید این فضا را درک کنیم. همان افرادی که مخالف دو قطبی شدن فضای سیاسی و انتخابات بودند، امروز مانع این سه قطبی شدن هستند. من یادم میآید که در سال 75 یک مصاحبه اختصاصی در کیهان با آقای کروبی داشتیم که در آن موقع جریان چپ به کلی منفعل شده بود و بعد از انتخابات چهارم مجلس نسبت به ورود مجدد به صحنه سیاست کاملا احساس یاس میکرد.
***انگشت اتهام کروبی به طرف هاشمی***
ما در این مصاحبه دلایل به حاشیه رفتن جریان چپ را از آقای کروبی سوال کردیم. ایشان عمدتا انگشت اتهام را به سمت آقای هاشمی نشانه میگرفت و میگفت ما هر زمان که جلسه میگذاشتیم تا جریان چپ که در آن زمان جریان اصلاحطلب وجود نداشت و اصطلاحا به آن جریان چپ میگفتند، شروع به کار کند، با کارشکنی و دستاندازیهایی از طرف آقای هاشمی مواجه میشویم لذا آقای کروبی از بازگشت به صحنه سیاسی مایوس بودند و تدابیر آقای هاشمی را علت این یاس عنوان میکردند.
***سلیمینمین: هاشمی میخواست فقط یک جریان بر کشور حاکم باشد***
آقای کروبی کدهایی از آقای هاشمی را میدادند که این مصاحبه جای این مباحث نیست ولی این گفتوگو موجود است که اگر کسی خواست در این زمینه تحقیق کند، مستندات آن موجود است که چگونه آقای هاشمی به دنبال این بودند که فقط یک جریان بر کشور حاکم باشند. خب! این جریان در سال بعد وارد شدند و به صورت قانونی قوه مجریه را در دست گرفتند. حالا حذف آدمهای در ارکان اجرایی و یا منتقدین جای بحث است که شاید برای نسل امروز امری مکشوف نباشد و اینها نکاتی است که در بررسی این موضوع که عدهای میخواهند ما به عقب برگردیم، مهم است.
***علت ثبتنام همزمان هاشمی و مشایی***
البته قطبی شدن انتخابات با دو ضلعی و یا سه ضلعی شدن انتخابات فرق میکند. قطبی شدن انتخابات جریانات، کاری به اینکه این کیست و آن کیست، ندارند و فقط یک تنفری وجود دارد که باعث میشود به جریان مقابل آن تنفر رای داده شود که الان نیز شاهد دامن زدن به این جریانات هستیم.
حضور همزمان دولتیها و آقای هاشمی در ستاد انتخابات به این مسئله ارتباط دارد که به نوعی قطب مقابل را خود انتخاب کنند. عباس عبدی گفته است که دولتیها به آقای هاشمی اطلاع دادند که ما داریم میآییم و شما هم راه بیفتید. من کاری به صحت این گفته ندارم اما قرائن نشان میداد. همچنین بنده در دانشگاه تهران با آقای زیباکلام به عنوان نماینده آقای هاشمی مناظرهای داشتم که در آنجا نیز آقای زیباکلام عنوان کرد اگر مشایی بیایید، آقای هاشمی نیز حتما کاندیدا میشود که من در آنجا گفتم که مگر میشود آقای هاشمی آمدن خود را مشروط به آمدن مشایی کند. یعنی ایشان هیچ کاری را در انتخابات نکند و منتظر موضعگیری مشایی شود که میآید و یا نمیآید.
حقشناس: چه کسی گفت که اگر مشایی بیایند، آقای هاشمی حتما کاندیدا میشود؟
سلیمی نمین: این حرف را زیباکلام در مناظره با بنده و آقای داوری در دانشگاه تهران گفت که من عرض کردم حرف غلطی است و آقای هاشمی برنامهریزی کرده است و میآید و این آمدن هم هیچ ارتباطی با آمدن مشایی ندارد البته برای اینکه آقای هاشمی فضا را قطبی کند، قطعاً مایل است با نماینده دولت احمدینژاد رقابت کند و رقابت خارج از این حوزه برای ایشان زیاد مقرون به صرفه نیست. بیایید کمی هدف آقای هاشمی در قطبی کردن انتخابات را بشکافیم.
