عشق در روانکاوي انتقال ناميده ميشود
پارسینه: خودِ مفهوم عشق؛ آنچه اين مفهوم را در روانکاوي مسألهدار ميکند، زير سلطهي مفهوم و پروبلماتيک انتقال است. از اين منظر ظاهراً عشق چيزي جز يک جابهجايي، جز يک اشتباه نيست.
من کسي را دوست دارم چون فرد ديگري را دوست دارم. به همين دليل است که در روانکاوي عشق با يک عدمِ اصالت معين و قطعي، مشخص ميشود. حتا بهنظر ميرسد روانکاوي از عشق ارزش زدايي ميکند، بهنظر ميرسد روانکاوي به نوعي موجب تنزلِ مقامِ زندگي عاشقانه ميشود. تجربهي عشق چيزي همچون گم کردنِ خود در يک هزارتو است. عشق خصلتي هزارتويي دارد. فرد در مسيرهاي عشق راه خود را پيدا نميکند؛ فرد خودش را پيدا نميکند.
باوجود اين، روانکاوي راه عشق را در پيش ميگيرد. هيچ تحليل يا روانکاوياي بدون انتقال نميتواند وجود داشته باشد. آن توصيهي تکنيکيِ روانکاوان پست-فرويدي را به يادآوريد که طبق آن روانکاو از عمل تفسير تا زمان به وجود آمدن انتقال خودداري ميکند.
عمل روانکاو خودش به خصلت اتوماتيک و خودکار عشق مشروعيت ميدهد و آن را بهکار ميگيرد. عشق مبتني بر انتقال به صورت منظم، در وضعيت روانکاوانه پديدار ميشود. عنصر جديدي که روانکاوي به پروبلماتيک عشق اضافه ميکند دقيقا ايده و مفهوم خصلت اتوماتيک عشق است. دوست داشته شدن براي روانکاو بودن کافي است.
در عشق عنصري پيشامدي( امکانِ خاص) وجود دارد. عشق، متکي بر مواجهههايي شانسي است، با استفاده از اصطلاحات ارسطو ميتوان گفت: در عشق نوعي بخت(tyche) وجود دارد، «مواجههاي شانسي». اما روانکاوي به عنصر ضروري ديگري هم در عشق مشروعيت ميبخشد، عنصريکه در تقابل با شانس است :مکانيسم خودکار عشق"automaton") ، واجد چنين معانياي هم هست:ماشين، ماشينوارگي، خود-عملگري، خودکاري، و البته نوعي بياحساسي. م. م)
بزرگترين اکتشافات روانکاوي در مورد عشق به اين قلمروتعلق دارند.روانکاوي به يک سوژه اجازه ميدهد تا آنچه را باعث شده عاشق شود، يا آنچه ميل او به ديگري را به وجود آورده، قاببندي و بيان کند. فرويد اين علت را «شرط عشق» ميناميد.((Liebes Bedingung
هزارتوهاي عشق
نویسنده: ژاک آلن ميلر/ مترجم: محسن منجي
باوجود اين، روانکاوي راه عشق را در پيش ميگيرد. هيچ تحليل يا روانکاوياي بدون انتقال نميتواند وجود داشته باشد. آن توصيهي تکنيکيِ روانکاوان پست-فرويدي را به يادآوريد که طبق آن روانکاو از عمل تفسير تا زمان به وجود آمدن انتقال خودداري ميکند.
عمل روانکاو خودش به خصلت اتوماتيک و خودکار عشق مشروعيت ميدهد و آن را بهکار ميگيرد. عشق مبتني بر انتقال به صورت منظم، در وضعيت روانکاوانه پديدار ميشود. عنصر جديدي که روانکاوي به پروبلماتيک عشق اضافه ميکند دقيقا ايده و مفهوم خصلت اتوماتيک عشق است. دوست داشته شدن براي روانکاو بودن کافي است.
در عشق عنصري پيشامدي( امکانِ خاص) وجود دارد. عشق، متکي بر مواجهههايي شانسي است، با استفاده از اصطلاحات ارسطو ميتوان گفت: در عشق نوعي بخت(tyche) وجود دارد، «مواجههاي شانسي». اما روانکاوي به عنصر ضروري ديگري هم در عشق مشروعيت ميبخشد، عنصريکه در تقابل با شانس است :مکانيسم خودکار عشق"automaton") ، واجد چنين معانياي هم هست:ماشين، ماشينوارگي، خود-عملگري، خودکاري، و البته نوعي بياحساسي. م. م)
بزرگترين اکتشافات روانکاوي در مورد عشق به اين قلمروتعلق دارند.روانکاوي به يک سوژه اجازه ميدهد تا آنچه را باعث شده عاشق شود، يا آنچه ميل او به ديگري را به وجود آورده، قاببندي و بيان کند. فرويد اين علت را «شرط عشق» ميناميد.((Liebes Bedingung
هزارتوهاي عشق
نویسنده: ژاک آلن ميلر/ مترجم: محسن منجي
ارسال نظر