آمریکا چقدر برای آموزش زبان عربی پول خرج می کند؟
شفقنا (پایگاه بین المللی همکاری های خبری شیعه) نوشت:
کریس استون (از اعضای یک مرکز پژوهشی آمریکایی در مصر) در مقاله ای که وبسایت جدلیة منتشر کرده است به تحولات پیرامون آموزش زبان عربی در آمریکا به ویژه پس از حوادث 11 سپتامبر پرداخته است:
به گزارش شفقنا کریس استون در این مقاله آورده است: من در روز 9 مه 2013 مقابل سفارت آمریکا در قاهره هدف اصابت چاقو قرار گرفتم. کسی که به من حمله کرد یک مرد مصری دانشگاه رفته بود که از روستایش به قاهره آمده بود تا یک آمریکایی را "برای انتقام از سیاست های آمریکا در خاورمیانه" بکشد. در آن زمان، من در مصر زندگی می کردم و در حال انجام پژوهش به عنوان بخشی از فرصت مطالعاتی بودم که کالج هانتر در سیتی یونیورسیتی نیویورک در اختیار من گذاشته بودم، یعنی جایی که در آن عربی تدریس می کنم. من به سفارت آمده بودم تا ترجمه ی گواهی ازدواجم را تایید کنم به این امید که اقامتنامه مصری همسرم را بتوانم تمدید کنم.
پس از حمله، چند تن از دوستان مصری ام که روزنامه نگار بودند درباره این واقعه نوشتند، تا حدی به این منظور که خبرهای اشتباهی که ابتدا در رسانه های مصری منتشر شده بود تصحیح کنند. با این حال، هدف مشترک مقالات دوستانم این بود که اعلام کنند با توجه به علاقه من به زبان و فرهنگ عربی، شخص حمله کننده غیر مناسب ترین هدف را انتخاب کرده است. این توصیفات واقعا خیراندیشانه مانع از این نشد که همان ابتدا از خودم بپرسم: آیا واقعا من چنین هدف نامناسبی بودم؟ نه اینکه شخص حمله کننده می دانسته شغل من چیست، بلکه این فکر از ذهنم گذشت که شاید، یک نفر برای انتقام از سیاست های آمریکا در جهان عربی و اسلامی پس از 11 سپتامبر 2001، می توانست کاری بدتر از هدف قرار دادن ناخواسته یک معلم عربی انجام دهد.
نیازی به گفتن نیست که اگر حوادث 11 سپتامبر 2001 اتفاق نمی افتاد چه بسا من هرگز گذرم به قاهره نمی افتاد. به عبارت دیگر، اگر 11 سپتامبر 2001 نبود، شاید هیچ وقت یک شغل دائمی که همراهش فرصت های مطالعاتی دوره ای هم باشد به دست نمی آوردم. 11 سپتامبر 2001 در سال آخر تحصیلم در مقطع دکترا واقع شد. مثل هر کس دیگر پس از آن حوادث، به ذهنم خطور نکرد که این حمله و "جنگ علیه ترور"ی که ایجاد کرد، چه ثروت بادآورده ای برای من و همکارانم به ارمغان خواهد آورد. چند سال گذشت تا اینکه اولین بار آنچه را که ما تازه داشتیم می فهمیدیم یک نفر بیان کرد: "11 سپتامبر اسپاتنیک ما بود." درست همانطور که پرتاب ماهواره شوروی اسپاتنیک در سال 1957 منجر به سرازیری بودجه های دولتی به بخش آموزش عالی در آمریکا شد، حملات 11 سپتامبر نیز موجب جلب علاقه شدید حکومت و به طور خاص سرمایه گذاری برای آموزش عربی و دیگر زبان های "مهم" شد. در دهه ای که طی آن تعداد کلاس های تدریس شده توسط هیئت علمی موقت در دانشگاه های ما به شکل عجیبی افزایش یافته، آموزش عربی و مطالعات خاورمیانه به طور کلی یکی از چندین رشته ای بوده است که در مقابل این روند مقاومت کرده است.
پس از 11 سپتامبر: ثبت نام های جدید، برنامه های آموزشی جدید، منابع مالی جدید
افزایش حمایت دولتی برای برنامه های آموزش زبان عربی در موج فزاینده علاقه دانشجویان انعکاس یافت. رشد ثبت نام رشته آموزش عربی در دانشگاه های آمریکایی پس از 11 سپتامبر تقریبا ناگهانی بود. طبق آمار MLA، بین سالهای 1998 و 2002 ثبت نام زبان عربی در ایالات متحده حدودا دو برابر شد. اگرچه تعداد دانشجویانی که زبان عربی می خوانند (35٫0854 نفر) هنوز کمتر از تعداد کسانی به نظر می آید که اسپانیایی (864٫986 نفر) و فرانسه (216٫419 نفر) می خوانند، دستاوردها شگفت انگیز است. هم اکنون رتبه ی عربی در بین زبان هایی که بیشترین دانشجو در آمریکا را دارد، هشتم است.
بودجه های افزایش یافته دولتی قطعا در این رشد نقش داشته است. بوش رییس جمهور آمریکا در گردهمایی روسای دانشگاه های آمریکا در 5 ژانویه 2006 خبر از اجرای "برنامه آموزش زبان برای امنیت ملی" داد. در گزارش ها آمد که پس از سرمایه گذاری اولیه 114 میلیون دلاری از سوی وزارت های امور خارجه و آموزش، وزارت دفاع بین سالهای 2007 و 2009، 705 میلیون دلار به این برنامه کمک خواهد کرد. یک تفاوت مهم بین این برنامه و "لایحه آموزشی برای امنیت ملی" که در سال 1957 و با الهام از پرتاب اسپاتنیک تصویب شد، این است که آن برنامه طی جنگ سرد از سوی وزارت آموزش اجرا شد و این برنامه پس از 11 سپتامبر به عنوان تلاش مشترک وزارت های دفاع، امور خارجه، و آموزش، و دفتر تازه تاسیس "مدیر اطلاعات ملی" اجرا شده است. نتیجه آن، مجموعه سرسام آور بیش از 20 مرکز، دفتر و برنامه آموزشی است. اگرچه برخی از آنها مربوط به پیش از 11 سپتامبر می شوند، همه آنها مستقیما تحت تاثیر بودجه هایی قرار گرفتند که نتیجه ی آن حملات بود.
