احسان علیخانی: ماه عسل خیلی بزرگ شده، زورم به آن نمی رسد!
پارسینه: ماه عسل با اجرای احسان علیخانی امسال هم پرمخاطب ترین برنامه ماه رمضان تلویزیون بوده؛ برنامه ای در کانون توجه جامعه که هر روز بحث های زیادی پیرامون آن مطرح می شود.
ماه عسل با اجرای احسان علیخانی امسال هم پرمخاطب ترین برنامه ماه رمضان تلویزیون بوده؛ برنامه ای در کانون توجه جامعه که هر روز بحث های زیادی پیرامون آن مطرح می شود و مخالفان و موافقانش نظرات ضد و نقیض دارند ... علیخانی در گفتگوی صریح و بی پرده اش به تمام این حواشی و انتقاداتی که در این مدت به او و برنامه اش وارد شده پاسخ می دهد
هر چقدر هم که «دودکش» و «مادرانه» رقابت رمضانی امسال را دستشان گرفته باشند اما نمی شود منکر این مسئله شد که «ماه عسل»، عملا پربیننده ترین برنامه رمضان امسال است. میزان بالای بازخوردهای مردمی و رسانه ای با هر اتفاقی که در این برنامه می افتد به خوبی این مسئله را نشان می دهد. موافقان و مخالفان این برنامه با هر استدلالی که دارند به تماشای «ماه عسل» می نشینند.
در این مدت هر اتفاقی که در «ماه عسل» افتاده نوک پیکان انتقادات به سوی احسان علیخانی مجری، طراح و تهیه کننده این برنامه بوده است. مجری جوانی که طرفداران و مخالفانی صفر و 100 دارد و هر کدام از این دو تسه به زعم خوشان دلیل های کافی برای تایید یا رد کارهای او از خود ارائه می دهند. با اینحال هم موافقان و مخالفان در گوشه ذهنشان یکسری سوالات و شک و شبهه هایی درخصوص بخش های مختلف برنامه داشته و دارند.
با توجه به جایگاه علیخانی در این برنامه و تسلط او به همه بخش ها و موضوعات مربوط به «ماه عسل» هیچ کس جز خودش نمی تواند پاسخ این سوالات را دهد. به همین دلیل هم پیگیری های فراوانی انجام دادیم تا علیخانی را پای میز گفتگو بنشانیم و بالاخره 19 ماه رمضان قرار مصاحبه با علیخانی فیکس شد. در این مصاحبه تقریبا تمام انتقادات، سوالات و ابهاماتی که درخصوص این برنامه وجود داشت را از علیخانی پرسیدیم.
هر کدام از مهمان های شما قصه خاص خودشان را دارند که مرحله به مرحله تعریف می شود و گره های آن باز می شود. این قصه گاهی اوقات آنقدر واقعی و حساب شده تعریف می شوند که آدم خیال می کند قبل از برنامه، مدت زیادی شما و آدم های قصه، نشسته اید و راجع به آن گپ زده اید. چقدر از آن چیزی که مخاطب از مهمان و احسان علیخانی روی آنتن می بیند، از قبل تعیین شده و چقدر از آن حاصل اتفاقات همان لحظه است؟
- باور کنید خودم هم خیلی وقت ها برنامه که تمام می شود به خاطر اتفاقاتی که جلوی دوربین افتاده حسابی غافلگیر می شوم. برای همین حق می دهم بعضی مخاطبان سختگیر، احساس کنند با یک نمایش مواجه شده اند اما اصل قضیه این است که ما سوژه را پیدا می کنیم و آیتم و مستندی از آن مهمان می سازیم نه هیچ چیز دیگر. کار من فقط این است که قبل از رو در رو شدن با مهمان در برنامه این آیتم را نگاه می کنم. قبل از برنامه غیر از احوالپرسی های عادی هیچکدام از عوامل صحبتی با مهمان برنامه نمی کنند. از اینکه به مهمان بگیویم فلان چیز را بگو یا نگو خبری نیست.
