خالق بخشی از نوستالژیهای دهه شصت
پارسینه: صاحب این عکس خالق بخشی از نوستالژیهای دهه شصت است. او موسیقی متن خاطرات ما را نوشته است و خیلی هم سنش زیاد نیست.
موسیقی «خونه مادربزرگه»، «زیزیگولو»، «زیر گنبد کبود»، «آبپریا» و ...را او برای ما نوشته و ساخته است. قطعاتی که شاید بعضی از آنها را هنوز زمزمه میکنید یا موسیقیاش را به خاطر دارید.
موسیقی سریالهای «همسران»، «پدر سالار»، «خانه سبز» و...از دیگر آثار شناخته شده او است.
بنابراین شاید بهرام دهقانیار 48 ساله حق داشته باشد، از مخاطبانش یک در خواست موسیقایی کوچک داشته باشد. او فقط دوست دارد، شما بچههای دیروز ساز بزنید و موسیقی خوب، گوش کنید و از همه مهمتر از موسیقی لذت معنوی ببرید.
آنچه میخوانید، گفتوگوی خبرنگار بخش موسیقی خبرگزاری دانشجویان ایران(ایسنا)، با بهرام دهقانیار است؛ مردی که شاید چهرهاش را زیاد ندیده باشید اما آثارش را حتما شنیدهاید.
***
وقتی به کارنامه کاری شما نگاه میکنیم، با موسیقیهایی مواجه میشویم که بخشی از خاطرات ما را تشکیل میدهند و تصورمان این است که یک ریشسفید این موسیقیها را ساخته است اما گویا شما در سن کم این آثار را ساختهاید. بد نیست در ابتدا در مورد ورودتان به دنیای موسیقی کودک بگویید.
من کارم را از سال 65 با مرضیه برومند با «خونه مادربزرگه» آغاز کردم؛ یعنی قبل از اینکه به خارج از کشور بروم و وقتی هم که برگشتم، کارگردانی که ثابت با او کار میکردم، خانم برومند بود.
«زیزیگولو» همکاری دیگر من با این کارگردان بود که مورد توجه واقع شد؛ این همزمان شد با فضای ورود ابزارهای الکترونیک به کشور که البته قبل از من هم بودند، بسیاری از افراد با این ابزار کار میکردند اما من هم با این موج حرکت کردم و این ترکیب با فضای قصهها جریان داشت و من هم به فضایی برای موسیقی رسیدم و خوشحالم که در آن مقطع مورد توجه قرار گرفت.
سال 65 که سربازیام تمام شده بود، طبیعتا مثل تمام جوانهایی که درسی خواندهاند و به قصد ادامه تحصیل برنامهریزی میکنند و یا به فکر کار کردن هستند؛ من هم این گونه بودم. چون آن زمان شرایط تحصیل موسیقی در کشور خیلی برنامهریزی نشده بود، من مردد بودم که آیا برای ادامه تحصیل در رشته مورد علاقهام به خارج از کشور بروم یا نه؟
خلاصه به آلمان رفتم و بعد از 5 سالی که در آنجا تحصیلاتم را تکمیل کردم، به ایران برگشتم و با یک گروه آشنا شدم؛ یعنی رسام و بیرنگ که در آن مقطع فیلمسازی میکردند. آن روند کاری با «همسران» شروع شد. بعد «پدرسالار» پخش شد و...
شما به دوران کودکانی وارد شدید که شاید ساده به نظر برسد اما عمیق است. قطعا باید المانهایی را برای دلنشین شدن کار در نظر میگرفتید که این کار شما را سختتر میکرد.