اگر طی یک دهه اخیر در حال مطالعه یا تدریس زبان های خاورمیانه ای بوده اید، بی شک با دست کم چند فقره از این برنامه ها و مراکز برخورد داشته اید. خود من در اجرا و مدیریت کارگاه هایی که از سوی "مرکز ملی زبان های خاورمیانه" حمایت می شد حضور داشته ام؛ من میزبان آموزگاران زبان عربی بوده ام که بودجه شان را "برنامه آموزش زبان های خارجی فولبرایت" پرداخت کرده است؛ و تعداد زیادی توصیه نامه برای دانشجویانی نوشته ام که متقاضی پذیرش در "برنامه کمک هزینه آموزشی زبان های مهم"، "جایزه تشویقی زبان های مهم فولبرایت"، "کمک هزینه آموزشی گیلمن"، و "جایزه بورن" بوده اند. خودم هم برای شغل تدریس در سال 2012 ثبت نام کردم، که مدیریت برنامه "پیشتازان زبان عربی" در آن مدرسه را هم شامل می شد، برنامه ای که اندکی بعد بیشتر راجع به آن خواهم گفت.
بی شک، تاثیر حوادث 11 سپتامبر 2001 بر رشته آموزش زبان عربی بسی فراتر از این معجون متنوع کارگزار ها، مراکز، و بودجه های تحصیلی می شود. برای ما که در این رشته فعال بودیم، این اتفاقات به معنی غنی شدن حوزه ی شغلی بود. پیش از 11 سپتامبر اگر به کسی می گفتید که در حال آموختن عربی هستید، به احتمال زیاد این جواب را دریافت می کردید که "چیکار قراره باهاش بکنی؟" علیرغم مشکلات، خیلی راحت می توان همه ی این پیشرفت های پس از 11 سپتامبر را مثل لطفی در حق این رشته تصور کرد. اکنون مشاغل بیشتری برای هم اساتید و هم دانشجویان زبان عربی موجود است؛ بودجه های کمک تحصیلی بیشتر برای مطالعه زبان و توسعه مواد آموزشی؛ و برای تحصیل در خارج از کشور، البته تا قبل از اینکه غریو "بهار عربی" برخیزد. با این حال، این دستاوردهای ظاهری، به قیمت گرانی تمام شد.
در سال 2010، روزنامه واشنگتن پست یک سری مقاله با عنوان "آمریکای فوق محرمانه" منشتر کرد که برنده جایزه روزنامه نگاری جورج پولک شد. این مقالات به این مسئله می پرداخت که در واکنش به 11 سپتامبر 2001، دولت ایالات متحده شبکه ای پهناور از برنامه های امنیتی پنهان و گاه زائد ایجاد کرد. رقم هایی که به عنوان میزان بودجه های "جنگ بر علیه ترور" گفته شده مختلف است، اما بی شک شامل چندین تریلیون دلار می شود. نظامی سازی جامعه ما دانشگاه ها را هم از قلم نیانداخته است. اگرچه این مسئله جدیدی نیست، 11 سپتامبر 2001 مصادف با دوره ای شد که بودجه های ایالتی برای دانشگاه های عمومی کاهش یافت و فشار را بر این موسسات آموزشی برای یافتن منابع مالی جایگزین افزایش داد. دانشگاه ها به این سمت رفته اند که بودجه های در حال کاهش فدرال و ایالتی را با بودجه های نظامی و امنیتی جایگزین کنند. بسیاری از ما، خصوصا آنهایی که در مدارس عمومی هستند، این فشار برای یافتن چنین بودجه هایی را احساس کرده ایم. تعجبی ندارد که بیست دانشگاه از بیست و دو دانشگاهی که میزبان برنامه های "پیشتازان زبان" هستند، یعنی برنامه ای که جزء مشخص ترین برنامه های تحت حمایت دولت در حوزه آموزش زبان پس از 11 سپتامبر است، از موسسات عمومی هستند.
"برنامه آموزشی پیشتازان زبان" (Language Flagship Program) یکی از برنامه های آموزش زبان است که با بودجه وزارت دفاع حمایت می شود (مقطع ابتدایی و دبیرستان، کارشناسی، و کارشناسی ارشد). برای دانشجویان کارشناسی، این برنامه "فرصت برای کسب مهارت حرفه ای زبان در یکی از ده زبان مهم مانند چینی، عربی، یا سواحیلی در کنار تحصیل در یک رشته دیگر" فراهم می کند. اگرچه به راحتی می توان اطلاعاتی راجع به این برنامه روی وبسایت آن پیدا کرد، اطلاعات پیرامون منابع مالی این برنامه و اهداف آن به راحتی پیدا نمی شود. تنها در یک صفحه فرعی با عنوان "درباره برنامه آموزشی برای امنیت ملی (About NSEP)" (که باید صفحه "درباره ما" را بگردید تا آن را پیدا کنید) منبع مالی ذکر شده است: "پیشتازان زبان یک برنامه با بودجه فدرال و بخشی از برنامه آموزشی برای امنیت ملی در وزارت دفاع است." اندکی بعد، اهداف برنامه به طور شفاف فهرست شده است: "این برنامه به دنبال توسعه ی مجموعه ای از افراد حرفه ای با مهارت زبانی در رشته های مختلف است که آماده به استخدام در آژانس های امنیت ملی فدرال هستند."
بسیاری خواهند گفت که یک برنامه با بودجه وزارت دفاع که مستلزم خدمت افرادی است که داوطلبانه این بودجه را دریافت می کنند هیچ مشکلی ندارد، مخصوصا وقتی که این برنامه تعریف خود از "امنیت ملی" را به عرصه هایی همچون "محیط زیست بین الملل" و "حقوق بشر و کمک های بشردوستانه" گسترش داده است. اگر چنین است، پس چرا وب سایت این برنامه فاقد شفافیت درباره منابع مالی و اهداف بودجه برنامه پیشتازان است؟ شاید، به این دلیل از شفاف سازی بیشتر خودداری شده است که حقیقت ماجرا برای کسانی که میزبان برنامه هستند ناخوشایند، یا برای کسانی که در آن شرکت می کنند به طور بالقوه خطرناک است.
تبدیل زبان به سلاح
وقتی بوش "برنامه آموزش زبان برای امنیت ملی" را در ژانویه 2006 معرفی کرد، علاوه بر حرفهای کلیشه ای درباره حفظ و گسترش آزادی، اهمیت عملی و فوری این زبان های "مهم" را چنان صریح بیان کرد که مشکل بتوان آن را روی وبسایت های این مراکز متعدد دریافت کننده بودجه پیدا کرد: طبق گفته ی او، این برنامه قرار است ارائه "همه ابزارهای لازم برای موفقیت" به نظامیان، افسران امنیتی، و دیپلمات ها را تسهیل کند. "دیوید چو"، معاون پرسنلی و آمادگی وزارت دفاع در سخنان خود بعد از بوش، این مسئله را از نظر جغرافیایی نیز مشخص کرد. او گفت که این برنامه "برای اجرای موفقیت آمیز ماموریت ها... برای احراز پرسنل بیشتری که به پشتون (که در افغانستان استفاده می شود)، و به عربی (که در عراق و خاورمیانه استفاده می شود) مسلط باشند" دارای "اهمیت" است. به عبارت دیگر، دولت ایالات متحده به کسانی احتیاج داشت که به عربی و پشتون سخن بگویند تا این کشور را در جنگ هایش در عراق و عربستان کمک کنند.
