گوناگون

اگر به اين انسان‌هاي آينده‌ساز، آزادي لازم را نداده‌ايد، به آنها ظلم و خيانت كرده‌ايد

پارسینه: به اين بچه‌ها كه در دوران شكوفائي استعدادها و شكل‌گيري شخصيت خويشتند، چقدر آزادي عنايت مي‌فرمائيد؟ و اگر تاكنون به اين بچه‌هاي عزيز و انسانهاي آينده آينده‌ساز، آزادي لازم را عنايت نفرموده‌ايد، چقدر به آنها ظلم و خيانت شده است؟ و به چه چيز آنها خيانت شده؟ به شخصيت انساني آنها

پارسینه-گروه فرهنگی: روزنامه جمهوری اسلامی در مطلبی با عنوان «رابطه آزادي با شخصيت» از شهيد مظلوم آيت‌الله بهشتي آورده است:
اول آزادي را معنا كنم كه در اين بحث ما و در اين ديدار ما، وقتي كه مي‌گوئيم آزادي، چه مي‌خواهيم بگوئيم؟
بگذاريد در تعريف آزادي جمله‌اي را از ديگران بخوانم، اين تكه را از كتاب گريز از آزادي نوشته اريك فروم مي‌خوانم، از صفحه 45 ترجمه فارسي اين كتاب دقت بفرمائيد، شمرده هم مي‌خوانم كه خوب در اذهان جا بگيرد.
"وقتي آدمي به دنيا مي‌آيد، ناتوان‌ترين ودرمانده‌ترين جانور است، و انطباقش با طبيعت بر اساس آموختن است، نه بر پايه آنچه غرائز تعيين مي‌كنند. در جانوران عاليتر بخصوص در انسان غريزه مقوله‌اي رو به كاستي و بلكه نيستي است و هستي آنان از هنگامي آغاز مي‌شود كه عدم تثبيت اعمال بوسيله غرائز از حد معيني تجاوز كند و انطباق با طبيعت خاصيت اجباري خود را از دست بدهد و ديگر طرز عمل بوسيله مكانيسم‌هائي به ارث رسيده تعيين نشود. به عبارت ديگر از همان ابتدا هستي انسان و آزادي غير قابل جدائي‌اند".
فكر مي‌كنم اين عبارت در آينده هم براي شما يادآور مطالب گسترده‌تري باشد. انسان وقتي موجوديتش آغاز مي‌شود، مثلاً وقتي در حالت جنيني است، موجودي است طفيلي و تابع، كودك در مراحل جنيني چه جور غذا مي‌خورد؟ هر جور خانم والده غذا بخورد، از چه هوائي و از چه مقدار اكسيژني استفاده مي‌كند؟ از آن مقدار كه مادر استفاده مي‌كند. در همه تغذيه‌هائي كه از محيط مي‌كند تابع مادر است.وقتي به دنيا مي‌آيد و بند ناف را مي‌برند، يك وابستگي مهم او كه داراي نقش تعيين كننده بود در اين مرحله پايان مي‌پذيرد. نوزادي مي‌شود تا حدي مستقل از مادر، اما اين استقلال چقدر است؟ اين استقلال در اين حد است كه از خون مادر مستقيماً تغذيه نكند و گرنه حالا هم كه ناف را چيده‌اند باز كودك موجودي است وابسته به شير مادر. و باز هم تقريباً همان نوع غذائي را مي‌خورد كه مادر مي‌خورد. انتخاب غذاي مادر در حقيقت انتخاب غذاي كودك است. براي كودك چه كسي غذا انتخاب مي‌كند؟ مادر. البته هوا را خودش تنفس مي‌كند، ولي تا مدتي هوائي را تنفس مي‌كند كه ديگران برايش انتخاب مي‌كنند. چون تا مدتي اصولاً نمي‌تواند از جايش حركت كند، بعد هم كه توانائي راه رفتن پيدا مي‌كند،ميدان حركتش بسيار محدود است. بنابر اين كودك تا مدتي وابسته است به مادر، وابسته است به ديگران، ديگران برايش تصميم مي‌گيرند وديگران برايش انتخاب مي‌كنند و لذا كودك هنوز يك شخص بالفعل نيست، يك شخص بالقوه است، و گرنه بالفعل تفاوت زيادي با بچه گربه توي خانه دارد حتي كودك انساني در آغاز تولد، در روزهاي دوم و سوم و دهم هم حتي به اندازه يك جوجه مرغ توي خانه هم استقلال ندارد و عملاً انتخابي ندارد. در اين سنين ديگران برايش تصميم مي‌گيرند.