آن زمان پیانو تدریس میکردم و مریم سعادت شاگردم بود؛ یک بار به من گفت که اثری برای کودکان در دست ساخت است و آیا شما این توان را در خودتان میبینید که برایش موسیقی بنویسید؟ اتفاقا من هم آن زمان در همسایگی با بابک بیات زندگی میکردم و گاهی در موسیقی فیلمهایش پیانو میزدم. با او مشورت کردم و گفتم تا به حال فعالیت حرفهای در این ژانر نداشتم و نمیدانم کار را بپذیرم یا نه؟
او به من قوت قلب داد و میتوانم این کار را انجام دهم و حتی گفت اگر سوالی داشته باشم، کمکم میکند. دلیل تردیدم این بود که تجربههای پیشینم در این زمینه خیلی عمیق نبودند.
بدین ترتیب با مرضیه برومند برای «خونه مادربزرگه» آشنا شدم و شعرها را دریافت کردم. توجه داشتم که کارگردان چه چیزی برایش مهم است و از آهنگساز چه انتظاری دارد. با توجه به تجربه شنیداری خودم در حوزه کودک میدانستم که المانهایی را باید لحاظ کنم.
اول اینکه نغمهها موجز باشد و پیچیدگی موسیقی مانع این نشود که کودک نتواند کار را حفظ کند البته به هیچ وجه نمیگویم که موسیقی کودک باید ساده باشد اما باید ویژگی لحاظ شود که بچهها با آن اثر ارتباط بگیرند.
همچنین از لحاظ اجرا و سازبندی اثر به گونهای باشد که با یک موسیقی سنگینتر تفاوت داشته باشد و از نظر رنگبندی فانتزیتر باشد تا گوش بچهها را نوازش دهد و کودک برود به سمت و سوی اثر.
در واقع با این طرح و ایده موسیقی«خونه مادربزرگه» را ساختم و مرضیه برومند تماما در مسیر تولید موسیقی مواردی را گوشزد میکرد. کارها نتنویسی میشد و پس از ساخته شدن به صدا و سیما میرفتیم و کارها در آنجا با ارکستر ضبط میشدند.
الان که پس از 20 و چند سال اثر را می شنوم احساس میکنم کارخوبی از آب در آمده است.
اما طول کشید تا فهمیدم چه اتفاقی افتاده است؟ شاید در همان مقطع زمانی متوجه نشوید چه کاری کردید و در گذر زمان میفهمید چه اتفاقی افتاده است؟ و بعضی چیزها را زمان ثابت میکند.
منظورتان ماندگاری اثر است؟
دقیقا. به هرحال خوشحالم«خونه مادر بزرگه» با اینکه اولین اثرم است به عنوان آهنگساز میتوانم به آن افتخار کنم و در موردش صحبت میکنم.
البته شاید خامیهای خودش را داشته باشد اما به عنوان کار اول به آن پیش پا افتاده نگاه نمیکنم زیرا کارها پیشرفت میکند اما همین سادگی و روان بودن هدف من بود که فکر میکنم به آن رسیدم.
شما با مرضیه برومند کارتان را شروع کردید و تا «آب پریا» این همکاری را ادامه دادید که همه کارهای موفقی بودند؛ فکر میکنید، موسیقی تا چه حد به دیده شدن این کارها کمک کرد؟
خانم برومند از کوچکترین مطلبی رد نمیشد و قطعات را تحلیل میکرد و هر زمانی که قطعهای ساخته میشد و کوچکترین مغایرتی با ذهنیت کارگردان داشت با آهنگساز به بحث مینشست. زیرا در موسیقی متن واقعیتی به معنی اعجاز کردن است به جز سکانسهای که موسیقی باید نقش حاشیهای داشته باشد زیرا در بعضی سکانسها قرار نیست موسیقی از تصویر جلو بزند بلکه پشت تصویر است.
اما در موسیقی کودک در بعضی سکانسها موسیقی باید از تصویر جلو بزند؛ روح و روان کودک را تسخیر کند و با خودش ببرد. یکی از دلایلی که بعضی کارها در زمینه موسیقی کودک جواب نمیدهد این است که تمهیدات مثلا شعر و ترانه، سازبندی و بعد تصویر از ایجاز خالی است و تاثیر گذار نمیشود. کاری که به یاد نمانده و زمزمه نمیشود، دلیلش این است که موسیقی آن ایجاز نداشته است.
