اکثریت مطلقی که مطلقا مطلق نیست
پارسینه: در انتخابات ریاست جمهوری 92، شاهد آن بودیم که حسن روحانی با 50/7 درصد به پیروزی رسید...
پارسینه-یادداشت مهمان (احسان رستگار): در انتخابات ریاست جمهوری 92، شاهد آن بودیم که حسن روحانی با 50/7 درصد به پیروزی رسید. در انتخابات ریاست شورای شهر، احمد مسجد جامعی با 51/6 درصد یعنی 16 رأی از 31 رأی پیروز شد. در انتخابات شهرداری تهران، محمدباقر قالیباف 54/8 درصد با 17 رأی از 31 رأی برای سومین بار به شهرداری تهران انتخاب شد.
این نتایج طبیعتاً دارای پیامی مشخص است که به نظر حاکی از تغییر رویکرد مردم در نحوه ی انتخابشان و سلایقشان است. پیش بینی می شود به دلایل ذیل، مردم در دهه ی جاری، در انتخابات مختلف خود، به گزینه هایی رأی دهند که نهایتاً با رأی بین پنجاه و چند درصد به سمت های وابسته به صندوق رأی، دست یابند.
1- دلزده شده مردم از فضای افراط و تفریط و تند و کند و دوم خرداد و سوم تی موجب شد تا مردم به گفتمانی از جنس بی تنش روی آورند. مردم از پیام گفتمانی و حس گفتمانی هم دوم خردادی ها خسته شده اند و هم طیفی که اکنون نمایندگی آن به طور شاخص به عهده ی جبهه ی پایداری است. سلایق و انتخاب های مردم در طیفی قرار گرفته است که این پیوستار، به طور شناور در گردش است اما کف و سقف آن مشخص خواهد بود به نحوی که دیگر نه شاهد دوم خردادی خواهیم بود که فضای هنجارشکنانه ی طیف خاتمی بر جامعه حاکم شود و نه شاهد فضای آوانگارد و بی منطق و احساس محور سوم تیر خواهیم بود که حسن سابقه و تجربه و شایستگی و تخصص، جایش را به شعار محوری و وعده های بی سر و ته و صرفاً نو علی رغم بی پشتوانگی بدهد.
2- با تجربه ای شانزده ساله از فضای داغ انتخاباتی در میان مردم و شنیدن شعارها و مشاهده ی عملکرد دولت هفتم و هشتم خاتمی و نهم و دهم احمدی نژاد، پختگی ای در مردم در حال شکل گیری است که نه به هر شعاری فریفته می شوند و نه جو زده. اگرچه شاید به نظر برسد که در انتخابات اخیر، گازانبر و کلید، اثراتی مثبت و تخریبی برای حسن روحانی و مخمدباقر قالیباف داشتند، اما اگر آن نمادها هم ساخته نمی شد، مردم رأیشان چندان تغییری نمی کرد؛ زیرا نمادها فقط یک نشانه هستند برای تداعی گری یک اتفاق و یک واقعیت که در مورد کلید و گازانبر، همان مناظره ی سوم و دفاع ضعیف قالیباف از موضع به حق خود پس از حمله اش به روحانی و دفاع قوی روحانی از موضعش علی رقم این که در آن حق عمده با او نبود. پس در بدبینانه ترین حالت از نشانه ی اخساس محوری و جو زدگی، اوج خامی بخشی از مردم در فضای کلید و گاز انبر رویت می شود که آن هم اصلاً چشمگیر نیست.
اما از دلایل شاخصی که بیانگر افزایش معنادار تصمیمات عقل محور و پخته ی مردم در این انتخابات، این بود که نه سراغ عارف (حتی به شرط عدم انصراف) می رفتند و نه سراغ جلیلی. رأی جلیلی که 4 میلیون بیشتر نبود و رأی عارف هم حتی در صورت حمایتی سید محمد خاتمی، بر اساس نظرسنجی ها از 6 میلیون تجاوز نمی کرد و رأی احساس محور مردم که بدون در نظر گرفتن شاخصه های کارآمدی، توانمندی و شایسته سالاری، بیش از 10 میلیون نبود و این در مقابل 26 میلیون رأی عقل محور که بر اساس عملکرد و سابقه و توان مدیریتی و اجرایی و نه حرف و شعار به صندوق ها ریخته شد، باز هم در اقلیت قرار دارد و این خود یعنی یک گام بلند و مثبت رو به پیشرفت مردم در تحلیل واقع بینانه و نه متوهمانه و رؤیاپردازانه.
