مرثيهاي براي رفتار ما ايرانيان
پارسینه: داستان جدايي افغانستان از ايران را همه ميدانيم. بارها در كتابهاي درسي خواندهايم و به دولت فخيمه انگلستان نفرين فرستادهايم كه هرات را در زمان ناصرالدين شاه از ايران جدا كرد. اما سوال اين است كه اگر هرات جزو ايران باقي ميماند ميخواستيم با مردمش همين برخوردي را بكنيم كه امروز ميكنيم؟ و يا صرفاً به خاطر همين خط تحميلي كه آن را انگليسي ميدانيم خود را نسبت به اهالي آن سوي مرز اينقدر بالاتر و برتر حس ميكنيم؟
بعضي وقتها درك كردن آن چه كه در ذهن و رفتار ما ايرانيها اتفاق ميافتد براي خودمان هم دشوار است: مدتي قبل وقتي مشخص شد دولتهاي اندونزي و استراليا با پناهندگان غير مجاز ايراني برخوردي ناشايست دارند بلافاصله ديگ غيرت رسانهها و مردم به جوش آمد اما عجب اينكه همين ديگ غيرت هيچ عكسالعملي نسبت به برخوردهاي مشابه از سوي دولت و بويژه جامعه ايراني نسبت به پناهندگان افغان نشان ندادهاست!
داستان جدايي افغانستان از ايران را همه ميدانيم. بارها در كتابهاي درسي خواندهايم و به دولت فخيمه انگلستان نفرين فرستادهايم كه هرات را در زمان ناصرالدين شاه از ايران جدا كرد. اما سوال اين است كه اگر هرات جزو ايران باقي ميماند ميخواستيم با مردمش همين برخوردي را بكنيم كه امروز ميكنيم؟ و يا صرفاً به خاطر همين خط تحميلي كه آن را انگليسي ميدانيم خود را نسبت به اهالي آن سوي مرز اينقدر بالاتر و برتر حس ميكنيم؟
افغانستان كشوري است كه ازگروههاي نژادي مختلف تشكيل شدهاست. بيشترين درصد افغانها پشتون هستند و اصولاً واژه افغان به معناي پشتون است. پشتونها به زبان پشتو صحبت ميكنند و اهل سنت هستند. قوم بعدي تاجيكها هستند كه به زبان تاجيكي ( يا همان فارسي) صحبت ميكنند و آنها هم اهل سنت هستند. سپس نوبت به هزارهها ميرسد كه زبان فارسي و مذهب شيعه دارند اما برخلاف ساير اقوام افغانستان،نژاد آنها از آسياي شرقي است و لذا چهرهاي متمايز با بقيه دارند.
جالب است بدانيم كه همين قوم بيپناه هزاره كه از يكسو بيشترين نزديكي زباني و مذهبي را با ايرانيان دارند و از سوي ديگر در خود افغانستان هم بيشترين تبعيض مذهبي و نژادي را تحمل ميكنند ( شاهد آن، اين شعار معروف است كه : پشتونها به افغانستان، تاجيكها به تاجيكستان، هزاره ها به گورستان!) در خود ايران هم مورد حداكثر نامهرباني بودهاند زيرا هر وقت قرار بر شناسايي و اخراج افغانها بوده، آنها را به سادگي شناخته و دستگير كردهايم و معمولا چهرهشان را به تمسخر گرفتهايم. اين يكي ديگر، واقعاً براي يك ملت مسلمان ( حتي اگر توسعه يافته و امروزي هم نباشد) شرمآور است.
همه ما ايرانيها توقع داريم كه خودمان يا اقواممان كه به كشورهاي ديگر ميرويم مورد احترام باشيم، قيافه و حتي عقيدهمان محترم شمرده شود،از تخصصمان استفاده شود، و اگر مدتي در آن كشور باشيم تابعيت آن را كسب كنيم تا از شرايط برابر با مردم آن كشور برخوردار باشيم.
