همه چیز از یک عکس فضایی پشت ویترین مغازه ای در اهواز شروع شد. «دارا» 9 ساله، دست مادرش را گرفته بود و در خیابان های تفتیده اهواز راه می رفت که یک عکس فضایی ساختگی روی جلد مجله کیهان بچه ها. نگاهش را به خود جلب کرد. از آنجا بود که دارا عاشق داستان های علمی - تخیلی شد. بعد از آن رفت سراغ خواندن کتاب های ژول ورن و بقیه کتاب های علمی - تخیلی که در بازار کتاب جا خوش کرده بودند
دارا صباحی بوچوان می خواست نویسنده داستان های علمی - تخیلی و فضایی باشد اما دست سرنوشت او را به یک سازمان علمی واقعی برد، سازمانی که موشک های واقعی به ماه و مریخ می فرستد. دارا صباحی، حالا بعد از گذشت این همه سال یکی از مهندسان توانمند «JPL» از زیرمجموعه های ناسا در آمریکاست. گفتگوی اختصاصی «سرنخ» با این ایرانی موفق در آن سوی آب ها را از دست ندهید.
برای شروع می خواهیم درباره خودتان و گذشته تان بیشتر بدانیم. یعنی زمانی که در ایران بودید؟
- من دارا صباحی هستم و در سال 1337 به دنیا آمدم. ما تا 15 سالگی من یعنی سال 1352 خورشیدی در ایران بودیم اما بعد از آن، چون پدرم می خواست دکترایش را بگیرد به آمریکا رفتیم و من ادامه درس هایم را در آمریکا گذراندم. دو سال آخر دبیرستان را در کالیفرنیا بودم و در سال 1360 خورشیدی لیسانسم را در رشته راه و ساختمان از دانشگاه UCLA گرفتم. همیشه در ذهنم می گذشت که روزی نویسنده داستان های علمی - تخیلی خواهم شد. هنوز هم دوست دارم داستان های علمی - تخیلی بنویسم چرا که آشنایی ام با دانش فضایی بیشتر از راه داستان های علمی - تخیلی بود و خودم هم فکر می کردم یک روز نویسنده بشوم اما راستش هیچ وقت فکر نمی کردم روزی در سازمانی کار کنم که خودش سفینه به فضا می فرستد!
چه شد که با داستان های فضایی آشنا شدید؟ نخستین برخوردتان باا فضا چه زمان اتفاق افتاد؟
- خوب یادم می آید، بچه بودم.حدود 8 یا 9 سال داشتم. دست مادرم را گرفته بودم و با هم در خیابان های اهواز راه می رفتیم که رسیدیم به یک مغازه. پشت ویترین یک جلد از مجله کیهان بچه ها بود که روی جلدش یک عکس فانتزی از فضانوردان در کره ماه را کار کرده بودند. این عکس را که دیدم به فضا و داستان های فضایی علاقمندش دم. آن زمان زیاد کتاب در دسترس نبوداما شروع کردم به خواندن کتاب های ژول ورن و به مرور، علاقه ام به موضوعات علمی بیشتر شد.
نخستین پرتاب انسان به کره ماه هم باید یادتان مانده باشد؟
- آن شب را خیلی خوب یادم مانده. کلاس پنجم دبستان را تمام کرده بودم و داشتم کلاس ششم را جهشی می خواندم. در نتیجه تمام تابستان را مشغول درس خواندن بودم. آن زمان 11 ساله بودم و آپولو 11 به وقت ایران حدود 2 یا 3 بامداد به روی ماه می نشست. از مادرم اجازه گرفتم که آن شب را بیدار بمانم و فیلم فرود انسان به ماه را ببینم. یادم هست کیفیت تصویر خیلی بد بود و وقتی آرمسترانگ پایش را روی ماه گذاشت، ما فقط یکسری نور و سایه می دیدیم اما همین هم برایم جالب بود.
پس چه شد سر از ناسا درآوردید؟
- واقعا بخشی از این اتفاق شانسی بود. من مهندسی راه و ساختمان خوانده ام و برای یک شرکت مهندسی که آشیانه هواپیما می ساخت کار می کردم. در همین شرکت روی پروژه ای مربوط به تونل تست هوا کار می کردیم که دو تا سه سال زمان برد. در این پروژه از تکنیک پیشرفته ای استفاده کردم که ناسا در آن زمان به کار می برد. در حال اجرای پروژه بودیم که کسی از JPL، از سازمان های وابسته به ناسا، آمد سراغم و گفت این کاری که انجام می دهی خیلی جالب است، درباره اش یک مقاله بنویس من هم یک مقاله نوشتم و قرار بود در همایش انجمن مهندسی مکانیک آمریکا که در سال 1989 میلادی (1368 خورشیدی) بر پا شده بود، از آن دفاع کنم.