3- رأی شکننده ی روحانی، وضعیتی پایدار و با ثبات شبیه فرانسه می تواند داشته باشد و از طرفی دیگر وضعیتی شبیه مرسی. قاعدتاً با در نظر گرفتن چارچوب استوار و ثبات سیاسی جمهوری اسلامی ایران، حالت دوم مردود است. اما در صورت تحقق حالت اول، باید در نظر داشت که این اتفاق اگر به معنای فاصله گرفتن از رأی آوری نامزدها به سبک ایالات متحده ی آمریکا باشد، اتفاق مبارکی است و نزدیک شدن رقابت های سیاسی و پر شدن شکاف بین فرد برنده با دیگر نامزدها، نشان دهنده ی افزایش وحدت و اسنجام ملی و بهبود یکپارچگی ملت خواهد شد.
4- ایجاد جریانی جدید و موجی با ثبات و معتدل که در آن نه یک جناح بلکه همه ی جناح ها حضور دارند، از ملزومات تضمین موفقیت و افزایش رضایت ملی و نیز نخبگان، نسبت به شرایط کشور و تقسیم قدرت خواهد بود. پس قاعدتاً وقتی دولتی با 50/7 درصد رأی مردم پیروز می شود، خیلی متواضعانه تر به تعامل و رایزنی با جریانات سیاسی خواهد پرداخت و ادعا نمی کند که الآن این پیروزی مثلاً هفتاد درصدی وی، یعنی این که مایلند که سمت های اجرایی و مدیریتی و نیز دیگر مناصب حکومتی کشور، به طور انحصاری و مستبدانه، توسط جریان خاص مصادره و بلکه تسخیر شود.
تجربه ثابت کرده که رفتار حزبی چه توسط دوم خردادی ها و چه توسط سوم تیری ها، وقتی به جای تعدیل، منجر به حذف می شود، نتیجه اش کینه و بغض جناح مقابل است. اگرچه افرادی که نه حسب شایستگی بلکه بر اساس روابط منصبی را غصب کرده اند، چه بهتر آن که هر چه سریع تر آن منصب غصبی را به اهلش واگذارند؛ اما وقتی مبنای تقسیم قدرت، صرفا جناح بازی و حزب گرایی فارغ از شایستگی و حسن تجربه باشد، نتیجه اش بی توجهی به منافع ملی و مصالح کشور می شود و ثمره ای جز لا اقل دو دوره ی هشت ساله انتقام جویی دو دولت با دو گفتمان متناقض نخواهد بود که مصداق آن، هشت سال مدیریت اتوبوسی دولت های دوم خردادی هفتم و هشتم و انتقام جویی از طیف غیر روشنفکر و غیر دگراندیش بود که طبیعتاً از دل این عقده گشایی، دولت های نهم و دهم نیز انتقام جویی کرد و کل آن نیروهای اتوبوسی را خارج و به عنوان تسویه حساب سیاسی، افراد هم حزب خود را فارغ از شایستگی ها، به طور اتوبوسی جایگزین آن اتوبوسی ها سابق کرد.
به تعبیری اتوبوسی رفت و اتوبوسی دیگر آمد. شاید بهتر است بگوییم که ممکن است همین بردهای قاطعانه و با اختلاف زیاد نسبت به رقبا، باعث شد تا تکبر در دولت خاتمی و دولت احمدی نژاد ایجاد شود و آن ها قوه ی مجریه را با ایستگاه اتوبوس اشتباه بگیرند.
5- کارآمدی باید افزایش یابد چون هیچ حاشیه ی امنی برای گروه حاکم از جهت تکرار رأی مردم نخواهد ماند. یعنی وقتی شخصی با هفت دهم درصد یک یک و شش دهم درصد یا چهار و شش دهم درصد پیروز یک کارزار انتخاباتی می شود، می داند که این پیروزی، قابل اتکاء نیست مگر در صورت پیشرفت و بهبود عملکرد و تقویت جایگاه خود در ذهن منتخبان مردم یا خود مردم. پس از این جهت، این رأی شکننده حسنی است که موجبات پیشرفت و توسعه ی پایدار می شود.