خب گاهی مهمانان برنامه آنقدر دقیق و درست حرف می زنند، یا آنقدر صحنه های دراماتیکی ایجاد می شود که باور این مسئله که اینها هیچکدام از پیش تعیین شده نیست و همه در لحظه شکل می گیرد کمی سخت می شود. به مخاطبان حق می دهید در این شرایط، یک مقدار شک کنند؟
- باور کنید ما خودمان هم گاهی غافلگیر می شویم ولی انصافا کمی به این موضوع هم دقت کنید که مثلا با یک رفتگر که تا به حال جلوی دوربین برنامه زنده نرفته من چگونه می توانم سناریوی از پیش تعیین شده بنویسم؟ اصلا مثال دقیق تر برایتان می زنم، امسال ما از چهارمحال و بختیاری مهمانی آورده بودیم که وقتی گفتگوهایمان تمام شد و تیتراژ برنامه روی آنتن رفت و برنامه تمامشد از من پرسید آقا این برنامه کی پخش می شود؟!
پس چطور هیچکدام از این آدم ها هیچ وقت جلوی دوربین گاف نمی دهند. هیچ وقت تپق نمی زنند، چه آن کسی که ساکن تهران است و چه کسی که از یک روستا یا شهر دورافتاده به برنامه می آید؟
- به نظرم مهمترین دلیلش این است که مهمانان در برنامه احساس راحتی می کنند. به هرحال بسیاری از مهمانان «ماه عسل» در سال های گذشته قسمت هایی از این برنامه را دیده اند و صداقت و راحت بودن دیگر مهمانان در این برنامه را لمس کرده اند. به همین دلیل هم وقتی جلوی دوربین قرار می گیرند خودشان را جای همان مهمان های قبلی می بینند، راحت می نشینند و راحت حرف می زنند.
یکی از انتقادهایی که اخیرا درباره «ماه عسل» می شنویم این است که تمام مهمان های برنامه، با هر قصه ای، آخر سر تطهیر می شوند و همه چیز با یک پایان خوش تمام می شود. حتی آنهایی که مجرمند، معتادند یا حتی قصد خودکشی داشته اند!
- اولا این نکته را فراموش نکنید که مقوله اعتراف به گناه یا اشتباه چیزی است که فقط در محضر خدا یا قانون باید باشد. از طرفی دلیلاینکه بسیاری از مهمان ها به برنامه «ماه عسل» می آیند این است که تجربه های گاها تلخشان را در اختیار مردم بگذارند. این مسئله واقعا شهامت زیادی می خواهد. چند نفر از خود ما حاضر هستیم جلوی یک دوربین تلویزیونی بنشینیم و درحالی که چند میلیون مخاطب ما را می بینند به اشتباهات گذشته خودمان اعتراف کنیم؟
البته با بخشی از انتقاد شما در این زمینه موافقم ولی به هر حال اینها مسائلی است که باید گفته شود و نمی توانیم خیلی از این اتفاقاتی که مهمان ها در برنامه «ماه عسل» می گویند و در جامعه هم وجود دارد را کتمان کنیم. ما به دنبال تطهیر نیستیم ولی همانگونه که گفتیم ماه عسل ماهیتش بر پایه قصه و درام است، این که مردم ببینند و بشنوند چگونه آدمی از کارتن خوابی و اعتیاد به یک زندگی نرمال برگشته قطعا می تواند خیلی تاثیر گذار باشد. به نظرم این تطهیر آن آدم نیست، بلکه با کمک شهامتی که آن آدم دارد می توان امید داشت که گوشه ای از این کشور شخصی با شنیدن این قصه یک تلنگر اساسی به خودش بزند.
