تنهایی یک دختر دانشجو
پارسینه: نازنین از طریق یکی از دانشجویان ترم اول به بنگاه املاکی معرفی میشود و سر از خانه سحر در میآورد...
پارسینه/الهام رشیدی: فیلم «دربند » ساخته پرویز شهبازی که مدتی است در شبکه نمایش خانگی توزیع شده است، بعد از نمایش در جشنواره فیلم فجر سال گذشته و در زمان اکران سینمایی بین منتقدان سینما طرفداران زیادی پیدا کرد.
عدهای این فیلم را یک اثر کاملا متفاوت درباره تنهایی دختران جوان ذکر کردند و نوشتند که این فیلم خیلی شفاف درباره این گروه از زنان، تصویرسازی کرده است. دربند سوژه تازهای دارد که تاکنون کمتر به آن توجه شده است اما در نوع ساختار روایی و فیلمنامه دربند نقاط ضعفی دارد که نمیتوان از آن چشم پوشید. اما موضوع فیلم چنان بکر و تازه است که بیننده عادی به راحتی از این ضعفها عبور میکند.
داستان فیلم دربند درباره دو دختر جوان است که دو دیدگاه کاملا متفاوت به زندگی دارند ؛ نازنین دختر شهرستانی تیزهوشی که در کنکور رتبه 15 را کسب کرده و به تهران آمده تا در رشته پزشکی درس بخواند.دختر دیگر، سحر نام دارد که در یک عطر فروشی کار میکند و چون تنها زندگی میکند به دنبال یک همخانه است تا از نظر مالی بخشی از مشکلاتش تامین شود.
نازنین از طریق یکی از دانشجویان ترم اول به بنگاه املاکی معرفی میشود و سر از خانه سحر در میآورد.سحر دختر تنهایی است که میخواهد به خارج از کشور مهاجرت کند او زندگی آزادی دارد و اطرافش را دختران و پسرانی پر کرده است که هر شب به خانه سحر میآیند و از محیط خانه مجردی او برای تفریح و سرگرم شدن استفاده میکنند.
نکته اصلی هم در فیلم دربند همین خانه مجردی است که هر دو زن تنها را به نوعی به کام خود میکشد.
نازنین دختر سختکوش و مستقلی است که میداند شرایط خانوادگیاش به گونهای است که او باید برای ماندن در تهران و ادامه تحصیل باید روی پای خود بایستد و هزینههای زندگی خود را تامین کند او قلب و ذهن پاکی دارد او در عین حال که میداند باید مراقب خود باشد و به مردان و آدمهای بیگانه اعتماد نکند اما با نگاهی انسانی به سحر نزدیک میشود و از او حمایت میکند.
همین حمایت است که زندگی او را دگرگون میکند و نشان میدهد که دوره اعتماد کورکورانه به آدمها تمام شده و دیگر نمیتوان این ضربالمثل را عملی کرد؛ اگر دیدی نابینا و چاه است... حالا در این دوره زمانه اگر دیدی نابینا و چاه است باید بگذاری نابینا چاه را تجربه کند چون اگر به او کمک کنی، نابینایی او باعث می شود، خودت به ته چاه بیفتی!
سحر دختر کوری است.تنهایی و بلند پروازیهای غیر عادی، او را کور کرده است.او میخواهد به خارج از کشور برود و هیچکس را هم ندارد که در این راه یا به او کمک کند یا او را بازدارد.به همین دلیل با کلاهبرداریهای حتی جزئی پول سفر خود را تامین میکند در این مسیر نازنین با آن قلب پاکاش بزرگترین قربانی قصه او میشود.
سحر خانه مجردی دارد و آدمهای زیادی را به خانه خود راه میدهد نه برای اینکه آنها دوستاش هستند به این دلیل که به نوعی از هر کدام از آنها چیزی بکند و با خود ببرد.سحر چیزی برای از دست دادن، ندارد، از یک رابطه نامشروع صاحب بچه شده و بچه را هم سقط کرده است.او فقط به رفتن فکر میکند نه به قربانیان خود.در این مسیر آنهایی که ساده هستند مانند نازنین و پسر آن مرد بازاری ، قربانی میشوند اما این هم برای سحر مهم نیست.
