کیهان/ چگونه ميشود موی دماغ نظام شد؟!
پارسینه: تدبير شوراي نگهبان و به هم خوردن نقشه انتخاباتي اپوزيسيون باعث بروز مباحث اختلافي در ميان مخالفان شده است.
برخي از اين محافل معتقدند بايد انتخابات را تحريم کرد و گروهي ديگر قائل به حضور در عرصه انتخاباتند.
مرتضي-ک از اعضاي پاريسنشين گروهک ملي-مذهبي در «نداي سبز» نوشت: پس از عدم امکان نامزدي خاتمي و رد صلاحيت هاشمي تلاش براي ادامه حضور در انتخابات، بايد از زاويه «هزينه-فايده» کنش مورد داوري قرار گيرد. آيا عارف و روحاني امکان ايجاد موج اجتماعي دارند؟ آيا از جذابيتهاي لازم براي جلب حداکثري آرا برخوردارند؟ و فراتر از اين همه، وقتي نامزدي هاشمي مورد تاييد شوراي نگهبان قرار نميگيرد، آيا شاهدي دال بر عدم مخالفت مرکز ثقل قدرت با پيروزي روحاني و عارف وجود دارد؟ آيا تماميتخواهان مسلط در ساختار سياسي قدرت به آنان اجازه پيروزي در انتخابات خواهند داد؟ پاسخ نگارنده به اين پرسشها، و سوالهاي مشابه، يک سر «منفي» است.
علياصغر رمضانپور معاون وزارت ارشاد در دوره مهاجراني نيز که اکنون با بيبيسي همکاري ميکند، معتقد است: با رد صلاحيت هاشمي، شرکت در انتخابات ضربهاي مهلک به جنبشسبز است. نميتوان از حسن روحاني و محمدرضا عارف انتظار داشت تا آنجا شهامت داشته باشند که خود را از اين نمايش شرمآور بيرون بکشند اما نميتوان سادهانگاري کساني را هم ناديده گرفت که هنوز فکر ميکنند با حمايت از اين دو ميتوانند موي دماغي براي آزار نظام باشند. اصلاحطلبان مسئوليتي بزرگ پيش رو دارند. آنها يا خود را از اين صحنهسازي خطرناک بيرون خواهند کشيد و يا با تن دادن به اين صحنهسازي خطرناک، آخرين قربانيان سناريوي انتخاباتي حاکميت خواهند بود.
اما «مهران-ک» همکار نشريات زنجيرهاي در فيسبوک خود نوشت: بر اين گمانم که از شوک رد صلاحيت رفسنجاني بيرون بياييم و ديگر بحث صلاحيتها را تمام شده بدانيم. اشکال ما اين است که بازي سياست را براي خود و حريف بازي مرگ و زندگي ميکنيم. سياستمداران ما و به تبع آن ما عوام با يک غوره سردمان ميشود با يک مويز گرم. بايد در صحنه ماند و حتي در رقابت حداقلي شرکت کرد. نهايتا مثل تيم فوتبال مالديو ميشويم ديگر. خداحافظي در اين شرايط مسئوليتگريزي است. ما در سياست بايد با اين ضربالمثل افغاني «يا تخت يا تابوت» خداحافظي کنيم.
از سوي ديگر وبسايت بيبيسي فارسي، اصلاحطلبان را درگير مسئلهاي سخت توصيف کرد و نوشت: يک سناريو، سناريوي دو قطبي است که در آن وارد انتخابات ميشوند اما نه به قصد پيروزي. و ميدانند که امکان پيروزي به آنها نخواهند داد. هدف آنها بيدار کردن آراي خاموش است. سناريوي ديگر بازگشت آرام به درون نظام از طريق شرکت در انتخابات با ريسک پايين است که سازش و بازگشت به نظام را ميطلبد. اينجا ائتلاف تن به يک سازشکاري تاريخي ميدهد. با اينکه رهبران سبز در حصرند، با اينکه مطبوعاتشان زيرتيغ سانسورند و با اينکه احزابشان را مهر و موم کردهاند، ميآيند که سازش کنند. فراتر از آن ميآيند که بدون نامزد ارشد و با آگاهي به احتمال «مهندسي» آرا در انتخابات شرکت کنند و حتي شکست بخورند. اين هزينه و قيمتي است که بايد بپردازند تا به صحنه سياست بازگردند.
بيبيسي ميافزايد: اگر ائتلاف ميانهروها و اصلاحطلبان اصل کنار گذاشتن تحريم را يکبار در مورد هاشمي بکار گرفت، چرا از همين قاعده دوباره استفاده نکند و چرا پشت سر يکي از نامزدهاي ديگر جمع نشود؟ چرا از فرصت به فرصت نرود و موج اول را به موج دوم تبديل نکند؟ ولي مشکل اين سناريو براي ائتلاف کم نيست. حداقل سه مشکل را ميتوان شمرد: يکي، ضعف نامزدهاي باقيمانده، دوم، احتمال «مهندسي» راي و سوم، مشکل وحدت در صفوف خودشان.
