گوناگون

هانیه توسلی: روی صحنه احساساتی می‌شوم

پارسینه: «هانیه توسلی» گرچه در سینما پرکارتر بوده و عموم علاقه‌مندان به هنرهای تصویری او را به عنوان بازیگر سینما و تا حدودی تلویزیون می‌شناسند ولی او تجربه‌های گرانقدری هم در تئاتر داشته است که بی‌شک همان تجربه‌ها امروز از توسلی بازیگری درجه یک ساخته است.

«هانیه توسلی» گرچه در سینما پرکارتر بوده و عموم علاقه‌مندان به هنرهای تصویری و نمایشی او را به عنوان بازیگر سینما و تا حدودی تلویزیون می‌شناسند ولی او تجربه‌های مهم و گرانقدری هم در تئاتر داشته است که بی‌شک همان تجربه‌ها امروز از توسلی بازیگری درجه یک ساخته است. مقوله تئاتر برای این بازیگر، یک فعالیت هنری جدی است که با وجود فضای نامطلوب اقتصادی، همیشه از پیشنهادهای خود در این زمینه استقبال می‌کند.



با این حال، به خاطر وسواس و سختگیری‌اش در انتخاب نمایش‌ها و نقش‌ها، او دیر به دیر بر صحنه تئاتر ظاهر می‌شود. این شب‌ها آخرین تجربه تئاتری او با نام «قرار» به کارگردانی «سیامک احصایی» در تالار حافظ اجرا می‌شود یک نمایش واقع‌گرا با روایت و ماجرایی تلخ و غافلگیرکننده. هانیه توسلی برای بازی در این نقش، تندیس بهترین بازیگر زن را از جشنواره سی‌ویکم تئاتر فجر دریافت کرد. به بهانه اجراهای «قرار»، ما هم قراری با توسلی گذاشتیم و پای حرف‌هایش درباره این نمایش و حرفه بازیگری‌اش نشستیم.



در میان انبوه تجربه‌ها و بازی‌های شما در سه مدیوم سینما، تلویزیون و تئاتر، بیش از همه در نقش‌های ملودرام، رمانتیک و عاشقانه دیده شده‌اید. این اتفاق آگاهانه و بر حسب علاقه خودتان است یا ناخواسته و بر اساس پیشنهادهایی که به شما می‌شود؟



خیلی موافق دیدگاه شما نیستم که کارهایی را قبول کرده‌ام که دُز عاشقانه‌شان بالا بوده است. این یک تحلیل است که باید مفصل بررسی شود تا ببینیم چه کسی بازیگر نقش‌های رمانتیک هست و چه کسی نیست. معیار من برای انتخاب هر کاری، در هر سه مدیوم سینما، تئاتر و تلویزیون، متن است. این متن است که می‌گوید بروم سر کاری یا نروم، آیا نقش را دوست دارم یا ندارم؟







نمایشنامه «قرار» چه زمانی به شما پیشنهاد شد و چقدر به معیارهای‌تان برای بازی در این کار نزدیک بود؟



دی ‌ماه سال گذشته آقای احصایی با من تماس گرفتند و گفتند که کاری برای جشنواره تئاتر فجر دارند. آن زمان من در جریان فیلمبرداری «دهلیز» بودم. با آنکه زمان کارم بالا بود، بعد از فیلمبرداری می‌آمدم سر تمرین. البته ابتدا نقش مقابلم را «حبیب رضایی» بازی می‌کرد. در جشنواره تئاتر فجر اجرا رفتیم و یک سال بعد هم به اجرای عمومی آمدیم. متن را خیلی دوست دارم به دلیل ویژگی خاص آن، یعنی دو زندگی را می‌بینید که در ظاهر هیچ ربطی به هم ندارند، ولی بعد می‌بینید این آدم‌ها چقدر درد مشترک دارند. متن «قرار» ویژگی‌هایی دارد که خیلی عادی نیست. کار خاصی است. باید خیلی آن را دوست داشته باشید تا بتوانید بازی کنید. اگر بازیگر با متن ارتباط برقرار نکند، نمی‌تواند آن را بازی کند.



