تلاش روسیه برای تشکیل کشور علوی
پارسینه: چرا روسیه در ناکام گذاشتن تلاشها برای حل مسالمتآمیز نبرد و نجات سوریه از خطر فروپاشی و تجزیه اصرار میورزد؟
چند روز پیش از موافقت اپوزیسیون سوریه (منظور ائتلاف ملی سوریه است) با دعوت روسیه برای دیدار از مسکو در آستانهی برگزاری ژنو ۲ که به نظر میرسد هرگز برگزار نخواهد شد یک سیاستمدار عالیرتبهی عرب که در گذشته نخست وزیر کشور نیز بوده با تلخی از پشت کردن عربها به روسیه و گذاشتن تمام تخممرغهایشان در سبد آمریکا سخن گفت: «آنها خود را با معادلهی پیچیدهای مواجه میبینند. پوتین و لاوروف را از دست دادند، بدون اینکه حمایت اوباما که رهبری و مدیریتاش باعث شده تا سوریه به این اوضاع وخیم دچار شود را داشته باشند
این سیاستمدار عرب به شدت بدبین شده و تمام اعتمادی که در گذشته به ایالات متحده داشت را از دست داده است. او میگوید با این اوضاع نابسامان کشورش، با این موضعگیریهای سست در قبال بحران رو به گسترش سوریه و با این نوع فشارآوردن بر اسراییل که حتی در کمترین سطح هم دیده نمیشود چه کسی ملت فلسطین را برای تحقق خواستههای خود و تاسیس دولت مستقل و مطلوبشان کمک خواهد کرد.
او معتقد است عربها باید از عملکرد آمریکا در افغانستان و عراق پند میگرفتند و از آغاز بحران سوریه میدانستند که روی رهبری آمریکا نمیتوان حساب کرد، بهویژه در مورد چنین بحرانی که آیندهی سراسر خاورمیانه در گرو آن خواهد بود. به اعتقاد او بحران کنونی عراق یکی از پس لرزههای زلزلهی ویرانگر سوریه است که هیچ کشوری؛ چه همسایه نزدیک و چه دور، از آن در امان نخواهد بود. آزموده را آزمودن خطاست. تا زمانی که آمریکا از امتحان عراق که آن را دودستی تقدیم ایران کرد سربلند بیرون نیامده جایز نیست در مورد بحران سوریه بدان امید بست. توجه به مسکو و ایجاد تفاهم برای یافتن راه حل معقولی که هم خواستهی سوریها را برای تحول برآورده کند و هم منافع قدیمی و جدید روسیه در منطقه را تامین کند ضروری بود.
ضمن احترام کامل نسبت به این سیاستمدار عرب، باید بگویم که اعراب، علیرغم تکیه به آمریکا و در درجهی اول کشورهای اروپایی، روسیه را نیز بهطور کلی نادیده نگرفتهاند. آنها همچنان با روسیه گفتگو میکنند، نظراتش را میشنوند، نمایندگان خود را به مسکو میفرستند و از نمایندگان روسیه در پایتختهای خود استقبال میکنند، اما متاسفانه با دلایل قاطع و ملموس ثابت شده که پوتین و لاوروف با فاکتور وقت مانور میدهند و بازی میکنند، به یک هدف و نه چیز دیگر؛ آن هم بقای بشار اسد برای مدتی بیشتر و تضعیف اپوزیسیون سوریه و مشغول کردن آنها با گروههای تروریستی بیگانه که مشخص شده برخی از آنها، اگر نه همه، تولید مشترک اطلاعات ایران و سوریه و با آگاهی روسیه هستند.
برخی کشورهای عربی تلاش بسیاری به خرج دادند تا روسیه را قانع کنند که منافع آن در گرو ملت سوریه و اعراب است و اهالی منطقه بسیار اهمیت بیشتری از بشار اسد دارند، اما با وجود همه مشوقهای عملی که به پوتین و وزیر خارجهاش، لاوروف ارائه شد مسکو از موضعی که از ابتدا داشته کوتاه نیامده، بلکه بر ترشرویی خود افزوده و دائما این شعار همیشگی را تکرار میکند: «راه حل مطلوب، ترجیح بشار اسد بر تروریسم است.»
