طنز/ چند پرده از پایان هندی - امریکایی سریال «مادرانه»
پارسینه: باران میبارد. اردلان در تنهایی به خدا فکر میکند و آدم میشود. او به خاطر بیگناهی و همکاری با پلیس، آزاد میشود.
با توجه به اینکه در کشور ما میتوان از قسمت دوم یک سریال، انتهای آن را حدس زد، بدینوسیله برخی پایانهای موجود برای این سریال را در ادامه میخوانید:
پایان ایرانی:
باران میبارد. اردلان در تنهایی به خدا فکر میکند و آدم میشود. او به خاطر بیگناهی و همکاری با پلیس، آزاد میشود. مریم به او بله میگوید. رعنا هم کم نمیآورد و میگوید من در ایران میمانم و قید خارج را میزنم. مریم از بس خوب است قبول میکند که با رعنا زیر یک سقف زندگی کند. باران باز هم میبارد. حاجی ثانی در حالی که کلی نصیحت بار همه میکند در عرفانی خاص رحلت میکند. رها متحول میشود و در مثلث عشقی اردلان و مریم و رعنا، فرزاد را صدا میکند. فرزاد عوض میشود و در یک کوره آجرپزی شغل پیدا میکند. مادرش در حالی که باران میآید او را میبخشد و رها را برایش خواستگاری میکند. باز هم باران میبارد. گلبانو دختر مادر فرزاد را برای پسرش خواستگاری میکند و جواب مثبت میگیرد. محمد جواد پسر گلبانو را به سر کار میبرد و باران میآید. موبایل محمد جواد زنگ میخورد:
- الو محمد جواد جان! مژده بده عزیزم. داری پدر میشی...
باران همینطور دارد میآید. در حیاط خانه حاجی ثانی سفره افطاری پهن میشود و همه با لبخند و شادی دور هم جمع میشوند. صدایی روی تصویر: و در یک شب بارانی اردلان صدای کودکی دیگر را در خانه شنید و خوشبختیاش پایدار شد.
پایان ایرانی (ماه رمضانی):
فرزاد سریع ریش میگذارد و خود را به حاجی ثانی میرساند. او تا آخر عمر در کنار حاجی میماند و مرید او میشود. بعدها او یکی از بزرگترین وقفکنندگان کشور میشود و پژوهشکده دانشهای بنیادین فرزاد را تاسیس میکند. او همچنین یک مرکز ترک اعتیاد برای دختران جوان راه اندازی میکند و کانون حمایت از پخش کنندگان مواد را تاسیس میکند و هزاران هزار جوان معتاد را با هزاران هزار پخش کننده مواد سر سفره عقد مینشاند.
رها: او در شب قدر، قدر خود را میداند و حافظهاش را به دست میآورد و از فردایش با چادر به مدرسه رفته و عاشق پدر و مادر و ایران میشود.
اردلان: او ضمن اعتراف به دست داشتن در پرونده اختلاس سه هزار میلیاردی، متنبه شده و بعد از تزرع زیاد ناگهان به خاطر همکاری بی شائبه (همکاری بدون ان قلت و قیف و قپی) آزاد میشود. او آس و پاس شده اما خوشبخت است.
مریم: بعد از تنبه اردلان، رعنا را به زندگی باز میگرداند و اردلان را مجاب میکند تا با رعنا با هم و در کنار هم زندگی خوبی را آغاز کنند. او خودش در افق محو میشود.
رعنا: با صحبتهای تکان دهنده مریم، از این رو به آن رو میشود و به ملاقات اردلان میرود و آمادگی خود را برای زندگی اعلام میکند. اردلان هم میگوید: خب!
محمد جواد: او در خواب میبیند که به یخ دست میزند، طلا میشود. از خواب بلند میشود و میبیند با درخواست دخترخواندگی او موافقت شده است.
آذر: او در حالی که با سینی چای در حال آمدن است میگوید: محمد جواد جان عیدت مبارک! روزههات قبول عزیزم.
جلیل: به گود زورخانه بازمیگردد و خواستگاری یک پهلوان از دخترش را میپذیرد. شب هنگام مریم به خواستگار جدیدش بله میگوید. او از مریدان قدیمی حاجی ثانی است.