6- مورد فوق و شکنندگی آراء، باعث می شود تا لجاجت و تک روی حزبی، جای خودش را به تعامل حزبی و حتی معاملات و لابی های نانوشته دهد. الزاماً عیب نیست که دولتی، متشکل از جناح های مختلف و جریان های سیاسی مختلف شود؛ در عمل مشخصاً یک حسن محسوب می شود. اما از آن جا که چه در ایام انتخابات و چه در بعد از آن، برخی گروه های انحصار طلب، تعاملات سیاسی را با برچسب «شرکت سهامی» بدنام کردند، باید گفت که تصور کنیم انتخابی ناگزیر پیش رو داریم؛ انتخابی که در طرف اول آن انحصار گرایی، تک روی جناحی و حزبی باشد و در طرف دوم لابی گری و تعاملات حزبی و معاملات جناحی. بعد در نظر بگیریم که شانزده سال متوالی از 76 تا 92، دو شاهد مثال پی در پی از انحصار طلبی گروهی و استبداد جناحی در دو دولت دوم خردادی و دولت سوم تیری شاهد بودیم.
در اولی جناح روشن فکر که به عنوان اصلاح طلبان خود را مطرح کرد، نه به اغراق بلکه بر اساس ادعای شاهدان عینی، از وزیر تا آبدارچی یک وزارت خانه را به دلیل هم گفتمان نبودن برکنار کرد و فضای هنجار ستیز و چارچوب گریزش آن قدر بی مهابا پیشروی کرد، که مفاهیمی بنیادین هم چون امام زمان و ولایت فقیه هم از گزند رد و تخطئه ی آنان مصون نماند.
در دومی شاهد دولتی بودیم که آن هم اقدام به برکناری تمامی افراد پیشین کرد که البته حق هر دولت جدید و تا حدی طبیعی است؛ اما اتفاقی که رخ داد این بود که به کلی سراپای دولت های قبل را زیر علامتی سؤالی برد که این علامت سؤال در انتهای دولت دهم، گریبان خودش را گرفت.
طبیعتاً با چنین تجربیات تلخی، همه بی درنگ، گزینه ی دوم را انتخاب خواهند کرد.
6- مردم طاقت پوست اندازی یا دگردیسی دارند چون اقتضای زمان و مکان و لازمه ی تطابق با شرایط روز است، ولی طاقت جهش ژنتیکی و تغییر نژاد را خیر. به تعبیر دیگر، مردم طاقت اقتصاد مقاومتی را دارند ولی دیگر یارای آن نیست که طرح هایی خلق الساعه و بی پشتوانه اجرا شود و مردم هم در عملی انجام شده قرار بگیرند که خود را برای مواجهه ی با آن اصلاً آماده نکرده اند. مردم در این انتخابات ثابت کردند که به تغییر تدریجی اعتقاد دارند؛ مردم با تجربه ی این 16 سال، به این تجربه ی گران قدر دست یافته اند که اگر پس از ورزش شدید، عطش فراوان بر تو غلبه کرده، شاید نوشیدن آب یخ، در لحظه، بسیار گوارا باشد ولی بدین ترتیب از چاییدن بعد از آن رفع عطش نباید گلایه کرد.
این از درس های پرهزینه ی مدیریت این 16 سال کشور بوده که این جهان کوه است و فعل ما ندا، باز می آید نداها را صدا؛ واقعیتی محتوم است که مدیریت اتوبوسی تفریطی ها و دوم خردادی ها منجر به مدیریت اتوبوسی ای در جواب آن مدیریت اتوبوسی می شود و این بار توسط جناح مقابل که در این مورد سوم تیری ها بودند.