پس شما از آن مقاله دفاع کردید، ایده تان پذیرفته شد و ناسا به شما پیشنهاد همکاری داد، درست است؟
- درست برعکس. من هیچ وقت از آن مقاله دفاع نکردم. راستش اصلا سر جلسه دفاع حاضر نشدم. در آن زمان خیلی ذهنم مشغول بود. از یک طرف درگیر کار بودم و از طرف دیگر، پدرم با سرطان دست و پنجه نرم می کرد. همه چیزم به هم ریخته بود. به هیچ وجه به فکر دفاع نیفتاده بودم. به جای اینکه بروم به همایش انجمن مهندسان مکانیک، به «کانزاس» رفتم تا به یکی از پروژه هایم برسم. نتیجه اینکه مقاله روی زمین ماند و اسپانسرم عصبانی شد. هنوز دو هفته از این جر و بحث نگذشته بود که با کارفرمای شرکت حرفم شد و کارم را رها کردم. همه چیز به هم ریخته بود. در عرض دو هفته، هم دفاع مقاله ام را فراموش کرده بودم و هم کارم را از دست داده بودم. حالا باید با یک عالمه خرج و قسط خانه و گرفتاری دنبال کار می گشتم. در همین گیر و دار بود که یاد آن مهندس در JPL افتادم.
پس شما به وسیله او به ناسا راه پیدا کردید؟
- به طور مستقیم نه. او چند شماره به من داده بودم و گفته بودم با اینها تماس بگیر شاید بتوانند کمکت کنند. من هم زنگ زدم. نمره های درسی ام را که می پرسیدند به من طعنه زدند که ناسا کسی را با چنین نمره هایی نمی پذیرد و گوشی را می گذاشتند. طوری برخورد می کردندکه انگار جسارت بزرگی کرده ام که با ناسا تماس گرفته ام. من هم بی خیال شدم و باز دنبال کار گشتم اما چند روز بعد، در ماه سپتامبر 1989 (شهریور 1368) یک نفر از JPL زنگ زد و گفت بیا کارت داریم. تعجب کردم اما رفتم و استخدام شدم. باورتان می شود اگر بگویم غیبت من سر جلسه ارائه مقاله باعث استخدامم در ناسا شده بود؟
یعنی سردرگمی شما در آن روزها باعث شد که بزرگترین شانس زندگی تان به شما رو کند؟ چطور ممکن است؟ بیشتر توضیح می دهید؟
- وارد دفتر که شدم مردی را دیدم که پشت میز نشسته مقاله من هم روی میزش بود. خیلی آرام گفت، تو زنگ زده بودی اینجا و دنبال کار می گشتی؟ آرام سرم را پایین گرفتم و گفتم بله، من بودم. گفت: «مقاله ات را خوانده ام. جالب است. در آن همایش که کنگره مهندسان مکانیک برگزار کرده بود، نشسته بودم که دفاعت را ببینم اما تو نیامدی. چند بار هم صدایت کردند اما پیدایت نشد.» این آقا نام مرا از همانجا یادش مانده بود و برای همین هم دعوتم کرد که به JPL بروم و مشغول کار شوم.
مقاله تان درباره چه چیزی بود؟ به هر حال حتما موضوع جالبی بوده که یک نفر از خود JPL تماس می گیرد و شما را دعوت به کار می کند.
- ایده جالبی داشتم که تا آن روز کسی انجامش نداده بود و قرار شد ناسا از این طرح در بخشی از ایستگاه فضایی بین المللی (ISS) استفاده کند. البته این ایده زمانی به کار می آمد که کامپیوترها یک مگابایت ظرفیت داشتند و مفهومی به اسم شبکه هنوز به وجود نیامده بود.
احساستان چه بود وقتی گفتند می توانید در یکی از زیرمجموعه های ناسا کار کنید؟
- آنطور که فکر می کنید احساس شگفتی نمی کردم. فقط به چشم یک کار تازه به این شغلم نگاه می کردم. واقعیت این بود که بیکار شده بودم و باید با قسط ها و حرج هایم کنار می آمدم. در واقع برایم صرفا مهم بود که کار گیر بیاورم، هر جای دیگر به جز JPL هم بود، می رفتم. اصلا در این فکر نبودم که اینجا ناسا هست یا جای دیگر. البته برایم کمی جالب وبد اما نه آنقدرها.
