گوناگون

شکست مذاکرات ژنو غافلگیر کننده نبود؛گره بحران سوریه کجاست؟

شکست مذاکرات ژنو غافلگیر کننده نبود؛گره بحران سوریه کجاست؟

پارسینه: مسئله ای که ناکامی این کنفرانس را از پیش رقم زد، حذف گروههای غیر مسلح و مخالف رژیم سوریه در مذاکرات بود.

پارسینه/اعظم محبی: شکست مذاکرات ژنو 2 هیچ کس را غافلگیر نکرد، اما این نکته را ثابت کرد که پایان بحران سوریه نیاز به قدرت گرفتن جریانی دارد که با دیدگاه میانه به مسئله انتقال دولت نگاه کند.

مسئله ای که ناکامی این کنفرانس را از پیش رقم زد، حذف گروههای غیر مسلح و مخالف رژیم سوریه در مذاکرات بود.

در واقع جریانی که شاخه نظامی ندارد و تلاش می کند تا از طریق راهکارهای دموکراتیک با دولت و سایر مخالفان گفتگو کند، هیچ کرسی درمذاکراتی که قرار بود، راهکار دموکراتیک حل بحران سوریه باشد، نداشت.

کمیته هماهنگی ملی سوریه به ریاست حسن عبدالعظیم، شاید به اندازه ائتلاف مخالفان خارج نشین پر خبر و جنجال ساز نیست و امکانات وسیع مالی و اعضای زیادی نداشته باشد اما انسجام در فعالیتش و جهت گیری متفاوتش میتوانست به میانجیگران ژنو 2 کمک کند تا حرفی تازه زده شود و موضع گیری غیر از آنچه که دو سال و اندی مخالفان و دولت سوریه تکرار می کنند، فضای سرد مذاکرات را بشکند.

البته اخضر الابراهیمی از عدم حضور این کمیته در این نسشت، ابراز تاسف کرد اما به سادگی اعلام کرد که به خواسته آنها احترام می گذارد و هرگز تلاشی که برای متقاعد کردن ائتلاف مخالفان سوریه انجام داد در مورد این کمیته صورت نداد.

به استناد گفته هیثم مناع، یکی از اعضای ارشد این کمیته ، آمریکا و سازمان ملل این تشکل سیاسی را به عنوان مخالف حکومت سوریه به رسمیت نمی شناسند و تلاشی نیز برای حضور آنها در کنفرانس حل بحران سوریه نکردند.

هرچند که نمی توان کمیته هماهنگی ملی سوریه را به تنهایی جریانی برای اصلاحات گسترده به حساب آورد که قرار است مقابل حکومت تمرکز گرا سوریه و مخالفان متنوع این کشور مقابله کند و جامعه ملل به عنوان یک وزنه پر قدرت به آن نگاه کنند اما حضور این کمیته در مذاکرات میتوانست به قدرت گرفتن این طیف و شکل گرفتن این جریان کمک کند و جبهه مخالفان مسلح را از تک صدایی بیرون بکشد.

مجموع موضع گیری های پیش از کنفرانس نشان داد، مثلث کنفرانس ژنو 2 که شامل قدرتهای جهانی و سازمان ملل، دولت سوریه و مخالفان ائتلافی این کشور بودند، هیچ کدام وجهه ای برای این جریان قائل نیستند.

بی اعتمادی مخالفان مسلح سوریه به جریانی که اعتقادی به رویارویی های نظامی ندارند چندان بعید به نظر نمی آمد. از آغاز درگیری ها در سوریه هرگز شاهد وحدت در جبهه مخالفان اسد نبوده ایم چنانچه ائتلاف مخالفان مسلح مدتها طول کشید و پس از آن هم اختلاف نظر میان اعضای این ائتلاف انقدر زیاد بود که قابل پنهان نبود.

تا جائیکه حتی یک روز پیش از مذاکرات در ژنو، 44 تن از اعضای این ائتلاف به ریاست آن اعتراض کردند و از شرکت در این مذاکرات منصرف شدند.