*** سلیمینمین: هاشمی الان اقدام به حذف جریان اصلاحطلب کرد***
سابقهای که آقای هاشمی در حذف جریانات سیاسی در گذشته داشتند را در نظر بگیرید. به نظر من الان هم ایشان اقدام به حذف جریان اصلاحطلب کرد. ایشان جریان چپ امروز را هم به نوعی منفعل کرد. چگونه این جریان را منفعل کرد؟ یعنی یک تکثری را در این جریان ایجاد کرد که خود در این تکثر نقش اساسی داشت.
آن چیزی که برای جریان اصلاحطلب مهم است، این است که در صحنه جریانات سیاسی کشور حضور داشته باشد و از فرصت انتخابات استفاده کرده و خود و تفکرات جریان خود را به مردم معرفی کند، کما اینکه جریان اصولگرا و دولت هم به دنبال معرفی تفکرات و اهداف خود است ولی زمانی که شما با بازیگری فضای انتخابات را از حوزه تفکر خارج کردید، این میشود که فضای انتخاباتی کشور به این روز افتاده است.
*** سلیمینمین: سابقه هاشمی نشان میدهد که نمیتواند جریان اصلاحات را نمایندگی کند***
به توجه به سابقه آقای هاشمی که گَهی با جریان چپ ائتلاف میکرد و گهی در مقابل این جریان قرار میگرفت و سوال اساسی اینجاست که چرا آقای هاشمی این فرصت را از جریان اصلاحطلب گرفته است؟ آیا آقای هاشمی جریان اصلاحطلب را نمایندگی میکند؟ نه! تاریخ این چند دهه چنین چیزی را میگوید و نه مبانی فکری ایشان این نمایندگی را بیان میکند. زیرا مبانی فکری و عملکرد آقای هاشمی رفسنجانی نشان میدهد که چنین چیزی وجود ندارد.
اما چه عاملی سبب شد که یک جریان یا منفعل شود و یا به دنبال فرصتگیری باشد، یعنی به امید اینکه آقای هاشمی بیایید و قدرت را در دست بگیرد تا شاید ما هم پُست بگیریم و اندیشه و تفکر ما مهم نیست البته من این تفکر را در مورد همه طیفهای جریان اصلاحطلب نمیدانم و بعضی از دوستان اصلاحطلب ما هنوز هم میگویند که آقای هاشمی نماینده ما نیست و ما اصلاً نباید ایشان را به عنوان نماینده اصلاحطلبان معرفی کنیم.
از سوی دیگر بعضی دیگر از این دوستان ما که مسئله آنها تفکرات و عقاید نیست و صرفا اینکه کسی بر سر قدرت بیایید که ما هم چند پُست بگیریم را یک حداقلی برای خود میدانند و به همین دلیل ایشان را نماینده اصلاحطلبان معرفی میکنند، پس بحثی که ما داریم، این است که آقای هاشمی سعی دارد این سه ضلعی را بهم بزند و تا الان نیز موفق بود که سه ضلعی را به دو ضلعی تبدیل کند و از دو ضلعی هم به قطبی تبدیل کند.
*** سلیمینیمن: چرا هاشمی علاقه دارد با مشایی رقابت کند؟***
آقای حقشناس درست میفرمایند که دولت هم به دنبال ایجاد چنین فضایی است، کما اینکه هیئت وزیران اعلام کردند که مشایی کاندیدای دولت نیست و نماینده آقای احمدینژاد است. این مسئله هم قابل تامل است، اما چرا آقای هاشمی علاقه دارد با آقای مشایی رقابت کند و برعکس؟ این است که ما فضای دو ضلعی را به قطبی تبدیل میکنیم. البته امیدواریم مردم فریب این فضا را نخورند، زیرا این فضایی نیست که به رشد ما کمک کند و فضای گزینشی باشد بلکه هر دو سر این قطب یکی هستند و خیلی با هم تفاوت نمیکنند.
*** سلیمینمین: کارهای مشایی شباهت زیادی به خط مشی هاشمی دارد***
در این چند سال قبل کارهایی که آقای مشایی انجام داده است، تشابه زیادی با خطمشی آقای هاشمی دارد و من تفاوت زیادی نمیبینم و اگر حرف آقای عبدی را مبنی بر اینکه دولت با آقای هاشمی تماس گرفته است را نپذیریم، علت حضور این دو نفر به صورت همزمان همین تشابه رفتار و عملکرد است و به جامعه پیغام دهند که رقیب من ایشان است و طیف دیگر باز به مردم پیغام دهد رقیب من هم ایشان است تا فضا را به سمت قطبی شدن ببرند.
