امکان تشکیل حزب فراگیر در ایران وجود دارد؟
«در نبرد پیروزمند حیات، شکست ننگ نیست؛ ننگ ترس از شکست است. در نوروز سال 33 این را نوشتم، مادرمان به ما یاد داده بود که از روز اول سال هنگام تحویل و آغاز سال جدید با خود خلوت کنیم و برای سال جدید آنچه را از خدا میخواهیم معین کنیم». این جملات را مردی میگوید که پس از شصت سال صبوری و شکوری در راه اهداف خود اکنون امیدوار به آینده مینگرد.
دکتر ابراهیم یزدی معتقد است دولت در میدان نبرد برای تحقق حاکمیت، حقوق و آزادیهای اساسی ملت ؛ نسل ما و نسلهای قبل از ما پرچم به دست دویدهاند تا ملت به آرزوهایشان برسند و اکنون که نسل ما در حال خروج از صحنه است؛ نسل جدید و جوان باید پرچم را بگیرند و دوی ماراتن مبارزه را ادامه دهند.
بهراستی تحقق آرمانهای ملی، استقلال و حاکمیت ملت حرکتی است زمانبر و نفسگیر که در طول عمر یک نسل و دو نسل بدست نمیآید. «عمر نوح، صبر ایوب، خلق محمدی و شجاعت علوی را میطلبد». اکنون پس از شصت سال صبوری و شکوری مقابلش نشستیم تا از احزاب در ایران بگوید. نبود درک درستی از تحزب یکی از عوامل لرزان بودن درخت دموکراسی در ایران محسوب میشود. اما دکتر ابراهیم یزدی امیدوار و مطمئن به آینده و سرزنده مقابل ما نشسته است. مشروح مصاحبه آرمان با وی را در ذیل میخوانید:
جناب آقای دکتر یزدی شما شصت سال فعالیت سیاسی کردید. چرا ادامه دادید؟
اولا ما شرکت در فعالیتهای اجتماعی و سیاسی را انجام وظیفه امر به معروف و نهی از منکر میدانیم. فشار نمیتواند مانع انجام این وظیفه بشود. چه موفق شویم و چه نشویم در پیشگاه الهی ماجور هستیم. ثانیا این دوره از تاریخ معاصر کشورمان از جنبش تنباکو و مبارزه برای حاکمیت ملت آغاز شده بود. به هر حال فعالیت احزاب باید نهادینه شود، البته نباید همه توقع داشته باشند که بدون برنامه و هزینه میتوانند موفق شوند.
در این سالها آیا هیچ به ذهنتان خطور کرده است که کشور را ترک کنید؟
خیر، هرگز. اعتقاد راسخ دارم که پوست و گوشت و استخوانم از این سرزمین و از این ملت است و به این مردم تعلق دارد. بارها به من توصیه شده است از کشور خارج شوم، هر وقت به خارج سفر کردهام برخی سروصدا راه انداختند که نیایم. من در بیمارستانی در تگزاس تحت درمان سرطانم بودم، در مصاحبههایی مرافراری خواندند و گفتند از اینترپل بازداشت مرا درخواست کردهاند. همه این مسائل به نظرم این بود که من برنگردم. اما من وطنم را دوست دارم و سودایی جز خدمت به مردم ندارم. در کشورم ماندهام تا شریک غم و شادی مردم باشم.