مردم ما آدم هایی بسیار احساساتی هستند. خیلی زود هم تحت تاثیر اتفاقات و حرف های پیرامونشان قرار می گیرند. «ماه عسل» هم دقیقا دست گذاشته روی احساسات مردم و به همین دلیل هم مورد توجه قرار گرفته است. خیلی ها معتقدند شما عامدانه و برای جذب مخاطب دست روی این نقطه حساس می گذارید.
- اتفاقا این احساسات به ذات بد نیست به شرطی که احساساتی شدن بر پایه عقلانیت باشد نه هیجان. این حرف را قبول دارم که ماه عسل دست روی احساسات مردم هم می گذارد اما نه بر پایه ایجاد هیجانات کاذب. باورتان نمی شود که ما چه بازخوردهایی از برخی برنامه ها داشتیم. چه تعدادی از آنها حتی گاهی با دیدن یک برنامه ماه عسل و شنیدن یک قصه از زبان یکی از مهمان ها تصمیمات جدیدی برای زندگی شان گرفته اند ولی این همه را هم به شدت قبول دارم که حرکت کردن روی چنین لبه تیغی بسیار سخت است.
خب این درخصوص هدف برنامه قابل قبول است ولی از طرفی خیلی ها معتقدند که احسان علیخانی، به شدت جنس احساسات مردم را می شناسد و خیلی خوب می داند که در لحظات قبل از افطار چه کار کند که با دست گذاشتن روی این احساسات، خودش را بزرگ جلوه دهد. مثلا خوب می داند کجا بلند شود و مهمان برنامه را جلوی دوربین بغل کند و بازی احساسات راه بیندازد!
- بگذارید اول یک چیزی را تعریف کنم. من یک برنامه ای داشتم با بلندقدترین پسر ایران. فهمیدم که مدتی است از همه قهر کرده و رفته کنج خانه قایم شده. وقتی آمد، ازش پرسیدم چرا هفت سال قهر کردی با مردم؟ مگر ایدز داری که بیرون نمی آیی؟ من این را گفتم و تمام. دو سال بعد من برنامه ای داشتم و برای اولین بار از یک بیمار مبتلا به ایدز دعوت کردم بیاید و رو در رو با مردم حرف بزند. یک جایی روی آنتن به من گفت: «من از شما گله دارم. شما یک جایی دل من را شکستی! دو سال پیش سر یک برنامه پسری را آوردی و به او گفتی مگجر ایدز داری که خجالت می کشی؟ من آن موقع ایدز داشتم و مخاطب برنامه شما بودم.» واقعا نمی دانستم باید در آن موقعیت چه کار کنم!
حرفش درست بود. گفتگویمان ادامه پیدا کرد اما مطمئن بودم به خاطر حرفی که زدم به او بدهکارم. برنامه که تمام شد، بلندشدم روی آنتن بغلش کردم و سه بار صورتش را بوسیدم. این ماجرا گذشت و دوباره امسال در برنامه، عمار (پسری که به همراه خواهرش، مهمان برنامه بود و رنگ صورتش و حالت چهره شان به خاطر یک بیماری، تغییر کرده بود) تعریف کرد که در بچگی، رفته در مغازه شکلات بخرد، صاحب مغازه بهش گفته پول را بینداز تو و بعد شکلات را برایش پرت کرده بیرون مغازه! می گفت مردم خیال می کردند که آنها جذام دارند. از آنها می ترسیدند، مسخره شان می کردند و ... با خودم گفتم من اگر 15 سال پیش، این دو نفر را می دیدم چه کار می کردم؟
طبیعتا من هم مثل یکی از همان مردم با آنها برخورد می کردم. یک لحظه گفتم خدایا من و آدم هایی شبیه به من توی زندگی به این آدم بدهکاریم. تنها کاری که می توانستم بنکنم همین بود که از طرف خودم و تمام کسانی که ممکن است اذیتش کرده باشند، بلند شوم و رویش را ببوسم. به همان ثانیه ها قسم می خورم که فقط همین بوده و این مسئله هم دقیقا به همین دلیل آن زمان توی فکرم آمد.
