اظهارات جالب جمشید مشایخی از دولت احمدی نژاد تا لبخندهای دکتر ظریف
پارسینه: شخصیتهایی که مسوولیتی در قبال این مردم و مملکت دارند باید عارف، عاشق، عابد و دانش آن مسوولیتی که به آنها محول شده را هم داشته باشند. عاشق ملت ایران و ایران باشند و برای پیشرفت این سرزمین بکوشند. با اینها واضح است که این هشتسال چطور گذشته. چند روز پیش که تصاویر دکتر «ظریف» را در نشست با گروه 1+5 میدیدم، لبخندهای از تهدلشان نشان میداد که عاشق مردمند و باسواد و وطنپرستند و من لذت بردم از اینکه حالا بعد از هشتسال افرادی چون او،به مردم خدمت میکنند.
دستاوردهای هنری «جمشید مشایخی» اظهر منالشمس است. او ششمآذر، یعنی همین پنج روز پیش، 80ساله شد. «مشایخی» در آستانه نهمین دهه عمرش از آرزوها و دستاوردهایش میگوید و بزرگترین دغدغهاش را «صلح جهانی» بیان میکند. گفتوگو روزنامه «شرق» با این هنرمند را در ادامه می خوانید:
دستاورد این 80سال عمر را برای خودتان چه چیز میدانید؟
سوال عجیبی است. چون فرض محال اگر من 500سال هم عمر میکردم باز هم به حقیقت نمیرسیدم. بنابراین در این 80سال به آنچه که باید، نرسیدهام تا بخواهم بگویم که دستاورد من چه بود.
80سالگی برای «جمشید مشایخی» بازیگر، «جمشید مشایخی» هنرمند، «جمشید مشایخی» محبوب چه حالوهوایی دارد؟
من از این توصیفهای شما جدا شرمنده میشوم. لیاقت این همه محبت و تعریف و تمجید را ندارم. بارها گفتهام که من هیچم. آنچه از بزرگان ادب این سرزمین مثل جناب سعدی که میفرماید: «خاک شو پیش از آن که خاک شوی» یاد گرفتهام، این است که امیدوارم به مرحله خاکشدن برسم. درباره حالوهوای 80سالگیام باید بگویم که من همیشه نگاه میکنم به بچهها و جوانها. من میلیونها نوه و فرزند در ایران دارم، و آرزویم این است که این جوانها به آرزویشان برسند. البته آرزوهای والای انسانیشان و نه آرزوهای پست. آرزوهایی که پیشرفت ایران عزیزمان را در پی دارد. البته سالهاست که دغدغه من چنین است و این فقط مختص این روزها نیست. من خودم را شاگرد جوانان این سرزمین میدانم و به این شاگردی افتخار میکنم.
چه چیزی بیش از همه دغدغه این روزهای شماست؟
من تاریخ را مطالعه کردهام و تا حد کمی بهعنوان یک شاگرد، آثار بزرگان این سرزمین را هم خواندهام و متوجه بعضی مسایل شدم، مثلا اینکه ما ملتی صلحجو در جهان بودیم، از جنگ متنفر بودیم، بافرهنگ بودیم، راستگو بودیم. وقتی داریوش بزرگ در کتیبهاش نوشته: «خدایا ملت مرا از دروغ، قحطی و جنگ در امان بدار»، اول بر دروغ تاکید میکند. حرف او درسی بوده برای ملت ایران. فکر میکنم گام اول را برای صلح در جهان باید ملت ما بردارد. دو بیت برای شما میخوانم از حضرت سعدی و حضرت حافظ. حضرت سعدی میگوید: «بیا که نوبت صلح است و دوستی و عنایت/ به شرط آن که نگوییم از آن چه رفت، حکایت» و حضرت حافظ میفرماید: «یک حرف صوفیانه بگویم، اجازت است/ اینور دیده صلح به از جنگ و داوری». دو بزرگ ادب این سرزمین به ما درس بخشش و انسانیت و توجه به صلح دادهاند. این دغدغه من هم البته مربوط به همه جهان است و نه فقط ایران. آرزوی من این بوده همیشه که یک روز وقتی تلویزیون را روشن میکنم، گوینده اخبار بگوید که در جهان دیگر جنگی وجود ندارد و صلح برقرار شده و همه مردم جهان در آسودگی هستند.