بدین ترتیب خط و مشی روسیه در بحران سوریه تغییری نکرده، بلکه پس از عقبنشینی آمریکا و اروپا، یگانه بازیگر این میدان شده است؛ روسیه مدافع کنفرانس ژنو ۱ و ۲ بوده، مسوول خلع سلاح شیمیایی سوریه است و بر امضای توافق هستهای بین گروه ۵+۱ و ایران خامنهای اصرار داشت. واقعیت این است که نقش روسیه در بحران سوریه از نقش بشار اسد و حتی ایران فراتر رفته است. پوتین رییسجمهور سوریه و لاوروف وزیر خارجه جمهوری عربی سوریه است. اینها علاوه بر جلوگیری از گرفتن هرگونه تصمیمی توسط شورای امنیت در جهت پایان دادن به بحران منطقه و جهان است. روسیه تبدیل به تهدیدی برای این منطقهی حساس و کل خاورمیانه شده است.
چرا روسیه تا این حد به جانبداری غیرقابل توجیه اقدام میکند؟ چرا در ناکام گذاشتن تلاشها برای حل مسالمتآمیز نبرد و نجات سوریه از خطر فروپاشی و تجزیه اصرار میورزد؟ انفجار اوضاع در سوریه فرصتی بود برای روسیه به رهبری پوتین تا نقشی که اتحاد جماهیر شوروی قبل از فروپاشی در منطقه بازی میکرد را احیا کند. در آن زمان مسکو مرکز اردوگاه شرق و بازوی نظامی آن پیمان معروف ورشو بود. مرکز اردوگاه غربی نیز واشنگتن و بازوری نظامی آن پیمان ناتو بود. تمام کشورها در وابستگی به این دو قطب دستهبندی میشدند. گروه غیرمتعهدها هم چیز خندهداری و فقط برای قانع کردن خودشان بود که بگویند ما مستقل هستیم.
همه میدانند که پس از فروپاشی شوروی، فدراتیو روسیه تبدبل به پرچم کوچکی بر صفحه شطرنج بینالمللی شد و از آن زمان نقش موثری در شورای امنیت و سازمان ملل نداشته است، بهخصوص اینکه تمام اروپای شرقی به همراه سه جمهوری بالتیک یعنی لیتوانی، لتونی و استونی را از دست داد. آمریکاییها در دست درازی به روسیه تا جایی پیش رفتند که به بهانهی واهی مواجهه با خطر قریبالوقوع ایران در بیخ گوش روسیه محدودیتهایی برای موشکهای استراتژیک روسیه قائل شدند.
پس از مارس ۲۰۱۱ پوتین احساس کرد فرصتی فراهم شده تا حسابهای کشورش با آمریکا (که از خوششانسی روسیه، دارای رییسجمهوری مردد و ضعیف بود) را تسویه کند. مجالی پیش آمد تا روسیه تبدیل به تصمیمگیرندهی اصلی، نه فقط در مورد سوریه، بلکه در کل خاورمیانه شود.
این یک واقعیت است. بنابراین اقدامات روسیه در سه سال گذشته، نه بهخاطر عشق به بشار اسد و رژیم او، بلکه برای احیای جایگاه بینالمللی خود بوده که پس از فروپاشی شوروی در ابتدای دههی نود قرن گذشته از دست داد. شکی نیست که پوتین این بازی را ادامه خواهد داد، حتی اگر در سوریه سنگی بر سنگ باقی نماند و حتی اگر نتیجهی نهایی، تجزیه این کشور و تبدیل آن به کشورهای کوچک مذهبی و فرقهای شود و دهها سال «إلى ما شاء الله» با هم بجنگند.
دوباره تاکید میکنیم که هدف روسیه فقط دستیابی به منافع، حواله کردن مشتهای بیشتر به صورت آمریکا و احیای جایگاه بینالمللی که پس از فروپاشی شوروی از دست داد، است. تمام اقدامات مسکو در سه سال گذشته؛ از ناکام گذاشتن تلاشها برای حل مسالمتآمیز بحران سوریه گرفته تا دادن مجال به ایران برای تبدیل چالش سیاسی به جنگ مذهبی که سپاه قدس با تمام قوا و تشکیلات به همراه شبهنظامیان حزب الله، چریکهای «اهل حق» عراق و «سپاه ابوالفضل عباس» عراق و لشکر «ذوالفقار» عراق در آن درگیر است در همین راستا بوده است.
