چیستی رجعت در کلام علامه طباطبایی(ره)
پارسینه: اتحاد این قیامت، رجعت و ظهور امام زمان، بر حسب حقیقت، و اختلاف آنها از نظر مراتب ظهور، باعث شده که در تفسیر ائمه (ع) بعضى آیات، گاهى به روز قیامت، و گاهى به روز رجعت، و گاهى به روز ظهور مهدى (عج) تفسیر شود.
پارسینه-گروه فرهنگی: یکی از سؤالات درباره مسأله رجعت این است که نظر علامه طباطبایی در اینباره چیست؟ همچنین برخی میپرسند چرا در روایات، برخی وقتها، یک آیه هم تفسیر به قیامت شده است و هم تفسیر به رجعت و هم تفسیر به ظهور امام زمان (عج)؟
علامه سید محمدحسین طباطبایی در تفسیر المیزان (ترجمه المیزان جلد دوم صفحه 159) این سؤال را پاسخ گفته است که حاوی نظر ایشان درباره اصل مسال رجعت نیز است که متن آن تقدیم میشود.
تقریر اشکال برخی نسبت به مسأله رجعت
فرقههاى اسلامى غیر شیعه که عامه مسلمین را تشکیل مىدهد، هر چند ظهور مهدى علیهالسلام را قبول دارند، و روایاتش را به طرق متواتر از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل کردهاند و لیکن مسأله رجعت را انکار نموده، آن را از مختصات شیعه دانستهاند، و چه بسا بعضى از کسانى که شیعه زادهاند، و اسما خود را شیعه مىشمارند، در این اعصار پیدا شدهاند که مىگویند: روایات شیعه از احادیث دروغى است که دست یهود و یا کفارى که تظاهر به اسلام مىکردند، مانند عبد اللَّه سبا و یارانش آنها را داخل در احادیث ما کردهاند.
و بعضى دیگر در مقام ابطال رجعت از راه دلیل عقلى وارد شده و بطور خلاصه گفتهاند: «مرگ امرى است که با در نظر گرفتن عنایت پروردگار هرگز بر هیچ زندهاى عارض نمىشود مگر بعد از آنکه آن موجود زنده به حد کمال رسیده باشد، و زندگیش کامل شده، آنچه در قوه داشته به فعلیت رسیده باشد، و چنین موجودى که تمامى کمالات بالقوهاش فعلیت یافته، اگر بعد از مردن به دنیا برگردد، در حقیقت دوباره به حالت قوه و استعداد برگشته است، و اینکه چیزى که فعلیت یافته برگردد و بالقوه شود امرى است محال، مگر اینکه مخبرى صادق که یا خود خداست و یا خلیفهاى از خلفاى او، از چنین برگشتى خبر دهند، هم چنان که در داستانهاى موسى، و عیسى، و ابراهیم و داستانهایى از دیگران چنین خبرهایى آمده، ولى نه از خدا، و نه از یکى از خلفاى او خبر معتبرى نیامده که دلالت بر رجعت داشته باشد، و روایاتى که قائلین به رجعت به آن تمسک مىکنند تمام نیست» آنگاه شروع کردهاند به تضعیف روایات، و یکى یکى را رد کردهاند، نه صحیحى باقى گذاشتند و نه سقیمى.
نقد دلیلهای مخالفان رجعت
خوب توجه کن که این بیچاره نفهمیده که اگر دلیلش درست باشد، و راستى دلیل عقلى باشد صدر دلیلش ذیل آن را باطل مىکند، چون اگر چیزى محال ذاتى شد، دیگر استثنا بر نمىدارد، که با خبر دادن مخبر صادق از محال بودن برگشته و ممکن شود، بلکه مخبر هر که باشد وقتى از وقوع امرى محال خبر مىدهد، باید فورا صادق بودنش را تخطئه کرد، و به فرضى که نتوانیم در صادق بودنش شک کنیم، ناگزیر باید خبرش را تاویل کنیم، و معنایى به آن بدهیم که ممکن باشد، مثل اینکه اگر خبر داد که عدد یک نصف عدد دو نیست، و یا خبر داد که تمامى خبرهاى صادق در عین صادق بودن کاذب است، که گفتیم اگر بتوانیم در راستگویى این مخبر تشکیک مىکنیم، و اگر نتوانستیم ناگزیر کلامش را توجیه مىکنیم، به طورى که از محال بودن در آید.