البته این موضوع کاملا به خلاقیت آهنگساز برمیگردد یا اگر این ویژگی را داشته تصویر نتوانسته پایاپای در کنار موسیقی حرکت کند چرا که باید تمام عوامل با هم هماهنگ شود تا یک اثر ماندگار ساخته شود و هر ویژگی اگر کمتر از حد خود باشد، نمی گذارد کارها خوب پیش بروند.
خلاقیت بزرگترین نعمتی است که یک آهنگساز میتواند در کارهایش داشته باشد؛ این خلاقیت و تاثیرگزاری به شکل مبالغه مثبت در هنر نه به معنای نمایش، احساسی که پشت مفاهیم تصویری یا کلام نهفته است را منتقل میکند و کسانی که موزیسین هستند، باید به این موضوع توجه کنند.
این روزها حجم زیادی از موسیقی کودک از طریق آنتن تلویزیون پخش میشود اما این کارها دیگر توسط کودکان زمزمه نمیشوند، دلیل این امر افزایش حجم آثار تولیدی است یا اینکه این کارها ایجاز ندارند؟
هر دو مورد. وقتی تعداد کتابهای کتابخانه من زیاد باشد و زمانم محدود، قطعا اگر بخواهم تمام کتابها را بخوانم، مقداری در کیفیت خواندنم تاثیر خواهد گذاشت مگر اینکه بخواهم در همانوقت مشخص کتابهای کمتری بخوانم. تعداد تولید بالا که صد در صد در کیفیت کارها تاثیر منفی میگذارد غیر قابل انکار است حجم کارها و تعداد کانالها زیاد شدهاند. سیدیهای در بازار و ماهواره خودشان نوعی رقابت ایجاد میکنند.
حضور کامپیوتر هم جلوههای بصری خود را دارد و... نسبت به سال های گذشته که تلویزیون فقط دو کانال داشته است باید در نظر بگیریم همچنین کیفیت کارها را هم میتوانیم مورد نقد قرار دهیم.
باید به این نکته توجه داشت، کسی که ملودی ساز است، ضبط میکند، تنظیم اثر را بر عهده دارد و... هر کدام نبوغ و تخصص خود را میخواهد اما بسیاری از کسانی که الان کار میکنند به ویژه موسیقی کودک دانش کاری که دارند که از سطح عمومی خیلی پایینتر است.
متاسفانه نمیدانم چرا گرایش به موسیقی به ویژه آهنگسازی آنقدر عادی قلمداد شده که طی سالهای گذشته شاید به خاطر مسائل مالی بیشتر افرادی که نوازنده خوبی هستند و به صرف نوازندگی در آمد ندارند، به آهنگسازی گرایش پیدا کردهاند که هم ساخت ملودی را شامل میشود و هم کار تنظیم را در برمیگیرد.
کم پیش میآید که مهارت تک تک این رشتهها در یک نفر باشد. اما کسی که باید کار آهنگسازی کند به دلیل اینکه جایش را گرفتهاند به مرور حاشیهنشین میشود. چون هر چقدر حرفهایتر کار کنید دستمزدتان بالاتر میرود و تهیهکنندگان ترجیح میدهند از کیفیت بزنند و کار را به کسی بدهند که دستمزدش کمتر است. این ضربه به کار هنری میزند چون متخصص کار را تولید نکرده، کیفیت و ایجاز ندارد.
یعنی کسی به صرف نوازندگی به کاری جذب میشود که مربوط به او نیست. این باعث شده حجم کار بالا رود اما کیفیت پایین آید.