*
پایان امریکایی:
رعنا با شلیک سه گلوله مریم را خلاص میکند و بعد با قرص دیازپام خودش را میکشد. رها با شنیدن این خبر اقدام به خودکشی میکند که فرزاد او را نجات میدهد و با هم فرار میکنند. اردلان در زندان از شنیدن خبر کشتار دسته جمعی بیرون زندان، دچار حمله قلبی و ایست قلبی میشود. محمد جواد هم ارسلان را به فرزندخواندگی قبول میکند.
*
پایان روسی:
اردلام با قید ضمانت از زندان آزاد میشود. جلیل برای خودشیرینی - خود پهلوان بزرگ بینی مفرط - همه را شام به خانه اش دعوت می کند؛ همه را. سفرهای پهن می شود از این سمت تا آن سمت. همه در حال خوشی هستند که در باز میشود و رعنا با مسلسل وارد شده و همه را به رگبار میبندد. بعد خیلی خونسرد از کشور خارج میشود در حالی که اشک در چشمانش حلقه زده است.
*
پایان هندی:
بعد از دعوای رعنا با مریم، مریم به رعنا مشکوک میشود. او یک خال پنهان زیر دماغش دارد. او تحقیقاتش را آغاز میکند. بالاخره میفهمد که رعنا خواهر ناتنی اوست که پهلوان جلیل در جوانی، جوانی کرده. همسر جلیل به مریم میگوید من مادر حقیقی تو نیستم و مادر رعنا مادر توست...مریم قصد خارج میکند و برای دیدن مادرش ایران را ترک میگوید. رعنا هم میماند و زندگی اش را ادامه میدهد.
اردلان در زندان آواز میخواند و محمد جواد هم از بچههای بیسرپرستش نگهداری میکند. محمد جواد یکروز در یک قالب یخ، سند یک ویلای 7هکتاری در شمال تهران را پیدا میکند و آن را وقف کودکان بی سرپرست می کند. به ازای این کار نیک او و آذر ناگهان صاحب سه قلو میشوند و خدا را حسابی شکر می کنند. در ادامه خوبیهای محمد جواد، حاجی ثانی شفا مییابد و در ازدواج رها و فرزاد میرقصد. اردلان همچنان دارد آواز میخواند.
*
پایان کرهای:
گلبانو (همان بانو گل) توطئهای را برای بانو رعنا ترتیب میدهد و او را مسوم و روانه بیمارستان میکند. مادر فرزاد نیز در فکر توطئهای علیه بانو رهاست تا هرگز حافظه اش را به دست نیاورد. بانو مریم نیز به خانه پدری باز میگردد و قصد ادامه تحصیل پیدا کرده و به جای مدرسه در آشپزخانه مشغول کار میشود.
مادر مریم در فکر انتقام است و به بهانه ملاقات با اردلان برای او چای با هل زهردار میبرد تا خلاصش کند. محمدجواد در زندان تشنهاش میشود و قصد نوشیدن چای میکند.
بانو آذر وقتی مریم را تنها میبیند قول میدهد تا آخر عمر در رکاب رعنا باشد برای همین هم خود را به آشپزخانه پهلوان جلیل میرساند و در مکتب بانو مریم ثبت نام میکند. قصد او چیزخورکردن بانو مریم برای بازگشت سر خانه و زندگی است. فرزاد در فکر دزدیدن بانو رهاست که با ماموران حکومتی برخورد سختی می کند.
منشی قاتل نیز برای کشتن بانو رعنا به عنوان مطلع قتل نائب وارد بیمارستان میشود. محمد جواد دارد چای را به لبهایش نزدیک می کند، منشی قاتل نیز خود را به بیمارستان رسانده و سرنگ هوا را در دست گرفته. بانو آذر در انتظار موقعیتی برای ریختن مواد در غذاست. گلبانو در حال هم زدن شیرین بیان است. بانو رها که شکست عشقی خورده، در حال تزریق است و...ادامه سریال در قسمت بعد!
محسن حدادی
خیلی باحال بود ولی انصافا اخر سریال افتضاح بود و رعنا واقعا باید مسلسل رو برمیداشت
سریالش زیاد سر وته نداشت. فقط آخرش رو یه جوری سرهم آوردند تا مریم و اردلان با هم زندگی کنند. و رعنا هم بدون بچه هاش بمونه به نظر من هیچ کس نمی تونه جای مادر رو بگیره حتی اگه فرشته باشه
سلام سایتتون خیلی جالب و خنده دار بود