اولین مسئولیت شما در JPL چه بود؟
- اولین کاری که به من دادند، مهندسی ساختمان سفینه بود که با نیروهایی که به بدنه فضاپیما وارد می شوند، مرتبط است. این کار کمی با رشته ام مرتبط بود.
شما با نمره هایی متوسط در یکی از زیرمجموعه های ناسا مشغول به کار شده اید. این را یک خوش شانسی می دانید؟
- واقعیتش این است که فرصت را داشتم که ناسا قبولم کرد. در واقع اولین فرصتم این بود که در اینجا مشغول به کار شدم. فرصت دوم هم این بود که زیر دست یکی از بهترین مهندسان JPL کار می کردم کسی که اگر نبود، نه من آنجا می ماندم نه اینکه اینقدر کار برایم جالب می شد. 10 سالی برای او کار کردم و پیشرفت هایم را مدیون او هستم، مردم عادی او را نمی شناسند. اما او طراح تمام سفینه های معروف ناسا از جمله ووی جر - Voyager - است، سفینه هایی که هنوز هم بعد از گذشتن چند دهه به کار خودشان در فضا ادامه می دهند. بدون شک تمام چیزهایی که یاد گرفتم به خاطر وجود او بوده است.
بگذارید دوباره برگردیم به نخستین روزهایی که در JPL کار می کردید. آیا کار در ناسا را دوست داشتید؟
- تا 3-2 سال اول، روی پروژه های مختلف کار می کردم از جمله روی پروژه ای که مربوط به شاتل های فضایی می شد اما هیچ کدام برایم جذابیت چندانی نداشتند. کارهای اداری که من از آنها متنفر بودم، زیاد بود و کارهای فنی که من دوستشان داشتم کم، یواش یواش داشتم دلسرد می شدم که شانس دیگری به من رو کرد. سال 1993 میلادی (1372)، همزمان با راه اندازی پروژه فضاپیمای رهیاب (Path finder) یکی از بهترین همکارانم به من گفت آیا می خواهی روی این پروژه کار کنیم؟ من هم دقیقا نمی دانستم جریان چیست اما قبول کردم. همین پروژه مقدمه ای شد برای اینکه من مسئول فرود تمام پیماهایی باشم که قرار بود در آینده روی مریخ فرود بیایند.
این طرح چه ویژگی خاصی داشت که شما را دوباره جذب کرد؟
- این پروژه من را با یک چالش جدید روبرو می کرد. پروژه ای شبیه به این 20 سال قبل و زمان طراحی فضاپیماهای وایکینگ اجرا شده بود و حالا بعد از این همه سال، خیلی از آن آدم ها یا بازنشسته شده یا فوت کرده بودند، برای همین دوباره باید همه چیز را طراحی می کردیم و این چالش بزرگی بود. در نتیجه من اولین کسی بودم که طرز فرود آمدن سفینه «راهیاب» (Paht finder) را طراحی کردم و همانطور که گفتم این پروژه باعث شد بعدها در بخش فرود فضاپیماهایی که مقصدشان مریخ است، مهندس ارشد باشم.
سفینه های مریخی دیگری که فرودشان را برنامه ریزی کرده اید، کدام ها بوده اند؟
- من نشستن 5 سفینه را دیده ام و مسئول فرود همه آنها و مهندس ارشد بخشی از فرودشان بوده ام در «رهیاب» و «فونیکس» مهندس ارشد فرود بودم. در سفینه های «روح» و «فرصت» هم مهندس ارشد بخش مکانیکی بودم. در پروژه فضاپیمای «کنجکاوی» هم مهندس ارشد کل سفینه بودم.
جالب ترین پروژه از نظر خودتان کدام بوده؟
- جالب ترین پروژه برای من، «رهیاب» بود چون اولین کارم به حساب می آمد و خیلی هم سخت بود، چون کسی تا به حال انجامش نداده بود. پیش از «رهیاب» چنین پروژه ای در فضاپیماهای وایکینگ پیاده شده بود ولی کسانی که آن پروژه را راه اندازی کردند، دیگر در دسترس نبودندو من در این راه تنها بودم. هیچ کس نمی دانست چطور باید این کار رات انجام دهد و من باید خودم با چنین چالشی روبرو می شدم. پر از ترس و هیجان بودم اما مهم این بود که در طی این پروژه اصول فرود آمدن سفینه بر سطح مریخ را یاد گرفتم.
