طنز/ مردان بهاری این روزها چه کار میکنند؟
پارسینه: در روزهایی که حواس همه ایرانی ها به نیویورک است و ملت کوچکترین حرکات ظریف و روحانی را زیر ذره بین دارند...
در روزهایی که حواس همه ایرانی ها به نیویورک است و ملت کوچکترین حرکات ظریف و روحانی را زیر ذره بین دارند، مردان همیشه بهاری کشور که تا دیروز بدون اینکه زیر ذره بین باشند (از بس مردمی بودند) همه چیزشان در اخبار گفته می شد، در دانشگاه ایرانیان نشسته اند و با سنگ های خودشان یه قل دوقل بازی می کنند.
داخلی - دانشگاه ایرانیان - روز
رحیم مشایی و احمدی نژاد داخل اتاق رئیس دانشگاه نشسته اند و دست زیر چانه همدیگر را نگاه می کنند. فضا مه آلود است و با اینکه عصر کامپیوتر و اینهاست، برای اینکه به فضا بخورد یک اسب از جلوی کادر رد میشود. باد بوته ای را به گوشه ای پرت می کند و پس از زوم شدن تصویر روی احمدی نژاد، دیالوگ ها آغاز می شود:
-اسفندیار می خوای پول بیار کباب ببر بازی کنیم؟
-البته اون نون بیار کباب ببره
- هه هه، اینو. مگه نارمکه؟ باید پول ببری تا کباب بهت بدن
-می دونم ولی این بازی اسمش نون بیار کباب ببره. البته همه که ظریف نمیشن معلوماتشون بالا باشه. درسته که نصف تو نیست، دقیقا دو برابر توئه ولی یاد بگیر. ببین چطوری انگلیسی صحبت می کنه. اونوقت تو با اون کاپشن خلبانی هر جا می رفتیم آبرومونو می بردی.
- اِ اِ خود تو نبودی می گفتی این کاپشن خیلی بهت میاد؟ تو نمی گفتی کت و شلوار نپوش؟
- خب اون کت و شلواری که تو میپوشیدی همون بهتر که نمی پوشیدی. تو تنت زار می زد.
-خیلی نامردی بهار! منو بگو که تو رو بردم نیویورک آب و هوات عوض شه.
-حالا بغض نکن، بیا یه مرغ دارم بازی کنیم.
-نه بابا من هر وقت اینو بازی می کنم جمله ها رو جابهجا می گم. همه فکر میکنن چیزم!
- داداش همینه که هست. زیادی هم حرف بزنی میگم تو روزنامم حالتو بگیرنها. تو که همه روزنامه هاتو از دست دادی. خخخخخخخخخخ
- خویج! باز من تو روزنامه های دیگه اسمم میاد. لااقل هنوز همه جا حرف منه. همین ظریف، هرجا میره از من میگه.
- ظریف؟ از تو؟
- آره. ندیدی هر جا می شینه میگه اون که فلان کارو می کرد الان رفته؟ منظورش منم دیگه.
- دلت به این چیزا خوشه؟ هب!
-تو دیگه رسما از دست رفتی اسفندیار. این هب برای بازی نیم ساعت پیش بود.
- خب حالا، همچین میگه انگار خودش قهرمان مسابقات پارالمپیک هبه.
-لااقل آلیسا آلیسا جینگيلی آلیسا رو از تو بهتر بازی می کنم.
-اصلا من حوصلم از بازیهای دو نفره سر رفت. این مرتضوی کجاست یهکم سه تایی بازی کنیم.
-مرتضوی بیاد من بازی نمی کنما بگم. من با شیث و نصرتی راحت ترم.
- اِ ساکت ساکت. ظریف داره تو شبکه خبر حرف میزنه.
احمدی نژاد و مشایی روی میز رئیس دانشگاه دراز می کشند و ظریف را در نیویورک نگاه می کنند که برای حضار و نه برای صندلی ها، سخنرانی می کند. ابری بالای سر احمدی نژاد درست می شود که در آن تصویر سفر نیویورک خودش نقش بسته. رسایی، مشایی، رحیمی و خیلی های دیگر همدیگر را هول می دهند تا دقایقی در این ابر کوچک قرار داشته باشند. مشایی وانمود میکند کمتر از احمدی نژاد عصبی شده ولی نمی تواند عکس العمل ناشی از فشار وارده را کنترل کند و داد می زند: چرا سه تا؟
منبع: روزنامه قانون / ایمان پیربرناش
ارسال نظر