حتما قبول دارید که کار حزبی در ایران خیلی سخت است. اما الان یک جهشی در جامعه سیاسی ایران مشاهده میشود و آن این است که اکثر فعالین سیاسی چه اصولگرا و چه اصلاحطلب به ضرورت تحزب معتقد شدهاند. با توجه به سوابق شما در زمینه تحزب چه اتفاقی برای جامعه ایرانی در این چند سال رخ داده است؟
در دوران انقلاب مشروطه پا به پای گرایش به دموکراسی و اندیشه توسعه مدنی، احزابي نظیر اعتدال، اجتماعیون - عامیون و دموکرات بهوجود آمدند. با روی کارآمدن رضاشاه تمام اين احزاب به شدت سركوب شدندو این روند را بهكلي تعطيل كردند. بعد از خروج رضا شاه از ایران در شهريور 1320 و پیدایش فضای سیاسی جدید، ما شاهد ظهور و فعاليت احزاب بوديم. حزب توده، حزب ايران، احزاب ملي بودند، انجمنهاي اسلامي و انجمنهاي مدني درست شدند. در واقع شوق و گرايشي به تحزب و تشكيل حزب، كار جمعي و گروهي سياسي به وجود آمد. اما با كودتاي 28 مرداد1332 اين فرآيند دوباره بهكلي تعطيل شد تا پیروزی انقلاب در بهمن 1357. با پیروزی انقلاب نظام «جمهوري اسلامي» به وجود آمد.
این نظام جدید دو ركن دارد: جمهوريت و اسلاميت. اسلام پديده تازهاي در ايران نيست و ريشهای 1400 ساله دارد اما جمهوريت ویژگی نظام متکی و برخاسته از حاكميت ملت را بیان میکند. انقلاب مشروطه هم در جهت برقراری دموکراسی بود. اما شرایط زمان و امکانات مشروط و محدود کردن قدرت پادشاه ایجاب میکرد نه تبدیل نظام سلطنتی به جمهوری. انقلاب اسلامی ایران که در امتداد جنبش تنباکو، مشروطیت و جنبش ملی دهه 1320 به وجود آمده بود، اينبار با صراحت جمهوريت را برگزیده است. اما نظامی كه متكي به آراي عمومي مردم و به نام جمهوريت است، مقدماتی را لازم دارد كه از آن جمله است آزادی تشکیل احزاب و انجمنهای مدنی و صنفی. قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران احزاب و اتحاديههاي صنفي و انجمنهاي مدني را به رسميت شناخته است. اما متاسفانه بعد از پيروزي انقلاب هنوز شرایط مناسب برای فعالیت موثر احزاب و نهادهای صنفی ایجاد نشده است.
موانع و مشكلات تحزب در ایران چيست؟
فعاليتهاي سياسي و مدنی گروهي به مراتب موثرتر از فعاليتهاي سياسي و مدنی فردي است. بعد از انقلاب احزاب و سازمانهایی که درسالهای قبل از انقلاب تاسیس شده بودندو فعالیت آنها به علت سرکوب در دوران استبداد سلطنتی کند یا متوقف شده بود، فعالیت تازهای را شروع کردند. نهضت آزادي ايران هم كه در سال 40 تشكيل شده است به فعالیت خود ادامه داد. شوراها و اتحادیههای کارگری و صنفی در چارچوب اصل 26 قانون اساسی پدید آمدند. سپس در ادامه این روند حزب جمهوري اسلامی درست شد. هياتهاي موتلفه تبديل به حزب موتلفه اسلامي شد و در ادامه جبهه مشاركت تشکیل شد. حزب اعتماد ملي و احزاب ديگر بهخصوص در دوره آقاي خاتمي در هشت سال دوره رياستجمهوري ایشان شكل گرفتند. اما همه اين تشکلها نتوانستند در راستای اهداف حزبی و در یک چارچوب مشخص گام بردارند.
اما مشکلات و موانع فعالیت حزبی فقط از بیرون، یعنی بیرون از حزب نیست. کار گروهی در ایران، اعم از سیاسی یا تجاری یا ورزشی با مشکلاتی از درون، از خصوصیات رفتاری افراد روبهرو است. استبداد را نباید صرفا در مناسبات سیاسی آن تعریف کرد. فرهنگ استبدادی بخشی از استبداد است. ما با مستبد جنگیدهایم. تاریخ طولانی استبداد در ایران باعث رسوب فرهنگ آن شده است. ما به جمهوریت رای دادهایم و به دنبال استقرار دموکراسی یا حاکمیت ملت هستیم اما هنوز مبانی و ارکان اصلی دموکراسی را دقیقا رعایت نمیکنیم و این یکی از موانع و مشکلات کار جمعی، از جمله حزبی در ایران است که نیاز دارد به طور جداگانه و مستقل مورد بررسی قرار گیرد. اما به هر حال تجربه سی ساله بعد از انقلاب نشان ميدهد بسياري از مشكلاتي كه جمهوري اسلامي ايران با آن روبهرو است، ناشي از فقدان احزاب سیاسی است. اكنون آرامآرام در درون جامعه و در ميان فعالان سياسي، اعم از راست، اصلاحطلب و محافظهکار، دردرون و بیرون از حاکمیت به این واقعیت توجه پیدا شده است.