جالب ترین بخش پروژه «رهیاب» برای شما چه زمانی بود؟
- جالب ترین قست این پروژه برای من زمانی بود که باید انتظار می کشیدیم تا اولین عکس ها از مریخ فرستاده شود. در آن لحظات، پر از هیجان بودم. نمی دانستم دقیقا چه چیزی را خواهم دید. همانطور که گفتم من 5 فرود را دیده ام و هر کدام احساس هیجان و وحشت خاص خودش را داشت. وحشت به این خاطر که مدام با خودت فکر می کنی اگر این پروژه درست کار نکند ممکن است کارم را از دست بدهم و ... اینقدر احساسات زیاد است که نمی شود توضیح داد ولی اگر بخواهم خلاصه اش کنم، می گویم در زمان فرود یک سفینه بر سطح مریخ، همه مان پر از هیجان و ترس هستیم. هر چقدر بیشتر با سفینه ات اخت باشی و بهتر آن را بشناسی، بیشتر هم می ترسی چون می دانی که صد راه برای شکست پروژه وجود دارد. این احساسات تا ماه ها درونت می ماند. باور بکنید یا نه، تا 6 ماه بعد از اینکه «کنجکاوی» یا موفقیت بر سطح مریخ نشست، هنوز من خواب می دیدم که ما در اتاق فرمان نشسته ایم و مشغول انجام دادن یکی از کارهای عقب افتاده مان هستیم.
ایرانی هایی که در JPL کار می کنند را می شناسید؟
- یک بار با یکی از دوستان درباره ایرانیانی که در ناسا کار می کنند صحبت می کردیم و او گفت که حدود 100 ایرانی در JPL مشغول هستند. البته من همه شان را نمی شناسم. با بعضی دوست صمیمی هستیم و با برخی دیگر هم رابطه مان صرفا در حد همکار است. ایرانی هایی که اینجا هستند دو گروهند. یک گروه که در آمریکا به دنیا آمده و همینجا بزرگ شده اند که سخت می شود پیدایشان کرد چون لهجه ای آمریکایی دارند و یک گروه هم بقیه ایرانیان مهاجر که پیدا کردنشان خیلی راحت تر است. آخرین پروژه ای که درباره مریخ داشتیم، پروژه کنجکاوی بود که چند ایرانی در آن حضور داشتند.
از روزهای پرخاطره تان بگویید. از ترس ها و شکست ها، از اشک ها و لبخندهایتان در اتاق فرمان.
- یکی از روزهای سرد ژانویه 2003 که سفینه «روح» داشت روی مریخ فرود می آمد را خوب به یادم مانده. من مسئول بخشی از پروژه بودم که نیاز به خلاقیت بالایی داشت و نرم افزاری برایش طراحی نشده بود، یعنی باید همه کارها را خودمان دستی انجام می دادیم، برای همین، کار سخت شده بود.
روز فرود «روح» بر سطح مریخ، درست در میانه پروژه فرود، ما برای چند دقیقه سیگنال سفینه را از دست دادیم. در آن شرایط، تنها کاری که از دستمان برمی آمد، صبر کردن بود. یادم هست که در آن چند دقیقه، هیجان و تمرکز شدیدی داشتم و با جدیت دنبال یک سیگنال، هر چند ضعیف می گشتم. وقتی دست آخر سیگنال را دوباره دریافت کردیم به دستم نگاه کردم و دیدم از بس ناخن را روی دستم فشار داده ام از چند جا بریده است اما خوبی اش اینجا بود که کار با موفقیت به پایان رسید.
خاطره بدی هم در ذهنتان مانده؟
- خاطره های بد مربوط به شکست هاست. یادم هست پروژه ای داشتیم که قرار بود سفینه روی یک دنباله دار فرود بیاید اما شکست خوردیم. این خاطره، خیلی برایم تلخ بود.