در زندگی شخصی خودتان آرزویی هست که هنوز به آن نرسیده باشید و منتظرش باشید؟
من چهار نوه دارم که یکی از آنها ایران است و سهتای دیگر خارج از ایران هستند و 18سال است که ندیدمشان. آخرینبار که دیدمشان یکیشان دو، سهماهه بود و یکی چهارساله و دیگری هم پنجساله. حالا یکی 18ساله است، یکی 23ساله و دیگری 24ساله. آرزوی من پیشرفت این بچههاست، یعنی همان آرزویی که برای همه جوانهای وطنم دارم، و آرزوی بعدم هم، اینکه بتوانم بهزودی زود آنها را ببینم.
بهترین دوره عمرتان کی بوده است؟
23ساله بودم که ازدواج کردم و عاشق شدم. یعنی اینطور نبود که پدر و مادرم دختری را انتخاب کنند و بعد او را برای من خواستگاری کنند. من عاشق شدم، همسرم خویشاوند من (نوه دایی پدرم) بود. خیلی هم ازدواج ما مشکل بود. چون حقوق من 250تومان بود. در اداره هنرهای دراماتیک استخدام شده بودم و برای خانواده همسرم مشکل بود که با حقوق اندک من، اجازه بدهند دخترشان با من ازدواج کند. اما پدرم به آنها گفت تا زمانی که حقوق «جمشید» بیشتر نشده تا بتواند خانهای بگیرد، میتواند در خانه ما زندگی کند و ما حدودا چهارسال پس از ازدواج هم، در خانه پدرم بودیم. لحظات جوانی و عاشقی، لحظات باشکوهی برای من بود. شاید بهترین دوره عمرم.
کدامیک از نقشهایی که بازی کردید را ماحصل همه عمر هنری خود میدانید و برای خودتان از بقیه ویژهتر است؟
فکر میکنم «کمالالملک». چون «کمالالملک» یک هنرمند بود با روحیه و تفکر و منش هنرمندانه. هنرمند از رییس خوشش نمیآید، «کمالالملک» هم آزاده بود و دارای چنین روحیهای.
یک دهم عمر شما در دولت احمدینژاد چطور سپری شد؟
شخصیتهایی که بناست مسوولیتی در قبال این مردم و مملکت داشته باشند باید از شخصیتی برخوردار باشند با چنین ویژگیهایی: عارف، عاشق، عابد و...، باید دانش آن مسوولیتی که به آنها محول شده را هم داشته باشند. عاشق ملت ایران و ایران باشند و برای پیشرفت این سرزمین بکوشند. با اینها واضح است که این هشتسال چطور گذشته. چند روز پیش که تصاویر دکتر «ظریف» را در نشست با گروه 1+5 میدیدم، لبخندهای از تهدلشان نشان میداد که عاشق مردمند و باسواد و وطنپرستند و من لذت بردم از اینکه حالا بعد از هشتسال افرادی چون او، به مردم خدمت میکنند
شبکه ایران
زنده باشید استاد.
واقعا هشت سال از عمر همه ما به بدبختی گذشت.چه بسا بیشتر چون چند سال دیگه هم طول میکشه تا اوضاع مثل سابق بشه در حالی که کشورهای دیگه در این مدت به سرعت در حال پیشرفت بودند.
به آقای استاد مشایخی بفرمایید که آنروز که در اثر بیماری روبه قبله بود خدمات کدام دولت به دادش رسید،نکند خنده های ظریف به لطف خدانجاتش داد،یا اینکه هرچه قبلیها کردند وظیفه بود وفعلیها لطف ومرحمت ،آدمی نباید نان به نرخ روز بخورد یارا.
ایا 700000نومن حقوق کارمند زندگی روزمره و اجاره بهای مسکن و... راتامین خواهد کرد یا من مادر از ساعت6:30 الی 5 عصر در شرکت خصوصی کار میکنم و پسر 5 سالم در خانه تنها ...حل خواهد شد حالا همش لبخند بزنید.............
من استاد مشایخی را دوست دارم ولی اصلا این تعبیر اون در مورد دکتر احمدی نژاد را نمیتونم باور کنم ،یا صحبتهاش دستکاری کردن یا استاد خیلی بی انصافه
قبل از انقلاب...........بعد از انقلاب جا نماز آب میکشند.خجالت دارد استااااااااااد