تلنگر اصلی فیلم دربند به خانوادههایی است که دختران خود را برای ادامه تحصیل به شهرهای بزرگی چون تهران میفرستند.بدون اینکه از آنها حمایت معنوی کنند.خانواده نازنین هیچگاه به تهران نمیآیند تا دخترشان را در جایی امن اسکان بدهند.نازنین دختر سالم و پاکی است اما گرگهای گرسنهای او را احاطه کردهاند.او چشم بسته به دام خفه کننده سحر گرفتار میشود.خانوادهها بخصوص آنهایی که در شهرستان هستند نباید دختران جوان خود را در کلانشهرها رها کنند حتی اگر وضع مالی خوبی ندارند و یا از نظر تحصیلات و وجه اجتماعی در نقطه پایینی قرار دارند.
از طرفی مدیران دانشگاهها هم نباید دختران دانشجو را به حال خود تنها در شهر رها کنند.آنها اگر نمیتوانند خوابگاه در اختیار دانشجویان قرار دهند باید به آنها در پیدا کردن یک خانه امن کمک کنند.
دربند نشان میدهد که چقدر وضعیت دانشگاهها بخصوص در بخش اسکان دانشجویان شهرستانی مشکلدار است.نازنین دختری که با رتبه 15 در دانشگاه قبول شده است خیلی زود سر از ناکجا آباد در میآورد و حتی زندان را هم تجربه میکند.
آیا یک جوان تیزهوش باید به حال خود رها شود؟ باید عمرش تباه شود و با آدمهای خلافکار همخانه شود چون دانشگاه نمیتواند برای او سرپناهی فراهم کند؟
فیلم دربند ضعفهای ساختاری و روایی زیادی دارد اما همینکه بی پناهی و نابودی یک دختر تیزهوش شهرستانی را بعد از ورود به دانشگاه به نمایش میگذارد، آنقدر ارزشمند است که تماشای این فیلم را به همه خانوادههای ایرانی توصیه کرد.
عدهای این فیلم را یک اثر کاملا متفاوت درباره تنهایی دختران جوان ذکر کردند و نوشتند که این فیلم خیلی شفاف درباره این گروه از زنان، تصویرسازی کرده است. دربند سوژه تازهای دارد که تاکنون کمتر به آن توجه شده است اما در نوع ساختار روایی و فیلمنامه دربند نقاط ضعفی دارد که نمیتوان از آن چشم پوشید. اما موضوع فیلم چنان بکر و تازه است که بیننده عادی به راحتی از این ضعفها عبور میکند.
داستان فیلم دربند درباره دو دختر جوان است که دو دیدگاه کاملا متفاوت به زندگی دارند ؛ نازنین دختر شهرستانی تیزهوشی که در کنکور رتبه 15 را کسب کرده و به تهران آمده تا در رشته پزشکی درس بخواند.دختر دیگر، سحر نام دارد که در یک عطر فروشی کار میکند و چون تنها زندگی میکند به دنبال یک همخانه است تا از نظر مالی بخشی از مشکلاتش تامین شود.
نازنین از طریق یکی از دانشجویان ترم اول به بنگاه املاکی معرفی میشود و سر از خانه سحر در میآورد.سحر دختر تنهایی است که میخواهد به خارج از کشور مهاجرت کند او زندگی آزادی دارد و اطرافش را دختران و پسرانی پر کرده است که هر شب به خانه سحر میآیند و از محیط خانه مجردی او برای تفریح و سرگرم شدن استفاده میکنند.
نکته اصلی هم در فیلم دربند همین خانه مجردی است که هر دو زن تنها را به نوعی به کام خود میکشد.
نازنین دختر سختکوش و مستقلی است که میداند شرایط خانوادگیاش به گونهای است که او باید برای ماندن در تهران و ادامه تحصیل باید روی پای خود بایستد و هزینههای زندگی خود را تامین کند او قلب و ذهن پاکی دارد او در عین حال که میداند باید مراقب خود باشد و به مردان و آدمهای بیگانه اعتماد نکند اما با نگاهی انسانی به سحر نزدیک میشود و از او حمایت میکند.