مرتضي-ک از اعضاي پاريسنشين گروهک ملي-مذهبي در «نداي سبز» نوشت: پس از عدم امکان نامزدي خاتمي و رد صلاحيت هاشمي تلاش براي ادامه حضور در انتخابات، بايد از زاويه «هزينه-فايده» کنش مورد داوري قرار گيرد. آيا عارف و روحاني امکان ايجاد موج اجتماعي دارند؟ آيا از جذابيتهاي لازم براي جلب حداکثري آرا برخوردارند؟ و فراتر از اين همه، وقتي نامزدي هاشمي مورد تاييد شوراي نگهبان قرار نميگيرد، آيا شاهدي دال بر عدم مخالفت مرکز ثقل قدرت با پيروزي روحاني و عارف وجود دارد؟ آيا تماميتخواهان مسلط در ساختار سياسي قدرت به آنان اجازه پيروزي در انتخابات خواهند داد؟ پاسخ نگارنده به اين پرسشها، و سوالهاي مشابه، يک سر «منفي» است.
علياصغر رمضانپور معاون وزارت ارشاد در دوره مهاجراني نيز که اکنون با بيبيسي همکاري ميکند، معتقد است: با رد صلاحيت هاشمي، شرکت در انتخابات ضربهاي مهلک به جنبشسبز است. نميتوان از حسن روحاني و محمدرضا عارف انتظار داشت تا آنجا شهامت داشته باشند که خود را از اين نمايش شرمآور بيرون بکشند اما نميتوان سادهانگاري کساني را هم ناديده گرفت که هنوز فکر ميکنند با حمايت از اين دو ميتوانند موي دماغي براي آزار نظام باشند. اصلاحطلبان مسئوليتي بزرگ پيش رو دارند. آنها يا خود را از اين صحنهسازي خطرناک بيرون خواهند کشيد و يا با تن دادن به اين صحنهسازي خطرناک، آخرين قربانيان سناريوي انتخاباتي حاکميت خواهند بود.
اما «مهران-ک» همکار نشريات زنجيرهاي در فيسبوک خود نوشت: بر اين گمانم که از شوک رد صلاحيت رفسنجاني بيرون بياييم و ديگر بحث صلاحيتها را تمام شده بدانيم. اشکال ما اين است که بازي سياست را براي خود و حريف بازي مرگ و زندگي ميکنيم. سياستمداران ما و به تبع آن ما عوام با يک غوره سردمان ميشود با يک مويز گرم. بايد در صحنه ماند و حتي در رقابت حداقلي شرکت کرد. نهايتا مثل تيم فوتبال مالديو ميشويم ديگر. خداحافظي در اين شرايط مسئوليتگريزي است. ما در سياست بايد با اين ضربالمثل افغاني «يا تخت يا تابوت» خداحافظي کنيم.
از سوي ديگر وبسايت بيبيسي فارسي، اصلاحطلبان را درگير مسئلهاي سخت توصيف کرد و نوشت: يک سناريو، سناريوي دو قطبي است که در آن وارد انتخابات ميشوند اما نه به قصد پيروزي. و ميدانند که امکان پيروزي به آنها نخواهند داد. هدف آنها بيدار کردن آراي خاموش است. سناريوي ديگر بازگشت آرام به درون نظام از طريق شرکت در انتخابات با ريسک پايين است که سازش و بازگشت به نظام را ميطلبد. اينجا ائتلاف تن به يک سازشکاري تاريخي ميدهد. با اينکه رهبران سبز در حصرند، با اينکه مطبوعاتشان زيرتيغ سانسورند و با اينکه احزابشان را مهر و موم کردهاند، ميآيند که سازش کنند. فراتر از آن ميآيند که بدون نامزد ارشد و با آگاهي به احتمال «مهندسي» آرا در انتخابات شرکت کنند و حتي شکست بخورند. اين هزينه و قيمتي است که بايد بپردازند تا به صحنه سياست بازگردند.
بيبيسي ميافزايد: اگر ائتلاف ميانهروها و اصلاحطلبان اصل کنار گذاشتن تحريم را يکبار در مورد هاشمي بکار گرفت، چرا از همين قاعده دوباره استفاده نکند و چرا پشت سر يکي از نامزدهاي ديگر جمع نشود؟ چرا از فرصت به فرصت نرود و موج اول را به موج دوم تبديل نکند؟ ولي مشکل اين سناريو براي ائتلاف کم نيست. حداقل سه مشکل را ميتوان شمرد: يکي، ضعف نامزدهاي باقيمانده، دوم، احتمال «مهندسي» راي و سوم، مشکل وحدت در صفوف خودشان.
ارسال نظر