اما چه بايد گفت در مورد پناهندگان افغان كه بعدازحمله شوروي سابق در ۱۹۸۰ به ايران آمدند و ما حتي پزشك و استاد دانشگاه آنان را به عنوان كارگر ساده به كار گرفتيم؟ چه بايد گفت در مورد فرزندان آنان كه در ايران به دنيا آمدهاند و ۳۰ سال است اينجا زندگي كردهاند اما نميتوانند تابعيت ايراني كسب كنند و دائماً در معرض اخراج هستند در حالي كه بعضا مادر آنها ايراني است؟
بارها گفتهايم كه فلان كشور غربي مثلاً آمريكا از محل مهاجرت ايرانيها و ساير ملل، فلان قدر منفعت ميبرد. ما چقدر توانستهايم نخبگان افغاني را شناسايي كنيم و بكار بگيريم و منفعت ببريم؟به علاوه، آيا قدر توان بدني آنان كه سالهاست بار اغلب پروژه هاي عمراني كشورمان را به دوش كشيده اند دانسته ايم؟ آيا خبر داريم كه بسياري مشاغل نظير معدنكاري بدون حضور آنها اصولا تعطيل مي شود زيرا ايراني ها تمايلي به كارهاي سنگين ندارند؟ آيا متوجه شده ايم كه هروقت يك موج اخراج افغانها از ايران صورت ميگيرد، پشت سرش موج گراني ميوه و محصولات كشاورزي مي آيد؟
بخشي از اين مشكلات به قوانين كشور برميگردد كه قابل بازنگري و اصلاح است اما عمده آنها ناشي از فرهنگ و برخورد مردم ماست و شرم داريم بگوييم كه هنوز در قرن بيست ويكم، يك ملت با سابقه تاريخي چند هزار ساله، نگاه نژادپرستانه دارد و قوميت خود را از همسايگان افغاني وعرب و ... بالاتر ميبيند و صد افسوس كه در برابر اهالي كشورهاي پيشرفته آمريكا و اروپا دچار خود كمبيني ميشود.
شخصا در سفر به كابل، وقتي محبتهاي بيدريغ همه مردم و همه نژادها نسبت به ايرانيها را ميديدم از يك طرف خجالتزده ميشدم و از طرف ديگر فكر ميكردم اگر اين كشور بامردمان سختكوش و پر استقامتي كه دارد به سطح توسعهيافتگي بالاتر از ايران برسد آيا اهالي آن با ما ايرانيها همينطور مهربان خواهند ماند و يا مهاجرين احتمالي ايراني را به سخره ميگيرند و به لهجه تهراني آنها ميخندند؟ يادمان باشد كه افغانستان تنها كشور دنياست كه در قرن نوزدهم امپراطوري آن روز بريتانياي كبير را شكست داده، در قرن بيستم ارتش شوروي سابق را درهم شكسته و در قرن بيست و يكم در حال فراري دادن ارتش آمريكاست. پس هيچ بعيد نيست چنين مردمي بتوانند از ما جلو بيفتند.
ممكن است در اينجا مواردي از خلافها و جرايمي كه در اين سالها توسط افغانها در ايران انجام شدهاست به ياد آوريم. اما با همه بزرگنمايي رسانهاي حول اين موارد، نسبت آنها به كل مهاجرين چقدر بودهاست؟ آيا توجه داريم كه عمده اين موارد ناشي از مشكلات و محدوديتهاي قانوني ما بوده؟ مثلاً وقتي كارگر مهاجر به بانك دسترسي ندارد بايد پولش را به شخص بسپارد و طبعاً اين موضوع زمينه اختلاف مي شود. وقتي هم كه پاسگاه و دادگاه جوابگوي او نباشد چارهاي جز درگيري باقي نخواهد ماند.
در مورد نگاه و انديشه ما ايرانيها كه خود را متمدنترين و باهوشترين ملل دنيا ميدانيم سخن بسياراست اما به نظرم وقت آن رسيدهاست كه هم جامعه ما نگاه خود به مسأله مهاجرين خارجي را اصلاح كند و هم قانونگذاران ما به موضوع اعطاي تابعيت ايراني به مهاجرين صاحب صلاحيت، نخبه و زحمتكش بينديشند. ضرورت دنياي جديد، اين تغييرات را به ما ديكته ميكند، حتي اگر دستورات قاطع اسلام در مورد بياهميتي رنگ و نژاد را نپذيرفته باشيم.