این در حالی است که برای آهنگسازی سالها تجربه لازم است؛ اینکه میبینم گاهی نوجوانان بدون کمترین تجربه به صرف تکیه بر ابزارهای الکترونیک وارد این حرفه میشوند، تا چیزی اجرا کنند و صرفا با ساختن مجموعه زنجیره صوتی وارد عرصه حرفهای میشوند، نمیتوان مقایسه کرد با کسی که سالها در زمینه موسیقی تحصیل کرده، ساز تخصصی دارد و سبکها را میشناسد.
موسیقی الکترونیک به سالها تجربه نیاز دارد و قضیه به این سادگی نیست؛ اینکه صرفا صدایی تولید شود همان چیزی است که موزیسین ها به آن موسیقی مصرفی میگویند.
یعنی به صرف اینکه همبرگر میخورید و همین که سیر شدید کاغذش را میاندازید دور. کار باید در تاریخ بماند و 10 سال بعد هم از شنیدن آن لذت ببرید و تکثر شنیداری باعث نشود که مخاطب دلزده شود. اثر باید درخودش ویژگی معنوی داشته باشد. این آفتی است که قالب کار کودک را تحت تاثیر قرار میدهد.
چیزی که دچارش هستیم کیفیت نسبی در 95 درصد کارها است.
آهنگسازان موسیقی فیلمها در سالهای اخیر تعدادشان کم شده است و نظر به اینکه ذهن یک انسان محدود است، فکر میکنید، این موضوع چقدر به موسیقی فیلم ضربه وارد کرده است؟
بسیار زیاد. بزرگترین مشکلاتی که همیشه سینما و تولیدات نمایش از آن رنج برده این بوده که چون سیستم بسته بوده است معمولا تهیهکنندگان با کمترین میزان ریسک ترجیح میدهند افراد جدید را به کار دعوت نکنند. خیالشان راحت باشد که به سطح نسبی از کیفیت برسد.
متاسفانه بعضی از موزیسینها پایه ثابت این تولیدات هستند و تعداد قدیمیها کمتر شدهاند.
بعضی از کارگردانان مطرح سینما دیگر تمایلی به استفاده از موسیقی فیلم در در کارهایشان ندارند و نمیخواهند ذهن مخاطب به موسیقی معطوف شود. این موضوع را چطور ارزیابی میکنید؟
فکر میکنم این کاملا به سلیقه کارگردان برمیگردد و کاملا هم منطقی است. شاید یک کارگردان نیازی به استفاده از موسیقی در کارش نمیبیند و دلیلش این باشد که اعتقاد دارد تصاویر، صداهای زمینه، دیالوگها و...کافی است برای انتقال مفاهیم و نقدی بر آن نیست.
مثل این میماند که یک نقاش ترجیح دهد، سیاه سفید کار کند. اما اثر دیگری را در مقطع دیگری و به دلایلی با هزار رنگ کار کند. در این کار اشکالی نمیبینم و این در بسیاری از نقاط دیگر دنیا مرسوم است.
چندی است که استفاده از موسیقی دستگاهی برای ساخت موسیقی کودک مورد بحث آهنگسازان است اما برخی معتقدند که در این موسیقی غمی نهفته و قابل استفاده نیست. این موضوع را چطور ارزیابی میکنید؟
من با موسیقی دستگاهی هم برای کودکان کار کردهام. اگر سازنده موسیقی از نبوغ و سلیقه ویژهای برخوردار باشد، میتواند از هر مبنای موسیقایی استفاده کند. این مبنا میتواند گوشهای از یک دستگاه موسیقی باشد یا...
اما به هیچوجه نمیتوان گفت به صرف اینکه موسیقی ایرانی غمگین است، باید آن را حذف کرد زیرا موسیقی ایرانی گوشههای فرحبخش هم دارد و محرک است. نمیشود به موسیقی ایرانی این تهمت را زد.
اگر بستر برای آهنگساز آماده باشد، او میتواند برای ساخت اثر هم از موسیقی بینالمللی، گامها،مدها استفاده کند هم از موسیقی ایرانی.