چرا معتقدید که مشکلات فعلی دولتها ناشی از نبود احزاب است؟
همانطور که گفتم مقدمه واجب تحقق جمهوریت تشکیل احزاب است. نقش احزاب در فرایندهای سیاسی چیست؟ تکثر و گوناگونی افکار و اندیشهها در یک مجتمع انسانی طبیعی است. در یک جامعه انتقالی این گوناگونی به مراتب بیشتر است. جامعه ایرانی ما یک جامعه انتقالی است. نهادینه شدن مردمسالاری بدون ساماندهی گوناگونی افکار و اندیشهها در یک جمعیت 75میلیونی ممکن نیست. با شکلگیری احزاب سیاسی گرایشها و اندیشههای گوناگون گروهبندی میشوند و در چند حزب متجلی میشوند. گرایشها و افکار و اندیشههای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی مردم در جامعه تودهوار در دگرگونی مستمر است. احزاب سیاسی این گرایشها و افکار متنوع را در درون خود ساماندهی میکنند و به صورت مطالبات مدنی قابل دسترسی مدون میسازند.
اگر آزادی فعالیت احزاب سیاسی ادامه پیدا کند به تدریج احزابی میمانند که روندها، گرایشها و باورهای سیاسی و اقتصادی ریشهدار جامعه را نمایندگی میکنند و در فضای سیاسی مطرح میسازند و پیگیری میکنند. در نظامهای جمهوری احزاب سیاسی، که به ترتیب یاد شده در بالا معرف و نماینده روندهای سیاسی و اقتصادی زنده در جامعه هستند، نقش اساسی در انتخابات ایفا میکنند. در این نوع نظامها انتخابات حزبی است. نامزدهای انتخابات توسط احزاب معرفی میشوند. این احزاب بطور طبیعی کسانی را معرفی میکنند که هم شایستگی دارند و هم شناخته شده هستند. در انتخابات غیرحزبی احتمال ورود و حتی پیروزی افراد ناشناخته بسیار زیاد است. یک نمونه بارز آن انتخابات دو دوره گذشته است. ناگهان کسي كه هيچ سابقه سياسي و مذهبي شناختهشدهاي نداشت، آمد و شد رئيسجمهور.
«رئيسجمهور بايد از ميان رجال سياسي و مذهبي باشد». آقاي احمدينژاد شاخصهاي كه نشان دهد خصوصیات حزبی داشته باشد را دارا نیست. تجربه مدیریت کلان کشور در 8 سال گذشته آموزنده بود. بخصوص برای نیروها و نهادهایی که از رئیسجمهور سابق حمایت و دفاع کردند پرهزینهتر بود؛ تجربهای که به سختی میتوان از آن دفاع کرد. یکی از پیامدهای این تجربه گرانبها توجه به اهمیت و ضرورت انتخابات حزبی است. اگر انتخابات حزبی نباشد بازهم با مشکل این چنینی روبهرو خواهیم شد. بنابراین دلیل و علت نیست كه جریان به اصطلاح راست یا اصولگرا هم الان به این مساله پی برده و اعتراف میکند که دلیل بسیاری از مشکلات سیاسی و حتی فسادها هم این است که انتخابات در ایران حزبي نيست.
