پارسینه-گروه فرهنگی: داود جوان مسلمان اهل معرفتی بود خلیفه دوم عباسی، منصور دوانیقی او را به دلیل مخالفت هایی که با حکومت داشت، به زندان انداخته و هیچ کس امیدی به آزادی او نداشت؛ تنها فرزند فاطمه که مادر رضاعى امام صادق(علیه السلام)هم به حساب میآمد، در مکان نامعلومی دور از مدینه اسیر بود و فاطمه اینطور که از او روایت میشود، آرزو داشت قبل از مرگ یک بار دیگر پسرش را ببیند. دو فرزند دیگر فاطمه قبلا شهید شده بودند و داود حالا تنها بهانه زندگی فاطمه بود. وقتی مدت اسارت داود طولانی شد، به هر دری زد تا از او اطلاعی به دست آورد. خبرها همه تلخ و دردناک بودند. یک روز خبر مرگ داود را میآوردند، یک روز میگفتند او را لای دیوار گذاشته اند، روز دیگر از شکنجه داوود خبر میرسید و کار تا جایی بالا گرفت که فاطمه از غم داود فرتوت و ناامید در انتظار مرگ بود.
روزی فاطمه با خبر شد که امـام صادق(علیه السلام) بیمار اسـت و چون مادر رضاعی او بود، به عیادت امام رفت. وقت خداحافظی امام سراغ داود را گرفتند و فاطمه خبرهای ضد و نقیضی را که شنیده بود نقل کرد و برای آزادی پسرش چاره خواست. امام فرمود: «میدانی این ماه، ماه رجب است و دعا در آن زود به اجابت میرسد؟ چیزی را که میگویم دقیقاً انجام ده تا فرزندت از زندان آزاد شود.»
سه روز روزه و 8رکعت نماز، راه حلی بود که امام صادق(علیه السلام) پیش پای امداود گذاشت و فرمود: «سه روز، سیزدهم، چهاردهم و پانزدهم رجب را روزه بگیر و روز پانزدهم هنگام ظهر غسل کن و نماز ظهر را بخوان و بعد از نماز ظهر هشت رکعت نافله عصر را بجا آور و بعد از نماز دعایی را که برایت خواهم نوشت بخوان و بعد از دعا به سجده برو و بگو: لَکَ سَجَدْتُ وَ بِکَ آمَنْتُ فَارْحَمْ ذُلِّی وَ فَاقَتِی وَ کَبْوَتِی لِوَجْهِی. طوری با خلوص دعا را بخوان که اشک از چشمانت جاری شود؛ حتی به اندازه بال مگس. که همین جاری شدن اشک و سوزش قلب نشانه اجابت دعاست.»
امداود نماز را خواند و یکی دو روز بعد خبر آزادی پسرش را دریافت کرد. از امداوود نقل شده که گفته بود: «دستـورهاى امام را طبق آنچه فرمـوده بـود عـمـلى کردم، شب شانزدهم از نیمه گذشته بود که پیغمبر(صلی الله علیه واله) را با جمعی از صالحان در خواب دیدم. رسول خدا(صلی الله علیه واله) به من فرمود: «اى امداود این جماعتى را که مشاهده مى کنى شفیعان تو هستند. براى تو دعا کرده اند و مژده مى دهند که حاجت تو برآورده شده است. خداوند تو را مشمول رحمت خـود قـرار داده، مـحـفـوظ مـى دارد و فـرزنـد تو را هـم حفظ مى کند و او را سالم به آغوش تو بر مى گرداند.»
داود وقتی به مدینه برگشت خبر داد که یک روز او را آزاد کرده و 10هزار دینار به او هدیه کرده اند و ماموری او را با شتر به مدینه برگردانده است. رفتار عجیب مامور با داود یک بار دیگر او را به خانه امام صادق (علیه السلام)کشاند تا دلیل این اتفاقات را بپرسد. این بار امام فرمودند: «منصور دوانیقی در یکی از شبها جدّم علی بن ابی طالب(علیه السلام) را در خواب دید که به او هشدار داد: هرچه زودتر فرزندم داود را آزاد کن وگرنه تو را در آتش میاندازم. منصور هنگامی که آتش را در مقابل خود دید دستور داد که داود را آزاد کنند.»
منبع:
خبرگزاری مهر
ارسال نظر