7- در احادیث آمده که شالوده ی شخصیت یک انسان، تا چهل سالگی شکل می گیرد؛ نظام جمهوری اسلامی ایران را می توان موجودی زنده در نظر گرفت که صاحب عقل و شعور است ولی شور و ماجراجویی جوانی اش هم بخشی از دوران حیاتش بوده. سی سالگی ابتدایی عمر نظام، سرشار بوده از پستی و بلندی ها و دگرگونی ماهوی مواضع مسئولان ارشد اجرایی و سیاست ساز و سیاست گذار کشور. اگر شخص رهبری را مستثنی کنیم، در می یابیم که اکثر مسئولان نظام در هر مقطعی، موضعی متفاوت نسبت به دوره ی قبل مسئولان در همان منصب و جایگاه داشته اند و جامعه مدام در حال تجربه ای جدید بوده است.
به تعبیری این نظام جوان، با روحیه ای جوان با تمامی مقتضیاتش که یکی از این صفات، کنجکاوی و ماجراجویی است با جامعه همراه شده و بالعکس جامعه با نظام همراه شده و در رابطه ای دو سویه، هم مردم و هم نظام به پختگی رسیدند به نحوی که دیگر دوران آزمون و خطاشان به سر آمده و در جست و جوی ثبات، امنیت و آرامشی نسبی هستند.
8- پیش بینی می شود این رأی حداقلی که اتفاقا اصلاً نشانه ای نامبارک در فضای سیاسی کشور محسوب نمی شود، منجر به از بین رفتن فضای دوقطبی در بین مردم و نیز متحد شدن افراد معتدل، میانه رو و معقول دو جریان موسوم به اصول گرایی و اصلاح طلبی گردد. به این ترتیب که افرادی معتدل و با عقاید مشترک اما سلایق متفاوت، با مبانی یکسان ولی رویکردهای مختلف، مجال یابند تا حول محور این طیف پنجاه و چند درصدی، بتوانند با انسجام و قدرت به مدیریت کشور بپردازند.
9 - لازم به ذکر است که طیفی از دوم خردادی های تندرو، به دلیل دریافت فاصله ی گفتمانی شان با دولت اعتدال گرا، اصرار دارند تا با هر تحمیل و فشار ممکن، نهادهای حاکمیتی مختلف از شورای شهر و شهرداری ها گرفته تا مجلس شورای اسلامی را تسخیر کنند. اگرچه در انتخابات شهرداری تهران این تلاش نافرجام ماند، ولی باز هم همان قاعده ی پنجاه و چند درصدی حفظ شود و قالیباف تنها با دو رأی به مثابه 4/6 درصد توانست رقیب خود محسن هاشمی را شکست دهد.
بر اساس شواهد و قراین موجود در بین جریان های سیاسی فعلی و نیز مطالبات و فضای موجود در جامعه، این اتفاقات در انتخابات مجلس شورای اسلامی دهم در سال 94 نیز رخ دهد و فهرست میانه روها، با رأیی شکننده ولی حداکثری، مجدداً مهر تأیید دیگری باشد بر آن چه در این یادداشت، آن را دهه ی پنجاه و چند درصدی ها نامیدم.
10 - در انتها لازم به ذکر است که موضع نهایی نگارنده، به این ترتیب است که هرچه اختلاف بین جناح های حاکم کم تر باشد، رقابت فشرده تر می شود و این رقابت فشرده در عرصه ی مدیریتی و سیاسی کشور، نه تنها موجبات تنش را ایجاد نمی کند، بلکه باعث ثبات بیشتر، پیشرفت و توسعه ی پایدار و مستحکم شدن هرچه بیشتر پایه های نظام جمهوری اسلامی ایران و نیز چرخش بیشتر و بهتر قدرت در بین هر گروه و جریانی می شود که توانسته شایستگی بیشتری از خود نشان دهد.
این ها هیچ کدام به این معنا نیست که فقط تجربه و سابقه و شایستگی مبنای انتخاب مردم قرار خواهد گرفت و گفتمان و شور آفرینی از طریق شعار، دیگر نمی تواند رأی ساز باشد. اما شعارهایی هم که رأی ساز خواهند بود، شعارهای ثبات ساز است نه شعارهای هنجار شکنانه و ساختار گریز مثل دوم خرداد و سوم تیر. در این دو مقطع شاهد بودیم که جامعه به گفتمان هایی رأی داد که پدیده هایی جدید و سخنی نو بودند و اتفاقاً با گذشته ی خود در ستیز و از تکرار در گریز؛ اما آن نظام جوان و ملت جوان، اکنون به نظامی پخته تر و ملتی سرد و گرم چشیده تر بدل گشته که سعی می کند آزمون و خطا نکند.