آهنگساز باید جرئت، جسارت و خلاقیت داشته باشد و بتواند کاری را انجام دهد که هیچکس قبل از او نتوانسته است.
خودش را در کارهای بعدی تکرار نکند. اینها در بازار موسیقی این روزها کیمیاست و منبعش هرچیزی میتواند باشد.
من شخصا خودم را در قالب خاصی محدود نکردم. طی این 48 سال سبکهای متفاوت را تجربه کردم. به عنوان آهنگساز احساس کردم باید خودم را در این دریای موسیقی بیندازم و در هر بخش آن شنا کنم و دوباره برگردم. به صرف لب ساحل بودن اکتفا نکردم.
پیشنهاد میکنم به کسانی که میخواهند کار موسیقی کنند به هیچ وجه خودشادن را محدود نکنند؛ حداقل 12 سال سابقه موسیقی برای آهنگسازی اجباری است و بر اساس تجربه با جسارت کار کنند.
کار کودک سختتر است یا سایر ژانرها و کدام برای شما لذتبخشتر است؟
کار کودک سختتر است. زیرا خیلی حساس است. شاید بعضی راحت از کنار یک کار طنز و یا کار کودک بگذرند و برایشان خندهدار باشد چرا که به نظر میآید خیلی ساده است در حالی که بسیار دشوار است و ویژگیهایی دارد که کار هرکس نیست.
سینمای اکشن برای خود طراحی و فضایی دارد که با اندک تجربه امکان ساختن کار قابل قبول در این ژانر وجود دارد اما سخت است کار کودک کنی و کمتر دچار خودتکراری بشوی.
کدام کار بیشتر درگیرتان کرد و به آن علاقه بیشتری دارید؟
نمیتوانم بگویم کدام بهتر است. چون هرکدام تجربهای را همراه دارد. اما «قصههای تا به تا» را بیشتر دوست داشتم چون خیلی به فضای زندگیام نزدیک بود و به خاطر غیر زمینی بودنش با آن راحت بودم. البته شاید سلیقه من با مخاطبی که کارها را شنیده است خیلی فرق داشته باشد.
البته میان کارهای 5 سال گذشته «آبپریا» را دوست دارم. دو سال و نیم طول کشید و طولانی ترین پروژه زندگیام بود.
اگرچه در طول زمان و گر دوباره دیده شود، مورد قضاوت آیندگان هم قرار میگیرد و خود را نشان میدهد.
خیلی از کسانی که این گفتگو را میخوانند کودکان دیروز هستند که کارهای شما را شنیدهاند، شاید بد نباشد با آنها هم صحبتی کنید.
درد دلم با علاقهمندان موسیقی و کسانی که این کارها را شنیدهاند، این است که بدانید برای تولید کار موسیقی باید پیش زمینههای زیادی داشت تا مقدمات ساخت موسیقی فراهم شود. مطالعه کافی، شب تا صبح بیدار ماندن، از معلمهای متعدد درس گرفتن و به روز بودن؛ از این موضوع ساده نگذرید و با این دید موسیقی را بشنوید.
تا حد امکان با موسیقی آشتی کنید و موسیقی خوب و سالم بشنوید. موسیقی سالم را در حالی درک میکنید که آن را زیر نظر یک معلم خوب یاد بگیرید و ساز بزنید چرا که یک معلم خوب و مسلط به آموزش میتواند معرفت را افزایش دهد.
آنگاه از طریق آن ساز یاد بگیرید موسیقی خوب چیست و تفاوتش با موسیقی ضعیف چیست؟ تا فرد خودش با موسیقی درگیر نشود نمیتواند در ذهنش موسیقیها را فیلتر کند.
ماهی را هر وقت از آب بگیرید، تازه است. از موسیقی لذت معنوی ببرید. آرزوی هر موزیسینی است که شنوندههایش هرروز حرفهایتر شوند.
ارسال نظر