همین حمایت است که زندگی او را دگرگون میکند و نشان میدهد که دوره اعتماد کورکورانه به آدمها تمام شده و دیگر نمیتوان این ضربالمثل را عملی کرد؛ اگر دیدی نابینا و چاه است... حالا در این دوره زمانه اگر دیدی نابینا و چاه است باید بگذاری نابینا چاه را تجربه کند چون اگر به او کمک کنی، نابینایی او باعث می شود، خودت به ته چاه بیفتی!
سحر دختر کوری است.تنهایی و بلند پروازیهای غیر عادی، او را کور کرده است.او میخواهد به خارج از کشور برود و هیچکس را هم ندارد که در این راه یا به او کمک کند یا او را بازدارد.به همین دلیل با کلاهبرداریهای حتی جزئی پول سفر خود را تامین میکند در این مسیر نازنین با آن قلب پاکاش بزرگترین قربانی قصه او میشود.
سحر خانه مجردی دارد و آدمهای زیادی را به خانه خود راه میدهد نه برای اینکه آنها دوستاش هستند به این دلیل که به نوعی از هر کدام از آنها چیزی بکند و با خود ببرد.سحر چیزی برای از دست دادن، ندارد، از یک رابطه نامشروع صاحب بچه شده و بچه را هم سقط کرده است.او فقط به رفتن فکر میکند نه به قربانیان خود.در این مسیر آنهایی که ساده هستند مانند نازنین و پسر آن مرد بازاری ، قربانی میشوند اما این هم برای سحر مهم نیست.
تلنگر اصلی فیلم دربند به خانوادههایی است که دختران خود را برای ادامه تحصیل به شهرهای بزرگی چون تهران میفرستند.بدون اینکه از آنها حمایت معنوی کنند.خانواده نازنین هیچگاه به تهران نمیآیند تا دخترشان را در جایی امن اسکان بدهند.نازنین دختر سالم و پاکی است اما گرگهای گرسنهای او را احاطه کردهاند.او چشم بسته به دام خفه کننده سحر گرفتار میشود.خانوادهها بخصوص آنهایی که در شهرستان هستند نباید دختران جوان خود را در کلانشهرها رها کنند حتی اگر وضع مالی خوبی ندارند و یا از نظر تحصیلات و وجه اجتماعی در نقطه پایینی قرار دارند.
از طرفی مدیران دانشگاهها هم نباید دختران دانشجو را به حال خود تنها در شهر رها کنند.آنها اگر نمیتوانند خوابگاه در اختیار دانشجویان قرار دهند باید به آنها در پیدا کردن یک خانه امن کمک کنند.
دربند نشان میدهد که چقدر وضعیت دانشگاهها بخصوص در بخش اسکان دانشجویان شهرستانی مشکلدار است.نازنین دختری که با رتبه 15 در دانشگاه قبول شده است خیلی زود سر از ناکجا آباد در میآورد و حتی زندان را هم تجربه میکند.
آیا یک جوان تیزهوش باید به حال خود رها شود؟ باید عمرش تباه شود و با آدمهای خلافکار همخانه شود چون دانشگاه نمیتواند برای او سرپناهی فراهم کند؟
فیلم دربند ضعفهای ساختاری و روایی زیادی دارد اما همینکه بی پناهی و نابودی یک دختر تیزهوش شهرستانی را بعد از ورود به دانشگاه به نمایش میگذارد، آنقدر ارزشمند است که تماشای این فیلم را به همه خانوادههای ایرانی توصیه کرد.
ديدم ، بسيار موضوعي نو و زيبايي را به نمايش درآورده است.
اینــــو به مسؤل خوابگاه بگو که چرا یه تازه وارد رو هول میده وسط نا کجا آباد با اینکه میدونه تو خوابگاه اتاق هستو جای خالی داره امَا از تحقیر و له شدن آدمهائی که از خودش نیست به هر دلیلی احساس پیزوزی میکنه چون حالا دیگه روشون کم شده
فیلم قشنگی بود. توصیه می کنم ببینید
موقع دیدن فیلم همش حرص می خوردم واقعیت جالبی رو به تصویر کشیده بود