شما معتقدید وقتی حزب وجود داشته باشد، فساد به وجود نمیآید؟ یعنی در کشورهای توسعهیافته هم روند به این صورت است؟
آزادی احزاب و مطبوعات بخشی از آزادیهای اساسی مردم است. وقتی مطبوعات آزاد باشند و به راحتی عملکرد مسئولان را مورد نقد و بررسی قرار دهند، رفتارهای خلاف قانون آنان به راحتی در مطبوعات منعکس میشود. انعکاس این اخبار به نوبه خود یکی از عوامل موثر در جلوگیری از فساد است. همچنین وقتي ميگويند بايد كانديدا حزبي باشد به اين معناست كه هيچ حزبي فردي كه شناخته شده نباشد را كانديدا نميكند بهخصوص اگر احزابي باشند كه داراي سابقه باشند. بهعنوان مثال اگر قرار باشد حزب مؤتلفه اسلامي، كانديداي رياستجمهوري معرفي كند قطعا كسي را معرفي ميكند كه داراي سوابق شناخته شده باشد. درست است خط راست انديشههاي خود را دارد اما حتما فردي است كه شناختهشده است. در صورت وجود احزاب قوی و شناختهشده نامزدها ابتدا در حزب احراز صلاحیت میشوند.
در کشورهای توسعهیافته روند اینگونه است. این طور نیست وقتی فساد اقتصادی یا هر بیتدبیری در عرصه مدیریت کشور روی داد همه بگويند كي بود كي بود من نبودم؟! الان وقتی اشتباهی یا تخلفی روی میدهد همه دنبال مقصر میگردند. بنابراين اكنون همانطور كه در زمينه فعاليتهاي ديگري در جمهوري اسلامي ايران ما تجربه كرديم و تجربه ميكنيم و ياد ميگيريم يك مواردي را ميپذيريم، آرامآرام مساله تحزب هم جايگاه خود را پيدا ميكند.
اجازه دهید بگویم که هنوز قانع نشدهام. میتوانیم به جای حزب، جامعه اخلاق مدار را درست کنیم و به افراد در دانشگاهها تربیت اخلاقی یاد بدهیم آن وقت از میزان بیاخلاقیها و فسادها کاسته خواهد شد؟ چرا تشکیل احزاب را ضروری میدانید؟
منظور از جامعه اخلاقمدار چیست؟ چه نهادی میخواهد یا میتواند جامعه اخلاق مدار را بسازد؟ اگر رفتارها را معطوف به ارزشهای اسلامی بدانیم در آن صورت جایگاه تربیت اخلاق مداری در دانشگاهها نخواهد بود. این نوع تربیت باید از سالها قبل از ورود جوانان به دانشگاهها از دوران کودکی شروع شود. برای رسیدن به اهداف تربیت اخلاقی سه نهاد یا سه محور نقش اساسی دارند: خانواده، مدرسه و مسجد. آموزش مبانی اخلاق دینی در هر سه نهاد باید هماهنگ باشد. اگر در خانواده به کودک آموزش داده شود که دروغگویی بد است و دروغگو دشمن خداست، اولا باید اعضای خانواده خود به این آموزه پایبند باشند، ثانیا در مدرسه هم دروغگو دشمن خدا باشد. رفتاری مغایر با این آموزه دیده نشود، ثالثا در جامعه نیز رفتاری خلاف آن دیده نشود. اگر این هماهنگی در این سه نهاد وجود نداشته باشد به اهداف تربیت اخلاقی نخواهیم رسید.