در همکاری با سیامک احصایی، شنـاخت و پـیـش‌زمینه‌یی از کارهای ایشان داشتید که بتواند به حضورتان در نمایش کمکی بکند؟



آقای احصایی را بیشتر بر مبنای کارهای طراحی صحنه می‌شناسم، چون در این حوزه خیلی فعالند. نخستین بار ایشان را در نخستین کار حرفه‌یی خودم دیدم. سریالی بود که سال 79 بازی کردم و آقای احصایی طراح صحنه و لباس آن بودند. به خاطر شناختی که از شخصیت ایشان داشتم و همچنین متن نمایشنامه، بازی در این کار را پذیرفتم اما تا جایی که می‌دانم این نمایش ربطی به کارهای قبلی‌شان ندارد.



شیوه تمرین‌ها و پیشبرد تولید نمایش چطور بود؟ آیا از آغاز می‌دانستید قرار است در یک فضای کاملا رئالیستی کار کنید؟



متن نوشته شده بود، یعنی «قرار» از آن جنس نمایش‌هایی نبود که یک متن کلی نوشته شود و بعد بر اساس بداهه‌سازی و در دل تمرین‌ها جلو برود. چارچوب متن و سیر اتفاقات مشخص بود. بر آن اصل که اتفاقی این سوی صحنه می‌افتد و ماجرای دیگری آن سو، نمی‌شد روی تغییرات در چارچوب کلی مانور داد. وقتی تمرین‌ها را شروع کردیم، آقای احصایی تا حدودی دکور را چیده بودند. نه به‌طور کامل اما برای اینکه تمرین‌های ما کامل باشد، مشخص شده بود که چه وسیله‌یی کجاست. ایشان توضیح دادند می‌خواهند همه‌چیز رئال باشد. حتی اگر در نمایش غذا پخته می‌شود، در صحنه ببینیم که زن نیمرو درست می‌کند و واقعا خورده بشود. همه‌چیز رنگ و بوی واقعیت داشته باشد، ولی به هر حال من نظراتی روی متن داشتم که در اجرای عمومی و تمرین‌هایی که با علی سرابی داشتیم، وقت بیشتری بود که بخواهیم تغییرات دیگری بدهیم، البته آن تغییرات خیلی محدود و در برخی جزییات بود، چون «طلا معتضدی» (نویسنده نمایشنامه) در تمرین‌ها کنار ما بود، با هم جلسه می‌گذاشتیم، طلا نظرات ما را می‌شنید و متن را دوباره می‌نوشت و می‌آورد، یعنی ما تغییرات را با کمک او انجام می‌دادیم.



خب با این توضیحات، اجرایی که این شب‌ها می‌بینیم، با اجرای شما در جشنواره خیلی متفاوت است؟



اصلی‌ترین تفاوتش این است که در جشنواره حبیب رضایی بازی می‌کرد و در اجرای عمومی، علی سرابی. هر دو بازیگر خوبی هستند اما حبیب رضایی خیلی دیالوگ‌ها‌ جنس خودش بود. علی سرابی هم الان دیالوگ‌ها را با جنس خودش ادا می‌کند. سرابی یک چیزهایی را تغییر داد تا دیالوگ‌ها راحت‌تر در دهانش بچرخد. یکی از تغییرات مهم این بود که در اجرای قبلی، شغل زن مترجم بود و در حال ترجمه یک شعر بود. الان حس کردیم شاید لازم نیست این آدم حتما یک شغل روشنفکرانه داشته باشد. می‌تواند یک زن ساده و خانه‌دار باشد، ولی خیلی تاکید نکردیم شغل او چیست.



اشاره کردید به اینکه متن «قرار» متفاوت و جذاب بود. یادم هست کتابی را خوانده بودم به نام «آزادی فقط برای یک شب» نوشته «جانت وینترسن». خط کلی داستان، شباهت زیادی به نمایش «قرار» داشت. آن رمان روایت زنی بود که هر شب از طریق نت‌بوک وارد فضای مجازی می‌شود و با کاربرهای اینترنتی گفت‌وگو و هر شب زندگی تازه‌یی را تجربه می‌کند. به نظرتان متن «قرار» چقدر از نظر ادبی و محتوا می‌تواند مخاطب امروز تئاتر را درگیر کند؟ضمن اینکه اتفاقا برخلاف نظر شما، فکر می‌کنم این نمایش پر از کلیشه‌های امتحان پس‌داده است اما با یک نگاه نو بازگو می‌شوند، بنابراین تماشاگر را پس نمی‌زند.