بنابراین در این شرایط نمی توان توقع داشت، مخالفینی که شاخه های نظامی آنها منسجم تر و فعالتر از شاخه های سیاسی خود را نشان داده است، اکنون گروهی را درون خود جای دهد که مانیفست خود را بر اساس راهکارهای دموکراتیک بنا نهاده و گاها با دولت اسد و همپیمانهایش رایزنی داشته است.

اما بی توجهی حکومت سوریه و از آن مهمتر بی توجهی ضلعی که به عنوان میانجگر، این کنفرانس را تشکیل داد به جریانی که توقع میرفت بیشتر فضای خالی میان دولت و مخالفین را پر کند، تامل بر انگیز است.

ولید معلم که نماینده اصلی دولت اسد در این کنفرانس بود، حاضر نشد بر سر موضوع انتقال قدرت صحبت کند ، از شورش و ناامنی علیه مردم توسط مسلحین حرف میزد و در تمامی سخنان و مصاحبه هایش انعطاف و تغییر دیدگاه حکومت دیده نمی شد.

البته مخالفین هم امتیاز یا خواسته ای غیر از تسلیم بی چون و چرای حکومت نداشتند که این خواسته با تکرار مواضع قبلی خود مبنی بر کناره گیری اسد مطرح می شد.

ائتلاف مخالفان و نمایندگان دولت سوریه که در این کنفرانس به یکدیگر نگاه هم نمی کردند و اخضر ابراهیمی را مخاطب خود قرار می دادند در واقع همانی بودند که در این 2 سال و اندی هستند و هیچ ابتکاری و تحولی در مواضع آنها شکل نگرفت که چندان هم دور از ذهن نبود.

خیلی نا امیدانه است که فکر کنیم نهایت خواسته میانجیگران این کنفرانس، رویارویی مخالفان و دولت بود یا به تعبیر اخضر ابراهیمی، شکسته شدن یخ مذاکرات باشد و چیزی بیش از آن از این نشست یک هفته ای نمی خواستند.

ابراهیمی به دوره های بعدی گفتگو امیدوار است و حتما وی، قدرتهای جهانی، ائتلاف مخالفان ، حکومت سوریه و کشورهای منطقه خوب می دانند، باید معادله را تغییر دهند اگر نتیجه متفاوت میخواهند؛ البته اگر نتیجه متفاوت میخواهند.

ارسال نظر

  • ناشناس

    تنها راه برای نجات سوریه رفتن اسد ؛ همون بلایی که سر قذافی اومد باید سر اسد بیاد سوریه الان خرابه ای بیش نیست و مردم دارن زجر میکشن و در بدبختی زندگی میکنن و هیچ امیدی ندارند

  • صرفا جهت اطلاع

    تنها راه سقوط اسد اعزام وطن فروش های ایرانی در لباس میش هستش!

  • ناشناس

    ملت سوریه فدای اسد خواهند شد

  • ali yar

    در جواب اقای صرفا جهت اطلاع: اگه همون وطن فروش ها که تو بلغور میکنی نبودن بچه ها فا میلاتون عربی حرف میزدن . برای روشن شدن مطلب توصیه میکنم این داستان رو بخونین