اما احزاب هم میتوانند و باید به تربیت اخلاقی اعضای خود همت گمارند. کار سیاسی گروهی یا حزبی نیازمند تربیت اخلاق سیاسی است. در این جا تربیت سیاسی به معنای یاد گرفتن همکاریهای جمعی است. در قلمرو فعالیت سیاسی چهار مقوله را باید از هم تفکیک کرد: احساس سیاسی، بینش سیاسی، دانش سیاسی و بالاخره تربیت سیاسی. یکی از اولین و مبرمترین وظیفه یک حزب سیاسی آموزش کار جمعی و تربیت سیاسی است. تشکیل احزاب سیاسی از بعد دیگری هم ضروری است. اما هفتاد ميليون جمعيت تودهوار را نميتوانيد از نظر سياسي سازماندهي كنيد. بايد در درون اين جمعيت تودهوار، سازمانهاي سياسي تشكيل شوند و آنها مردم را از نظر سياسي هدايت كنند و آموزش دهند و سازماندهي كنند. به این دلیل احزاب متنوع در جامعه به وجود میآیند که مردم داراي باورها و گرايشات فكري و سياسي متفاوت هستند. خدا ما را يك جور خلق نكرده است جامعه بشري گوناگوني و تنوع دارد.
احزاب كه تشكيل ميشوند هر يك معرف يكي از اين گرايشات جامعه و مردم است. به عبارت ديگر بهجاي اين كه ما با يك توده هفتاد ميليوني متنوع سروكار پيدا كنيم، ميآييم اينها را براساس باورها و انديشهها در چند كانال بهعنوان حزب سازماندهي ميكنيم. تعدد احزاب در يك جامعه انساني پديده بسيار طبيعي و لازم و اجتنابناپذير است. آن احزابي هم در جامعه خواهند ماند كه معرف روندهاي فكري و سياسي درون جامعه باشند. ما ايرانيها در عين حاليكه دچار مسائل فراوان به لحاظ قومی و زبانی هستيم ولي بهشدت وابستگي ملي داريم. معروف است كه ايرانيان مهاجرين خوبي نيستند و به هر كجاي دنيا بروند بعد از حتي چندين نسل هم كه بگذرد نگاهشان به كشورشان است و ميخواهند به ايران بازگردند.
مليگرايي يك عنصر شناختهشده طبيعي در درون ايران است. «چو ايران نباشد تن من مباد» اين را فردوسي گفته است. «همه جاي ايران سراي من است» را نيز فردوسي ميگويد. بنابراين يك جريان بهطور طبيعي جريان ملي است. در كشوري كه 97 درصد آن مسلمان هستند، كساني هم هستند كه گرايشهای سياسي - اسلامي دارند كه در شهريور20 ميبينيم كه اول حزب توده ميآيد كه خودش داستان جداگانهاي دارد. بعد جريانهاي ملي، حزب ايران و جبهه ملي، بعد تدريجا مسلمانان ميآيند. با کمی فاصله جريانهای اسلامي مثل فدائيان اسلام و بعد انجمنهاي اسلامي شکل میگیرد. همينطور حتي وقتي كه جبهه ملي در سال 39 و 40 دوباره شروع به فعاليت ميكند اين بار نهضت آزادي تشكيل ميشود.
گفتید نهضت آزادی؛ اولا نهضت آزادی در کدامیک از این تقسیم بندیها قرار میگیرد؟چه نیازی بود به تشکیل نهضت آزادی؟!
نهضت آزادي براي پاسخ گفتن به ضرورتي كه در درون جامعه شكل گرفته و رشد کرده بود تشکیل شد. وقتی جنبش ملي رشد كرد و همه اقشار ملت به آن پیوستند، باید به احساس و گرايش ديني این اقشار توجه میشد. جبهه ملي نميتوانست به این نیاز پاسخ دهد. چون سرشت سیاسی جبهه چیز دیگری بود نمیتوانست به گرايشات ديني بپردازد بنابراين از درون مردمی كه هم عرق ملي و هم احساس دینی داشتند جرياني بهوجود آمد كه هم ملي است و هم تعلقات اسلامی دارد.
در همان دوره هم موتلفه تشكيل ميشود. موتلفه بخش تجاری و گرایشهای مذهبی سنتی جنبش را که ریشههای عمیق در جامعه دارند نمایندگی میکند و به همین علت يكي از احزاب سابقهدار در ايران با 50 سال سابقه است.