این نتایج طبیعتاً دارای پیامی مشخص است که به نظر حاکی از تغییر رویکرد مردم در نحوه ی انتخابشان و سلایقشان است. پیش بینی می شود به دلایل ذیل، مردم در دهه ی جاری، در انتخابات مختلف خود، به گزینه هایی رأی دهند که نهایتاً با رأی بین پنجاه و چند درصد به سمت های وابسته به صندوق رأی، دست یابند.
1- دلزده شده مردم از فضای افراط و تفریط و تند و کند و دوم خرداد و سوم تی موجب شد تا مردم به گفتمانی از جنس بی تنش روی آورند. مردم از پیام گفتمانی و حس گفتمانی هم دوم خردادی ها خسته شده اند و هم طیفی که اکنون نمایندگی آن به طور شاخص به عهده ی جبهه ی پایداری است. سلایق و انتخاب های مردم در طیفی قرار گرفته است که این پیوستار، به طور شناور در گردش است اما کف و سقف آن مشخص خواهد بود به نحوی که دیگر نه شاهد دوم خردادی خواهیم بود که فضای هنجارشکنانه ی طیف خاتمی بر جامعه حاکم شود و نه شاهد فضای آوانگارد و بی منطق و احساس محور سوم تیر خواهیم بود که حسن سابقه و تجربه و شایستگی و تخصص، جایش را به شعار محوری و وعده های بی سر و ته و صرفاً نو علی رغم بی پشتوانگی بدهد.
2- با تجربه ای شانزده ساله از فضای داغ انتخاباتی در میان مردم و شنیدن شعارها و مشاهده ی عملکرد دولت هفتم و هشتم خاتمی و نهم و دهم احمدی نژاد، پختگی ای در مردم در حال شکل گیری است که نه به هر شعاری فریفته می شوند و نه جو زده. اگرچه شاید به نظر برسد که در انتخابات اخیر، گازانبر و کلید، اثراتی مثبت و تخریبی برای حسن روحانی و مخمدباقر قالیباف داشتند، اما اگر آن نمادها هم ساخته نمی شد، مردم رأیشان چندان تغییری نمی کرد؛ زیرا نمادها فقط یک نشانه هستند برای تداعی گری یک اتفاق و یک واقعیت که در مورد کلید و گازانبر، همان مناظره ی سوم و دفاع ضعیف قالیباف از موضع به حق خود پس از حمله اش به روحانی و دفاع قوی روحانی از موضعش علی رقم این که در آن حق عمده با او نبود. پس در بدبینانه ترین حالت از نشانه ی اخساس محوری و جو زدگی، اوج خامی بخشی از مردم در فضای کلید و گاز انبر رویت می شود که آن هم اصلاً چشمگیر نیست.
اما از دلایل شاخصی که بیانگر افزایش معنادار تصمیمات عقل محور و پخته ی مردم در این انتخابات، این بود که نه سراغ عارف (حتی به شرط عدم انصراف) می رفتند و نه سراغ جلیلی. رأی جلیلی که 4 میلیون بیشتر نبود و رأی عارف هم حتی در صورت حمایتی سید محمد خاتمی، بر اساس نظرسنجی ها از 6 میلیون تجاوز نمی کرد و رأی احساس محور مردم که بدون در نظر گرفتن شاخصه های کارآمدی، توانمندی و شایسته سالاری، بیش از 10 میلیون نبود و این در مقابل 26 میلیون رأی عقل محور که بر اساس عملکرد و سابقه و توان مدیریتی و اجرایی و نه حرف و شعار به صندوق ها ریخته شد، باز هم در اقلیت قرار دارد و این خود یعنی یک گام بلند و مثبت رو به پیشرفت مردم در تحلیل واقع بینانه و نه متوهمانه و رؤیاپردازانه.