چندی است یک پروژه پر سروصدای مریخی راه اندازی شده که هدفش فرستادن چند نفر به کره مریخ تا چند سال دیگر است. فکر می کنید چنین ایده ای یعنی فرستادن فضاپیمای سرنشین دار به مریخ چقدر عملی باشد؟
- زمان های مختلفی را برای راه اندازی این پروژه شنیده ام. یکی می گوید 2018، دیگری باور دارد 2020 و در جایی هم می خوانیم که سال 2030 اولین سری انسان ها به مریخ می روند. این نظم نداشتن نشان می دهد که برنامه ریزی دقیقی برای این پروژه وجود ندارد. از طرف دیگر بودجه مورد نیاز برای اجرای چنین ایده ای بسیار زیاد و چیزی حدود 50 میلیارد دلار است که برای فراهم کردنش باید سراغ شخصیت های حقیقی بروند و من فکر می کنم تنها کسانی مثل بیل گیتس بتوانند هزینه اجرای چنین پروژه ای را فراهم کنند.
به نظر من چنین دستاوردی تا سال 2030 به دست خواهد آمد به این شرط که تکنولوژی تا آن زمان پیشرفت خوب و قابل توجهی داشته باشد. بگذارید یک مقایسه بکنم. در وضعیت کنونی و با تکنولوژی که امروز در اختیار داریم، ما می توانیم سفینه های بدونس رنشین با وزن یک تن را به مریخ بفرستیم اما برای اینکه فرستادن انسان به مریخ عملی باشد، باید یک محموله 5 تنی را به فضا فرستاد و این مستلزم دست یافتن به تکنولوژی پیشرفته تر و به دست آوردن سرمایه بیشتر است. می دانید مشکل چنین ایده هایی چیست؟ سازمان هایی که این ایده ها را مطرح می کنند، تجربه خیلی کمی دارند و به خاطر همین، همه چیز را خیلی ساده و کم خرج می بینند ولی بعد که داخل گود می روند، تازه می فهمند جریان از چه قرار است.
اگر بر فرض، چنین پروژه ای موفقیت آمیز باشد، شما حاضرید جزو نخستین مسافران مریخ باشید؟
- در این سن نه. اگر جوانتر بودم قضیه فرق می کرد اما الان نه. چون در سنی که من هستم آدم درد و مشکلاتی دارد که اجرای چنین سفری را دشوار می کند.
کسی که در یک سازمان فضایی بزرگ کار می کند باید چه ویژگی هایی داشته باشد؟
- غیر از این که درسش باید عالی باشد و در شته های مرتبط با علومفضایی مثل فیزیک، هوافضا و ... تحصیل کرده باشد، باید هنرمند قابلی هم باشد. من مهندسان زیادی را تربیت کرده ام اما موفق ترین آنها کسانی هستند که هم مهندس هستند، هم همرمند. یعنی باید از هر دو حیث توانایی داشته باشند.
برای آمدن به ناسا باید شجاع بود
هنر شیوه آفرینش و اختراع را به آدم یاد می دهد و این همان کاری است که ما در ناسا انجام می دهیم. کسی که نقاشی می کند دارد یک اثر هنری را اختراع می کند و کسی که مشغول نواختن یک موسیقی است، دارد آن را بازآفرینی می کند. کار ما در JPL یا بخش های دیگر ناسا، آفرینش و اختراع کردن است. در خیلی از رشته های مهندسی، کار بر اساس یک سری کد و قانون انجام می شود اما در کار ما هیچ قانونی وجود ندارد و همه چیز براساس اختراع و ابتکار جلو می رود. در نتیجه هنر، بخش مهم و اولیه کار ماست. بهترین مهندسانی که دیده ام نقاش، موزیسین و هنرمندان قابلی بوده اند که کار مهندسی را هم به خوبی انجام می داده اند.
ویژگی دیگری که یک مهندس سازمان فضایی باید داشته باشد، اراده قوی و تمرکز زیاد روی کار است. در ضمن هر کسی که اینجا کار می کند باید به موفقیت باور داشته باشد. افراد منفی باف و نگران و کسانی که دایم فکر می کنند هیچ چیز درست پیش نمی رود، معمولا موفق نمی شوند چون کار سخت است. در کار ما خطرپذیری حرف اول را می زند. آدمی که توی این کار می آید باید اهل ریسک کردن باشد. خیلی از پروژه ها شکست می خورند و این موضوع به آدم ها صدمه می زند اما باز هم ریسک کردن مهم است. بگذارید یکی از حرف های دوستم در این زمینه را نقل کنم. همیشه وقتی از رئیس مهندسان بخش فرود سفینه های وایکینگ می پرسیدند چه آدم هایی می توانند به ناسا بیایند می گفت: «این کار برای آدم هایی که ترسو هستند مناسب نیست، برای آمدن به ناسا باید شجاع بود.»
ارسال نظر