و اما اینکه گفت: چیزى که از قوه به فعلیت در آمده، دیگر محال است بالقوه شود، مطلبى است صحیح، و لیکن قبول نداریم که مسأله مورد بحث ما (رجعت) از این باب باشد، براى اینکه مورد فرض او با مورد فرض ما مختلف است، مورد فرض او کسى است که عمر طبیعى خود را کرده، و به مرگ طبیعى از دنیا رفته باشد، که برگشتن او به دنیا مستلزم آن امر محال است، و اما مرگ اخترامى که عاملى غیر طبیعى از قبیل قتل و یا مرض باعث آن شود برگشتن انسان بعد از چنین مرگى به دنیا مستلزم هیچ محذور و اشکالى نیست، چون ممکن است انسان بعد از آنکه به مرگ غیر طبیعى از دنیا رفته در زمانى دیگر مستعد کمالى شود، که در زمانى غیر از زمان زندگیش موجود و فراهم باشد، و بعد از مردن دوباره زنده شود تا آن کمال را بدست آورد.
و یا ممکن است اصل استعدادش مشروط باشد به اینکه مقدارى در برزخ زندگى کرده باشد، چنین کسى بعد از مردن و دیدن برزخ داراى آن استعداد مىشود، و دوباره به دنیا بر مىگردد، که آن کمال را به دست آورد، که در هر یک از این دو فرض مسأله رجعت و برگشتن به دنیا جایز است، و مستلزم محذور محال نیست، این گفتارى خلاصه و فشرده بود، در باره مسأله رجعت، و تمام حرفهاى آن موکول است به مقامى دیگر.
نقد ضعیف دانستن روایات رجعت
و اما اینکه در یک یک روایات مناقشه کرده، و آنها را ضعیف شمرده، در پاسخش مىگوئیم: هر چند هر یک از روایتها روایت واحد است، و لیکن روایات ائمه اهل بیت علیهمالسلام نسبت به اصل رجعت متواتر است، به حدى که مخالفین مسأله رجعت از همان صدر اول این مسأله را از مسلمات و مختصات شیعه دانستهاند، و تواتر با مناقشه و خدشه در تک تک احادیث باطل نمىشود، علاوه بر اینکه تعدادى از آیات قرآنى و روایات که در باب رجعت وارد شده دلالتش تام و قابل اعتماد است، که ان شاء اللَّه به زودى در موردى مناسب متعرض آنها مىشویم، مانند آیه: «وَ یَوْمَ نَحْشُرُ مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ فَوْجاً» و آیات دیگر.
علاوه بر اینکه آیات دیگرى از قرآن دلالت اجمالى بر وقوع رجعت دارد مانند آیه: «أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَ لَمَّا یَأْتِکُمْ مَثَلُ الَّذِینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِکُمْ» که مىفهماند آنچه در امتهاى گذشته رخ داده، در این امت نیز رخ خواهد داد، و یکى از آن وقایع مسأله رجعت و زنده شدن مردگانى است که در زمان ابراهیم و موسى و عیسى و عزیر و ارمیا و غیر ایشان اتفاق افتاده، باید در این امت نیز اتفاق بیفتد.
همچنان که رسول خدا صلی الله علیه و آله هم کلامى دارند که بطور اجمال مىفهماند آنچه در امتهاى سابق اتفاق افتاده در این امت نیز اتفاق خواهد افتاد، و آن این است که فرمود: به آن خدایى که جانم به دست اوست، که شما مسلمانان با هر سنتى که در امتهاى گذشته جریان داشته روبرو خواهید شد، و آنچه در آن امتها جریان یافته مو به مو در این امت جریان خواهد یافت، بطورى که نه شما از آن سنتها منحرف مىشوید، و نه آن سنتها که در بنى اسرائیل بود شما را نادیده مىگیرد. [بحار الانوار ج 53 ص 127]
از اینهم که بگذریم این قضایایى که ائمه اهل بیت علیهمالسلام خبر دادهاند جزء ملاحم و اخبار غیبى مربوط به آخر الزمان است، و راویانى آنها را آوردهاند که مربوطند به قرنها قبل از این، و کتبشان از زمان تالیف تا کنون محفوظ مانده، و نسخه آنها دست نخورده، و ما تا کنون به چشم خود دیدهایم پارهاى از آنچه آن حضرات پیشگویى کردند بدون کم و زیاد به وقوع پیوست، قهرا باید نسبت به بقیه آنها نیز اعتماد کنیم، و به صحت همه آنها ایمان داشته باشیم.