3- رأی شکننده ی روحانی، وضعیتی پایدار و با ثبات شبیه فرانسه می تواند داشته باشد و از طرفی دیگر وضعیتی شبیه مرسی. قاعدتاً با در نظر گرفتن چارچوب استوار و ثبات سیاسی جمهوری اسلامی ایران، حالت دوم مردود است. اما در صورت تحقق حالت اول، باید در نظر داشت که این اتفاق اگر به معنای فاصله گرفتن از رأی آوری نامزدها به سبک ایالات متحده ی آمریکا باشد، اتفاق مبارکی است و نزدیک شدن رقابت های سیاسی و پر شدن شکاف بین فرد برنده با دیگر نامزدها، نشان دهنده ی افزایش وحدت و اسنجام ملی و بهبود یکپارچگی ملت خواهد شد.
4- ایجاد جریانی جدید و موجی با ثبات و معتدل که در آن نه یک جناح بلکه همه ی جناح ها حضور دارند، از ملزومات تضمین موفقیت و افزایش رضایت ملی و نیز نخبگان، نسبت به شرایط کشور و تقسیم قدرت خواهد بود. پس قاعدتاً وقتی دولتی با 50/7 درصد رأی مردم پیروز می شود، خیلی متواضعانه تر به تعامل و رایزنی با جریانات سیاسی خواهد پرداخت و ادعا نمی کند که الآن این پیروزی مثلاً هفتاد درصدی وی، یعنی این که مایلند که سمت های اجرایی و مدیریتی و نیز دیگر مناصب حکومتی کشور، به طور انحصاری و مستبدانه، توسط جریان خاص مصادره و بلکه تسخیر شود.
تجربه ثابت کرده که رفتار حزبی چه توسط دوم خردادی ها و چه توسط سوم تیری ها، وقتی به جای تعدیل، منجر به حذف می شود، نتیجه اش کینه و بغض جناح مقابل است. اگرچه افرادی که نه حسب شایستگی بلکه بر اساس روابط منصبی را غصب کرده اند، چه بهتر آن که هر چه سریع تر آن منصب غصبی را به اهلش واگذارند؛ اما وقتی مبنای تقسیم قدرت، صرفا جناح بازی و حزب گرایی فارغ از شایستگی و حسن تجربه باشد، نتیجه اش بی توجهی به منافع ملی و مصالح کشور می شود و ثمره ای جز لا اقل دو دوره ی هشت ساله انتقام جویی دو دولت با دو گفتمان متناقض نخواهد بود که مصداق آن، هشت سال مدیریت اتوبوسی دولت های دوم خردادی هفتم و هشتم و انتقام جویی از طیف غیر روشنفکر و غیر دگراندیش بود که طبیعتاً از دل این عقده گشایی، دولت های نهم و دهم نیز انتقام جویی کرد و کل آن نیروهای اتوبوسی را خارج و به عنوان تسویه حساب سیاسی، افراد هم حزب خود را فارغ از شایستگی ها، به طور اتوبوسی جایگزین آن اتوبوسی ها سابق کرد.
به تعبیری اتوبوسی رفت و اتوبوسی دیگر آمد. شاید بهتر است بگوییم که ممکن است همین بردهای قاطعانه و با اختلاف زیاد نسبت به رقبا، باعث شد تا تکبر در دولت خاتمی و دولت احمدی نژاد ایجاد شود و آن ها قوه ی مجریه را با ایستگاه اتوبوس اشتباه بگیرند.
5- کارآمدی باید افزایش یابد چون هیچ حاشیه ی امنی برای گروه حاکم از جهت تکرار رأی مردم نخواهد ماند. یعنی وقتی شخصی با هفت دهم درصد یک یک و شش دهم درصد یا چهار و شش دهم درصد پیروز یک کارزار انتخاباتی می شود، می داند که این پیروزی، قابل اتکاء نیست مگر در صورت پیشرفت و بهبود عملکرد و تقویت جایگاه خود در ذهن منتخبان مردم یا خود مردم. پس از این جهت، این رأی شکننده حسنی است که موجبات پیشرفت و توسعه ی پایدار می شود.