تسنیم: آقای دکتر حقشناس آقای سلیمینمین گفتند که آقای هاشمی رفسنجانی نمیتوانند جریان اصلاحات را نمایندگی کنند و فقط میخواهند رقبای خود را در این سیاسیبازی حذف کنند. نظر شما در این مورد چیست؟
حقشناس: حقیقت این است که آقای هاشمی دورههای متفاوتی را دارد و ما نمیتوانیم آقای هاشمی را که در دهه 60 و یا 70 در صحنه سیاست بود را با هاشمی امروز مقایسه کنیم و باید مقداری تفاوت قائل شد. در دهه 60 و 70 تصمیمگیران به یک نوعی رفتار کردند و آقای هاشمی نیز یکی از همان تصمیمگیران است.
***حقشناس: هاشمی سیاستمدار حرفهای است***
من هم در این زمینه با آقای سلیمینمین موافق هستم که در مجموعهای به نام حزب جمهوری اسلامی خیلی رقابت را با رقبای خود بر نمیتابد ولی آقای هاشمی اینجا تنها نیست و در برخی دورهها به دلیل اینکه خود را راس نزدیکترین نهاد مردمی میبیند که به خط امام خمینی(ره) نزدیک است، خود را به نوعی مطلق میداند اما اگر بخواهم تعریفی از آقای هاشمی ارائه دهم، باید بگویم که ایشان یک سیاستمدار حرفهای در عرصه سیاست است.
*** حقشناس: آقای هاشمی نمیتواند نسبت به قدرت بیتفاوت باشد***
اگر ما بخواهیم این عنوان را برای یک نفر در جمهوری اسلامی در نظر بگیریم، شاید این عنوان فقط برای آقای هاشمی باشد. با توجه به اینکه قدرت آمیخته با سیاست است و سیاستمدار که بخواهد در عرصه سیاسی حضور داشته باشد، نمیتواند نسبت به قدرت بیتفاوت باشد، ایشان نیز به شدت سیاستورزی میکند و در این نقض کاملاً بینظیر است.
آقای هاشمی در 34 سال گذشته یکی از قدرتمندترین افراد در عرصه سیاست بوده و به انحاء مختلف سعی کرده تا این موقعیت را برای خود حفظ کند. آقای هاشمی در زمانهایی که منشاء قدرت نهادهای شناخته شده حکومت بوده است، سعی کرده است که این نهادها را به دست آورد که به دست هم آوردند.
شما ببنید در دورهای که امام خمینی (ره) منشأ قدرت در این نظام بودند، آقای هاشمی به عنوان عضو شورای انقلاب و یا عضو شورای پایان دهنده به اعتصابات کنندگان در صنعت نفت انتخاب میشوند و بعد از انقلاب کسی است که حکم مهندس بازرگان را در 15 بهمن قرائت میکند. این موارد ارتباطهایی است که آقای هاشمی در نزدیک منشاء قدرت یعنی امام خمینی (ره) دارند.
در ادامه نیز ما این روند در شکلگیری حزب جمهوری اسلامی میبینیم. وقتی حلقه اطراف امام خمینی (ره) حس میکنند که باید حزبی در کشور شکل بگیرد، این اتفاق میافتد و حزب تشکیل میشود.
این روند با عزل بنیصدر از فرماندهی جنگ ادامه دارد. در یک اتفاق عجیب آقای هاشمی را که رئیس مجلس هستند و هیچ سابقهای در جنگ ندارد، بر خلاف تمام مناسبات مشابه در جهان به سمت فرمانده جنگ منصوب میکنند. جلوتر که میآییم، بعد از پایان جنگ در قبول قعطنامه آقای هاشمی همچنان جایگاه خود را دارد. پس از آنکه با نظر امام خمینی (ره) شورای قانون اساسی تشکیل میشود و این بخش در قانون اساسی تغییر میکند، اولین شخصی که ریاست جمهوری مستقل از نخستوزیری را تجربه میکند، آقای هاشمی است.