    موش ازشکاف دیوار سرک کشید تا ببیند این همه سروصدا برای چیست . مرد مزرعه دار تازه از شهر رسیده بود و بسته ای با خود آورده بود و زنش با خوشحالی مشغول باز کردن بسته بود .
    موش لب هایش را لیسید و با خود گفت :« کاش یک غذای حسابی باشد .»
    اما همین که بسته را باز کردند ، از ترس تمام بدنش به لرزه افتاد ؛ چون صاحب مزرعه یک تله موش خریده بود .
    موش با سرعت به مزرعه برگشت تا این خبر جدید را به همه ی حیوانات بدهد . او به هرکسی که می رسید ، می گفت :« توی مزرعه یک تله موش آورده اند، صاحب مزرعه یک تله موش خریده است . . . »
    مرغ با شنیدن این خبر بال هایش را تکان داد و گفت : « آقای موش ، برایت متأسفم . از این به بعد خیلی باید مواظب خودت باشی ، به هر حال من کاری به تله موش ندارم ، تله موش هم ربطی به من ندارد .»
    میش وقتی خبر تله موش را شنید ، صدای بلند سرداد و گفت : «آقای موش من فقط می توانم دعایت کنم که توی تله نیفتی ، چون خودت خوب می دانی که تله موش به من ربطی ندارد. مطمئن باش که دعای من پشت و پناه تو خواهد بود .»
    موش که از حیوانات مزرعه انتظار همدردی داشت ، به سراغ گاو رفت . اما گاو هم با شنیدن خبر ، سری تکان داد و گفت : « من که تا حالا ندیده ام یک گاوی توی تله موش بیفتد.!» او این را گفت و زیر لب خنده ای کرد ودوباره مشغول چرید شد.
    سرانجام ، موش ناامید از همه جا به سوراخ خودش برگشت و در این فکر بود که اگر روزی در تله موش بیفتد ، چه می شود؟
    در نیمه های همان شب ، صدای شدید به هم خوردن چیزی در خانه پیچید . زن مزرعه دار بلافاصله بلند شد و به سوی انباری رفت تا موش را که در تله افتاده بود ، ببیند .
    او در تاریکی متوجه نشد که آنچه در تله موش تقلا می کرده ، موش نبود ، بلکه یک مار خطرناکی بود که دمش در تله گیر کرده بود . همین که زن به تله موش نزدیک شد ، مار پایش را نیش زد و صدای جیغ و فریادش به هوا بلند شد. صاحب مزرعه با شنیدن صدای جیغ از خواب پرید و به طرف صدا رفت ، وقتی زنش را در این حال دید او را فوراً به بیمارستان رساند. بعد از چند روز ، حال وی بهتر شد. اما روزی که به خانه برگشت ، هنوز تب داشت . زن همسایه که به عیادت بیمار آمده بود ، گفت :« برای تقویت بیمار و قطع شدن تب او هیچ غذایی مثل سوپ مرغ نیست .»
    مرد مزرعه دار که زنش را خیلی دوست داشت فوراً به سراغ مرغ رفت و ساعتی بعد بوی خوش سوپ مرغ در خانه پیچید.
    اما هرچه صبر کردند ، تب بیمار قطع نشد. بستگان او شب و روز به خانه آن ها رفت و آمد می کردند تا جویای سلامتی او شوند. برای همین مرد مزرعه دار مجبور شد ، میش را هم قربانی کند تا باگوشت آن برای میهمانان عزیزش غذا بپزد .
    روزها می گذشت و حال زن مزرعه دار هر روز بدتر می شد . تا این که یک روز صبح ، در حالی که از درد به خود می پیچید ، از دنیا رفت و خبر مردن او خیلی زود در روستا پیچید. افراد زیادی در مراسم خاک سپاری او شرکت کردند. بنابراین ، مرد مزرعه دار مجبور شد ، از گاوش هم بگذرد و غذای مفصلی برای میهمانان دور و نزدیک تدارک ببیند .
    حالا ، موش به تنهایی در مزرعه می گردید و به حیوانان زبان بسته ای فکر می کرد که کاری به کار تله موش نداشتند!
    نتیجه ی اخلاقی : اگر شنیدی مشکلی برای کسی پیش آمده است و ربطی هم به تو ندارد ، کمی بیشتر فکر کن. شاید خیلی هم بی ربط نباشد

  • الف ب

    اسد باید برود وتا نرود کشور سوریه روی خوشی را نخواهد دید سرنوست محتوم تمام دیکتاتورهای دنیا همین است

نمای روز

داغ

صفحه خبر - وب گردی

آخرین اخبار