"مری لویس پرت" که در مقاله ای به کاربرد زبان و فرهنگ به طور ویژه در این دو جنگ پرداخته است می نویسد: "زبان... یک نتیجه فرعی اقدامات جنگی نیست؛ بلکه زبان خود جزء جدایی ناپذیر جنگ افروزی است." او واقعه ای را شرح می دهد که این مسئله را به شکلی دردناک اما شیوا متجسم می کند. این واقعه را یک فتوژورنالیست استرالیایی ثبت کرده که بخشی از یک واحد رزمی آمریکایی در افغانستان بوده است. این واحد رزمی در حالی که سرخوش از صدای بلند موسیقی پینک فلوید بوده است، به سمت یک روستای افغان می رود که روز پیش در آن یک سرباز آمریکایی و یک سرباز افغانی کشته شده بودند. گروهبان "جیم بیکر" که متخصص عملیات روانی گروه است به مترجم گروه می گوید که با استفاده از بلندگو روستاییان را تشویق کند که مباشران در کشتار روز پیش را تحویل دهند. وقتی گروهبان بیکر جوابی دریافت نمی کند، دستور می دهد که جنازه دو رزمنده طالبان را که روز پیش کشته شده بودند آتش بزنند. بیکر قطعا می دانست که سوزاندن اجساد بر خلاف شریعت اسلام است: جنازه ها باید سریعا و رو به مکه دفن شوند. در حالی که جنازه ها می سوختند، از مترجم خواسته شد تا با کلمات زیر به روستاییان توهین کند:
"شما اجازه دادید که رزمندگانتان رو به غرب بیافتند و بسوزند. شما آنقدر ترسو هستید که نمی آیید جنازه هایتان را تحویل بگیرید... دوره ی شما در افغانستان گذشته است. شما حمله می کنید و مثل زنان فرار می کنید. شما خودتان را طالب می خوانید، ولی ننگی برای دین اسلام و مایه شرم خانواده تان هستید. بیایید و مثل مرد بجنگید نه مثل سگ های ترسو."
گروهبان بیکر به ژورنالیست که در حال ثبت این واقعه بود توضیح می دهد که نقشه اش این بود که با این دشنام ها طالبان را بیرون بکشد و سپس به سمتشان تیراندازی کند. توصیف پرت در مقاله اش از این وقایع، استفاده از "زبان خارجی و آگاهی فرهنگی" به عنوان یک سلاح را بسیار شفاف مجسم می کند.
حادثه این چنینی چه ربطی به برنامه پیشتازان زبان به طور خاص و بودجه های نظامی برای آموزش زبان به طور کلی دارد؟ مقاله ای که در سال 2012 در یکی از نشریات دانشگاه تگزاس در شهر آستین با عنوان "علوم انسانی و ارتش" منتشر شد، به شرح همکاری بین دانشجویان برنامه پیشتازان در آن منطقه و سربازان گارد ملی ارتش تگزاس در یک "کارگاه یک روزه زبان و فرهنگ" می پردازد که "توسط دپارتمان مطالعات خاورمیانه در دانشکده هنرهای آزاد" و "برای سربازانی که به زودی به افغانستان اعزام می شدند، اجرا شد."
در این مقاله به نقل از یکی از دست اندرکاران این برنامه آمده است: "همه شرکت کنندگان برای آموزش هرچه بیشتر فرهنگ افغانستان مصمم به نظر می رسیدند چرا که می دانستند این اطلاعات می تواند به اجرای موثرتر ماموریتشان یاری برساند." این برنامه مشترک را با کلمات مثبتی ترسیم کرده اند: اطلاعات زبانی و فرهنگی مورد استفاده برای ارتقای روابط بین دو گروه فرهنگی نامتجانس. با این حال، زمینه ی این ارتباط، جنگ و اشغال است، و همانطور که دیدیم، چنین اطلاعاتی می تواند به شکلی نفرت انگیز استفاده شود. به نظر می رسد که دانشگاه از این احتمال، یا دست کم از خطر همکاری دانشجویان تحت حمایت بودجه های دولتی با چنین برنامه هایی آگاه است. در نسخه بعدی این مقاله، همه ارجاعات به برنامه پیشتازان، و این جمله از سخنان مدیر NSEP که گفته بود: "ما به همکاری بین برنامه های پیشتازان زبان و ROTC متفخریم" حذف شده بود.
حتی اگر یک دانشجوی آمریکایی هم از زبان و فرهنگی که با چنین اهدافی آموخته است استفاده نکرده باشد، لازم است که با دقت به این مسئله فکر کنیم که دانش و تخصص ما چگونه ممکن است به دست کسانی که از این آموزش ها حمایت می کنند استفاده شود. بعد از اینکه من چاقو خوردم، یک دوست مصری کوشید با این استدلال که چاقوساز مسئول استفاده دیگران از چاقوهایش نیست، برخی تردیدهای من را از بین ببرد. شاید نباشد، ولی اگر آن چاقوساز اتفاقا تحت حمایت ارتش باشد چطور؟
برخی ها هستند که می گویند نفوذ گسترده ارتش در دانشگاه ها پس از 11 سپتامبر به راحتی به عنوان "وضعیت موجود" پذیرفته شده است. تا همین چندی پیش، استخدام نظامی و امنیتی در سطح دانشگاه ها با اعتراض شدید مواجه می شد. در حال حاضر، اگرچه استثنائاتی هم وجود دارد، بحث چندانی خصوصا درباره تدریس زبان عربی وجود ندارد. زمانی که در سال 1992 نمایندگی جدیدی در این رابطه ایجاد شد، تعدادی از انجمن های حرفه ای، همچون "انجمن مطالعات خاورمیانه" و "انجمن مطالعات آفریقا" اعضایشان را ملزم کردند که در برنامه های تحت حمایت NSEP شرکت نکنند. پس از آغاز "برنامه پیشتازان زبان" پس از 11 سپتامبر، انجمن مطالعات خاورمیانه دوباره بر شروط خود تاکید کرد. با این حال، خیلی زود، در واکنش به لایحه ای که یکی از اعضای آن در نشست سالانه هیئت مدیره در 2002 ارائه کرد، این انجمن شرط خود را مبنی بر خودداری اعضا و موسسات از پذیرش بودجه های برنامه پیشتازان زبان حذف کرد. تا آنجا من اطلاع دارم، از آن موقع بحث چندانی در حوزه زبان عربی یا مطالعات خاورمیانه در نگرفته است.