من آن رمان را نخوانده‌ام اما هر قصه‌یی این قابلیت را دارد که به یک رمان شاهکار تبدیل بشود یا همین‌طور به یک فیلمنامه درجه یک یا یک سریال خوب و دیدنی. مهم آن قصه چهارخطی نویسنده نیست. مهم نوع پرداخت آن است. ممکن است یک قصه چهارخطی درجه یک تبدیل به یک فیلم سینمایی خیلی بد بشود، شاید هم یک شاهکار بشود. من عاشق فیلم «لیلا»ی مهرجویی هستم و همیشه آن فیلم را مثال می‌زنم. می‌گویم شما وقتی قصه اولیه لیلا را می‌شنوید، سریال‌های درجه سه را به خاطر می‌آورد، ولی وقتی فیلم را می‌بینید، از نظر من بهترین فیلم سینمای ایران است چون پرداخت آن عجیب و متفاوت و شخصیت‌محور است. اینجا هم همان‌طور است. «قرار» تئاتری نیست که بخواهد خیلی تماشاگر را هیجان‌زده کند یا بخنداند یا تصاویر عجیب به او نشان بدهد. «قرار» یک تئاتر قصه‌محور است. منتها ویژگی‌اش این است که در دادن اطلاعات به تماشاگر، یک بازی راه انداخته است.







حس می‌کنم در ارائه اطلاعات کمی خست دارد.



نه، خست نیست. در واقع «قرار» تئاتری است بر مبنای اینکه اطلاعاتش را چگونه بدهد. اول نمایش یکباره نمی‌گوید اینجا دو خانه مجزاست یا این آدم‌ها بیمارند یا ... دوست ندارم من هم موضوع الان نمایش را لو بدهم.



ولی به نظرم از همان ابتدا بر اساس دکور خانه می‌شد فهمید که اینجا دو خانه است.



بله اما خب بعضی از تماشاگران همین اصل ساده را هم متوجه نشده بودند. مدل نوشته‌شدن نمایشنامه جالب است. طوری اطلاعات را پخش کرده که تماشاگر حدس بزند آیا این خانه همسایه است؟ یا در انتها متوجه می‌شویم آنچه این آدم‌ها را به هم وصل کرده، بیماریشان است. به هر حال من «قرار» را خیلی دوست دارم. نمی‌گویم شاهکار است. قطعا این کار هم ایرادهای خودش را دارد، ولی یک تجربه نو است که می‌تواند بعضی شب‌ها به خاطر بازی‌های به‌شدت وابسته به حس بازیگران و حتی تماشاگران، ریتم در آن بیفتد یا اجرا سرد بوده، ولی بیشتر شب‌ها اجراهای خیلی گرمی داشته‌ایم. نفس تماشاگر را حس می‌کنیم و می‌فهمیم که تاثیر گذاشته‌ایم.



به لحاظ منطق داستانی، چقدر با اتفاقی که برای شخصیت‌ها می‌افتد، موافقید؟آیا به آنها برای اجرای تصمیم نهایی‌شان حق می‌دهید؟



بله، من خیلی به آنها حق می‌دهم. همیشه می‌گویم اگر یک بیماری لاعلاج داشته باشم و بدانم درمان قطعی ندارد و قرار است درد بکشم، ترجیح می‌دهم بمیرم. اصولا مشکلی با مرگ ندارم. مرگ برای من اتفاق جذاب و شیرینی است. وقتی کسی در این موقعیت قرار می‌گیرد، آدمی است که دیگر چیزی ندارد. مادر این زن آلزایمر دارد، برادرش کنار او نیست، چون از جای دیگری برای او خرمالو فرستاده، دخترش از او دور است و حتی نمی‌تواند با او حرف بزند، از همسرش جدا شده و غیره. یعنی چیزی برای از دست‌دادن ندارد و ما شاهد روزی هستیم که آنها با هم قرار گذاشته‌اند به کارهای معمول‌شان برسند و در نهایت به قرار قبلی‌شان عمل کنند. من این را درک می‌کنم، چون غیرمنطقی نیست.



البته در طول نمایش هیچ اثری از ناامیدی در این شخصیت نمی‌بینیم یعنی آن چیزی که تماشاگر را مجاب کند این زن از زندگی خسته شده و به پوچی رسیده.



خب این وضعیت را در شخصیت مرد می‌بینید؟!