چرا بعضی وقتها یک آیه، هم به قیامت تفسیر میشود هم به رجعت و هم به ظهور امام زمان (عج)؟
حال به آغاز سخن برگردیم، که مىگفتیم: یک آیه گاهى تفسیر مىشود به روز قیامت، و گاهى به رجعت، و گاهى به روزگار ظهور مهدى علیهالسلام.
آنچه از کلام خداى تعالى درباره قیامت و اوصاف آن به دست مىآید، این است که قیامت روزى است که هیچ سببى از اسباب، و هیچ کارى و شغلى از خداى سبحان پوشیده نیست، روزى است که تمامى اوهام از بین مىرود، و آیات خدا در کمال ظهور ظاهر مىشود، و در سراسر آیات قرآنى و روایات هیچ دلیلى به چشم نمىخورد که دلالت کند بر اینکه در آن روز عالم جسمانى به کلى از بین مىرود، بلکه بر عکس ادلهاى به چشم مىخورد که بر خلاف این معنا دلالت دارد، چیزى که هست این معنا استفاده مىشود که در آن روز بشر یعنى این نسلى که خداى تعالى از یک مرد و زن به نام آدم و همسرش پدید آورده قبل از قیامت از روى زمین منقرض مىشود.
و خلاصه میان نشاه دنیا و نشاه قیامت مزاحمت و مناقضتى نیست تا وقتى قیامت بیاید دنیا به کلى از بین برود، هم چنان که میان برزخ که هم اکنون اموات در آن عالمند، با عالم دنیا مزاحمتى نیست و دنیا هم مزاحمتى با آن عالم ندارد، هم چنان که از آیه: «تَاللَّهِ لَقَدْ أَرْسَلْنا إِلى أُمَمٍ مِنْ قَبْلِکَ فَزَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطانُ أَعْمالَهُمْ فَهُوَ وَلِیُّهُمُ الْیَوْمَ، وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ» (به خدا سوگند که ما به سوى امتهاى گذشته که قبل از تو بودند رسولانى فرستادیم، ولى شیطان اعمال ایشان را در نظرشان زینت داد، و در نتیجه شیطان در امروز هم سرپرست ایشان شد، و ایشان عذابى دردناک دارند.) (نحل/ 63) این نبودن مزاحمت، استفاده مىشود.
این حقیقت روز قیامت است، روزى که مردم براى رب العالمین بپا مىخیزند روزى که همه اسرارشان آشکار مىشود، چیزى از ایشان بر خدا پوشیده نمىماند، و بهمین جهت است که گاهى از روز مرگ به روز قیامت تعبیر مىشود چون روز مرگ هم روزى است که پردهها از روى اسباب براى میت کنار مىرود، همچنان که از على علیهالسلام روایت شده که فرمود: «من مات قامت قیامته» (هر کس بمیرد قیامتش بر پا مىشود) که ان شاء اللَّه بیان همه اینگونه روایات خواهد آمد.
و روایاتى که رجعت را اثبات مىکند هر چند آحاد آن با یکدیگر اختلاف دارند، الا اینکه با همه کثرتش (که در سابق گفتیم متجاوز از پانصد حدیث است) در یک جهت اتحاد دارند، و آن یک جهت این است که سیر نظام دنیوى متوجه به سوى روزى است که در آن روز آیات خدا به تمام معناى ظهور ظاهر مىشود، روزى که در آن روز دیگر خداى سبحان نافرمانى نمىشود، بلکه به خلوص عبادت مىشود، عبادتى که مشوب و آمیخته با هواى نفس نیست، عبادتى که شیطان و اغوایش هیچ سهمى در آن ندارد، روزى که بعضى از اموات که در خوبى و یا بدى برجسته بودند، یا ولى خدا بودند، و یا دشمن خدا، دوباره به دنیا بر مىگردند تا میان حق و باطل حکم شود.
