طنز/ رفتن چقدر درد دارد
پارسینه: من همیشه سختم بود با کسی كه در حال پشت سر گذاشتن غم بزرگی است صحبت کنم ولی..
من همیشه سختم بود با کسی كه در حال پشت سر گذاشتن غم بزرگی است صحبت کنم ولی این بار ناچارم شریعتی جان. شریعتی جان، داداش! شنیدم از سمت ریاست رفتی کنار. من واقعا متاسفم ولی به هرحال خودت که بهتر از هر کسی با مقوله ی رفتن و خداحافظی آشنایی داری. ما که کور نبودیم، می دیدیم تو استادها را به صف می کردی و عذرشان را می خواستی تا به این صندلی دل خوش نباشند و بدانند از پس هر آمدنی رفتنی است.
ولی خداوکیلی الان خودت حس می کنی رفتن چقدر درد دارد؟ حالا دیگه گذشتهها گذشته، من نمی خواهم زیاد مانور بدهم روی این موضوع، اما برادرجان این دانشجوها چرا اینقدر خوشحالند؟ از دیروز طوری بر طبل شادانه می کوبند انگار روحانی رفته جام جهانی (ترکیبی از پیروزی روحانی و صعود به جام جهانی!) من حدس می زنم اینها فهمیدهاند تو چقدر در این 8 سال خسته شده ای و الان از این که می توانی استراحتی به خودت بدهی خوشحالی میکنند.
گروه اندکی هم بودند که بعد از شنیدن خبر کنار رفتن تو از ریاست علامه دستهایشان را به هم مالیدند و گفتند: «آخ جون! از این به بعد به بهانه ی جزوه روابط ناسالم برقرار میکنیم.» آخه چند روز قبل گفته بودی دانشجویان به بهانه جزوه روابط ناسالم برقرار می کنند. راست هم میگفتی. من خودم یک بار از یک خانمی جزوه گرفتم، وقتی جزوه را بهش برگرداندم [...] خلاصه بعد از آن هیچکس با او ازدواج نمی کرد. اصلا این جزوه به صورت وای فای موجب روابط ناسالم شده بود. یا مثلا یه خانمی بود که به ما به چشم برادری، به نیت همسری نگاه می کرد ولی هر کاری می کرد ما دم به تله نمی دادیم. عشوه آمد افاقه نکرد، معجون محبت و عشق به ما خوراند افاقه نکرد، برای ما ماشین خرید افاقه نکرد، آخرسر چهار برگ جزوه پاشید تو صورت ما و ... فوقع ما وقع. بله شریعتی جان روزگار نامردی شده، هیچکس دیگر قدر نمیداند.
این همه زحمت کشیدی و تفکیک جنسیتی کردی یکی نگفت دستت درد نکند. من که پسرم می فهمم تفکیک جنسیتی چقدر خوب است. آقا ما چهار سال رفتیم دانشگاه، هر کاری می خواستیم بکنیم می گفتند هیس! خانواده رد میشه. از عرش به فرش افتاده بودیم، فحشهایمان به دلیل حضور «دختر مردم» از بی شعور و بی شخصیت و گستاخ فراتر نمی رفت و شوخی دستی را هم باید در پستوی خانه دانشجویی نهان می کردیم! همیشه به حال دانشجویان دانشگاه علامه طباطبایی حسرت می خوردیم و می گفتیم چی می شد صدرالدین رئیس ما بود. آره شریعتی جان! هیچکس قدر نمی داند. بیا سرمان را بگذاریم روی شانههای هم و گریه کنیم. الان دارم مصاحبه ات را می خوانم که گفته ای «به فعالیتم در عرصه دانشگاهی ادامه می دهم» ... آآآآی شریعتی! گریه امانم نمی دهد ... حالا نمی شد بیشتر استراحت کنی؟ آخ آخ آخ ...
منبع: روزنامه قانون
عالی بود!
دم همتون گرم!