برخی از مخالفت های اولیه پیرامون بودجه های NSEP و پیشتازان برای آموزش زبان، حول نگرانی از امنیت دانشجویان ما در کشورهای خارجی بود. شاید بحث به این دلیل پایین گرفته است که، علاوه بر اعمال برخی اصلاحات در این برنامه، تاکنون هیچ نمونه ای مشاهده نشده است که یک دانشجو تحت حمایت این بودجه هدف حمله قرار گرفته باشد. به نظر من، این نگرانی ها، اگرچه مهم هستند، ولی بسیار تنگ نظرانه هستند. آنچه بسیار مهم تر از تاثیر این برنامه ها بر امنیت دانشجویان ما در خارج از کشور است، تاثیر آن بر مردم کشورهایی است که این زبان ها در آن رواج دارد. کسی که به من حمله کرد هیچ نمی دانست که من عربی تدریس می کنم. او قطعا هیچ دغدغه این را نداشت که من از کجا پول می گیرم. حمله ی او به من به خاطر نقش دولت ایالات متحده در کشتار صدها هزار عرب و مسلمان در عراق، یمن، و افغانستان پس از 11 سپتامبر بود.
بی شک، اشتباه است اگر مانورهای نظامی در میدان رزم را با این پروژه های وسیع نظامی که به دنبال توسعه تخصص در فرهنگ و زبان است خلط کنیم. اما نادیده گرفتن این واقعیت نیز اشتباه است که وزارت دفاع مهارت زبانی و فرهنگی را به عنوان سلاحی مهم در زرادخانه خود در نظر می گیرد. به عبارت دیگر، تاریخ نظامی "جنگ علیه ترور"، به شکلی بسیار واقعی، جزء جدایی ناپذیر تولید علم درباره جوامع عرب و مسلمان است. زیانبارترین تاثیرات این مسئله را، همانطور که نمونه پرت نشان داد، به طور ویژه در میدان جنگ می توان مشاهده کرد. اما تاثیرات پیش پا افتاده تر دیگری که نزدیک به خود کشور آمریکا رخ می دهد چطور؟ شکی نیست که این منابع مالی تا کنون بر گزینه های پیش روی بسیاری از افراد تاثیرگذار بوده است، و دانشجویان را از بخش غیرنظامی به مسیرهای شغلی در بخش های نظامی و امنیتی فراخوانده است. همچنانکه آموزش زبان در زیر سایه سلاح بازتعریف می شود، و آموزش و دستاورد عملی با توجه به کارکرد و کارآمدی تفسیر می شود، تاثیر این مسئله بر فضای وسیع تر نظام آموزشی چه خواهد بود؟ اینها فقط برخی از سوالات بدیهی بود که لازم است پرسیده شود.
فراخوانی برای بحث و نظر
این تغییر جهت ها در آموزش زبان عربی سالهاست که جریان داشته است و آن را اکنون در بسیاری از کلاسهای تدریس عربی می توان احساس کرد. و با این حال، هرچند بحث زیادی درباره رویکردهای آموزشی وجود داشته است، بحث چندانی در نگرفته است که تغییر جهت های روش شناختی در آموزش عربی را به این زمینه های وسیع تر ژئوپولیتیک و جریان های مالی که به راه انداخته اند پیوند دهد. نظر به اهمیت این دگرگونی ها برای این رشته و برای امنیت جانی دانشجویان، زمان آن فرا رسیده است که بحثی جدید درباره نظامی سازی دانش و آموزش زبان عربی آغاز شود، که شاید بتوان از بحث هایی که در رشته هایی چون انسان شناسی وجود داشت الگو گرفت. یک جای خوب برای شروع، نشست های سالانه سازمان های حرفه ای همچون "انجمن زبان های مدرن"، "انجمن مطالعات خاورمیانه"، "شورای آمریکایی آموزش زبان های خارجی"، "انجمن آمریکایی اساتید زبان عربی"، و "انجمن سالانه انسان شناسی" خواهد بود. من در نظر دارم تا گفتگویی موضوعی درباره این مسئله را برای کنفرانس انجمن مطالعات خاورمیانه در سال 2014 پیشنهاد دهم. پس از بحث و نظر، هر آموزگار، دانشجو، برنامه آموزشی، و انجمنی می تواند خطوط قرمز و اقدامات لازمه خود را تعیین کند. چیزی که به رسم این خطوط کمک می کند شفافیت بیشتر است. لازم است مدارس، اساتید و دانشجویان، اهداف، منابع مالی و تعهدات هر برنامه را پیش از ثبت نام، نوشتن توصیه نامه، یا پیشنهاد به دانشجویان بدانند.
هر انتخابی که ما به عنوان افراد و به عنوان اعضای یک رشته داشته باشیم، نشانه بی مسئولیتی ما خواهد بود اگر این واقعیت را نادیده بگیریم که دولت کشوری که ما در آن زبان عربی یا دیگر زبان های "مهم" را تدریس می کنیم، از آموزش این زبان ها حمایت می کند تا بتواند از آن، در کنار دیگر استفاده ها، به عنوان یک سلاح استفاده کند. پیشتر که درباره مناسبتم به عنوان یک هدف حمله فکر می کردم، منظورم این نبود که من، یا هرکس دیگری در این رشته لایق یک حمله است. منظور من این است که ما به عنوان سفیران زبان و فرهنگ -و فارغ از دیدگاه سیاسی مان یا سطح حضورمان در برنامه های تحت حمایت دولت- آنقدر که مایلیم تصور کنیم منقطع از استفاده های نظامی از فرهنگ و زبان نیستیم. در واقع، بسیاری از ما، هرچه هم ناخوشایند به نظر برسد، معاش خود را مدیون حملات 11 سپتامبر و واکنش های پس از آن هستیم. در پایان، من با دوستان مصری ام موافقم که من -و ما به عنوان اعضای یک رشته- بیش از زیان، مایه خیر هستیم. گذشته از همه چیز، واکنش ها به آن حملات به ما کاملا نشان داد که نیاز به آموزش درباره ی منطقه و زبان های آن چقدر فراوان است. این واقعیت، چیزی از مسئولیت ما برای هوشیاری نسبت به نقش بالقوه و هرچند غیر مستقیم مان، در آسیبی که وارد آمده و خواهد آمد نمی کاهد. در واقع، این واقعیت مسئولیت ما را سنگین تر و مبرم تر نیز می سازد.
