با پول «لاله» چند فیلم در مورد مفاخر ساخته میشد؟
پارسینه: آیا بهتر نیست با ساختن فیلمهای امثال «لاله» که نه افتخار معنوی برای کشور دارد و نه فیلمی در خور توجه است این پولها را صرف ساختن آثار قابل تامل در خصوص بزرگان و مفاخر ایران زمین کنیم تا هم فرهنگ خود را به رخ کشورهای همسایه بکشیم و از مصادره مفاخر خود جلوگیری کنیم و هم نسل جدید را به واسطه ساخت آثار قابل تامل با تاریخ و فرهنگ کهن خود اشنا کنیم.
آیا بهتر نیست با ساختن فیلمهای امثال «لاله» که نه افتخار معنوی برای کشور دارد و نه فیلمی در خور توجه است این پولها را صرف ساختن آثار قابل تامل در خصوص بزرگان و مفاخر ایران زمین کنیم تا هم فرهنگ خود را به رخ کشورهای همسایه بکشیم و از مصادره مفاخر خود جلوگیری کنیم و هم نسل جدید را به واسطه ساخت آثار قابل تامل با تاریخ و فرهنگ کهن خود اشنا کنیم.
مصادره شدن مفاخر ایران دیگر دارد تبدیل به عادت دیرینهای میشود. و هر بار که خبری در ارتباط با مصادره مفاخر ایرانی توسط کشورهای همسایه شنیده می شود ابتدای هیاهویی راه میافتد، عدهای فریاد وا اسفا سر میدهند که آیندگان از ما نخواهند گذشت و نباید در مقابل این سرقت فرهنگی سکوت کنیم. اما اتفاقا سکوت تنها کاری است که مدعیان فرهنگ در کشور ما انجام میدهند و بدتر از جای جالی مفاخر ایران زمین در هنر هفتم است.
برای آنکه انفعال مدعیان هنر هفتم در پرداختن به مفاخر ایران زمین مشخص شود فقط کافی است تا نگاهی به فهرست تولیدات سینمای ایران داشته باشیم، سینمایی که تا همین چند سال پیش سرشار از کمدیهای سخیف بود و امروز انگار پرداختن به موضوع خیانت و مفاخر پوشالی برای فیلمسازان و حتی متولیان فرهنگی اولویت بیشتری دارد. اما در سوی مقابل کشورهایی که هیچ حرفی در مقابل تاریخ غنی فرهنگ و تمدن ایران ندارد، تنها به واسطه قرار گرفتن آرامگاه مفاخر ایرانی آنها را به نام خود مصادره می کنند و حتی برخی گام را فراتر نیز نهادهاند و مفاخری را مصادره میکنند که در کشورمان خودمان آرمیدهاند و در مقابل ما با غفلت از تاثیرگذاری گسترده هنر سینما اجازه میدهیم تا هر روز کشورهای دیگر با ساخت فیلم و یا سریالی در مورد مشاهیر و مفاخر ایرانی ادعای پوشالی خود را به دنیا نشان دهند.
البته ناگفته نماند در این مورد خاص اتفاقا وضع در رسانه ملی بهتر و تا کنون آثار درخور و به یاد ماندنی چون «ابن سینا» کیهان رهگذار، «روزگار قریب» کیانوش عیاری، «سربداران» محمدعلی نجفی، «هزار دستان» علی حاتمی، «روشنتر از خاموشی» حسن فتحی، «شیخ بهایی» شهرام اسدی، «نردبام آسمان» محمدحسین لطیفی ساخته شده است اما در سوی مقابل ماندگارترین اثری که در خصوص یکی از مفاخر ایران زمین بر روی پرده نقرهای سینما نقش بسته است، «کمالالملک» علی حاتمی است.
البته جالب است که هرچقدر ما در پرداختن به موضوعات مهم و تاثیرگذار در سینمایمان گرفتار روزمرهگی هستیم اما کشورهای دیگر به خوبی از انفعال ما استفاده میکنند و میتوان نمونههای جالبی را از مصادره مفاخر علمی و فرهنگی کشورمان توسط غرب نام برد که مولانا جلالالدین بلخی یکی از آنهاست. البته نامگذاری سال ۲۰۰۷ میلادی به نام مولانا و گسترش علاقهمندی جهانیان به این شاعر و عارف پارسیسخن، کارگردانان کشورهای مختلف جهان را به این فکر انداخته که به ساخت فیلمها و مستنداتی درباره مولوی و مرادش شمس تبریزی دست بزنند.
به عنوان مثال مستندی دو قسمتی به نام «حضرت مولانا» در ترکیه ساخته و از تلویزیون این کشور پخش شد و حتی «اسین چلبی» بیست و دومین نواده مولانا جلالالدین از سلطان ولد سر لوکیشن این فیلم مستند حاضر شده بود .افغانها نیز در افغانستان فیلم «پیر چراغ به دست» را بر اساس زندگی مولوی با هزینه دولت افغانستان تولید کردند و کارگردانی آن را «لطیف احمدی» رئیس افغان فیلم برعهده داشت.
همچنین «عبداللطیف سالازا» کارگردان انگلیسی که در کارنامهاش فیلم سینمایی «امام محمد غزالی» را داشت به ایران آمد تا با سرمایهگذاری تلویزیون فرانسه فیلم زندگی مولانا جلالالدین را نیز به افتخاراتش اضافه کند.
