چند سالی است که رسانههای جبههی فرهنگی انقلاب هر چه میخواهند از باب توجه به مناسبتهای داخلی به جای رویدادهای خارجی به پدیدهی اسکار نپردازند، نمیشود که نمیشود؛ از بس که ماجراهای بامزه پیرامون این جشن چند ساعته شکل میگیرد و از بس که نام ایران این سالها در اسکار مهم شده است!
این ماجراهای بامزه از دو سال پیش و اسکار گرفتن «اصغر فرهادی» آغاز شد؛ درست وقتی که قلمهای ذوقزده با لحنی سوزناک مینوشتند که هنگام تألیف مقالهای در توصیف اسکار گرفتن «فرهادی»، این معجزهی معاصر، این مطلع دوران جدیدی که در راه است، این حق مسلم ما، این نقطه عطف زندگی هر ایرانی و خلاصه مسائلی از این دست، کاغذ از اشک شوق خیس و مچاله شده بود. جالب تر وقتی بود که این مقالههای از آب گذشته منتشر میشد و متعاقباً عدهای از سینهچاکان آن قلم دست به کامنت برده و نالهها میزدند و گریبانها میدریدند که: «وای! نمیدونید وقتی این خبر رو شنیدم چطور جیغ کشیدم و غش کردم و به کما رفتم!» یا اینکه «تا چند ساعت بعد از اسکار گرفتن اصغر، تو خونهمون خانواده همه دور همی گریه میکردند!»، و نیز «خدایا شکرت که در عصری زندگی میکنیم که اصغر فرهادی در ان فیلم میسازد» و قس علیهذا...
همین ذوقزدگی باعث شد تا از دیگر سو، عدهای هم در رسانههای جبههی فرهنگی انقلاب دست به قلم شده و از این سطح ذوقزدگی انتقاد کنند که ای جماعت! کمیتهی اسکار جایزه را به فیلمی داده است که میگوید ایران جای خوبی برای زندگی و بزرگ کردن فرزندانتان نیست. آیا این جایزه ذوقزدگی دارد؟ آیا اینکه اسپیلبرگ به «پیمان معادی» یک رخ نشان داده یا «ووددی آلن» بعد از دیدن این فیلم گفته «اُه مای گاد»، ارزش این همه خوشحالی را دارد؟
اما مگر این عده اصلاً حق داشتند که در میان شوق همگانی مردم ایران به این نتیجهی غرورآفرین اعتراض کنند؟ آن هم در شرایطی که که روشنفکران به محض اعلام نتیجه، با بازدید خیابانی گسترده میزان این شوق مردمی را خیلی دقیق احصا کرده بودند! اصلاً به چه حقی آنها از اسکار گرفتن «فرهادی» خوشحال نبودند؟ مگر دست خودشان بود که خوشحال نباشند؟ آن هم وقتی روشنفکران -بخوانید قاطبهی مردم ایران- داشتند از خوشحال ذوقمرگ میشدند؟
همین شد که قلمها در نوشتن مقالاتی در توصیف متحجرانی که از اسکار فرهادی ناراحت بودند، از هم سبقت گرفتند و حتی اگر کسی در وبلاگش مطلبی مینوشت، دوستان خود را متکفل پاسخ دادن به آن مییافتند و از روی وظیفه و تعهد، او را متحجر میخواندند! آن هم با بازنشر در صدها رسانهی مکتوب و غیرمکتوبی که با پولهای کاملا خصوصی (!) علم شده است.
نکتهی جالب هم استدلالهایی بود که اعظم روزنامهنگاریشان به کار میبردند. مثلاً این که یکیشان در حاشیهی بازدید از جشنوارهی کن نوشته بود: «از یک خانم اهل رومانی پرسیدم آیا به نظر شما فیلم «جدایی...» توهین به مردم ایران است؟ و او قریب به این مضمون گفته بود: توهین؟ این فیلم حماسهای است که مردم همیشه در صحنهی ایران آفریدهاند. این فیلم نشان داد که شما با حضور انقلابی خود بهترین مردم دنیا هستید. چرا توهین؟» و بعد این دوست روزنامهنگار ما نتیجه گرفته بود: «ای متحجرهای خود کمبین سیاهاندیش مسلمان نمای خوارج باطن! دیدید «جدایی» چه تصویر دوستداشتنی از ایران در بین جامعهی بینالملل ترسیم کرده است؟ پس شما فاقد شعورها چرا علیه جدایی اعتراض کردید؟» البته انصافاً این عزیز روشنفکر، الفاظ کذا را در بستری از ادب و دموکراسی به کار برده بود. ناگفته نماند که این استدلال از حیث قوت، تا مدتی مخالفان را در بهت و حیرت شدید فرو برد.