کریس استون (از اعضای یک مرکز پژوهشی آمریکایی در مصر) در مقاله ای که وبسایت جدلیة منتشر کرده است به تحولات پیرامون آموزش زبان عربی در آمریکا به ویژه پس از حوادث 11 سپتامبر پرداخته است:
به گزارش شفقنا کریس استون در این مقاله آورده است: من در روز 9 مه 2013 مقابل سفارت آمریکا در قاهره هدف اصابت چاقو قرار گرفتم. کسی که به من حمله کرد یک مرد مصری دانشگاه رفته بود که از روستایش به قاهره آمده بود تا یک آمریکایی را "برای انتقام از سیاست های آمریکا در خاورمیانه" بکشد. در آن زمان، من در مصر زندگی می کردم و در حال انجام پژوهش به عنوان بخشی از فرصت مطالعاتی بودم که کالج هانتر در سیتی یونیورسیتی نیویورک در اختیار من گذاشته بودم، یعنی جایی که در آن عربی تدریس می کنم. من به سفارت آمده بودم تا ترجمه ی گواهی ازدواجم را تایید کنم به این امید که اقامتنامه مصری همسرم را بتوانم تمدید کنم.
پس از حمله، چند تن از دوستان مصری ام که روزنامه نگار بودند درباره این واقعه نوشتند، تا حدی به این منظور که خبرهای اشتباهی که ابتدا در رسانه های مصری منتشر شده بود تصحیح کنند. با این حال، هدف مشترک مقالات دوستانم این بود که اعلام کنند با توجه به علاقه من به زبان و فرهنگ عربی، شخص حمله کننده غیر مناسب ترین هدف را انتخاب کرده است. این توصیفات واقعا خیراندیشانه مانع از این نشد که همان ابتدا از خودم بپرسم: آیا واقعا من چنین هدف نامناسبی بودم؟ نه اینکه شخص حمله کننده می دانسته شغل من چیست، بلکه این فکر از ذهنم گذشت که شاید، یک نفر برای انتقام از سیاست های آمریکا در جهان عربی و اسلامی پس از 11 سپتامبر 2001، می توانست کاری بدتر از هدف قرار دادن ناخواسته یک معلم عربی انجام دهد.
نیازی به گفتن نیست که اگر حوادث 11 سپتامبر 2001 اتفاق نمی افتاد چه بسا من هرگز گذرم به قاهره نمی افتاد. به عبارت دیگر، اگر 11 سپتامبر 2001 نبود، شاید هیچ وقت یک شغل دائمی که همراهش فرصت های مطالعاتی دوره ای هم باشد به دست نمی آوردم. 11 سپتامبر 2001 در سال آخر تحصیلم در مقطع دکترا واقع شد. مثل هر کس دیگر پس از آن حوادث، به ذهنم خطور نکرد که این حمله و "جنگ علیه ترور"ی که ایجاد کرد، چه ثروت بادآورده ای برای من و همکارانم به ارمغان خواهد آورد. چند سال گذشت تا اینکه اولین بار آنچه را که ما تازه داشتیم می فهمیدیم یک نفر بیان کرد: "11 سپتامبر اسپاتنیک ما بود." درست همانطور که پرتاب ماهواره شوروی اسپاتنیک در سال 1957 منجر به سرازیری بودجه های دولتی به بخش آموزش عالی در آمریکا شد، حملات 11 سپتامبر نیز موجب جلب علاقه شدید حکومت و به طور خاص سرمایه گذاری برای آموزش عربی و دیگر زبان های "مهم" شد. در دهه ای که طی آن تعداد کلاس های تدریس شده توسط هیئت علمی موقت در دانشگاه های ما به شکل عجیبی افزایش یافته، آموزش عربی و مطالعات خاورمیانه به طور کلی یکی از چندین رشته ای بوده است که در مقابل این روند مقاومت کرده است.
پس از 11 سپتامبر: ثبت نام های جدید، برنامه های آموزشی جدید، منابع مالی جدید
افزایش حمایت دولتی برای برنامه های آموزش زبان عربی در موج فزاینده علاقه دانشجویان انعکاس یافت. رشد ثبت نام رشته آموزش عربی در دانشگاه های آمریکایی پس از 11 سپتامبر تقریبا ناگهانی بود. طبق آمار MLA، بین سالهای 1998 و 2002 ثبت نام زبان عربی در ایالات متحده حدودا دو برابر شد. اگرچه تعداد دانشجویانی که زبان عربی می خوانند (35٫0854 نفر) هنوز کمتر از تعداد کسانی به نظر می آید که اسپانیایی (864٫986 نفر) و فرانسه (216٫419 نفر) می خوانند، دستاوردها شگفت انگیز است. هم اکنون رتبه ی عربی در بین زبان هایی که بیشترین دانشجو در آمریکا را دارد، هشتم است.
بودجه های افزایش یافته دولتی قطعا در این رشد نقش داشته است. بوش رییس جمهور آمریکا در گردهمایی روسای دانشگاه های آمریکا در 5 ژانویه 2006 خبر از اجرای "برنامه آموزش زبان برای امنیت ملی" داد. در گزارش ها آمد که پس از سرمایه گذاری اولیه 114 میلیون دلاری از سوی وزارت های امور خارجه و آموزش، وزارت دفاع بین سالهای 2007 و 2009، 705 میلیون دلار به این برنامه کمک خواهد کرد. یک تفاوت مهم بین این برنامه و "لایحه آموزشی برای امنیت ملی" که در سال 1957 و با الهام از پرتاب اسپاتنیک تصویب شد، این است که آن برنامه طی جنگ سرد از سوی وزارت آموزش اجرا شد و این برنامه پس از 11 سپتامبر به عنوان تلاش مشترک وزارت های دفاع، امور خارجه، و آموزش، و دفتر تازه تاسیس "مدیر اطلاعات ملی" اجرا شده است. نتیجه آن، مجموعه سرسام آور بیش از 20 مرکز، دفتر و برنامه آموزشی است. اگرچه برخی از آنها مربوط به پیش از 11 سپتامبر می شوند، همه آنها مستقیما تحت تاثیر بودجه هایی قرار گرفتند که نتیجه ی آن حملات بود.