خب پس چرا بعضی اوقات مردم به این صداقت شک می کنند؟
- این بی اعتمادی، متاسفانه جزیی از فرهنگ ماست. اصلا توی خون ماست. من هم ممکن است مثل خیلی های دیگر این را خیلی سخت بپذیرم و باور کنم اما دیگر از دل خودم که خبر دارم. واقعا اگر هر کدام از شماها هم آنجا بودید همین کار ار می کردید.
یکی دیگر از مسائلی که شاید بشود جزو ایرادهای ساختاری برنامه به حساب آورد این است که در بعضی قصه ها، ابتدای ماجرا به شدت طولانی تعریف می شود و بخشی از مخاطبان، قبل از رسیدن به نقطه عطف، از آن خسته می شوند و مثلا کانال را عوض می کنند. از طرف دیگر درست زمانی که قرار است گره اصلی باز شود و قهرمان اصلی ماجرا وارد شود، عملا زمانی برای شنیدن قصه از زبان او وجود ندارد. در صورتی که جالبترین بخش قصه، در رابطه این فرد شکل می گیرد.
- به نظرتان کسی می تواند قصه جعفر زمردیان را در یک تله فیلم تعریف کند؟ اگر بخواهد به قصه واقعی آن بپردازد، باید یک سریال بسازد. ما مفیدترین زمان ممکنمان 60 دقیقه است من باید این سفره را پهن کنم، با تمام اجزا و ادواتش مخاطب را جذب کنم، کاری کنم همه ماجرا را بفهمد تا اینکه نهایتا نقطه عطف اتفاق بیفتد. من که نمی توانم همان اول بروم سراغ اصل مطلب! مادری روبروی من نشسته که کر و لال است، یک دایی که خیلی خوش صحبت است و یک برادر که اتفاقا ریتم های هر سه شان هم کند است. هر چقدر بخواهم ریتم را ببرم بالا آنها جا می مانند و بنابراین من هم باید ریتمم را کند کنم، ضمن اینکه معتقدم پایان بندی، اسمش پایان بندی است و تمام جذابیتش این است که کوتاه باشد اما نه آن اندازه که نفهمیم.
ما کل فیلم سینمایی را نگاه می کنیم برای همان یک سکانس پایانی اش. همه اظهارنظرهای ما راجع به هر فیلم، از روی همان سکانس پایانی است اما یک جاهایی حرفتان را قبول دارم. بعضی وقت ها یک تکه از پازل را می آوری بازش می کنی که اصلا ممکن است لزومی هم نداشته باشد و فقط باعث می شود زمان را از تو بگیرد. بعد زمانی برای بخش دیگر باقتی نماند. تعداد کثیری از گفت و گوهای ما واقعا برای وقت مفید 60 دقیقه نیست. چهارتا آدم دعوت کرده ای و باید به تک تکشان مجال حرف زدن بدهی خب همه اینها زمان می برد.
بخشی از افرادی که به این برنامه دعوت می شوند، آدم هایی هستند که شاید در شرایط معمولی، آدم فکرش را هم نمی کند که یک روز تصمیم بگیرند بیایند جلوی دوربین بنشینند و راجع به خودشان حرف بزنند. مثل خانمی که روی صورتش عمل جراحی ناموفق انجام داده بود، یک معتاد، کارتن خواب و ... این احتمال وجود دارد که هر کدام از اینها درست لحظه آخر پس بزنند و نخواهند بیایند جلوی دوربین. تا حالا چنین اتفاقی افتاده؟
- نه، واقعا این اتفاق نیفتاده. ضمن اینکه کلا کسی نمی تواند از زیر دست من در برود. البته داشتیم مهمانی را که نشسته فکر کرده و شب قبلش زنگ زده و گفته نمی آیم چون اگر بیایم ممکن است من و خانواده ام زیادی دیده شویم و دوست نداریم. وقتی این اتفاق افتاد، داشتم دیوانه می شوم از اینکه در این موقعیت از کجا مهمان برنامه پیدا کنم. باورتان نمی شود ساعت پنج صبح، یکی از بچه ها به صورت کاملا اتفاقی، داخل کشویش، چشمش به فیلم مستندی می افتد که عکس رویش خیلی جالب بوده. با خودش گفته برای اینکه خستگی اش در برود آن را بگذارد ببیند چی هست. ساعت پنج صبح، همان فیلم سوژه یکی از بهترین برنامه های ما شد.