6- مورد فوق و شکنندگی آراء، باعث می شود تا لجاجت و تک روی حزبی، جای خودش را به تعامل حزبی و حتی معاملات و لابی های نانوشته دهد. الزاماً عیب نیست که دولتی، متشکل از جناح های مختلف و جریان های سیاسی مختلف شود؛ در عمل مشخصاً یک حسن محسوب می شود. اما از آن جا که چه در ایام انتخابات و چه در بعد از آن، برخی گروه های انحصار طلب، تعاملات سیاسی را با برچسب «شرکت سهامی» بدنام کردند، باید گفت که تصور کنیم انتخابی ناگزیر پیش رو داریم؛ انتخابی که در طرف اول آن انحصار گرایی، تک روی جناحی و حزبی باشد و در طرف دوم لابی گری و تعاملات حزبی و معاملات جناحی. بعد در نظر بگیریم که شانزده سال متوالی از 76 تا 92، دو شاهد مثال پی در پی از انحصار طلبی گروهی و استبداد جناحی در دو دولت دوم خردادی و دولت سوم تیری شاهد بودیم.
در اولی جناح روشن فکر که به عنوان اصلاح طلبان خود را مطرح کرد، نه به اغراق بلکه بر اساس ادعای شاهدان عینی، از وزیر تا آبدارچی یک وزارت خانه را به دلیل هم گفتمان نبودن برکنار کرد و فضای هنجار ستیز و چارچوب گریزش آن قدر بی مهابا پیشروی کرد، که مفاهیمی بنیادین هم چون امام زمان و ولایت فقیه هم از گزند رد و تخطئه ی آنان مصون نماند.
در دومی شاهد دولتی بودیم که آن هم اقدام به برکناری تمامی افراد پیشین کرد که البته حق هر دولت جدید و تا حدی طبیعی است؛ اما اتفاقی که رخ داد این بود که به کلی سراپای دولت های قبل را زیر علامتی سؤالی برد که این علامت سؤال در انتهای دولت دهم، گریبان خودش را گرفت.
طبیعتاً با چنین تجربیات تلخی، همه بی درنگ، گزینه ی دوم را انتخاب خواهند کرد.
6- مردم طاقت پوست اندازی یا دگردیسی دارند چون اقتضای زمان و مکان و لازمه ی تطابق با شرایط روز است، ولی طاقت جهش ژنتیکی و تغییر نژاد را خیر. به تعبیر دیگر، مردم طاقت اقتصاد مقاومتی را دارند ولی دیگر یارای آن نیست که طرح هایی خلق الساعه و بی پشتوانه اجرا شود و مردم هم در عملی انجام شده قرار بگیرند که خود را برای مواجهه ی با آن اصلاً آماده نکرده اند. مردم در این انتخابات ثابت کردند که به تغییر تدریجی اعتقاد دارند؛ مردم با تجربه ی این 16 سال، به این تجربه ی گران قدر دست یافته اند که اگر پس از ورزش شدید، عطش فراوان بر تو غلبه کرده، شاید نوشیدن آب یخ، در لحظه، بسیار گوارا باشد ولی بدین ترتیب از چاییدن بعد از آن رفع عطش نباید گلایه کرد.
این از درس های پرهزینه ی مدیریت این 16 سال کشور بوده که این جهان کوه است و فعل ما ندا، باز می آید نداها را صدا؛ واقعیتی محتوم است که مدیریت اتوبوسی تفریطی ها و دوم خردادی ها منجر به مدیریت اتوبوسی ای در جواب آن مدیریت اتوبوسی می شود و این بار توسط جناح مقابل که در این مورد سوم تیری ها بودند.
7- در احادیث آمده که شالوده ی شخصیت یک انسان، تا چهل سالگی شکل می گیرد؛ نظام جمهوری اسلامی ایران را می توان موجودی زنده در نظر گرفت که صاحب عقل و شعور است ولی شور و ماجراجویی جوانی اش هم بخشی از دوران حیاتش بوده. سی سالگی ابتدایی عمر نظام، سرشار بوده از پستی و بلندی ها و دگرگونی ماهوی مواضع مسئولان ارشد اجرایی و سیاست ساز و سیاست گذار کشور. اگر شخص رهبری را مستثنی کنیم، در می یابیم که اکثر مسئولان نظام در هر مقطعی، موضعی متفاوت نسبت به دوره ی قبل مسئولان در همان منصب و جایگاه داشته اند و جامعه مدام در حال تجربه ای جدید بوده است.