اگر طی یک دهه اخیر در حال مطالعه یا تدریس زبان های خاورمیانه ای بوده اید، بی شک با دست کم چند فقره از این برنامه ها و مراکز برخورد داشته اید. خود من در اجرا و مدیریت کارگاه هایی که از سوی "مرکز ملی زبان های خاورمیانه" حمایت می شد حضور داشته ام؛ من میزبان آموزگاران زبان عربی بوده ام که بودجه شان را "برنامه آموزش زبان های خارجی فولبرایت" پرداخت کرده است؛ و تعداد زیادی توصیه نامه برای دانشجویانی نوشته ام که متقاضی پذیرش در "برنامه کمک هزینه آموزشی زبان های مهم"، "جایزه تشویقی زبان های مهم فولبرایت"، "کمک هزینه آموزشی گیلمن"، و "جایزه بورن" بوده اند. خودم هم برای شغل تدریس در سال 2012 ثبت نام کردم، که مدیریت برنامه "پیشتازان زبان عربی" در آن مدرسه را هم شامل می شد، برنامه ای که اندکی بعد بیشتر راجع به آن خواهم گفت.
بی شک، تاثیر حوادث 11 سپتامبر 2001 بر رشته آموزش زبان عربی بسی فراتر از این معجون متنوع کارگزار ها، مراکز، و بودجه های تحصیلی می شود. برای ما که در این رشته فعال بودیم، این اتفاقات به معنی غنی شدن حوزه ی شغلی بود. پیش از 11 سپتامبر اگر به کسی می گفتید که در حال آموختن عربی هستید، به احتمال زیاد این جواب را دریافت می کردید که "چیکار قراره باهاش بکنی؟" علیرغم مشکلات، خیلی راحت می توان همه ی این پیشرفت های پس از 11 سپتامبر را مثل لطفی در حق این رشته تصور کرد. اکنون مشاغل بیشتری برای هم اساتید و هم دانشجویان زبان عربی موجود است؛ بودجه های کمک تحصیلی بیشتر برای مطالعه زبان و توسعه مواد آموزشی؛ و برای تحصیل در خارج از کشور، البته تا قبل از اینکه غریو "بهار عربی" برخیزد. با این حال، این دستاوردهای ظاهری، به قیمت گرانی تمام شد.
در سال 2010، روزنامه واشنگتن پست یک سری مقاله با عنوان "آمریکای فوق محرمانه" منشتر کرد که برنده جایزه روزنامه نگاری جورج پولک شد. این مقالات به این مسئله می پرداخت که در واکنش به 11 سپتامبر 2001، دولت ایالات متحده شبکه ای پهناور از برنامه های امنیتی پنهان و گاه زائد ایجاد کرد. رقم هایی که به عنوان میزان بودجه های "جنگ بر علیه ترور" گفته شده مختلف است، اما بی شک شامل چندین تریلیون دلار می شود. نظامی سازی جامعه ما دانشگاه ها را هم از قلم نیانداخته است. اگرچه این مسئله جدیدی نیست، 11 سپتامبر 2001 مصادف با دوره ای شد که بودجه های ایالتی برای دانشگاه های عمومی کاهش یافت و فشار را بر این موسسات آموزشی برای یافتن منابع مالی جایگزین افزایش داد. دانشگاه ها به این سمت رفته اند که بودجه های در حال کاهش فدرال و ایالتی را با بودجه های نظامی و امنیتی جایگزین کنند. بسیاری از ما، خصوصا آنهایی که در مدارس عمومی هستند، این فشار برای یافتن چنین بودجه هایی را احساس کرده ایم. تعجبی ندارد که بیست دانشگاه از بیست و دو دانشگاهی که میزبان برنامه های "پیشتازان زبان" هستند، یعنی برنامه ای که جزء مشخص ترین برنامه های تحت حمایت دولت در حوزه آموزش زبان پس از 11 سپتامبر است، از موسسات عمومی هستند.
"برنامه آموزشی پیشتازان زبان" (Language Flagship Program) یکی از برنامه های آموزش زبان است که با بودجه وزارت دفاع حمایت می شود (مقطع ابتدایی و دبیرستان، کارشناسی، و کارشناسی ارشد). برای دانشجویان کارشناسی، این برنامه "فرصت برای کسب مهارت حرفه ای زبان در یکی از ده زبان مهم مانند چینی، عربی، یا سواحیلی در کنار تحصیل در یک رشته دیگر" فراهم می کند. اگرچه به راحتی می توان اطلاعاتی راجع به این برنامه روی وبسایت آن پیدا کرد، اطلاعات پیرامون منابع مالی این برنامه و اهداف آن به راحتی پیدا نمی شود. تنها در یک صفحه فرعی با عنوان "درباره برنامه آموزشی برای امنیت ملی (About NSEP)" (که باید صفحه "درباره ما" را بگردید تا آن را پیدا کنید) منبع مالی ذکر شده است: "پیشتازان زبان یک برنامه با بودجه فدرال و بخشی از برنامه آموزشی برای امنیت ملی در وزارت دفاع است." اندکی بعد، اهداف برنامه به طور شفاف فهرست شده است: "این برنامه به دنبال توسعه ی مجموعه ای از افراد حرفه ای با مهارت زبانی در رشته های مختلف است که آماده به استخدام در آژانس های امنیت ملی فدرال هستند."
بسیاری خواهند گفت که یک برنامه با بودجه وزارت دفاع که مستلزم خدمت افرادی است که داوطلبانه این بودجه را دریافت می کنند هیچ مشکلی ندارد، مخصوصا وقتی که این برنامه تعریف خود از "امنیت ملی" را به عرصه هایی همچون "محیط زیست بین الملل" و "حقوق بشر و کمک های بشردوستانه" گسترش داده است. اگر چنین است، پس چرا وب سایت این برنامه فاقد شفافیت درباره منابع مالی و اهداف بودجه برنامه پیشتازان است؟ شاید، به این دلیل از شفاف سازی بیشتر خودداری شده است که حقیقت ماجرا برای کسانی که میزبان برنامه هستند ناخوشایند، یا برای کسانی که در آن شرکت می کنند به طور بالقوه خطرناک است.
تبدیل زبان به سلاح
وقتی بوش "برنامه آموزش زبان برای امنیت ملی" را در ژانویه 2006 معرفی کرد، علاوه بر حرفهای کلیشه ای درباره حفظ و گسترش آزادی، اهمیت عملی و فوری این زبان های "مهم" را چنان صریح بیان کرد که مشکل بتوان آن را روی وبسایت های این مراکز متعدد دریافت کننده بودجه پیدا کرد: طبق گفته ی او، این برنامه قرار است ارائه "همه ابزارهای لازم برای موفقیت" به نظامیان، افسران امنیتی، و دیپلمات ها را تسهیل کند. "دیوید چو"، معاون پرسنلی و آمادگی وزارت دفاع در سخنان خود بعد از بوش، این مسئله را از نظر جغرافیایی نیز مشخص کرد. او گفت که این برنامه "برای اجرای موفقیت آمیز ماموریت ها... برای احراز پرسنل بیشتری که به پشتون (که در افغانستان استفاده می شود)، و به عربی (که در عراق و خاورمیانه استفاده می شود) مسلط باشند" دارای "اهمیت" است. به عبارت دیگر، دولت ایالات متحده به کسانی احتیاج داشت که به عربی و پشتون سخن بگویند تا این کشور را در جنگ هایش در عراق و عربستان کمک کنند.