با نظر این دوستمان چندان موافق نیستم. انگار ایشان نمی دانند که طی 30-40 ساله گذشته میلیونها تن از مردم آواره افغانستان از اقوام و مذاهب گوناگون در ایران پناهنده شده اند و اکثری از این ها هم پس از مدتهای مدید هنوز در ایران هستند و گروهی هم با ایرانیان ازدواج کرده اند و گویا برای همیشه ماندگار شده اند در اکثر استانها و شهرهای شرقی و جنوبی و مرکزی و حتی استانهای شمالی و غریی ایران میلیونها افغانی به صورت مهاجر قانونی و غیرقانونی زندگی می کنند. هر چند تلاشهایی هم طی سالیان گذشته برای ساماندهی و احیانا اخراج یا بازگرداندن و محدود ساختن موجهای جدید مهاجرتی افغانها به ایران صورت گرفته است اما در کل اقدام زیاد و موثری در این روند صورت نگرفته است. می دانیم که اکثر این مهاجرین افرادی بی سواد یا کم سواد و به لحاظ فرهنگی و اجتماعی و اقتصادی و... در سطح نازلی بوده اند و هنوز هم هستند. و در سالهای طولانی گذشته تبعات ناشی از این معضل آسیبهای اجتماعی و فرهنگی و حتی سیاسی و اقتصادی فراوانی را به کشور ما تحمیل کرده است. میلیونها کارگر افغان خواسته یا ناخواسته فرصتهای شغلی فراوانی از ایرانیان گرفته اند این روند هنوز هم ادامه دارد. بنابراین مردم و دولتهای وقت ایران در پذیرایی حتی ناگزیر از افغانهای گرامی از هیچ اقدامی فروگذار نکرده اند. در هر حال طبیعی است که در این میان مشکلاتی هم بروز کند و به دلایل گوناگون گروههایی از این پناهندگان گرفتاریهایی داشته باشند. اما این تصور که به صرف شیعه یا سنی و ... بودن و یا اینکه اینها قبلا جزو خاک ایران بوده اند باید دولت و ملت در باره آنها چنین و چنان میکردند چندان پذیرفتنی نیست. حتی گزارشهای سازمان ملل هم بارها موید این نکته بوده است که ایران در 30-40 ساله گذشته در میان تمام کشورهای جهان بیشترین پناهنده افغانی را پذیرا شده است.
سلام
خیلی عالی بود
برادران هراتی بسیار مردم خوبی هستند ان ا... الله مرز زمینی باعث جدایی باشه ولی دلهامون جدا نباشه
ممنون از این مقاله
با تاسف باید بگویم که من نیز شاهد بی حرمتی به افغانهای عزیز بوده ام حتی در برخی ارگانهای دولتی و انتظامی در بیمارستانی دیدم که به جرم افغانی بودن به انها هتک حرمت میشد ووقتی من اعتراض کردم مورد شمتت واقع شدم امیدوارم در اینمورد اطلاع رسانی شود و کمی بخودمان اییم که بنی ادم اعضای یکدیگرند که در افرینش ز یک گوهرند.
مقاله خوبی بود-نظرمن این است که باید این دو کشور باید بهم ملحق شوند چرا که از همه لحاظ بهم مشابهت دارند و زمانی هم اصولا یک کشور بوده اند از طرفی مردم افغانستان سالهای سال در ایران زندگی کرده اند و فکر نمیکنم دیگر از ایران برگردند افغانستان پس بهترین کار این است که ایران و افغانستان یکی شود تا هم تمامیت ارضی حفظ شود و هم از این شرایط که هم برای مردم ایران و هم مردم افعانستان پیش آمده جلوگیری شود-باتشکر
نویسنده محترم کمال بی انصافی را در این نوشتار داشته است. به مسایل سیاسی کاری ندارم اما در یک نگاه کلی، مردم ایران خیلی بد با افغانها رفتار نداشته اند. در جاهایی استثنا هم بوده که این به رفتار خود افغانها برمی گردد. فراموش نکرده ایم که برخی افغانها چه فجایعی که در ایران مرتکب نشده اند و چه خانواده هایی را از هم نپاشیده اند. حالا این نویسنده به جای برخورد منصفانه و صرفا از روی احساسات اینکه در سفرش به کابل به او احترام گذاشته اند این متن بی ارزش را نوشته است.
درست آن است که در تفسیر و نقد، همه جوانب رفتاری مورد تحلیل قرار می گرفت.