اما یک سال بعد، در حالی که رسانههای جبههی فرهنگی انقلاب میخواستند از کنار اسکار عبور کنند تا شاید مجالی هم به بقیهی رویدادها و کارهای روی زمین مانده برسد، خانم «میشل اوباما» با آن ارتباط ویدئوکنفرانسی و خواندن اسم «آرگو»، تمام نقشهها را نقش بر آب کرد! چرا که هیچکس به پخش تلویزیونی مستقیم لابیهای ضد ایرانی اسکار عادت نداشت، اما این بار آمریکاییها خود «فاش گفتن» را انتخاب کرده بودند و هیچ ابایی نداشتند که برای اولین بار نشان دهند همسر یک پرزیدنت میتواند مستقیم از داخل کاخ سفید، برندهی جایزه را که از قضا و کاملاً اتفاقی یک فیلم ضد ایرانی بود، معرفی کند. خب! حالا در چنین شرایطی، مگر میشد چیزی نگفت؟
همین شد که دوباره عدهای دست به قلم شده و پرسیدند مگر نه اینکه این همان اسکاری است که سال گذشته از گرفتن آن ذوقمرگ شده بودیم؟ آیا این جایزه این همه ذوق زدگی داشت؟ سوال کردیم مگر نه اینکه امسال اسکار به فیلمی داده شده که تصویرش از مردم ایران صدای خود «فرهادی» را هم در آورده است؟ پرسیدیم آیا اسکار ناگهان عوض شده و استثنائاً امسال به تسخیر صهیونیستها درآمده است یا شاید شما پارسال زبانمان لال اشتباه کردهاید و برای یک گل به خودی دور افتخار زدهاید؟ نکند هر دو فیلم چون نسخهی فرار از جهنمی به نام ایران را میپیچند، اسکاری شدهاند؟
اما مسئله اینجاست که مگر ما اصلاً حق داشتیم به ساحت اسکار مظلوم، به ساحت فیلم ارزشی «جدایی نادر از سیمین»، به «حجیت» این جایزهی حیاتبخش، اعتراض کنیم؟ اصلاً مگر ما یک عکس با یک هنرپیشهی سینمایی داشتیم یا یک مقاله در مورد اکت صورت «مارلون براندو» در «پدرخوانده» خوانده بودیم که خود را در سطح نقد -نعوذبالله- اسکار میدیدیم؟
بنابراین دستگاه مقالهنویسی دوستان با نسبت رسانهای حدود ده برابری در یک مجادلهی کاملاً دموکراتیک شروع کرد به نوازش این مقالات که این خوارج قرن بیست و یک، این متحجران خودآزار، این سیاسینویسان فرهنگی شده و ... چرا ساحت اسکار را مخدوش میکنند؟ و البته اشاره به اینکه اصلاً این فلان فلان شدهها چرا گیر دادهاند به سینما؟ اصلاً چرا مقاله مینویسند؟ البته انصافاً این الفاظ با لحنی محترمانه به کار گرفته میشد! نباید از حق گذشت...
به هر حال هر چه بود، گذشت و رسید به مهرماه سال یک هزار و سیصد و نود و دو و انتخاب فیلم «گذشته» برای اسکار هشتاد و ششم. در ابتدا دوستانی دور هم جمع شدند و طی یک فرآیند کاملاً دموکراتیک که در آن انواع سلائق سینمایی -از روشنفکر دگم و روشنفکر بدحجاب تا روشنفکر سابقاً انقلابی و روشنفکر نمازخوان- حضور داشتند و فقط جای غیر روشنفکران خالی بود، فیلم «گذشته» به عنوان نمایندهی کشورمان در اسکار انتخاب شد. اصلیترین استدلال هم برای انتخاب این فیلم فرانسوی زبان، قول کمپانی سونیپیکچرز به ایران مبنی بر حمایت از «گذشته» در اکران و پخش جهانی آن بود. کمپانی که «جدایی» را هم در پخش حمایت کرده بود و گفته میشود مسئولان آن قدرت لابی زیادی در کمیتهی اسکار برای برنده شدن دارند.
