ریشه یابی تفرقه انگيزی بین شیعه و سنی
پارسینه: سياست شیعه ستیزی و علوي زدايي از زمان منصور عباسی آغاز شد و از آن زمان تا کنون ....
سياست شیعه ستیزی و علوي زدايي از زمان منصور عباسی آغاز شد و از آن زمان تا کنون سیاست مکارانه زدن اتهام بدگويي شيعيان به صحابه و تكفير آنان وضعیتی را به وجود آورده که راه حلی برای آن به نظر نمی رسد.
تاريخ اسلام شاهد حوادث رنج آوري زیادی بوده است، از جمله اين حوادث دردآور، نزاع ميان گروههاي مختلف جامعه اسلامي به ويژه سني و شيعه است كه بدون شك برندگان اصلي همان كساني بوده و هستند كه مردم را درگير اين منازعات و كشمكش ها مي کنند. نزاع در ميان گروههاي مختلف مسلمان درآغاز، منحصرا علمي بود و اختلاف هاي بين آنان از حد رد گفتار و عقايد و مجادلات لفظي تجاوز نمي كرد. اما بعدها برخی با انگيزه هاي سياسي تلاش کردند مردم بر يك راي و نظر موافقت نداشته باشند، اين اختلاف ها و دشمني ها به سرعت گسترش يافت و ديدگاههاي جاهلي و تعصب آلود، به وجود آمد.
در دوران بنی عباس، زدن اتهام بدگويي شيعيان به صحابه و تكفير آنان، سياست مكارانه اي به وجود آورد و عده اي كه حقيقت و باطن خويش را به بهاي اندک فروخته و سر برآستانه ستمكاران مي ساييدند، به اين سياست ظالمانه دامن زدند و با مذمت و نكوهش شيعه، به درگاه خلفا تقرب جستند. در این دوران، به دليل تشويق و حمايت خلفا و اميران و صاحبان منصبان، فرقه هاي مذهبي در ميان اهل سنت از آوازه و شهرت كافي برخوردار شدند، به طوري كه توده هاي مردم نيز به مثابه"الناس علي دين ملوكهم" غالبا به صورت موروثي و يا ملاحظات سياسي و فشارهاي اجتماعي، تسليم خواسته هاي حكمرانان شده از خليفگان و مذهب آنان پيروي كردند و حقيقت امر چنان پيچيده شد، كه راه حلي براي آن امكان نداشت.
پايه و اساس اين سياست از زمان منصور عباسی "136 - 158 ق" پي ريزي شد. او مي دانست كه تهديدآميزترين مخالفت ها در مورد قدرت نوپاي عباسيان از جانب علويان است. بنابر اين به منظور تقويت و حفظ استقرار خلافت، تلاش هاي خويش را بر دو هدف عمده و اساسي تمركز داد؛ یکی، حقوق خاندان خود را بر اساس زمينه هاي مذهبي و شرعي توجيه كرد و دوم برای اینکه خلافت خود را به مسلمانان بقبولاند روابط و پيوستگي خود با همه گروهها و سازمان هاي موجود را تفکیک کرد.
منصور به خوبي متوجه بود كه تشيع كيسانيه، افراطي گري راونديه، انقلابيون دنباله رو ابومسلم و يا تشيع عباسيان، هيچ كدام نمي توانند پايه مذهبي خلافت عباسي را توجيه كنند، بنابراين با نفي تمام این گروهها، به حوزه محدثين"اهل الحديث" نزديك شد و آنان را به عنوان بخش نمونه جامعه اسلامي و مولفه هاي جماعت مسلمانان شناخت. اين شيوه در طول دوران حكومت بني عباس الگو قرار گرفت. از خلفاي عباسي برخي مثل متوكل و معتضد، شيعه اماميه را فرقه اي سياسي مي شمردند و عقيده شيعيان را درباره امامت توطئه اي بر ضد خاندان خود مي دانستند و مي كوشيدند با آن، شيعه را از ميان بر دارند.
خلفاي عباسي نياز شديدي به تثبيت مطلق وضع خويش از لحاظ شرعي داشتند. به همين دليل از خلفاي دوران اول عباسي؛ سفاح، منصور، مهدي، هارون، امين، مامون، معتصم، واثق، متوكل و منتصر، يعني يازده خليفه از پسوند خليفة الله استفاده كردند، زيرا براي تقابل با علما و شيعيان نياز به پشتوانه الهي داشتند. خليفه دوازدهم، مستعين از اين عنوان بي بهره بود و سپس معتز، مهتدي، معتمد، مهتدي، مقتدر، مستظهر، مقتضي، ناصر و مستنصر از جمله خلفايي بودند كه در مورد آنان عنوان خليفة اللهي به كار برده شده است و در مجموع 24 خليفه از خلفاي عباسي از اين عنوان استفاده كردند.
گروهي از مورخان بر اين عقيده اند كه در ميان خلفاي عباسي چند تن شيعه بودند. علامه محمد حسين مظفر مي نويسد؛عده اي بر اين عقيده اند كه چند نفر از خلفاي عباسي از جمله مامون و مستنصر شيعه بوده اند، اما اين موضوع به اثبات نرسيده است، ولي تشيع الناصرلدين الله به اثبات رسيده است، زيرا آثاري از اين خليفه به جا مانده است كه دليل بر تشيع او مي باشد. از جمله در سرداب غيبت حضرت ولي عصر(عج) در سامرا است. در انتهاي سرداب سكويي است كه دري از چوب ساج و داراي نقش و كنده كاري زيبا قرار دارد. اطراف اين در نوشته هايي به صورت كنده كاري ديده مي شود كه به دستور الناصرلدين الله ساخته شده است.
با تمام اهتمامي كه خلفاي عباسي براي توجيه شرعي حكومت خويش به كار بردند، مسلمانان با انواع جهت گيري و گرايش ها، از حكومت عباسيان ناراضي بودند و هر لحظه آرزوي نابودي آنان را داشتند. گرچه نقش خلفا و اميران و سلاطين در اختلافات مذهبي بارزتر ازهر جرياني است اما نقش متكلمان در شيوع اختلاف هاي مذهبي در قرن سوم و چهارم نيز قابل توجه است. زيرا آنان مردم را به شبهه انداختند و براي اثبات نظريه خويش به اقامه حجت پرداختند و از اين طريق زبان مردم را به انكار وادشتند.
سياست علوي زدايي كه از زمان مالك بن انس، معاصر منصور آغاز شده و در زمان احمد بن حنبل به اوج خود رسيده بود تاثير فراواني بر تدوين حديث داشته است. از حضرت علي(ع) در يكي از صحاح سته فقط 58 حديث ضبط شده است درصورتي كه از ابوهريره كه تنها سه سال جز صحابه بود، در حدود پنج هزار حديث ثبت گرديده است. بنابراين بني عباس نه تنها از نظر سياسي به تعقيب شيعيان پرداختند بلكه به فرهنگ شيعه نيز هجوم بردند. و مانند عصر اموي از جعل احاديث به نام شيعه و آلوده كردن احاديث آنان نيز خودداري نكردند.
سرانجام با توجه به مستندات موجود به اين نتيجه مي رسيم كه یکی از عوامل اصلي ريشه هاي اختلاف و تفرقه بين شيعه و سني همان دستگاه خلافت عباسي و زور مداران وابسته به آن بوده است.
منبع:
خبرگزاری مهر
ارسال نظر