چرا؟ چرا فقط مؤتلفه و نهضت آزادی یک چنین سابقهای دارند؟ بقیه احزاب چرا نتوانستند رشد کنند و دوام داشته باشند؟
براي اين كه نهضت آزادي معرف جريان اسلامي روشنفكري است و بهطور طبيعي در پاسخ به یک ضرورت بهوجود آمده است. بعد از جنبش احياي ديني در جهان اسلام جنبش اصلاحگري ديني به منظور اصلاح باورهاي ديني مردم شکل گرفت. در جنبش اصلاحگري ديني، در تمام دنياي اسلام دو گروه اساسي شكل گرفتند. گروههای سنتگرا و محافظه کار و گروههاي جديدي از روشنفكران و مروجان ديني بهوجود آمدند كه معتقد بودند ارزشهاي ديني را بايد در قالبهاي جديدي به مردم ارائه داد. مؤتلفه هم نماينده يك جريان اساسي سنتي ايران است. نماينده بازار و بخش تجارت است و نماينده مذهبيهاي سنتي است. به همين دليل مانده است براي اينكه آن را نمايندگي ميكند.
با صراحت بگویم بحث احزاب به اين شكل که اکنون مطرح شده است و توسط فعالان سیاسی پیگیری میشود يك گرايش ميمون و مباركي است. متاسفانه هنوز هم هستند كساني كه سالهاست فعاليت سياسي ميكنند ولي وقتي صحبت احزاب میشود افتخار ميكنند كه جزو هيچ حزبي نيستند! وقتي 40، 50 سال است مبارزه سياسي ميكنيد بايد به يكي از احزاب بپيونديد.
فرهنگ سیاسی ایران به گونهای است که ایرانیها معمولا کار جمعی را قبول ندارند بنابراین به خاطر ریشه دواندن این مسائل دربافت جامعه ایرانی احزاب تشکیل نمیشوند. اینطور نیست؟
وقتی حزب تشكيل ميشود، معنایش این نیست كه اعضای حزب در تمام مسائل با هم اتفاق نظر دارند. كار جمعي براي خودش اقتضايي دارد. اما احزاب سياسي در ايران، علاوه بر اينكه از بيرون تحت فشار بودند از درون هم مسائلي داشتند. مفصل در این باره توضیح میدهم.
چه مسائلي؟ چرا وقتي احزاب ايران در ايران تشكيل ميشوند به سرعت دچار انشعاب و انحلال ميشوند؟
احزاب سياسي ما حتي در شرايطي كه فشار از بيرون كم بوده از درون دچار ریزش میشوند. علتش اين است كه ما وارث فرهنگ استبدادي هستيم. ما استبداد را در روابط سياسي خلاصه نميكنيم، ما در انقلاب اسلامي نظام سياسي استبداد را از سر راه برداشتيم اما فرهنگ را هم باید کامل مدنظر قرار داد. ما اين فرهنگ را با خودمان داريم. رانندگيمان معرف فرهنگ ماست. روابط اجتماعيمان بر اين اساس است. رفتگر محل ما دلش خواست آشغال را ميبرد و نخواست نميبرد. کارمند بانك دلش خواست کار شما را انجام میدهد، نخواست انجام نمیدهد. كارمند اداري دلش خواست به شما جواب ميدهد.
استاد دلش بخواهد نمره ميدهد و نخواست به دانشجو نمره نميدهد! ما با يك فرهنگ اینچنینی روبهرو هستيم. در احزاب سياسي ما اين روحيه بروز و ظهور ميكند. ناگهان عدهاي خود را رئیس دانسته و ميخواهند حزب را كنترل كنند و عدهاي هم پيروي ميكنند. عدهاي هم كه نميخواهند بپذيرند يا از حزب جدا ميشوند و انشعاب ميكنند يا سیاست و کار حزبی را رها كرده و ميروند. پس يكي از مشكلاتي كه داريم، فرهنگ استبدادي در روابط ما اثر ميگذارد. معمولا در بحث سياسي چهار مقوله را از هم جدا ميكنيم؛ احساس سياسي، بينش، دانش سياسي و تربيت سياسي. احساس سياسي ذاتي است، خدا مرا آزاد و مختار خلق كرده است بنابراين ميخواهم راجع به همه چيز نظر دهم چراكه از درون من ميآيد. شما در بچهها ميبينيد اگر پدرومادر به زور بگويد اين را بخور، نميخورد و مقاومت ميكند. اما معنايش بينش سياسي نيست. ما احساس سياسي تا دلتان بخواهد داريم بهدليل حوادث تاريخي اما بينش سياسي نداريم.