در اینجا منشاء قدرت بعد از امام خیمنی (ره) در دو شکل خودش را نشان میدهد. رهبری جدید است که آیتالله خامنهای مسئولیت را بر عهده دارند و در خبرگان بالاخره آقای هاشمی رفسنجانی نقشآفرینی کردند. بین بحث شورایی شدن رهبری و یگانه بودن رهبری آقای هاشمی بر خلاف آیتالله خامنهای مخالف شورایی شدن است و بحث را جلو میبرد تا اینکه از قالب شورایی شدن فاصله میگیرند. به هر حال آقای هاشمی رفسنجانی در این بحث تاثیرگذار است.
از این تاریخ به بعد رئیس جمهوری است که دارای قدرت است، بر خلاف رئیس جمهور گذشته که قدرتش با نخستوزیر تقسیم میشد و رئیس جمهور حوزه قدرت را از مردم در اختیار میگیرد و از طرفی با ارتباطی که با رهبری میگیرد، این دو حوزه را پیش میبرد.
*** حقشناس: مجلسی که با هاشمی تقابل داشت، از صحنه سیاست خارج شد***
این روند در چهار سال اول مخدوش نیست. مجلس سومی که به نوعی با آقای هاشمی و تفکرات ایشان تقابل دارند، از صحنه سیاست خارج میشوند و از صحنه رقابت در مجلس چهارم کنار میرود ولی نه به دست آقای هاشمی، بلکه نیمی از نمایندگان مجلس سوم توسط شورای نگهبان ردصلاحیت میشوند که آقای هاشمی هم مقابله نمیکند و مجلس چهارم نیز شکل میگیرد که جریان چپ در آن نقشی ندارد و از آن کنار گذاشته میشود.
*** حقشناس: هاشمی حزب کارگزاران را تشکیل داد***
جالب اینجاست که همین مجلس چهارم در دور دوم آقای هاشمی به تقابل با وی میپردازد و آقای هاشمی برای اینکه یک تعادلی را رقم بزند -بر خلاف نظر آقای سلیمینمین- خود حزب کارگزاران که نه چپ و نه راست، بلکه پشت سر این جریانهاست را توسط دوستان خود در جامعه روحانیت مبارز تشکیل داد که ابتدا شانزده نفر و بعد شش نفر حزب کارگزاران سازندگی را تشکیل میدهند. تا جایی که این افراد در مجلس پنجم حضور پیدا میکنند.
حتی تقابل ایشان برای مقابله با قطبی شدن انتخابات 76 بسیار جدی است، زمانی که پیشبینی میشد که اسم آقای ناطق از صندوق بیرون بیایید، ایشان دقیقا در جناح مقابل میرود و با خطبههایش در نماز جمعه زمینه را فراهم می کند که مردم انتخاب خود را انجام بدهند و نهایتاً باعث شد که اسم آقای خاتمی از صندوق بیرون بیایید.
با وجود اینکه آقای خاتمی با هاشمی مخالفتهایی را داشتند اما آقای هاشمی این هزینه را میدهد تا از این فضا جلوگیری کند. این روند ادامه پیدا میکند که در سال 84 ایشان به سمت آرای عمومی مراجعه می کنند که آقای سلیمینمین از آن به عنوان دو شکست نام بردند.
یکی انتخابات مجلس ششم و دیگری انتخابات سال 84 است. به نظر بنده این نقطه مثبت ایشان به شمار میآید که با خرج کردن از خود، خود را در معرض رای مردم قرار دهد و در این سالها نیز این اِبا را نداشتند که خود را در معرض رای مردم قرار دهند. این از ویژگیهای مثبت و شجاعت آقای هاشمی است که اولا قدرت ریسک دارد، یعنی علیرغم اینکه ممکن است با وی مقابلهای صورت گیرد ولی خود را در معرض رای مردم قرار میدهد، حالا میخواهد در 28 نفر اول هم قرار نگیرد.
در سال 84 نیز آقای هاشمیرفسنجانی آمدند تا این فضا را بشکند، زیرا جامعه به سمت یک تکثری رفت و ایشان در مرحله اول موفق شد که رای حداکثر را کسب کند. این مسئله نشان میدهد که آقای هاشمی دارای یک پایگاه رای اولیه است و با توجه به اینکه هم جریان اصولگرا و هم جریان اصلاحطلب کاندیدای خود را داشتند، رای این جریان به صندوق آقای هاشمی نرفت ولی در هر صورت با این شرایط ایشان رای بالاتری از کاندیدای این دو طیف داشتند و مسئله حاکی از آن است که موقعیت ایشان نسبت به کاندیدا اصولگرایان و اصلاحطلبان بهتر بود.