موجودات زنده ديگر مثل جوجه مرغ، مثل گوساله مثل بزغاله اينها زودتر داراي امكان انتخاب مي‌شوند. البته دايره تأثير انتخاب حيوانات به طور كلي آنقدر تنگ و محدود است كه گوئي هيچ است.
شما يك گاو را آزاد آزاد رهايش كنيد در يك محيط، حداكثر انتخابي كه جناب گاو براي زندگي‌شان به عمل مي‌آورد چه هست؟ اينست كه پوزه به اين علف بزند يا به آن علف. يا احياناً اگر خيلي خيلي بخواهدبگويد من آن گاوي هستم كه مي‌توانم انتخاب كنم. سرش را بالا بكند و شاخه درختي را هم بكند، بخورد، بيش از اين نيست كه آب از اين چشمه بخورد يا از آن جويبار، دايره اعمال قدرت انتخاب در حيوانات، بسيار محدود است. چرا؟ چون قسمت معظم انتخاب‌ها، قسمت معظم حركات گاو، گوساله، مرغ، جوجه مرغ و حيوانات ديگر، چه بزرگش، چه كوچكش بوسيله رادار انجام مي‌گيرد. يك مركز راداري مي‌آيد و اين انتخاب‌ها را انجام مي‌دهد، كجاست اين مركز راداري؟ اين مركز راداري آن فرماندهي عالم طبيعت و عالم خلقت است كه با رشته‌هاي شبه موجي نامرئي غرائز در حيوانات گوناگون طرح كلي زندگي را ريخته و فرا راهشان گذاشته. انتخاب آنها بسيار ضعيف و در دايره‌هاي بسيار محدود، در اجراي همين فرمان‌هاي راداري است.
انسان چه؟ تفاوت اساسي انسان با موجودات ديگر از جاندار و بي‌جان اينست كه طراح آفرينش نقش هدايت غريزي را در او ضعيف نگه داشته است! البته آقايان غرائز را با اميال اشتباه نكنيد، در محاورات روزانه گفته مي‌شود غريزه جنسي. استعمال كلمه غريزه جنسي، در مورد انسان خيلي دقيق نيست، بهتر است بگوئيم ميل جنسي. زيرا استعمال واژه غريزه معمولاً هدايت غريزي را هم تداعي مي‌كند. طراح آفرينش در انسان اميالي را تعبيه كرده، كشش‌هائي ميان انسان و محيطش ايجاد كرده، اما كشش‌ها محدود نيستند. حدود اين كشش‌ها بطور اتوماتيك و خودكار و با سيستم راداري مشخص نشده، يعني با هدايت غريزي همراه نيست. اين خود انسان است كه بايد در ميدان نبرد اين كشش‌ها، حدي را انتخاب كند.
اين كشش‌ها چون حدودش مشخص نشده دائماً با يكديگر در حال جنگ هستند،اين خود انسان است كه بايد به اين كنش‌هاي متضاد و در حال جنگ با يكديگر با خودآگاهي و محيط آگاهي و انتخاب احسن با اسوه شكل بدهد، سامان بدهد و زندگي را بر پايه اين كشش‌ها از يكسو و بر پايه انتخاب‌هاي آگاهانه، از سوي ديگر، سامان بخشد.
بنابراين نقش غرائز يعني ميل‌هاي كنترل شده و هدايت شده در زندگي انسان درحكم صفر است. بله بچه آدم يعني كودك در آنوقت كه نوزاد است، بمقدار زيادي با هدايت غريزي به سمت پستان مادر مي‌رود، با هدايت غريزي باندازه شير مي‌خورد، با هدايت غريزي در مقابل كمي هوا عكس‌العمل نشان مي‌دهد و امثال اينها ولي به تدريج كه بزرگ مي‌شود در زندگي انسان نقش هدايت كننده غرايز بعضي اميالي كه با سيستم راداري هدايت شود روبه كاهش بلكه روبه نيستي است.