نه، در رفتارهای شخصیت مرد هم نمی‌بینیم.



برای اینکه اصلا قرار نبوده این‌گونه باشد. در حرف‌هایی که با آقای سیامک احصایی زدیم، می‌دیدم از اول دل‌شان نمی‌خواست این‌طور باشد که یک زن و مرد خیلی غمگین و افسرده را ببینیم. طبیعی است که آن وقت می‌شد انتهای نمایش را حدس زد. دیگر جذابیتی هم نداشت اما این زن و مرد از کاری که می‌کنند، راضی هستند. حس می‌کنم آن زن با خوشحالی و رضایت این تصمیم را می‌گیرد ...



و انگار این قرار هم خیلی وقت پیش گذاشته شده.



بله، آنها مدت‌ها پیش قرار گذاشته بودند یک روز این کار را بکنند، برای اینکه بیماری او درمان ندارد. هیچ امیدی هم در زندگی‌شان وجود ندارد. ممکن است هر دو 10 روز دیگر بمیرند و چون می‌خواهند مرگ‌شان با هم باشد، این قرار را می‌گذارند.







اما در شخصیـت زن، گاهی کدهایی از این ناامیدی را می‌بینیم. مثلا به فکر فرو می‌رود، نگران است یا بغض می‌کند و ...



بله، اغلب شب‌ها خودم خیلی احساساتی می‌شوم و با وجودی که این نمایش کار بدنی سنگین ندارد و بیشتر کار حسی است، وقتی اجرا تمام می‌شود، واقعا احساس می‌کنم یک کوه را جابه‌جا کرده‌ام. به لحاظ حسی و روحی خیلی خودم را درگیر نقش می‌کنم. البته به نظرم آن زن خیلی ناراحت است. در صحنه‌یی که جعبه‌های کادو را باز می‌کند و می‌گوید «همان روزی که جواب آزمایشم را گرفتم»، می‌بینیم که خوشحال نیست. مرد به او می‌گوید «خب، چی دلت می‌خواد؟!».



ممکن است خوشحال نباشد، ولی ناامید هم نیست.



شاید ناامید شده و آن ناامیدی به یک تصمیم رسیده. حس می‌کنم رفتارشان منطقی است. یعنی آن ناامیدی شاید الان در وجود او به یقین نشسته و نمی‌خواهد دوباره راجع به آن بحث کند که آیا این کار را بکنم یا نکنم.



خانم توسلی، شخصیتی که شما ایفا می‌کنید، دیالوگ‌های خیلی کمی دارد و مجبورید بیشتر به بازی با چهره و میمیک‌تان متکی بشوید. از این نظر چه حسی نسبت به نقش داشتید؟



خب خیلی کار سختی بود اما تا یک‌سوم نمایش به این صورت است. در ادامه می‌بینیم که این دو شخصیت از طریق تلفن و هدست با هم حرف می‌زنند...



کاش نمایش کمی زودتر رسیده بود به این ماجرا. خیلی طول می‌کشد تا «قرار»، تماشاگر را درگیر داستان کند، در حالی که باید احساسات، تماشاگر را به وسیله دیالوگ‌ها به بازی بگیرد تا بداند چه اتفاقاتی در زندگی آن آدم‌ها افتاده اما خیلی دیر به چنین نقطه‌یی می‌رسد.



با این دیدگاه موافقم و به آقای احصایی هم گفتم که به نظرم نمایش دیر شروع می‌شود، ولی در شب نخستین اجرای نمایش، بچه‌هایی که در سالن بودند، می‌گفتند داریم کشف می‌کنیم این کیست، آن یکی دارد چه کار می‌کند؟خیلی‌ها هم مخالف نظر من را داشتند و من هم پذیرفتم. مدت صحنه اول، زمانی که خرمالوها می‌آید و من شروع به حرف‌زدن با برادرم می‌کنم، فکر می‌کنم شش دقیقه است. یعنی فقط شش دقیقه طول می‌کشد تا ماجرای خرمالو و تلفن را ببینیم. فکر می‌کردیم این چند دقیقه سکوت کسی را اذیت نمی‌کند.



