خانه ي آرام
پارسینه: فنلاند جایی چندان نزدیک به ذهنیت ایرانی نیست. اما عکس ها مناظری را نمایش میدهد، خلاف این ذهنیت دور. معماری اماکن شهری فنلاند، از مدرن تا قدیم، قرابتهای زیادی با بیننده ایرانی دارد.
پارسينه/محمود مشرقي: "خانه آرام برای زندگی " عنوان نمایشگاهی بود که از 23 تا 30 بهمن در خانه هنرمندان تهران برگزار شد. نمایشگاهی از عکس، ظروف شیشهای، قماش و مبلمان فنلاندی . وقتی این سه عنوان غریب را میشنیدی دشوار میشد میان آن رابطهای برقرار کرد. اما وقتی نمایشگاه را میدیدی آن غرابت از ذهنت دور میشد و درمییافتی که همه اینها که در نمایشگاه چیده شده تا حدودی و به نوعی با عنوان خانه آرام برای زندگی ربط دارد. ربط وثیق هم دارد. دریافت هایم را در این باره نقل میکنم:
باید عکس ها را دید تا پاسخ این پرسش را دریافت. آرامشی را که در ساخت بافت شهر ایرانی دیده ایم و می شناسیم در این عکس ها می توان سراغ کرد. با یک اختلاف : در معماری فنلاندی ، طبیعت حاضر است. در حالی که ما ایرانی ها طبیعت را از معماری و از شهرهای خود رانده ایم. این هم از کامیابی فنلاندی ناشی شده که توانسته است طبیعت را سالم و پاک نگه دارد. فنلاند در عین حالی که در صنعت به کامیابی ها رسیده، آن را چنان اداره کرده که بر طبیعت نتازد و سلامت طبیعت را که مهد حیات سالم انسانی است مخدوش نکند. در این نمایشگاه، در همه عکس هایی که از محیط شهری است، آثار صنعت و دنیای صنعت زده نادر است. مثلا پایه ستونی که مجسمه ای بر آن نصب شده دود زده است. اما همین است و نشانه های دیگر از این قبیل را دشوار بتوان در میان عکس ها، که گواهان زندگی شهری فنلاندی هاست پیدا کرد. یعنی همان طور که گفته شد فنلاند صنعت و فناوری های مدرنی را که دارد مهار کرده، اما از آن طرف لگام طبیعت را آزاد گذاشته است. از یاد نبریم که فنلاند را اهل دنیا، و مردم ایران خودمان، به نوکیا لند میشناسند.
2. آنچه از مبلمان و ظروف شیشهای و قماش در این نمایشگاه بود همگی یک وجه مشترک داشت: سادگی. هم سادگی در طراحی ، چنان که بیننده با آن احساس انس میکرد؛ هم سادگی به معنای دوری از تجمل و بهای گزاف.
پارچه ها و چند نمونه از پیراهن های فنلاندی هم در نمایشگاه بود. پارچه ها بافت شرکت " ماریمکو " بود. شرکتی که خانم " آرمی راتیا " بنیادش گذاشته و امروز هم پس از سال ها در فنلاند به کار بافت و تولید انواع پارچه و پوشاک اشغال دارد. خانم راتیا از دوستان آلوار آلتو بود. او هم که خود بانویی صاحب فکر و خلاق بود در عین حال از تخیل خلاقانه دوستش آلتو تاثیر میپذیرفت. پارچه ها دارای نقش ها و نگارهایی بود روشن و سرشار از رنگ های زنده و شاد. نقش ها و نگارهایی که کمابیش طراحی های پارچه های سنتی ایران و جاهایی را در آسیای شرقی تداعی می کرد.
به گذشته فنلاند که نظر کنیم، چه قبل از جنگ جهانی و چه بعد از آن، مملکتی کشاورزی بوده است. کشاورز، اهل کار است. نه به تجمل می گراید. نه آن قدر داراست که جامه های گرانبها بخرد و بپوشد. پس هم میز و صندلی او و هم جامه هایش باید که ساده باشد و ارزان. شاید بد نباشد که به یاد آوریم بعضی از مورخان هنر و ادبیات می گویند مینمالیزم از فنلاند آغاز شده و به دیگر نقاط دنیا دویده است.
رنگ های شاد و متنوع پارچه ها هم فلسفه خود را دارد. مردمی که در زمستان های طولانی و در تاریکی شب های بلند زندگی میکنند احتیاج به رنگ دارند. از اینجاست که پارچه های فنلاندی رنگارنگ است. وفور رنگ های شاد در این پارچه ها باور نکردنی است. پارچه هایی است خیلی نزدیک به رنگ ها و نقش های شاد و زندگی بخش قشقاییها و بختیاری های خودمان.
" خانه آرام برای زندگی " را سفارت فنلاند در تهران با همکاری موزه آلوار آلتو برگزار کرد. این موزه در شهر یووِسکولا به یاد او و برای حفظ هنر ارجمندش تاسیس شده است. عکاس موزه، خانم مایا هولما هم به مناسبت برگزاری نمایشگاه به تهران آمده بود. نخستین بار بود که موزه آلتو عکس های آثار او را جایی در غرب آسیا به نمایش میگذاشت.
بعضی وقتا دلم میخواد برم یه جای آروم که هیچکی نباشه
بعضی وقتا دلم میخواد برم یه جای آروم که هیچکی بجز خدا نباشه (یه زره فکر کن چقدر زندگی تکراری شده)
خانه اروم ارزوی خیلیاست اما مگه این مشکلات اقتصادی میزاره یه اب خوش از گلو بره پایین خونه اروم دیگه پیدا نمی شه
آرامش پول نیست
خیلی ها پول دارند ولی آرامش ندارند
وچه بسا انسانهایی که مال ندارند ولی آروم زندگی می کنند
آرامش بالاترین مرحله بهشت است ورضوان من الله اکبر
خوشبحال اونایی که در سخت ترین شرایط دلشان آرام است
آرامش همان رزق الهی است که جز با اعتماد و اتکال به خداوند منان برای احدی حاصل نمیشود.کاش آدمیان کمی به خدا اعتماد می داشتند
فورب السماء ذالک حق مثل ما انکم تنطقون
واقیعتش راست و دروغ اهل زمین دیگر مشخص نیست ،نفس کشیدن تو این حال و هوای الوده به دروغ و ریا سخت شده ، بعضی وقتا از رفتار مردم از اینکه مسلمان هستم و بین مردم مسلمان ،هیج نشانی از مسلمانیت نمی بینم خسته ام ، از بد حجابیها و بی هویتی فرهنگی و دروغگویی مسئولین و فریب مردم دلگیر و خسته ام .هیچ راه گریزی هم نیست فقط امید وارم خداوند عنایتی کند /والسلام