"مری لویس پرت" که در مقاله ای به کاربرد زبان و فرهنگ به طور ویژه در این دو جنگ پرداخته است می نویسد: "زبان... یک نتیجه فرعی اقدامات جنگی نیست؛ بلکه زبان خود جزء جدایی ناپذیر جنگ افروزی است." او واقعه ای را شرح می دهد که این مسئله را به شکلی دردناک اما شیوا متجسم می کند. این واقعه را یک فتوژورنالیست استرالیایی ثبت کرده که بخشی از یک واحد رزمی آمریکایی در افغانستان بوده است. این واحد رزمی در حالی که سرخوش از صدای بلند موسیقی پینک فلوید بوده است، به سمت یک روستای افغان می رود که روز پیش در آن یک سرباز آمریکایی و یک سرباز افغانی کشته شده بودند. گروهبان "جیم بیکر" که متخصص عملیات روانی گروه است به مترجم گروه می گوید که با استفاده از بلندگو روستاییان را تشویق کند که مباشران در کشتار روز پیش را تحویل دهند. وقتی گروهبان بیکر جوابی دریافت نمی کند، دستور می دهد که جنازه دو رزمنده طالبان را که روز پیش کشته شده بودند آتش بزنند. بیکر قطعا می دانست که سوزاندن اجساد بر خلاف شریعت اسلام است: جنازه ها باید سریعا و رو به مکه دفن شوند. در حالی که جنازه ها می سوختند، از مترجم خواسته شد تا با کلمات زیر به روستاییان توهین کند:
"شما اجازه دادید که رزمندگانتان رو به غرب بیافتند و بسوزند. شما آنقدر ترسو هستید که نمی آیید جنازه هایتان را تحویل بگیرید... دوره ی شما در افغانستان گذشته است. شما حمله می کنید و مثل زنان فرار می کنید. شما خودتان را طالب می خوانید، ولی ننگی برای دین اسلام و مایه شرم خانواده تان هستید. بیایید و مثل مرد بجنگید نه مثل سگ های ترسو."
گروهبان بیکر به ژورنالیست که در حال ثبت این واقعه بود توضیح می دهد که نقشه اش این بود که با این دشنام ها طالبان را بیرون بکشد و سپس به سمتشان تیراندازی کند. توصیف پرت در مقاله اش از این وقایع، استفاده از "زبان خارجی و آگاهی فرهنگی" به عنوان یک سلاح را بسیار شفاف مجسم می کند.
حادثه این چنینی چه ربطی به برنامه پیشتازان زبان به طور خاص و بودجه های نظامی برای آموزش زبان به طور کلی دارد؟ مقاله ای که در سال 2012 در یکی از نشریات دانشگاه تگزاس در شهر آستین با عنوان "علوم انسانی و ارتش" منتشر شد، به شرح همکاری بین دانشجویان برنامه پیشتازان در آن منطقه و سربازان گارد ملی ارتش تگزاس در یک "کارگاه یک روزه زبان و فرهنگ" می پردازد که "توسط دپارتمان مطالعات خاورمیانه در دانشکده هنرهای آزاد" و "برای سربازانی که به زودی به افغانستان اعزام می شدند، اجرا شد."
در این مقاله به نقل از یکی از دست اندرکاران این برنامه آمده است: "همه شرکت کنندگان برای آموزش هرچه بیشتر فرهنگ افغانستان مصمم به نظر می رسیدند چرا که می دانستند این اطلاعات می تواند به اجرای موثرتر ماموریتشان یاری برساند." این برنامه مشترک را با کلمات مثبتی ترسیم کرده اند: اطلاعات زبانی و فرهنگی مورد استفاده برای ارتقای روابط بین دو گروه فرهنگی نامتجانس. با این حال، زمینه ی این ارتباط، جنگ و اشغال است، و همانطور که دیدیم، چنین اطلاعاتی می تواند به شکلی نفرت انگیز استفاده شود. به نظر می رسد که دانشگاه از این احتمال، یا دست کم از خطر همکاری دانشجویان تحت حمایت بودجه های دولتی با چنین برنامه هایی آگاه است. در نسخه بعدی این مقاله، همه ارجاعات به برنامه پیشتازان، و این جمله از سخنان مدیر NSEP که گفته بود: "ما به همکاری بین برنامه های پیشتازان زبان و ROTC متفخریم" حذف شده بود.
حتی اگر یک دانشجوی آمریکایی هم از زبان و فرهنگی که با چنین اهدافی آموخته است استفاده نکرده باشد، لازم است که با دقت به این مسئله فکر کنیم که دانش و تخصص ما چگونه ممکن است به دست کسانی که از این آموزش ها حمایت می کنند استفاده شود. بعد از اینکه من چاقو خوردم، یک دوست مصری کوشید با این استدلال که چاقوساز مسئول استفاده دیگران از چاقوهایش نیست، برخی تردیدهای من را از بین ببرد. شاید نباشد، ولی اگر آن چاقوساز اتفاقا تحت حمایت ارتش باشد چطور؟
برخی ها هستند که می گویند نفوذ گسترده ارتش در دانشگاه ها پس از 11 سپتامبر به راحتی به عنوان "وضعیت موجود" پذیرفته شده است. تا همین چندی پیش، استخدام نظامی و امنیتی در سطح دانشگاه ها با اعتراض شدید مواجه می شد. در حال حاضر، اگرچه استثنائاتی هم وجود دارد، بحث چندانی خصوصا درباره تدریس زبان عربی وجود ندارد. زمانی که در سال 1992 نمایندگی جدیدی در این رابطه ایجاد شد، تعدادی از انجمن های حرفه ای، همچون "انجمن مطالعات خاورمیانه" و "انجمن مطالعات آفریقا" اعضایشان را ملزم کردند که در برنامه های تحت حمایت NSEP شرکت نکنند. پس از آغاز "برنامه پیشتازان زبان" پس از 11 سپتامبر، انجمن مطالعات خاورمیانه دوباره بر شروط خود تاکید کرد. با این حال، خیلی زود، در واکنش به لایحه ای که یکی از اعضای آن در نشست سالانه هیئت مدیره در 2002 ارائه کرد، این انجمن شرط خود را مبنی بر خودداری اعضا و موسسات از پذیرش بودجه های برنامه پیشتازان زبان حذف کرد. تا آنجا من اطلاع دارم، از آن موقع بحث چندانی در حوزه زبان عربی یا مطالعات خاورمیانه در نگرفته است.