پسری که از دختر مورد علاقه اش جواب منفی می شنود و خودکشی می کند بعد شش ماه می رود توی کما و وقتی از کما برمی گردد کاملا شات دان می شود. مادرش تازه شروع می کند از اول غذا خوردن یادش دهد. روزی که حمید بلند می شود راه می افتد، مادرش می افتد و می میرد. باورتان نمی شود ساعت 5:30 صبح رسیدم دفتر و آن را دیدم. همان موقع در کمال ناامیدی به شماره ای که پشت سی دی بود اس ام اس زدیم و ساعت شش صبح، مهمان ما آماده بود.
خب شاید بشود درباره «ماه عسل» اینطور فکر کرد که بخش قابل توجهی از موفقیتش را مدیون جو خود ماه رمضان است اما مسئله اینجاست که اتفاقا بعد از همین «ماه عسل»، احسان علیخانی در برنامه شب یلدا یا نوروز، سراغ افراد معمولی جامعه می رود و با اینحال باز هم برنامه اش موفق است.
- عید امسال می خواستم نزدیک آخر سال 91، یک بچه را صاحب پدر و مادر کنم که مراحل قانونی اش طی نشد و این اتفاق نیفتاد. هر کس دیگری بود دنبال یک خواننده و سوپراستار می رفت تا برنامه اش را جذاب کند. وقتی در این برنامه می توانی با مردم عادی روبرو شیو چرا نکنی؟ مگر نمی گوییم رسانه ملی؟ خب همین مردم هم باید در آن نقش داشته باشند. چه اشکالی دارد بگوییم در کنار این همه بازیگر، ستاره ورزشکار، خب این هم یک آدم معمولی است با کلی حرف جذاب!
موقعی که موضوعات را از روز اول تا سی ام می چینید، ترتیب برایشان می گذارید؟
- ما یکسری موضوع داریم که برایشان سوژه پیدا می کنیم در کنار آنها یکسری سوژه هم داریم که برایشان موضوع انتخاب می کنیم. 40 یا 50 تا سوژه پیدا می کنیم و بعد می آییم آنها را براساس مناسب ها کنار هم می چینیم. اما خب یک موقع هایی هم شرایط مهمان ها به ترتیب ما نمی خورد و مجبور می شویم عوضش کنیم.
برنامه ماه عسل، یک سال در میان به دست شما افتاده و اتفاقا شاید این مسئله یکی از موفقیت های اصلی برنامه باشد. در واقع انگار موقعیت این را داشته ای که یک سال در بیاید و خودت را یک بار دیگر ثابت کنی. چقدراین رقابت در بالا رفتن جذابیت برنامه کمک کرده؟
- بزرگترین کابوسی که قبل از برنامه داشتم این بود که هر چه فکر می کردیم می دیدیم ما در سال 90 ته همه چیز را درآوردیم، دیگر زورمان نمی رسد کار جدیدی بکنیم. الان ممکن است سوژه های تکراری هم داشته باشیم اما قصه هایمان فرق می کند.
پس مجبور بودید به لحاظ سوژه به تکرار بیفتید! مثلا چند شب پیش، خانواده ای را آوردید که قلب پسرشان را به خانواده دیگری اهدا کرده بودند؛ مسئله ای که عین آن دقیقا دو سال پیش هم اتفاق افتاد!
