"زنها باخته اند"
پارسینه: زنها کلافهاند. نه فقط بخاطر آنکه در معامله باختهاند. نه فقط بخاطر دیده نشدن و جدی گرفته نشدن.
به گزارش پارسینه، وبلاگ "نذر موعود" نوشت:
زن ها از تاریخ مردانه می نالند. آنها به صفحاتی که پر از اسم مردان است اعتراض دارند. از به دوش کشیدن تمام بارهای سنگین و رنج های سهمگین بی آنکه دیده شوند و قدرشان دانسته شود خستهاند. زن ها میخواهند دیده شوند. آنها از دیده نشدن بیزارند و نمیخواهند وقتشان را تلف کارهایی کنند که عادی شدهاند و توجهی را جلب نمیکنند.
زنها می خواهند دیده شوند و علیه هرچه مانع دیده شدنشان شود میشورند. آنها از دیوارهای خانه و لباسهای دست و پاگیر فرار میکنند و به جاهایی میروند که چشمهای بیشتری در انتظارشان باشد.
زنها میخواهند در جایی ثبت شوند. آنها از گمنام بودن و پنهان بودن دلزدهاند. دیگر وقت آن شده تا نامشان در جایی ثبت شود.
میدویم به سوی ادارهها. میدویم تا استخدام شوند، میدویم تا رسمی شویم، میدوند تا "ثبت" شویم و از دیدن ناممان در فیش حقوقی اداره چنان ذوقزده میشویم که فکر میکنیم ارزش تمام دویدنها و دقیقههایمان را داشته.
*****
ما زنها دیگر الهه نیستیم. دیگر نسل الهههای مستوری که عشاق سینهچاک حاضر بودند برای دیدن یک لحظه گوشه ابرو یا خال لبشان به بیستون بروند و از هفت خان بگذرند تمام شده. حالا مردها همینکه از در خانههایشان بیرون بیایند، یا نه، چرا راه دور برویم؟صفحه شخصی (شخصی؟!) مان را باز کنند، ساقهای خوشتراش و موهای رنگ رنگ و گریبانهای چاکمان را بیهیچ چشمداشتی تقدیمشان میکنیم.
ما زنها دیگر الهه نیستیم و این برای ما که قرنها به معشوق بودن عادت کرده بودیم کمی مشکل ساز شده. دیگر نسبتمان را با مردهای اطرافمان گم کردهایم. نمیدانیم میخواهیم به آغوششان برویم یا به صورتشان چنگ بیندازیم. برای نگاه و تحسینشان با وسواس آرایش میکنیم، اما موقع رانندگی سرشان فریاد میزنیم. نمیدانیم چرا هیچ مردی پیشمان نمیماند، برایمان نمیمیرد، و آنقدر آمدهاند و رفته اند و رها کردهاند که نمیدانیم با کدامشان باید چگونه بود؟ به رئیس اداره چشم قربان میگوییم و بر سر شوهرمان فریاد میزنیم: "مگی تو کی هستی که به من دستور بدی؟".
حالا ما استخدام شدهایم، ثبت و رسمی شدهایم. زیباییهایمان عیان و رازهایمان فاش شده، اما هیهات که هنوز دیده نشدهایم. ما گیج شدهایم. نمیدانیم اشکال کار کجاست؟ با خودمان میگوییم شاید به اندازه کافی زیبا نیستیم. آیا بینیمان زیاد بزرگ نیست؟ آیا تقصیر این گونههای فرو روفته و لبهای باریک نیست اگر زیاد مارا جدی نمیگیرند؟ آیا اگر کمرمان باریکتر و رنگ موهایمان روشنتر باشد، انتخابهای ماندگارتری نخواهیم بود؟
زنها کلافهاند. نه فقط بخاطر آنکه در معامله باختهاند. نه فقط بخاطر دیده نشدن و جدی گرفته نشدن. حالا مشکل بزرگتر آنها این است که مرد نشدهاند و زن بودن را هم گم کردهاند. آنها نه تنها قویتر نشدهاند که آسیبپذیرتر شدهاند. دردهای جدید پیدا کردهاند اما درمان دردهای قبلیشان را هم از یاد بردهاند.
آیا راه را اشتباه نیامدهایم؟ آیا آنچه باید برای نشان دادنش تلاش میکردیم همانی نیست که خودمان هم ازش بیخبر ماندهایم؟ آیا آنچه برای نشان دادنش تلاش میکنیم، همان نیست که باید برای پنهانش میکردیم تا بمانیم و حتی دیده شویم؟ آیا زن آن ریشهای نیست که حیات میزاید و برای ماندن و زاییدن حیات باید مستور بماند؟ مرز میان امر مستور و امر مکشوف کجاست؟
*****
زنهای خسته اند. برای خستگی زنها باید کاری کرد.
برای خستگیهایمان باید کاری بکنیم.
پن) من نه با کار کردن زنان مخالفم، نه با دیده شدنشان و نه با ثبت و رسمیشدنشان. من با مسخ مخالفم. با گم شدن و گم کردن. همین.
وای چقدر عالی بود. واقعا گل گفتی
یکی به من بگویید معنی و منظوراز این حرفها چی بود ؟
ما گم نشديم، پيدا شديم، اين مردا هستند كه حاضر نيستند بپذيرند كه ما هم پيدا شده ايم.
و همش هم بخاطر زنهايي امثال شماست زنهايي كه هنوز نگران اين هستند كه يك مرد بيايد و بماند و فقط همين! واقعا فقط همين!؟ همه ي زندگيتون همين!!؟؟
در ضمن اين حس باخت ريشه در درون خودتون داره اونو به ديگران تعميم ندهيد و برويد پيش مشاور و اعتماد بنفستان را ببريد بالا.
براي ما كه انقدر بال بال مي زنند دچار گيجي شديم كدوم رو انتخاب كنيم. شما مي گيد ميايند مردها و مي روند! شايد همين اعتماد بنفس پايينتون كه اونها رو فراري مي ده!
بسیار زیبا بود