برخی از مخالفت های اولیه پیرامون بودجه های NSEP و پیشتازان برای آموزش زبان، حول نگرانی از امنیت دانشجویان ما در کشورهای خارجی بود. شاید بحث به این دلیل پایین گرفته است که، علاوه بر اعمال برخی اصلاحات در این برنامه، تاکنون هیچ نمونه ای مشاهده نشده است که یک دانشجو تحت حمایت این بودجه هدف حمله قرار گرفته باشد. به نظر من، این نگرانی ها، اگرچه مهم هستند، ولی بسیار تنگ نظرانه هستند. آنچه بسیار مهم تر از تاثیر این برنامه ها بر امنیت دانشجویان ما در خارج از کشور است، تاثیر آن بر مردم کشورهایی است که این زبان ها در آن رواج دارد. کسی که به من حمله کرد هیچ نمی دانست که من عربی تدریس می کنم. او قطعا هیچ دغدغه این را نداشت که من از کجا پول می گیرم. حمله ی او به من به خاطر نقش دولت ایالات متحده در کشتار صدها هزار عرب و مسلمان در عراق، یمن، و افغانستان پس از 11 سپتامبر بود.
بی شک، اشتباه است اگر مانورهای نظامی در میدان رزم را با این پروژه های وسیع نظامی که به دنبال توسعه تخصص در فرهنگ و زبان است خلط کنیم. اما نادیده گرفتن این واقعیت نیز اشتباه است که وزارت دفاع مهارت زبانی و فرهنگی را به عنوان سلاحی مهم در زرادخانه خود در نظر می گیرد. به عبارت دیگر، تاریخ نظامی "جنگ علیه ترور"، به شکلی بسیار واقعی، جزء جدایی ناپذیر تولید علم درباره جوامع عرب و مسلمان است. زیانبارترین تاثیرات این مسئله را، همانطور که نمونه پرت نشان داد، به طور ویژه در میدان جنگ می توان مشاهده کرد. اما تاثیرات پیش پا افتاده تر دیگری که نزدیک به خود کشور آمریکا رخ می دهد چطور؟ شکی نیست که این منابع مالی تا کنون بر گزینه های پیش روی بسیاری از افراد تاثیرگذار بوده است، و دانشجویان را از بخش غیرنظامی به مسیرهای شغلی در بخش های نظامی و امنیتی فراخوانده است. همچنانکه آموزش زبان در زیر سایه سلاح بازتعریف می شود، و آموزش و دستاورد عملی با توجه به کارکرد و کارآمدی تفسیر می شود، تاثیر این مسئله بر فضای وسیع تر نظام آموزشی چه خواهد بود؟ اینها فقط برخی از سوالات بدیهی بود که لازم است پرسیده شود.
فراخوانی برای بحث و نظر
این تغییر جهت ها در آموزش زبان عربی سالهاست که جریان داشته است و آن را اکنون در بسیاری از کلاسهای تدریس عربی می توان احساس کرد. و با این حال، هرچند بحث زیادی درباره رویکردهای آموزشی وجود داشته است، بحث چندانی در نگرفته است که تغییر جهت های روش شناختی در آموزش عربی را به این زمینه های وسیع تر ژئوپولیتیک و جریان های مالی که به راه انداخته اند پیوند دهد. نظر به اهمیت این دگرگونی ها برای این رشته و برای امنیت جانی دانشجویان، زمان آن فرا رسیده است که بحثی جدید درباره نظامی سازی دانش و آموزش زبان عربی آغاز شود، که شاید بتوان از بحث هایی که در رشته هایی چون انسان شناسی وجود داشت الگو گرفت. یک جای خوب برای شروع، نشست های سالانه سازمان های حرفه ای همچون "انجمن زبان های مدرن"، "انجمن مطالعات خاورمیانه"، "شورای آمریکایی آموزش زبان های خارجی"، "انجمن آمریکایی اساتید زبان عربی"، و "انجمن سالانه انسان شناسی" خواهد بود. من در نظر دارم تا گفتگویی موضوعی درباره این مسئله را برای کنفرانس انجمن مطالعات خاورمیانه در سال 2014 پیشنهاد دهم. پس از بحث و نظر، هر آموزگار، دانشجو، برنامه آموزشی، و انجمنی می تواند خطوط قرمز و اقدامات لازمه خود را تعیین کند. چیزی که به رسم این خطوط کمک می کند شفافیت بیشتر است. لازم است مدارس، اساتید و دانشجویان، اهداف، منابع مالی و تعهدات هر برنامه را پیش از ثبت نام، نوشتن توصیه نامه، یا پیشنهاد به دانشجویان بدانند.
هر انتخابی که ما به عنوان افراد و به عنوان اعضای یک رشته داشته باشیم، نشانه بی مسئولیتی ما خواهد بود اگر این واقعیت را نادیده بگیریم که دولت کشوری که ما در آن زبان عربی یا دیگر زبان های "مهم" را تدریس می کنیم، از آموزش این زبان ها حمایت می کند تا بتواند از آن، در کنار دیگر استفاده ها، به عنوان یک سلاح استفاده کند. پیشتر که درباره مناسبتم به عنوان یک هدف حمله فکر می کردم، منظورم این نبود که من، یا هرکس دیگری در این رشته لایق یک حمله است. منظور من این است که ما به عنوان سفیران زبان و فرهنگ -و فارغ از دیدگاه سیاسی مان یا سطح حضورمان در برنامه های تحت حمایت دولت- آنقدر که مایلیم تصور کنیم منقطع از استفاده های نظامی از فرهنگ و زبان نیستیم. در واقع، بسیاری از ما، هرچه هم ناخوشایند به نظر برسد، معاش خود را مدیون حملات 11 سپتامبر و واکنش های پس از آن هستیم. در پایان، من با دوستان مصری ام موافقم که من -و ما به عنوان اعضای یک رشته- بیش از زیان، مایه خیر هستیم. گذشته از همه چیز، واکنش ها به آن حملات به ما کاملا نشان داد که نیاز به آموزش درباره ی منطقه و زبان های آن چقدر فراوان است. این واقعیت، چیزی از مسئولیت ما برای هوشیاری نسبت به نقش بالقوه و هرچند غیر مستقیم مان، در آسیبی که وارد آمده و خواهد آمد نمی کاهد. در واقع، این واقعیت مسئولیت ما را سنگین تر و مبرم تر نیز می سازد.
آموزش عربی صرفا برای قتل و غارت !