در ادامه ماجرا، آقای هاشمی با آن هاشمی دهه 70 و یا دهه 80 فاصله گرفته است و به خصوص بعد از سال 88 که ایشان کمتر مایل بود هزینههای سنگین بدهد، با خرج کردن خود و فاصله گرفتن از قدرت و عدم حضور در نماز جمعه و نامزد نشدن برای ریاست خبرگان و یا هزینههایی که ناشی از مواضع آقای هاشمی شده است، باعث میشود که تفاوتهایی با هاشمی دهه 60 و 70 که قابل نقد نیز هست، پیدا کند، زیرا الان آقای هاشمی خود را در معرض نقد قرار داده و حاضر به گفتوگو در این بخش است.
*** سلیمینمین: هاشمی را سیاستمدار بینظیر نمیدانم ولی سیاستباز حرفهای می دانم***
تسنیم: در دوران ریاست جمهوری آقای هاشمی مشاهده شد که اصلاحطلبان تندترین نقدها و شدیدترن حملات را به به ایشان داشتند و همچنین آقای زیباکلام گفتند که سخن یکی از بزرگان اصلاحات این است که هاشمی رفسنجانی برای ما یک پل است که در نهایت وقتی جریان اصلاحات از روی پلی به نام آقای هاشمی عبور کرد، این پل را خراب کرد. برخی میگویند با توجه به اینکه اصلاحطلبان که دیروز منتقد شماره یک هاشمی بودند, احتمال دارد آقای هاشمی رفسنجانی پس از رسیدن به قدرت به سمت انتقامگیری از جریان اصلاحات برود. شما قبول دارید این مسئله را؟
سلیمینمین: در جواب گفتههای آقای حقشناس باید بگویم که من آقای هاشمی را یک سیاستمدار بینظیر نمیدانم بلکه یک سیاستباز بینظیر میدانم. سیاستباز با سیاستمدار خیلی فرق میکند. سیاستمداران همیشه به دنبال تحمیل خود نیستند، سیاستمداران در هر کجا که باشند، میتوانند تاثیرگذار باشند و حتماً لازم نیست با حضور در صحنه اجرایی این تاثیرگذاری را اثبات کنند.
شما در نقاط مختلف دنیا میبینید سیاستمداران لزومی ندارد که حتما در صحنه اجرایی حضور داشته باشند و در خارج از صحنه نیز تاثیر خود را میگذارند، این میشود یک سیاستمدار برجسته که در هر کجا که باشد، در مسایل موثر است.
***سلیمینمین: هاشمی مدام تغییر میکند***
اینکه آقای هاشمی تاثیرپذیری خود را در حضور در صحنه میداند، باید در سیاستمداری ایشان شک کرد، یعنی با بازیگریهایی وارد سیاست شدند که ما نمیتوانیم با هیچ اصولی را برای آقای هاشمی در نظر بگیریم. همین که آقای هاشمی مدام تغییر میکند و این تغییرها نیز در جهت مثبت نیست، یعنی هر سیاستمدار اصولی دارد و شما میتوانید بر اساس این اصول حتی اقدامات وی را پیشبینی کنید، نه اینکه گَهی با جریان اصلاحطلب بسازد و یا درگیر شود و یا گَهی با طرف دیگر بسازد.
همانطور که ایشان مطرح کردند، آقای هاشمی در جریان مجلس چهارم نیز با جریان آقای ناطق کاملاً همراه باشد و بعد دوباره با این جریان درگیر شد، این نشان از سیاستمدار بینظیر نیست ولی آقای هاشمی سیاستباز بینظیر است. این میشود که شما در آن هیچ مبنایی را نمیبینید و نمیتوانید پیشبینی کنید که امروز با چه کسی خواهد ساخت و چگونه دیگری را به نفع خود از صحنه بیرون خواهد کرد.