احساس، موتور حركت است تا احساس گرسنگي نكنيد سر غذا نميرويد. با احساس سياسي وارد فعاليتهاي سياسي ميشويد. اما بينش، جهت حركت سياسي شماست. كسي كه با احساس گرسنگي غذا ميخورد اگر بينش تغذيه نداشته باشد هلههوله ميخورد، شكم پر ميشود اما اذيت ميشود. بينش سياسي جهت حركتمان را بيان ميكند. آيا به موازات بينش سياسي در رابطه با آمريكا ميتوانيم احساس ضدآمريكايي داشته باشيم اما بينش سياسيمان ميگويد كه چگونه با آنها رفتار كنيم. دانش سياسي به اين معناست كه باید با مقولات و مسائل سياسي آشنا باشیم تا بهتر بتوانیم تصمیم بگیریم ولي مهمترين مساله تربيت سياسي است. ما ميخواهيم با هم در حزب كار كنيم آيا ميتوانيم بدون تربيت سياسي كار حزبی كنيم؟ تربيت سياسي يعني اينكه بفهمم در جامعه ما تنوع انديشهها وجود دارد حتي اگر درون حزبي ميآييم به اين معنا نيست كه همه ما بهطور مطلق يكسان فكر كنيم. فهم اين قضيه و داشتن تربيت سياسي اين است كه من بتوانم با شما در يك مسيري باهم كار كنيم. ما چون فرهنگ آن را نهادینه نکردیم، زير بار اين موضوع نميرويم.
يكي از رمزهايي كه مثلا نهضت آزادي تاكنون پابرجاست اين است كه بنيانگذارانش دقيقا به تربيت سياسي توجه داشتند. اينطور نبود كه در شوراي مركزي ما يا در میان موسسين اوليه دكتر سحابي، بازرگان و طالقاني ديدگاهها صددرصد یکسان بودند. انسانها براي خودشان افكار مستقل هم دارند ولي مهم اين بوده كه در يك مسير كلاني قبول كرده بودند باهم كار كنند و با هم كار ميكردند. استراتژي يكي بود اما ممكن است ديدگاهها متفاوت باشد به همين دليل يكي از شيوههاي تصميمگيري در كارهاي گروهي رأي اكثريت است. در شوراي مركزي نهضت 21 نفر جمع ميشويم، مسائل روز بحث ميشود و روي استراتژيها با هم متحد هستيم اما در مقوله اين كه راجع به دولت روحاني نظريهاي بدهيم، ممكن است تحليلهايمان متفاوت باشد بنابراين بحث ميكنيم و به جايي ميرسيم كه با رأي اكثريت تصمیم میگيريم. اين در ميان برخی از ايرانيان هنوز جا نیفتاده است. هنوز عدهاي معناي اكثريت را نميفهمند. وقتي چيزي را اكثريت برخلاف نظر من تصويب ميكند يا اعتراض ميكنم يا از درون مشغول خرابكاري ميشوم يا اگر چنانچه مسئول حزب هستم، مثلا من دبير در شوراي مركزي بحث میکنم، من يك نظري دارم اما اكثريت نظر ديگري را تصويب ميكنند.