- اما آن زمان قصه کاملا فرق داشت. زن و شوهری بودند که رفته بودند ماه عسل، تصادف می کنند وقتی به عروس خبر می دهند که قرار است پای شوهرش را قطع کنند همان لحظه شوکه می شود و یک آنزیمی می رود داخل قلبش و ایست می کند. آن طرف پسر 15 ساله ای را داشتیم که از ارتفاع افتاده و مرگ مغزی شده بود. درست است اینجا عشق می شود موضوع ما اما قصه ها با هم فرق می کند.
با توجه به اینکه هم تهیه کننده برنامه هستید و هم اجرای آن به عهده خودتان است، به طور کلی می شود گفت که یک جورهایی کل برنامه روی دست خودتان می چرخد. با اینحال، چقدر گوش شنوا دارید؟ یعنی موقع کار یا حتی زمان انتخاب سوژه و ... نظر دیگران را هم می پرسید یا فقط حرف، حرف خودتان است؟
- شک نکنید. ما اینجا همه با هم رفیقیم اما مدلم مثل آن جراحی است که کلی آدم کنارش هستند اما موقع کار فکر می کنم حتی یک میلیمتر هم نباید خطا صورت گیرد. حالا شاید حساسیت برنامه به اندازه جراحی میلیمتری نباشد اما بالاخره نباید از حدی که برایش در نظر گرفته ایم فراتر برود.
برنامه امسالتان خیلی بیشتر از هر زمان دیگر میان گروه های مختلف بازخورد داشت. از مجموعه این بازخوردها چقدر حق را به مخالفانش می دهید؟
- زمانی که تصمیم می گیری بیایی روی آنتن تلویزیون باید بپذیری که یکسری دوستت داشته باشند، یکسری طرفدارت باشند و یکسری هم از تو بدشان بیاید. منتها خط قرمزهای من فقط مهمان هایم هستند. مرزی که برایم اهمیت دارد این است که به مهمانم توهین نشود اگر نه هر کسی حق دارد نظر خاصی داشته باشد. نکته بسیار جذابی که من بسیار دوستش دارم این است که آن مهمان و آن صندلی اینقدر ارزش دارد که مردم حتی آنهایی که مخالف برنامه هم هستند، باز هم می نشینند آن را می بینند حتی اگر از من بدشان بیاید همین.
ماه عسل من را بزرگ کرد
آنطور که خودش می گوید، پیشنهادهای زیادی داشته برای اینکه «ماه عسل» را به صورت هفتگی ادامه بدهد اما خودش آن را قبول نمی کند چون به نظرش بخش قابل توجهی از موفقیت آن را مدیون فضای ماه رمضان است: «چهار روز مانده بود به ماه رمضان 86، یک شب ساعت 5-4 صبح بود که به این نتیجه رسیدم اسم برنامه را «ماه عسل» بگذارم. اولش هم فکر نمی کردم این اسم پذیرفته شود. اصلا طرحم هم چیز دیگری بود که نشد و آمدیم وارد این فاز شدیم. الان بعد از هشت سال باید اعتراف کنم چیزی را که ساختم و بزرگ کردم، دیگر زورم بهش نمی رسد.
اینقدر سطح توقع مردم ازش رفته بالا که واقعا نمی دانم برایش چه کار کنم. من «ماه عسل» را ساختم و به دنیا آوردم اما آن من را بزرگ کرده. اصلا نتوانستم بزرگش کنم. این را باید بپذیریم که ماه رمضان، حال و هوای خودش را به همراهش می آورد. مخاطبان ما یا آنهایی هستند که ساعت پخش این برنامه، روزه دارند یا افرادی هستند که به هر دلیلی روزه نمی گیرند اما با اینحال یکسری آداب را رعایت می کنند. همه ما از بچگی به این باور داریم که ماه رمضان یک بویی می دهد. وقتی خلافکار و دزد از کار خلاف به خاطر این ماه دست می کشند دیگر ما چه می توانیم بگوییم.»