به هر حال اگر تعریف درستی از سیاستمدار داشته باشیم، سیاستمدار چه در راس قوه مجریه باشد و چه نباشد، میتواند تاثیر خود را بگذارد ولی آقای هاشمی صرفا تاثیرگذاری خود را در حاضر شدن در قدرت میبیند که این یک فاجعه است. اینکه آقای هاشمی باید قوه مجریه را در اختیار داشته باشد تا این تاثیرگذاری را دنبال کند، حاکی از آن است که ایشان قطعا سیاستمدار برجسته نیست.
***سلیمینمین: آقای هاشمی برای ماندن مادامالعمر در قدرت، کارگزاران را تشکیل داد***
اینکه در رابطه با سال 76 فرمودید آقای هاشمی زمینه تبلور بخشی به رای مردم را داشتند را خیلی درست نمیدانم بلکه بعد از اینکه آقای هاشمی در باقی ماندن در قدرت بصورت مادامالعمر ناکام ماند، کارگزاران را ایجاد کرد تا زمینهسازی ماندن در قدرت به صورت مادامالعمر را فراهم کند.
همانطور که گفتم تفکر آقای هاشمی در این زمینه غلط است که برای حفظ این تاثیرگذاری باید در قوه مجریه بماند. آیا در سال 76 گزینه اول آقای هاشمی بستر فرآهم کردن برای تبلور بخشیدن بود؟ خیر. بعد از اینکه آن زیادهخواهیهای آقای هاشمی با ناکامی همراه بود، این ژستهای سیاسی را اتخاذ کرد تا این قضیه را پوشش دهد.
***سلیمینمین: هاشمی رفسنجانی به دنبال ماندگاری در قدرت بود***
زمانی که آقایان عبدالله نوری و عطاءالله مهاجرانی و حسن روحانی بحث ماندگاری در قدرت را برای ایشان را مطرح کردند، ما یک بار واکنشی از آقای هاشمی شاهد نبودیم که بگویند نه این چه حرفی است و ما باید از قانون اساسی و یا از رای مردم تمکین کنیم. اگر موضعگیری در این زمینه از سمت آقای هاشمی وجود دارد که من ندیدهام، آقای حقشناس اشاره کنند لذا این اقدام ایشان هیچ ربطی به رای مردم ندارد، زیرا آقای هاشمی ماندگاری در قدرت را پیگیری میکردند. بعد که رهبری با این بحث مخالفت کردند، آقای هاشمی این ژستها را به خود گرفت.
*** سلیمینمین: هاشمی اعتقادی به نقدشدن ندارد***
اگر آقای هاشمی به چرخش قدرت اعتقاد داشتند، بعد از اتمام دوره ریاست جمهوری خود اعلام میکردند که در راستای چرخش قدرت، مردم طبق قانون اساسی بیاییند و شخص دیگری را انتخاب کنند. پس روشن شد که اصلاً مبنا این نبود و عملکرد آقای هاشمی به گونهای دیگر بود. اینکه آقای حقشناس میگویند آقای هاشمی امروز تغییر کرده و به نقد خود معتقد است نیز به نظر من صحت ندارد. من از آقای حقشناس میخواهم که در این مورد مصداقهایی را بیان کنند.
*** سلیمینمین: هاشمی هیچ نقدی را بر خود وارد نمیداند***
آقای هاشمی الان هم که میگوید که دولت من بهترین دولت بوده است در حالی که روی گردانی تودههای مردم و سیاسیون دوره آقای هاشمی از ایشان به این علت است که نقدهای جدی بر ایشان وجود دارد. شما بفرمایید که در یک جا آقای هاشمی گفته باشد که فلان نقد بر دولت من وارد است البته گاهی نیروهای اصلاحطلب به درستی نسبت به این ادعا پاسخ دادند که من نمیخواهم وارد این پاسخها شوم ولی این نشان میدهد که آقای هاشمی اصلا انتقادپذیر نیستند.
در قضیه دانشگاه آزاد با وجود اینکه این همه تخلف در این مجموعه صورت گرفته و بعد از اینکه قانون تصویب شد و این افراد تمکین نکردند، با ورود شورای عالی انقلاب فرهنگی به عنوان بالاترین مرجع تصمیمگیری در مورد آموزش عالی به اصلاح اساسنامه دانشگاه آزاد پرداخته شد ولی هنوز آقای هاشمی نه تنها این تخلفها را قبول ندارند بلکه اعمال قانون را با عنوان غصب مطرح میکنند.