به تعبیری این نظام جوان، با روحیه ای جوان با تمامی مقتضیاتش که یکی از این صفات، کنجکاوی و ماجراجویی است با جامعه همراه شده و بالعکس جامعه با نظام همراه شده و در رابطه ای دو سویه، هم مردم و هم نظام به پختگی رسیدند به نحوی که دیگر دوران آزمون و خطاشان به سر آمده و در جست و جوی ثبات، امنیت و آرامشی نسبی هستند.
8- پیش بینی می شود این رأی حداقلی که اتفاقا اصلاً نشانه ای نامبارک در فضای سیاسی کشور محسوب نمی شود، منجر به از بین رفتن فضای دوقطبی در بین مردم و نیز متحد شدن افراد معتدل، میانه رو و معقول دو جریان موسوم به اصول گرایی و اصلاح طلبی گردد. به این ترتیب که افرادی معتدل و با عقاید مشترک اما سلایق متفاوت، با مبانی یکسان ولی رویکردهای مختلف، مجال یابند تا حول محور این طیف پنجاه و چند درصدی، بتوانند با انسجام و قدرت به مدیریت کشور بپردازند.
9 - لازم به ذکر است که طیفی از دوم خردادی های تندرو، به دلیل دریافت فاصله ی گفتمانی شان با دولت اعتدال گرا، اصرار دارند تا با هر تحمیل و فشار ممکن، نهادهای حاکمیتی مختلف از شورای شهر و شهرداری ها گرفته تا مجلس شورای اسلامی را تسخیر کنند. اگرچه در انتخابات شهرداری تهران این تلاش نافرجام ماند، ولی باز هم همان قاعده ی پنجاه و چند درصدی حفظ شود و قالیباف تنها با دو رأی به مثابه 4/6 درصد توانست رقیب خود محسن هاشمی را شکست دهد.
بر اساس شواهد و قراین موجود در بین جریان های سیاسی فعلی و نیز مطالبات و فضای موجود در جامعه، این اتفاقات در انتخابات مجلس شورای اسلامی دهم در سال 94 نیز رخ دهد و فهرست میانه روها، با رأیی شکننده ولی حداکثری، مجدداً مهر تأیید دیگری باشد بر آن چه در این یادداشت، آن را دهه ی پنجاه و چند درصدی ها نامیدم.
10 - در انتها لازم به ذکر است که موضع نهایی نگارنده، به این ترتیب است که هرچه اختلاف بین جناح های حاکم کم تر باشد، رقابت فشرده تر می شود و این رقابت فشرده در عرصه ی مدیریتی و سیاسی کشور، نه تنها موجبات تنش را ایجاد نمی کند، بلکه باعث ثبات بیشتر، پیشرفت و توسعه ی پایدار و مستحکم شدن هرچه بیشتر پایه های نظام جمهوری اسلامی ایران و نیز چرخش بیشتر و بهتر قدرت در بین هر گروه و جریانی می شود که توانسته شایستگی بیشتری از خود نشان دهد.
این ها هیچ کدام به این معنا نیست که فقط تجربه و سابقه و شایستگی مبنای انتخاب مردم قرار خواهد گرفت و گفتمان و شور آفرینی از طریق شعار، دیگر نمی تواند رأی ساز باشد. اما شعارهایی هم که رأی ساز خواهند بود، شعارهای ثبات ساز است نه شعارهای هنجار شکنانه و ساختار گریز مثل دوم خرداد و سوم تیر. در این دو مقطع شاهد بودیم که جامعه به گفتمان هایی رأی داد که پدیده هایی جدید و سخنی نو بودند و اتفاقاً با گذشته ی خود در ستیز و از تکرار در گریز؛ اما آن نظام جوان و ملت جوان، اکنون به نظامی پخته تر و ملتی سرد و گرم چشیده تر بدل گشته که سعی می کند آزمون و خطا نکند.
ارسال نظر