گوناگون

طنز/ کسى گفت به گوشم: به خدا رفت!

پارسینه: ناصر فیض در تهران امروز نوشت:

آن یار چرا این همه زود از بر ما رفت

زود از بر ما این همه آن یار چرا رفت

وقتى کسى از آمدنش هیچ نپرسید

زشت است بپرسند که حالا به کجا رفت

«دانست که خواهد شدنم مرغ دل از دست»

بی‌‌هیچ صدا آمد و بی‌‌هیچ صدا رفت



«بر شمع نرفت از گذر آتش دل دوش»

«آن دود که از سوز جگر بر سر ما رفت»

آن یار که کان ادب و صدق و صفا بود

از ما چه جفا دید که بى‌مهر و وفا رفت

آن پادشه حُسن و ملاحت به چه رویى

تا دید، شدیم از بد ایام گدا، رفت!؟



یک بار نیامد به سراغ من و صد بار

با هر که به اقصاى جهان تا همه جا رفت

این بود که قانون نشود ملعبه دست

تا مجلس شورا هم اگر یک تٌکِ پا رفت

دل یکدله مى‌خواست شود بى‌گِله اما

تا آمدم آن روز بجنبم «صنما» رفت



اندوه سراغ همه آمد به تفاوت

جان از تن من رفت و ز خوان نان شما رفت

با اینکه خودم دیدم، گفتم ؛ نکند مانْد

تا اینکه کسى گفت به گوشم: به خدا رفت

«در کلبه ما رونق اگر نیست صفا هست»

این رونق از آن جاست که امروز صفا رفت!



آن روز بگو رفت که با چشم ببینى

با آن همه تَن از تُنِ ماهى اُمگا رفت

آن روز بگو رفت که برعکسِ همیشه

از پشت سر کور ببینى که عصا رفت

آن روز بگو رفت که با چشم ببینى

توپ به زمین نازَده! برخاست هوا رفت



از گاو حسن یا حسنک هیچ نپرسید

آن گاو نزاییده چه شد بر سر زا رفت

این بیت فقط بازى الفاظِ خفن بود

تا بیتى گویم پیش از مقطع، با رفت

ارسال نظر

نمای روز

داغ

صفحه خبر - وب گردی

آخرین اخبار