***هاشمی مخالفان خود را به بدترین شکل قلع و قمع میکرد***
من میتوانم موارد زیادی را بگویم ولی شما که میگویید آقای هاشمی تغییر کردند و خود را در معرض انتقاد قرار میدهند، یک مصداق بیان کنید که آقای هاشمی به عنوان کسی که مخالفان خود را به صورت مستقیم و یا غیرمستقیم به بدترین شکل قلع و قم میکرد، امروز تغییر کرده است و آدمی اهل تعامل شده است. اگر مصداقی وجود دارد بگویید و عقیده بنده را در مورد ایشان اصلاح کنید.
*** سلیمینمین: هاشمی با چرخش قدرت در کشور مخالف است***
اینکه فرمودید آقای هاشمی در سال 88 هزینه دادند، در مقابل چه موضوعی هزینه دادند؟ ایشان در مقابله با چرخش قدرت هزینه دادند که با شیوههای مختلف با چرخش قدرت در کشور مخالفت خود را نشان میدهد.
من دعوت میکنم از آقای حقشناس که مصاحبههایی که آقای هاشمی تعارف میکردند و میگفتند بله در کشور استعدادهای بسیاری وجود دارند و ما باید از این استعدادها استفاده کنیم را بخوانند. آیا واقعا این حرفها تعارف بود و یا اینکه آقای هاشمی در همان زمان که این حرفها را میزدند، اعتقادی به هیچ استعدادی در کشور نداشتند. اگر واقعا بنده به وجود استعداد در کشور اعتقاد داشتم، این را صراحتا اعلام میکنم که برای خارج کردن این استعدادها از چرخه مدیریت کشور برنامهریزی نمیکردم.
سلیمینمین: کسی که هیچ استعدادی را باور ندارد، نقدپذیر نیست***
اگر آقای هاشمی به وجود استعدادها اعتقاد دارند، باید زمینه تبلور این استعدادها را فراهم کند و به رشد این استعدادها کمک کنند. اگر آقای هاشمی میخواهند همواره قوه مجریه را در اختیار داشته باشند، آیا واقعا استعدادی رشد پیدا میکند؟ ولی اگر ما قبول کنیم که ایشان با تفکری جلو آمدهاند که به وجود هیچ استعدادی در کشور باور ندارند، دیگر این تفکر نقدپذیر نیست، یعنی اگر شما فقط خود را قبول داشته باشید، نقدپذیر هم نیستید.
*** سلیمینمین: اینکه هاشمی فکر میکند فقط خود توان اداره دولت را دارد یعنی خود بزرگبینی ***
بر خلاف نظر آقای حقشناس اعتقاد دارم که این تفکر که فکر میکند فقط خود میتواند سکان قوه مجریه را در اختیار بگیرد، به یک خود بزرگبینی رسیده است که لازمه آن نقد نپذیرفتن است. لازمه آن این است که اصلا هیچ خدشهای را در مورد خود نپذیرد. بنابراین آقای هاشمی در این زمینه هیچ تغییری نکرده است و حتی شکنندهتر نیز شده است.
آقای هاشمی حتی در این سن اعتقاد دارد که هیچ کس نمیتواند جامعه را اداره کند و فقط بنده هستم که میتوانم این جامعه را هدایت کنم، بنابراین این ادعا صحت ندارد مگر اینکه آقای حقشناس ادلهای را ارائه کنند تا افکار عمومی قانع شود که آقای هاشمی در یک جایی عملکرد فرزندان خود را نقد کرد است و یا در جای دیگر ترویج اشرافیت گذشته خود را باطل دانسته باشند.
*** سلیمینمین: هاشمی هر جا میرفت، صندلی ویژهای داشت***
خودِ آقای حقشناس میدانند که وقتی آقای هاشمی به هر جا میرفتند، باید یک صندلی ویژهای را برای ایشان میبردند، زیرا آقای هاشمی بر روی هر صندلی نمینشستند. کجا آقای هاشمی این تفکر که ناشی از یک متمایز دیدن خود از سایرین است را نقد کرده است؟ و یا کجا گفته است که ما کارهایی را انجام دادهایم که مدیریت را اشرافی کنیم؟ کجا گفته است که در تحمل رقبا عملکرد خوبی نداشتهایم و یا کارهای جزیی دانشجویان در دانشگاه را تحمل نمیکردیم.
