اعترافات آلفرد هيچكاك
پارسینه: من هيچ وقت به كشيش بودن به عنوان راهي براي فرار كردن و مخفي شدن نگاه نكردم.
"هيچكاك" خودش گفته است كه به دليل تحصيل در يك مدرسه مذهبي در زمان كودكي اش دچار يك ترس شديد شده است؛ نوعي ترس اخلاقي از آلوده شدن به بدي و گناه، كه مي توان اين حس ترس و وحشت از گناه را در اغلي شخصيت هايش رديابي كرد. اساسا يكي از مؤلفه هاي آشناي هيچكاك اين است كه فردي را به اشتباه جاي يك فرد گناهكار مي گيرند و او را در مظان اتهام قرار مي دهند و هر چند در نهايت فرد از مخمصه اي كه گرفتارش شده، نجات مي يابد، اما در اين تجربه اي كه از سر گذرانده، ترس و دلهره اي رااز انتقال حس گناه به خود تحميل مي كند كه از دل آن به نوعي تزكيه و تطهير دروني مي رسد.
فيلم "اعتراف مي كنم" درباره كشيشي به نام "پدر لوگان" است كه به اعتراف خادم كليسايش كه مرتكب قبل شده گوش مي دهد، ولي با وجودي كه همه سوءظن ها متوجه او مي شود، حاضر نيست او را معرفي كند. اگر "پدر لوگان" از خود دفاعي نمي كند و براي تبرئه خويش دست به اقدامي نمي زند، فقط براي اين نيست كه مي خواهد به رازداي اش وفادار بماند و از اصول يك روحاني كليسا تخطي نكند، بلكه به اين دليل است كه او هر چند مرتكب جنايتي كه به او نسبت مي دهند، نشده است، اما به خاطر علاقه اي كه به زن محبوب سابق خود دارد، احساس گناه مي كند و اين علاقه زميني را در تضاد با انتخاب راه خدا به عنوان كشيش مي داند.
بنابراين سكوت و تسليم "پدر لوگان" در دادگاه اين تلقي را به وجود مي آورد كه گويي او مي خواهد خود را مجازات كند و به خاطر احساس گناه دروني و پنهاني اش عقوبت پس دهد و تطهير شود.
به همين دليل بعد از اينكه در دادگاه تبرئه مي شود، خودخواسته به استقبال مردمي مي رود كه او را مورد تحقير و نفرت قرار مي دهند و به او حمله مي كنند و "پدر لوگان" در سكوت رنج سرزنش و ملامت ديگران را تحمل مي كنند و بعد با اعتراف همسر قاتل هر گونه شبهه و سوءظني نسبت به او از بين مي رود و قداست و روحانيت لكه دار شده اش پاك مي شود و به آرامش و بخشايش دروني نسبت به خودش مي رسد. "هيچكاك" در اين فيلم بر آسيب پذيري و شكنندگي شخصيت معنوي يك كشيش دست مي گذارد و نشان مي دهد قرار گرفتن در چنين جايگاهي چه دشواري ها و چالش هاي دروني را به فرد تحميل مي كند.
نويسنده:نزهت بادي
منبع: ماهنامه فيلم نگار
ارسال نظر