ترفند علیخانی برای کاهش استرس مهمان ها
وقتی می بینیم مهمان های برنامه «ماه عسل» بدون کمترین استرسی جلوی دوربین قرار می گیرند و تا اندازه خوب و تاثیرگذار حرف می زنند، یک جورهایی باور کردن فضا برایمان سخت می شود. اصلا مگر می شود کسی که تازه همین الان از یک شهرستان دور افتاده به تهران آمده، جلوی آن همه دوربین و وسایل صحنه جا نزند و خیلی راحت شروع کند از خودش و احساساتش بگوید؟ در پاسخ به این سوال، علیخانی در جواب از ترفندی می گوید که برای راحتی آنها به کار برده است: «یک بخش از ایجاد شدن این فضا مربوط به من و تیم «ماه عسل» نیست. معتقدم یک چیزهایی در «ماه عسل» از جای دیگری درست می شود اما سعی کردیم با یکسری ابزار خودمان هم در این زمینه به مهمان هات کمک کنیم. مثلا طراحی دکور امسال ما به گونه ای است که از نظر نور وقتی مهمان وارد فضای گفتگو می شود دور و اطرافش کاملا تاریک است و حتی دوربین های تصویربرداری را هم نمی بیند. یعنی وقتی مهمان صحبت می کند فقط من را می بیند درحالی که در زاویه ای که من نشستم به جز دوربین پشت سرم بر همه چیز احاطه دارم. اینکه مهمان احساس کند دور و اطرافش اتفاق بزرگی رخ نمی دهد و انگار فقط با یک نفر در حال گفتگو است، استرسش به شدت
پایین می آید. همیشه هم به مهمانان برنامه قبل از اینکه وارد فضای گفتگو شوند یک نکته را یادآوری می کنم و آن این است که به هر اتفاقی که در طول صحبت های آنها در استودیو و اطرافشان می افتد توجهی نشان ندهند.»
مرز بین جسارت و وقاحت
یکی از انتقادهایی که از شش سال پیش تا الان نسبت به اجرای علیخانی وجود داشته، این است که بعضی اوقات، واکنش هایی نسبت به مهمان برنامه انجام می دهد یا شوخی هایی با او می کند که مخاطب احساس می کند از موضع بالا با مهمان هایش برخورد می کند اما خودش می گوید: «بین جسارت و وقاحت، مرز بسیار باریکی وجود دارد. اگر جسور نباشم قطعا اجرا را کنار می گذارم و دنبال شغل دیگری می روم ولی خیلی مهم است که مجری بداند چگونه روی لبه چنین تیغی حرکت کند. قطعا من هم در مقابل آدم وقیح به شدت گارد می گیرم. اصلا آدم وقیح نمی تواندکار تاثیرگذاری کند یا حرفی بزند که به دل آدم های اطرافش بنشیند اما در جواب سوال شما باید بگویم مهمان های ما آمده اند تا قصه جذابی برای مخاطب تعریف کنند ولی گاهی شرایطی که در آن قرار می گیرند باعث می شود آن حرف هایی که همی خواستند بزنند را به هر دلیلی نزنند. اینجا مجری باید ضربه وارد کند و باعث شود مهمان شروع به صحبت درباره قصه اش کند. برای همین هم خیلی وقت ها بعد از برلنامه از مهمان هایم عذرخواهی می کنم.»