*** سلیمینمین: هاشمی در دهه 70 تکتک مخالفان خود را از صحنه خارج کرد***
آقای هاشمی کجا گفتند که ما در حرکتی که در راستای غیر سیاسی کردن دانشگاه بود را اجازه نمیدادیم که دانشگاه وارد مسایل سیاسی شود؟ من مد نظرم دهه هفتاد است. آقای هاشمی تکتک مخالفان خود را در این دهه از صحنه خارج کرد و نمیخواهم الان وارد مسائل حزب جمهوری در دهه شصت شوم، زیرا این دهه نیز جای بحث خاص خود را دارد، اما در دهه هفتاد که ایشان در راس قوه مجریه قرار گرفتند، با منتقدین خود چه کردند؟ آیا این مسئله ریشه در این دارد که آقای هاشمی دچار یک خود بزرگ بینی شده است؟
چرا آقای هاشمی تاثیرگذاری خود را تنها در صورتی میبیند که قوه مجریه را در اختیار داشته باشد؟ یک سیاستمدار در سن بالا هرگز نباید خود را به عنوان یک مهره دونده معرفی کند. خود ایشان میداند که نمیتواند در این سن 80 سالگی در کنار نیروهای اجرایی که باید قدرت تحرک بالایی داشته باشند، کار کند، بلکه در این سن باید در جای دیگری به دنبال نقش آفرینی باشد. تاکید بر این مسله ناشی از این است که ایشان یک سیاستمدار برجسته و نقدپذیر نیست و دچار یک خود بزرگبینی بسیار فاجعهآمیز شده است.
ما از بسیاری از نیروها انتظار داریم که این بحث را به طور جدی دنبال کنند که ما در فضای سه ضلعی باید به دنبال ماندگاری اندیشههایمان باشیم و حال اگر در این حین به قدرت هم رسیدیم، خیلی خوب و ایدهال است. چیزی که ما باید در انتخابات دنبال کنیم، این است که باید اندیشهها طرح شود. کاری که برخی از جریانات اصلاحطلب ما انجام میدهند، مخدوش کردن تفکر است و نمیخواهد مشخص کند که تفکر اصلاحطلبی چیست و آیا این تفکر به آقای هاشمی میخورد؟ برای توجیه این قضیه تغییر آقای هاشمی را مطرح میکنند.
آقای هاشمی هیچ تغییر نکرده است و شما هستید که به جای اینکه انتخابات را یک فرصت برای طرح اندیشه و مبانی تفکری بدانید و به اعتقاد بنده این طرح اندیشه است که حائز اهمیت است و کشور را به سمت پشرفت سوق میدهد. انتخابات یک فرصت برای رسیدن به قدرت است البته برخی از اقایان اصلاحطلب این طرح اندیشه را مخدوش کردهاند و برخی دیگر هم به ارزشهای خود، حالا اینکه من این ارزش هارا قبول دارم و یا ندارم بماند، پایبند هستند و بر روی این اصول ایستادهاند و میگویند که آقای هاشمی نمیتواند نماینده ما باشد. این خیلی خوب است؛ چرا؟ به دلیل اینکه این افراد یک مبنا را میسنجند و میگویند که به این دلیل آقای هاشمی با اصلاحطلبی سازگاری ندارد و نمیتواند قابل اطمینان باشد.
اصلاً آقای هاشمی مبنای تفکری ندارد و به زعم خیلیها از جمله آقای حقشناس، هاشمی یک آدم سیاستباز است و هر جایی قدرت خود را تحکیم شده بداند، به آن سمت میرود و کاری به این ندارد که مبنای وی با این سمت سازگاز است و یا سازگار نیست. اینکه زمانی با ناطق نوری میسازد و در زمانی دیگر با وی درگیر میشود، نشان چیست؟ ناطق تغییری نکرده ولی آقای هاشمی با توجه به مصالح زمانی خود تغییر کرده، یعنی شرایط زمانی موجب میشود که آقای هاشمی گاهی به افراد نزدیک شود و گاهی هم دور شود و به نظر من این مبنای فکری نیست و در مورد حزب کارگزاران میتوانیم این مطلب را ببینیم.
ارسال نظر