همین انتخاب عجیب، دوباره رسانههای انقلاب را که قرار بود از پرداختن به اسکار بپرهیزند، بر آن داشت تا اعتراضی را روانهی کمیتهی انتخاب نمایندهی ایران در اسکار کنند که ای جماعت! این فیلم اصلاً ایرانی نیست و به عنوان نمایندهی فرانسه در کن حضور داشته است و در «سزار» فرانسه هم به زودی با همین عنوان فیلم فرانسوی حضور خواهد داشت. این فیلم را چه کار با نمایندگی ایران در اسکار؟ و البته این پرسش اساسیتر را هم مطرح کردند که وقتی گردانندگان اسکار این اختیار را به ما دادهاند که خود نمایندهی کشورمان را انتخاب کنیم، چرا پس ما انتخاب خود را موکول به انتخاب کمپانیهای امریکایی میکنیم؟ این چه انتخاب آزادانهای است که از انتخاب کمپانیهای امریکایی تا این حد تأثیر میگیرد؟ خلاصه ما در داخل «گذشته» را انتخاب کردیم یا چون آنها در خارج «گذشته» را پیش از ما انتخاب کردهاند، این فیلم به عنوان نمایندهی ایران در اسکار برگزیده شده است؟
جالب آنکه بخش زیادی از اعتراضات رسانههای جبههی فرهنگی انقلاب به این انتخاب، نه تحلیل شخصی که انعکاسی از صحبتهای خود سینماگران در گفتگو با رسانهها بود. از سیروس الوند و سعید اسدی و امیر سماواتی (تهیهکنندهی دربند) گرفته تا جمال شورجه و پرویز شیخطادی و محسنعلی اکبری. اما هر چه بود، این بار هم این اعتراضات به مذاق جریان روشنفکری خوش نیامد.
بنابراین این بار، این جریان که حالا حمایت دولت از خود را هم به همراه داشتند، پروژهی نوشتن مقاله علیه معترضین را شروع کردند و البته همگی در مقدمهی مقالههای خود نوشتند: «اینکه عدهای به یک تصمیم اعتراض کنند، حق طبیعی آنهاست...» اما بعد با لحنی عجیب در مضمونی قریب به این ادامه دادند: «اما شما بیجا کردهاید به انتخاب گذشته ایراد گرفتهاید؟ ای خوارج لنگهکفش به دست غیر متمدن جاهل بیتقوای متعصب آیکیو پائین که بیشتر از نوک دماغتان را نمیبینید! مگر نگفتهایم که ما «گذشته» را انتخاب میکنیم و شما هم فقط حق دارید بگویید چشم؟» البته از حق نگذریم این توهینها همه در بستری از نجابت و مردانگی و البته به صورت کاملاً دموکراتیک ابراز میشد!
جالبتر آنکه اگر این روزها سری به دکههای روزنامه فروشیزده باشید، خواهید دید که این دوستان از تیتر حداکثر یکی دو روزنامهی خاص و در فضای مجازی هم از انتقادات سه چهار سایت و خبرگزاری است که تا این حد ناراحتند. آن هم در شرایطی که تعداد نشریات جریان روشنفکری در حوزهی سینما و نیز رسانههای غیرتخصصی دیگری که در آنها به سینما از منظر جریان روشنفکری پرداخته میشود، حداقل بیست برابر رسانههای معترض به این انتخاب است. پس این دوستان مدعی آزادی بیان، چرا تا این حد ناراحتند که با بدترین ادبیات -البته در بستری از دموکراسی- به منتقدان خود پرخاش میکنند؟ مگر نه اینکه این روزها، دولت هم حامی آنهاست؟ مگر نه اینکه آنها «گذشته» را انتخاب کردهاند و دیگر امکان تغییر این تصمیم نیست؟ پس این همه نگرانی از معدود رسانههای مخالف بابت چیست؟ چرا این دوستان حکومتی که از دولت پول میگیرند تا فیلمهای مورد علاقهی خود را به نمایندگی از هفتاد میلیون ایرانی به اسکار بفرستند، تا این حد ناراحتند که با چند انتقاد ساده جوابیه مینویسند و دوستان خود را هم به جوابیهنویسی با بدترین ادبیات ترغیب میکنند؟ یعنی حالا که دولت مطبوع این دوستان روی
کار آمده، نباید هیچکس به آنها اعتراض کند؟ یعنی آنها باید بگویند «گذشته» و لاغیر؛ و ما هم بگوییم چشم؟ آیا معنای اعتدال این است؟
بگذریم! همین نبرد رسانهای نابرابر در این دو سه سال اخیر، کاملاً نشان میدهد که روشنفکران سینمای ایران بعد از سالها ترکتازی در این عرصه، قادر نیستند مونولوگ را جایگزین دیالوگ کنند و حالا که چند سالی است در عرصهی ژورنالیسم تک و توک صداهای مخالفی هم شنیده میشود، این دوستان بیش از پیش ماهیت واقعی خود را بروز میدهند تا همگان متوجه شوند که فریاد آزادی بیان این دوستان از تریبونهای سرتاپا حکومتی تا چه حد واقعی است...
ارسال نظر