با اینحال خیلی ها معتقدند اینجور واکنش های احسان علیخانی، نسبت به ماه عسل های گذشته، خیلی کنترل شده تر شده و خودش هم این را قبول دارد: «یک نکته خیلی ساده را فراموش کرده اید. احسان علیخانی از شش سال پیش که پخش ماه عسل شروع شد تا الان بزرگتر شده است. این خیلی طبیعی است که خیلی چیزها در اجرایش تغییر کرده باشد. الان بعضی برنامه های گذشته ام را که می بینم عصبی می شوم که چرا مثلا فلان جا فران حرف را زده ام یا در قبال فلان مسئله یک واکنش نامناسب نشان داده ام. من الان 30 سالم شده و قطعا نباید شبیه احسان علیخانی 24 ساله باشم.»
سختی کار با آدم های معمولی
یکی از مهمترین تفاوت های احسان علیخانی، در اجرای برنامه ای مثل «ماه عسل» با سایر مجریان تلویزیونی در این است که به جای استفاده از چهره های سرشناس برای بالا بردن جذابیت برنامه اش، مردم عادی را مقابل خودش می نشاند و از آنها قهرمان می سازد؛ مسئله که به گفته علیخانی، اتفاقا سختی های خاص خودش را دارد: «خدا را شکر شخصا این توانایی را دارم که دو روز قبل از ماه رمضان برنامه «ماه عسل» را تحویل بگیرم و در 24 ساعت یک کنداکتور 30 قسمتی را با حضور بهترین سوپراستارها و ورزشکاران و چهره های سیاسی پر کنم. شما نمی دانید هماهنگی برای آوردن یک نمکی از اردبیل چقدر سخت است.
متوسط روزی چهار پنج مهمان داریم که گاهی از چهار پنج نقطه متفاوت کشور می آیند. اتفاقا رویارویی با یک سوپراستار یا چهره مشهور کار بسیار راحت تری است چون هم من می دانم که جایگاه او کجاست و هم خودش ولی مهمان های ماه عسل هیچ تصویر و تصوری از شرایطی که در آن قرار می گیرند، ندارند. باور کنید همین امسال نزدیک به 10 مهمان در ماه عسل حضور پیدا کردند که برای اولین بار به تهران آمده بودند. خب این آدم قطعا قبل از این، تجربه آنتن زنده تلویزیون یا حضور در استودیو را نداشته است. از طرفی یک جاهایی احساس می کنم تمرکز من در ماه عسل باید ضربدر سه باشد. وقتی با یک آرتیست صحبت می کنم همه چیز بین من و او 50 به 50 تقسیم می شود اما آدمی که در فضایی بسیار ساده و بی تکلف بزرگ شده و زندگی کرده و اتفاقا فضای زندگی او قصه بسیار جذابی برای مخاطب است، خیلی با قواعد آنتن زنده و این برنامه ها آشنا نیست.
منبع: روزنامه هفت صبح
فئق العاده ای احسان ...ممنون از برنامه خوبت...هیچ کس نمیتونه جای تو رو تو ماه عسل بگیره...ماه عسل یعنی احسان علیخانی
میسیییییییییییییییییی
دوست دارم به خاطر صداقتت
اگه خواستی ازدواج کنی دختری بگیر مثل خودت متین باشه باشه داداش
به جرات میتوان گفت برنامه ماه عسل بهترین و تاثیرگذارترین برنامه در تلویزیون در چند ساله اخیر بوده از برنامه خویتون و از همه زحماتی که در ایام ماه مبارک کشیدین تشکر میکنم و از خداوند برای عوامل برنامه عاقبت بخیری میخواهم
با سلام. از برنامه ماه عسل امسال .از چند قسمت آن درس زندگی را فرا گرفتم. برای سال بعد از هم اکنون برنامه ریزی کنید.باتشکر از عوامل آن
سلام خواستم بگم طرفداران آقای علیخانی اگر سوالی دارن میتوانند به این آدرس ایمیل بزنن وخیلی سریع هم جوابشون رو بگیرن.من خودم تازه متوجه این ایمیل شدم.این ایمیل ویژه حمایت ویا انتقاد از آقای علیخانی وماه عسل است.MAHEASALI505@yahoo.com