آقايان و خانمهائي كه اينجا تشريف داريد آيا هيچكدام ما ديگر الان با هدايت غريزي زندگي مي‌كنيم؟ در همه زندگي ما دقت كنيد. تمام اجزاء برنامه زندگي ما، تحت تاثير انتخاب آگاهانه وحسابگرانه ما انجام مي‌گيرد. مي‌توانم خواهش كنم كه بفرمائيد كدام يك از آقايان و خانمها به اين محل كه تشريف مي‌آوريد و اين چند روزه در اين سمينار شركت مي‌كنيد با هدايت غريزي تشريف مي‌آوريد و شركت مي‌فرمائيد؟ كدام يك از شما با هدايت غريزي به سخنراني‌ها گوش مي‌دهيد؟ كدام با هدايت غريزه مي‌انديشيد؟ كدام يك نشستن‌تان با هدايت غريزي مهار مي‌شود؟ شما فكر مي‌كنيد كه روي صندلي اين جور نشستيد احياناً اين ديگر غريزي است، نه آقا! اين عادت است، عادتي است برخاسته از كارهاي انتخاب شده متوالي گذشته، و لذا مي‌بينيد آقائي عادت دارد اين جوري بنشيند، ديگري عادت دارد آن جوري بنشيند، يكي مثل عصا قورت داده توي خيابان راه مي‌رود، يكي سرش دولاست راه مي‌رود، يعني چه؟ آيا شما در ميان جانداران ديگر كه از يك نوع باشند اين مقدار اختلاف فردي مي‌بينيد كه مثلاً طرز راه رفتنشان اينقدر متفاوت باشد؟ گاوهاي سالم يك جور راه مي‌روند اما آدمهاي باصطلاح سالم توي خيابان، صد جور راه مي‌روند. يكي پايش را اين جور برمي‌دارد، ديگري آن جور، سومي جور ديگر، البته شكل استخوانبندي‌ها در اينطور چيزها دخالت دارد، ولي اين دخالت قاطع نيست.
لابد شما اين جمله معروف را از سارتر شنيده يا خوانده‌ايد كه مي‌گويد: "به عقيده من اگر كودكي فلج مادرزاد به دنيا بيايد و قهرمان دو نشود ناشي از انتخاب خود اوست". شايد اين مبالغه باشد، اما مبالغه‌اي است كه براي نشان دادن نقش انتخاب و آزادي در انسان، جالب است.
به هرحال آزادي و انتخاب آزادانه است كه زندگي ما را وشخصيت ما را زندگي و شخصيت انساني مي‌كند.
اريك فروم مي‌گويد: "آنچه به هستي انسان كيفيتي خاص مي‌بخشد، آزادي است" ص 37 از كتاب گريز از آزادي.
خوب حالا بفرمائيد كه اين اصل به مذاق شما خانمها و آقايان چگونه مي‌آيد؟ حتماً آزادي را براي خودتان خيلي مطلوب مي‌يابيد. خيلي خوب، حالا آقايان و خانمها را ببريم سركلاس، به اين بچه‌ها كه در دوران شكوفائي استعدادها و شكل‌گيري شخصيت خويشتند، چقدر آزادي عنايت مي‌فرمائيد؟ و اگر تاكنون به اين بچه‌هاي عزيز و انسانهاي آينده آينده‌ساز، آزادي لازم را عنايت نفرموده‌ايد، چقدر به آنها ظلم و خيانت شده است؟ و به چه چيز آنها خيانت شده؟ به شخصيت انساني آنها.‌اي معلم با ايمان آگاه و آزاد! به عنوان يك دوست و همفكر و همراهت خواهش مي‌كنم شما را بخدا در اين كلاسها يك مشت انسان نماي قالبي خاك بر سرنسازيد. انسان بسازيد، نه يك مشت انسان نماي قالبي ابزاري.
(منبع: جاودانه تاريخ، ج 4، انتشارات روزنامه جمهوري اسلامي، ص 156ـ151)
*به اين بچه‌ها كه در دوران شكوفايي استعدادها و شكل‌گيري شخصيت خويشتن هستند، چقدر آزادي داده‌ايد؟ اگر به اين انسان‌هاي آينده‌ساز، آزادي لازم را نداده‌ايد، به آنها ظلم و خيانت كرده‌ايد.

ارسال نظر

نمای روز

داغ

صفحه خبر - وب گردی

آخرین اخبار