سوال اساسی اینجاست؛ آیا روسیه برای تجزیه سوریه، سپس تشکیل کشور علوی (که از آن صحبت میشود) و تاسیس پایگاه نظامی در آن و همچنین پایگاه دریایی برای ناوهای پیشرفتهی خود در ساحل دریای مدیترانه تلاش میکند؟ دادن پاسخ قطعی به این سوال مشکل است، ولی شواهد بسیاری نشان میدهد که روسیه مصمم به انجام این بازی کثیف است، بوهیژه اینکه امتیاز حفر چاههای نفت و گاز در سواحل مدیترانه در سوریه را گرفته است. همچنین پس از امضای توافق با قبرس تلاش میکنند این منطقه تبدیل به دریاچهی منافع استراتژیک روسیه شود.
صالح القلاب/ الشرق الاوسط/ ترجمه: عبدالسلام سلیمی
این سیاستمدار عرب به شدت بدبین شده و تمام اعتمادی که در گذشته به ایالات متحده داشت را از دست داده است. او میگوید با این اوضاع نابسامان کشورش، با این موضعگیریهای سست در قبال بحران رو به گسترش سوریه و با این نوع فشارآوردن بر اسراییل که حتی در کمترین سطح هم دیده نمیشود چه کسی ملت فلسطین را برای تحقق خواستههای خود و تاسیس دولت مستقل و مطلوبشان کمک خواهد کرد.
او معتقد است عربها باید از عملکرد آمریکا در افغانستان و عراق پند میگرفتند و از آغاز بحران سوریه میدانستند که روی رهبری آمریکا نمیتوان حساب کرد، بهویژه در مورد چنین بحرانی که آیندهی سراسر خاورمیانه در گرو آن خواهد بود. به اعتقاد او بحران کنونی عراق یکی از پس لرزههای زلزلهی ویرانگر سوریه است که هیچ کشوری؛ چه همسایه نزدیک و چه دور، از آن در امان نخواهد بود. آزموده را آزمودن خطاست. تا زمانی که آمریکا از امتحان عراق که آن را دودستی تقدیم ایران کرد سربلند بیرون نیامده جایز نیست در مورد بحران سوریه بدان امید بست. توجه به مسکو و ایجاد تفاهم برای یافتن راه حل معقولی که هم خواستهی سوریها را برای تحول برآورده کند و هم منافع قدیمی و جدید روسیه در منطقه را تامین کند ضروری بود.
ضمن احترام کامل نسبت به این سیاستمدار عرب، باید بگویم که اعراب، علیرغم تکیه به آمریکا و در درجهی اول کشورهای اروپایی، روسیه را نیز بهطور کلی نادیده نگرفتهاند. آنها همچنان با روسیه گفتگو میکنند، نظراتش را میشنوند، نمایندگان خود را به مسکو میفرستند و از نمایندگان روسیه در پایتختهای خود استقبال میکنند، اما متاسفانه با دلایل قاطع و ملموس ثابت شده که پوتین و لاوروف با فاکتور وقت مانور میدهند و بازی میکنند، به یک هدف و نه چیز دیگر؛ آن هم بقای بشار اسد برای مدتی بیشتر و تضعیف اپوزیسیون سوریه و مشغول کردن آنها با گروههای تروریستی بیگانه که مشخص شده برخی از آنها، اگر نه همه، تولید مشترک اطلاعات ایران و سوریه و با آگاهی روسیه هستند.
برخی کشورهای عربی تلاش بسیاری به خرج دادند تا روسیه را قانع کنند که منافع آن در گرو ملت سوریه و اعراب است و اهالی منطقه بسیار اهمیت بیشتری از بشار اسد دارند، اما با وجود همه مشوقهای عملی که به پوتین و وزیر خارجهاش، لاوروف ارائه شد مسکو از موضعی که از ابتدا داشته کوتاه نیامده، بلکه بر ترشرویی خود افزوده و دائما این شعار همیشگی را تکرار میکند: «راه حل مطلوب، ترجیح بشار اسد بر تروریسم است.»
بدین ترتیب خط و مشی روسیه در بحران سوریه تغییری نکرده، بلکه پس از عقبنشینی آمریکا و اروپا، یگانه بازیگر این میدان شده است؛ روسیه مدافع کنفرانس ژنو ۱ و ۲ بوده، مسوول خلع سلاح شیمیایی سوریه است و بر امضای توافق هستهای بین گروه ۵+۱ و ایران خامنهای اصرار داشت. واقعیت این است که نقش روسیه در بحران سوریه از نقش بشار اسد و حتی ایران فراتر رفته است. پوتین رییسجمهور سوریه و لاوروف وزیر خارجه جمهوری عربی سوریه است. اینها علاوه بر جلوگیری از گرفتن هرگونه تصمیمی توسط شورای امنیت در جهت پایان دادن به بحران منطقه و جهان است. روسیه تبدیل به تهدیدی برای این منطقهی حساس و کل خاورمیانه شده است.