در ايران رسم است دبيركل حزب بایدنظر اكثريت را اجرا كند اما چون خود او رأی مخالف داده است در اجرا، نظر خودش را اعمال ميكند نه مصوبه جمع را! يكي از ويژگيهاي مرحوم مهندس بازرگان اين بود كه اگر در شوراي مركزي راجع به موضوعي بحث ميكرديم و مهندس يك نظر داشت و اكثريت نظر ديگري را تصويب ميكرد، هنگام اجرای مصوبه، مهندس بهگونهاي اجرا ميكرد كه گویی نظر خودش هم است. بله اين مورد است که حزب را نگه ميدارد. من در رايگيري به اين نظر راي ندادم اما از طرف شما امين هستم كه اين را اجرا كنم. اين را بهگونهاي اجرا ميكنم كه شماي اكثريت ميخواهید در حالي كه خيلي از احزاب ما اين را نداشتند.
بنابراين اينها لوازم و مقدمات واجب تحزب است و چون جامعه ما جامعهاي متنوع است، متكثر است و انديشهها و گرايشات گوناگون وجود دارد، خواهناخواه نميتوانيم به حزب واحد اكتفا كنيم، احزاب خواهند بود، هر كدام از اين احزاب ميتوانند تشكيل شوند اما درنهايت چند حزب كه معرف نماينده و گرايشات و جريانات عيني درون بدنه جامعه است، باقي ميمانند. من به دوران اخیر، جمهوری پنجم میگویم. معنايش اين است كه اگر در اين جمهوري پنجم همانطور كه علائمش را ديديد، آرامآرام و فضاي سالم سياسي بهوجود آيد، معتقدم كه گرايشات سياسي رشد خواهد كرد. بهزودي توجه به تحزب جاي خود را باز میكند و فعالیت حزبی گسترش مییابد.
بهعنوان آخرین سوال، من حزب فراگیر را قبول ندارم و برخی مطرح میکنند در ایران حزب فراگیر بیاید آیا امکانپذیر است و چرا؟
خیر، حزب واحد فراگیر امکان ندارد برای اینکه جامعه ما همگن نیست نه فقط جامعه ما هیچ جامعه بشری همگن نیست. چرا در آلمان 5 حزب عمده دارند و چرا در فرانسه احزاب متعدد هستند؟ چون گرایشها و دیدگاههای مردم متنوع و متفاوت است. امکان ندارد در ایران یک حزب فراگیر بهوجود آید. شاه خواست و حزب رستاخیز را درست کرد اما شکست خورد. اگر بخواهیم تحزب نهادینه شود، همه باید حق حیات داشه باشند. هم اصولگرایان و محافظهکاران، هم اصلاحطلبان و روشنفکران دینی و نیروهای ملی - اسلامی.
باید حق آنها را نیز به رسمیت بشناسیم. ممکن است اکثریت را به دست نیاورند اما در دنیای جدید برای انسجام ملی این یک ضرورت است. حضور همه نیروهای سیاسی، احزاب در نهادهای تصمیمگیری، این تصمیمات را از نظر همه گروهها مشروع میسازد. از آنجا که در فرایند تحولات سیاسی ممکن است حزبی در اقلیت باشد اما به اکثریت تبدیل شود. این جا به جایی در ادامه برنامههای کلان ملی خلل ایجاد نمیکند. در ایران هم ممکن است احزابی باشند فعالیت هم داشته باشند، در انتخابات هم شرکت کنند ولی هیچوقت نتوانند اکثریت را به دست آورند و ایرادی ندارد. برای ما انتخابشدن مهم نیست. قرار نیست همه احزابی که در انتخابات شرکت میکنند، پیروز شوند. اما مهم این است که انتخابات رقابتی باشد. بنابراین در ایران نه ایجاد حزب فراگیر امکان دارد و نه اینکه یک حزب به تنهایی میتواند همه مسائل و مشکلات را حل و فصل کند.در بررسی رابطه فعالیت احزاب در نهادینه شدن جمهوریت باید به نقش احزاب، بهخصوص احزاب مخالف در تعادل سیاسی توجه کرد. این موضوع باید در یک مصاحبه دیگری بحث شود.
ارسال نظر