و این معنا به ما مىفهماند روز رجعت خود یکى از مراتب روز قیامت است، هر چند که از نظر ظهور به روز قیامت نمىرسد، چون در روز رجعت، باز شر و فساد تا اندازهاى امکان دارد، به خلاف روز قیامت که دیگر اثرى از شر و فساد نمىماند و باز بهمین جهت روز ظهور مهدى علیهالسلام هم معلق به روز رجعت شده است چون در آن روز هم حق به تمام معنا ظاهر مىشود، هر چند که باز ظهور حق در آن روز کمتر از ظهور در روز رجعت است.
و از ائمه اهل بیت علیهمالسلام نیز روایت شده که فرمودهاند ایام خدا سه روز است، روز ظهور مهدى (ع) و روز رجعت، و روز قیامت.
و در بعضى از روایات آمده: ایام خدا سه روز است، روز مرگ و روز رجعت و روز قیامت. [بحار الانوار ج 53 ص 63]
روز ظهور امام مهدى (ع) و روز رجعت و روز قیامت، مراتب مختلف یک حقیقت هستند
و این معنا یعنى اتحاد این سه روز بر حسب حقیقت، و اختلاف آنها از نظر مراتب ظهور باعث شده که در تفسیر ائمه علیهمالسلام بعضى آیات، گاهى به روز قیامت، و گاهى به روز رجعت، و گاهى به روز ظهور مهدى (عج) تفسیر شود، و در سابق هم گذشت که گفتیم چنین روزى فى نفسه ممکن است، بلکه واقع هم هست، و منکر آن هیچ دلیلى بر نفى آن ندارد.
خلاصه نظر علامه طباطبایی درباره رجعت
على رمضان اوسی، در کتاب «روش علامه طباطبایى در تفسیر المیزان» صفحه 367 درباره نظر علامه طباطبایی درباره رجعت مینویسد: علّامه بحث رجعت را مطرح ساخته و در توضیح آن میگوید: روایات بسیارى به طور متواتر از ائمه (ع) درباره رجعت وارد شده است. ( کافى، کلینى، کتاب الرجعة.) و اشاره مىکند که حوادث زیادى از این قبیل در امّتهاى قبل به وقوع پیوسته است مانند زنده کردن مردگان ...
علّامه هر گونه مانعى در وقوع رجعت را که نوعى از معاد جسمانى است نفى مىکند چرا که رجعت با عوالم دیگر تزاحمى ندارد.
ایشان رجعت را از آیه: «وَ یَوْمَ نَحْشُرُ مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ فَوْجاً مِمَّنْ یُکَذِّبُ بِآیاتِنا فَهُمْ یُوزَعُونَ» استفاده کرده و مىگوید: «از ظاهر آیه بر مىآید که مقصود از این حشر، گرد آمدن در روز قیامت نیست زیرا حشر در این آیه براى گروههایى از امّتهاست نه براى همه. در حالى که خداى تعالى در وصف حشر در روز قیامت مىفرماید: «وَ حَشَرْناهُمْ فَلَمْ نُغادِرْ مِنْهُمْ أَحَداً» مؤیّد این نظر اینست که این آیه و دو آیه بعد از آن خبر از برانگیخته شدن جنبدهاى در روى زمین مىدهد که خود یکى از علائم وقوع قیامت است.
از سوى دیگر این آیه قبل از آیه «وَ یَوْمَ یُنْفَخُ فِی الصُّورِ» تا پایان، آیاتى است که وقایع روز قیامت را توصیف مىنماید. بنابراین، معنا ندارد که قبل از شروع بیان اصل قیامت یکى از وقایع آن را قبلا ذکر کند چون ترتیب وقوعى اقتضاء دارد که: اگر برانگیختن و جمع شدن هر امّتى جزء وقایع قیامت باشد آن را بعد از مسئله «نفخ صور» و بازگشت بسوى خدا ذکر کند. (المیزان: 15/ 397، نمل: 83، کهف: 47 و نمل: 87) (ولى اینطور ذکر نکرده بلکه قبل از نفخ صور مسئله حشر گروهى از هر امّتى را آورده است. پس معلوم مىشود این حشر، جزء وقایع قیامت نیست).
ارسال نظر