چرا روسیه تا این حد به جانبداری غیرقابل توجیه اقدام میکند؟ چرا در ناکام گذاشتن تلاشها برای حل مسالمتآمیز نبرد و نجات سوریه از خطر فروپاشی و تجزیه اصرار میورزد؟ انفجار اوضاع در سوریه فرصتی بود برای روسیه به رهبری پوتین تا نقشی که اتحاد جماهیر شوروی قبل از فروپاشی در منطقه بازی میکرد را احیا کند. در آن زمان مسکو مرکز اردوگاه شرق و بازوی نظامی آن پیمان معروف ورشو بود. مرکز اردوگاه غربی نیز واشنگتن و بازوری نظامی آن پیمان ناتو بود. تمام کشورها در وابستگی به این دو قطب دستهبندی میشدند. گروه غیرمتعهدها هم چیز خندهداری و فقط برای قانع کردن خودشان بود که بگویند ما مستقل هستیم.
همه میدانند که پس از فروپاشی شوروی، فدراتیو روسیه تبدبل به پرچم کوچکی بر صفحه شطرنج بینالمللی شد و از آن زمان نقش موثری در شورای امنیت و سازمان ملل نداشته است، بهخصوص اینکه تمام اروپای شرقی به همراه سه جمهوری بالتیک یعنی لیتوانی، لتونی و استونی را از دست داد. آمریکاییها در دست درازی به روسیه تا جایی پیش رفتند که به بهانهی واهی مواجهه با خطر قریبالوقوع ایران در بیخ گوش روسیه محدودیتهایی برای موشکهای استراتژیک روسیه قائل شدند.
پس از مارس ۲۰۱۱ پوتین احساس کرد فرصتی فراهم شده تا حسابهای کشورش با آمریکا (که از خوششانسی روسیه، دارای رییسجمهوری مردد و ضعیف بود) را تسویه کند. مجالی پیش آمد تا روسیه تبدیل به تصمیمگیرندهی اصلی، نه فقط در مورد سوریه، بلکه در کل خاورمیانه شود.
این یک واقعیت است. بنابراین اقدامات روسیه در سه سال گذشته، نه بهخاطر عشق به بشار اسد و رژیم او، بلکه برای احیای جایگاه بینالمللی خود بوده که پس از فروپاشی شوروی در ابتدای دههی نود قرن گذشته از دست داد. شکی نیست که پوتین این بازی را ادامه خواهد داد، حتی اگر در سوریه سنگی بر سنگ باقی نماند و حتی اگر نتیجهی نهایی، تجزیه این کشور و تبدیل آن به کشورهای کوچک مذهبی و فرقهای شود و دهها سال «إلى ما شاء الله» با هم بجنگند.
دوباره تاکید میکنیم که هدف روسیه فقط دستیابی به منافع، حواله کردن مشتهای بیشتر به صورت آمریکا و احیای جایگاه بینالمللی که پس از فروپاشی شوروی از دست داد، است. تمام اقدامات مسکو در سه سال گذشته؛ از ناکام گذاشتن تلاشها برای حل مسالمتآمیز بحران سوریه گرفته تا دادن مجال به ایران برای تبدیل چالش سیاسی به جنگ مذهبی که سپاه قدس با تمام قوا و تشکیلات به همراه شبهنظامیان حزب الله، چریکهای «اهل حق» عراق و «سپاه ابوالفضل عباس» عراق و لشکر «ذوالفقار» عراق در آن درگیر است در همین راستا بوده است.
سوال اساسی اینجاست؛ آیا روسیه برای تجزیه سوریه، سپس تشکیل کشور علوی (که از آن صحبت میشود) و تاسیس پایگاه نظامی در آن و همچنین پایگاه دریایی برای ناوهای پیشرفتهی خود در ساحل دریای مدیترانه تلاش میکند؟ دادن پاسخ قطعی به این سوال مشکل است، ولی شواهد بسیاری نشان میدهد که روسیه مصمم به انجام این بازی کثیف است، بوهیژه اینکه امتیاز حفر چاههای نفت و گاز در سواحل مدیترانه در سوریه را گرفته است. همچنین پس از امضای توافق با قبرس تلاش میکنند این منطقه تبدیل به دریاچهی منافع استراتژیک روسیه شود.
صالح القلاب/ الشرق الاوسط/ ترجمه: عبدالسلام سلیمی
ارسال نظر