شما معمولا بازیگر سختگیری هستید. در انتخاب کارها باید ویژگی‌هایی وجود داشته باشد تا حضور در یک نمایش را بپذیرید. در مسیر «پروفسور بوبوس» تا «آمدیم، نبودید، رفتیم» و «جیره‌بندی پر خروس برای سوگواری»، شکل کارهایتان به لحاظ طبقه‌بندی ژانر خیلی فرق دارند. شما به عنوان بازیگری که تحصیلات تئاتری دارید و در عرصه‌های سینما و تلویزیون کار کرده‌اید، چه ملاک و معیارهایی در عرصه تئاتر برایتان اهمیت دارد؟تناسب این کارها در کنار هم چیست؟



خب نمی‌توانم بگویم این کارها چه تناسبی با هم دارند یا من بازیگر، فقط کارهای این مدلی بازی می‌کنم. به عنوان بازیگری که خیلی سال پیش، یعنی در 17 ‌سالگی تئاتر را شروع کردم، عاشق تئاتر بودم، ولی وقتی وارد سینما شدم، بازیگری در سینما خیلی بیشتر وقتم را گرفت. درباره تئاتر گاهی وقت‌ها با پیشنهادهای زیادی مواجه می‌شوم. مثلا امسال هشت پیشنهاد تئاتری داشتم که کارگردان سه موردش را نمی‌شناختم. جوان‌هایی با تجربه‌های اول‌شان بودند اما برای انتخاب یک نمایش از میان این همه، اول سراغ پیشنهادی می‌روم که متنش را دوست داشته باشم یا بازی در آن نقش قلقلکم بدهد. مثل همکاری‌ام با آروند دشت‌آرای که وقتی متن را خواندم، حس کردم این نقش را می‌توانم طوری بازی کنم که تا به حال در هیچ نقشی این‌گونه نبوده‌ام. آن نقش یکی از کارهایی بود که خیلی دوست داشتم، گرچه آن کار خیلی خوب دیده نشد. من در انتخاب نقش‌ها، به‌دنبال این هستم که یک تجربه جدید بازیگری برایم باشد. مهم نیست آن نقش مبهم هست و این یکی نیست. برای من، چالش بازیگری جذابیت و اهمیت دارد.







یعنی سبک‌های متفاوت تئاتر برای شما فرقی ندارد.



بله، ممکن است الان بروم یک کار کمدی بازی کنم، بعد بروم سراغ یک کار به‌شدت غمگین. به لحاظ بازیگری باید برایم جذاب باشد. نه تنها درباره تئاتر، در عرصه سینما و تلویزیون نیز همین‌طور است. اگر الان به من یک فیلمنامه کمدی پیشنهاد بشود، می‌توانم خیلی خوب بازی کنم اما در کنارش، فیلم دهلیز را هم دارم. برای انتخاب اثر، به ژانر فکر نمی‌کنم، ولی این نکته درباره یکسری از بازیگران حرفه‌یی تئاتر که خودشان گروه دارند و هر سال تئاتر کار می‌کنند، شاید خیلی سیستماتیک‌تر جواب بدهد به این سوال. من بازیگر مداوم تئاتر و عضو ثابت هیچ گروهی نیستم. بنابراین نقشی که قرار است بازی کنم، برایم خیلی اهمیت دارد.



الان هم به اندازه سابق و زمان ورودتان، تئاتر را دوست دارید؟چون بازیگرانی که از سینما وارد فضای تئاتر می‌شوند، به خاطر شرایط تئاتر که پول ندارد یا همیشه مشکل سالن هست، زیاد دوام نمی‌آورند.



تئاتر واقعا مشکل دارد اما خب بله، من تئاتر را دوست دارم یعنی وقتی اجرا می‌روم، اینکه برای یک مدت مشخص باید هر شب بیایی به یک سالن و تماشاگر بیاید به سالن و تو بیایی بازی کنی، این ارتباط مستقیم واقعا لذت‌بخش است. بله، دستمزد تئاتر خیلی کم است، تازه اگر همان مبلغ کم پرداخته شود. من سر کاری بودم که سه ماه تمرین کردیم. برای رفت و آمدمان و پنجاه شب اجرا، دستمزدی که به ما دادند، پول بنزین اتومبیلم که سه ماه تا تالار وحدت رفتم، نمی‌شد، ولی الان که درباره آن نمایش حرف می‌زنیم، می‌گویم من آن نقش را خیلی دوست داشتم!

ارسال نظر

نمای روز

داغ

صفحه خبر - وب گردی

آخرین اخبار