هندیها هم از این قافله عقب نماندند و «مظفر علی» - کارگردان هندی - فیلمی به نام «رومی آتش عشق» را در دست تولید دارد. این فیلم در حقیقت زندگینامه مولاناست و قطر با سرمایهگذاری ۲۵ میلیون دلاری آن را میسازد. «آل پاچینو» - بازیگر سرشناس - نیز در شصت و یکمین دوره جشنواره فیلم کن اعلام کرد که در این پروژه نقش آفرینی میکند. اما سهم سینمای ایران از پرداختن به این شاعر ایرانی که دنیا او را بزرگترین شاعر مینامند چیست؟ تنها مستند «مولانا» به کارگردانی «ارد عطاپور».
البته انفعال سینمای ایران در پرداختن به مفاخر خودش تنها به مولانا محدود نمیشود و قابل توجه رئیس خیام دوست سازمان سینمایی است که در پرداختن به خیام نیز کشورهای دیگر کاری را که ما باید انجام میدادیم به جایمان کشیدهاند. فیلم «عمر خیام» با نامهای دیگر «زندگی، عشق و ماجراهای عمر خیام» و «عشق عمر خیام» نام فیلمی آمریکایی است که به کارگردانی ویلیام دیترله، کارگردان آلمانی در سال ۱۹۵۶ ساخته شده است و در سال ۱۹۵۷ به اکران درآمد.
این فیلم در مورد زندگی عمر خیام، ریاضیدان و شاعر ایرانی سده یازده میلادی است. از آنجا که جزئیات زندگی خیام چندان شناخته شده نیست، در این فیلم ماجراهایی خیالی برای زندگی او تصور شده و در میان این ماجراها دستاوردهای علمی و ادبی واقعی او، همچون ابداع گاهشمار تازه و سرودن چامههای معروف نیز گنجانده شده است.در این فیلم، عمر خیام به دختر پادشاه وقت مهرورزی میکند و دسیسه فرقه حسن صباح برای کشتن پسر پادشاه را خنثی میسازد.
بازی نقش عمر خیام در این فیلم بر عهده کورنل وایلد است و در این فیلم مایکل رنی، در نقش حسن صباح و خواننده معروف ایما سوماک در نقش کارینا ظاهر میشوند. براساس این گزارش، «باریس توکارف» روسی هم با کارگردانی فیلم سینمایی «عمر خیام» روایتی دیگر در مورد این دانشمند ایرانی دارد.فیلم عمر خیام در ۵ کشور جهان فیلمبرداری شده است. در این فیلم افسانه و واقعیت با هم آمیخته شده و از دید یک کودک ایرانی مقیم آمریکا زندگی و تفکرات عمر خیام شاعر و منجم قرن ۵ هجری ایران به یک ماجرای افسانهای تبدیل میشود؛ ماجرایی عاشقانه بین حسن صباح و عمر خیام و کنیزی به نام دریا.
نمونه این آثار در سینمای جهان کم نیست و با کمی تحقیق بیشتر میتوان نمونههای بیشتری در این ارتباط دست یافت مانند فیلم سینمایی «طبیب» با بازی بن کینزلی در نقش حکیم ابوعلی سینا و کارگردان آلمانی فلیپ اشتولزل که داستان این فیلم به قرون وسطا در سده یازده میلادی برمی گردد، درباره راب کول یک بچه یتیم و فقیر انگلیسی که والدینش را بر اثر بیماری از دست میدهد و تصمیم میگیرد که به تحصیل پزشکی بپردازد تا بتواند از مرگ و میر جلوگیری کند. او بعد از تحقیقات میفهمد که تنها پزشک و حکیم حکیمان ابوعلی سینا در ایران است و این تنها امکان او برای تحصیل طبابت است.[
اینها تنها نمونههایی کوچکی است از آنچه سینمای غرب در خصوص دانشمندان و مفاخر ایران زمین انجام داده است و در مقابل ما به جای پرداختن به زندگی این افراد و نشان دادن تصویری جذاب و گیرا از زندگی این افراد به عنوان افتخارات ایران زمین، میلیاردها تومان پول از بیتالمال را صرف ساخت فیلمی میکنیم که نه شخصیت محوری آن جزو مفاخر است و نه محصول آن چیزی است که بشود به آن افتخار کرد و بدتر از همه آنکه هیچکس نیز پاسخگوی هدر رفتن بیتالمال نیست.
آیا بهتر نیست با ساختن فیلمهای امثال «لاله» که نه افتخار معنوی برای کشور دارد و نه فیلمی در خور توجه است این پولها را صرف ساختن آثار قابل تامل در خصوص بزرگان و مفاخر ایران زمین کنیم تا هم فرهنگ خود را به رخ کشورهای همسایه بکشیم و از مصادره مفاخر خود جلوگیری کنیم و هم نسل جدید را به واسطه ساخت آثار قابل تامل با تاریخ و فرهنگ کهن خود اشنا کنیم. و در پایان از مسولان فرهنگی و مدعیان هنر هفتم این سوال را داریم که با پول «لاله» چند فیلم در مورد مفاخر ایرانی ساخته میشد؟
ارسال نظر