بفرمایید جشن طلاق، به صرف شیرینی و شام!
نیلوفر نیک بنیاد در وبلاگ خود نوشت:
* مطلب زیر را به درخواست سردبیر مجله جوانان امروز نوشته بودم. گفتم شاید بد نباشید بقیه هم بخوانندش...
چی شده؟!
همکارم کارتی که یک عالمه تزئینات زرقی برقی ازش آویزان بود را گذاشت روی میز و گفت: «جشن مهسا چی میپوشی؟»
من که یکدفعه تمام تاریخ تولد های عالم به همراه جیب خالیام آوار شد روی سرم سریع گفتم: «مگه تولدشه؟»
-آدم واسه تولدش کارت میده آخه؟
داشتم پیش خودم فکر میکردم اگر برای تولد کارت نداده، عروسی اش هم که پارسال بود، خدا نکرده برای عزا هم که کارت رنگین کمانی پخش نمیکنند، پس این کارت قضیه اش چیست؟! پرسیدم: «مناسبت خاصیه؟ چه جشنی؟»
یک جور عاقل اندر ابلهی نگاهم کرد و گفت: «واه! نمیدونی؟ جشن طلاقشه دیگه!»
-جشن طلاق؟!!!
تا یک ربع زل زده بودم توی چشمهای همکارم و داشتم عبارت "جشن طلاق" را برای خودم هجی میکردم!
چیکار میکنن؟!
اگر شما هم مثل من چشمهایتان چهارتا شده و زل زدهاید به صفحه، بگذارید کمی از این حال و هوا خارجتان کنم. اصلا میدانستید یک جشنی به اسم جشن طلاق وجود دارد؟ میدانستید یک سری از آدمها بعد از جدا شدن از شریک زندگیشان جشن میگیرند؟میدانستید کسانی هستند که برای از هم پاشیدن زندگیشان خوشحالی میکنند؟ شاید هم میدانستید، نمیدانم! اما دوست دارم چیزهای بیشتری در این مورد برایتان بگویم. این جشن هم مثل سایر جشن ها یک سری دغدغه مانند "چی بپوشم؟ چه جوری تو یه هفته لاغر کنم؟ چیکار کنم روی بچههای فامیل کم شه و..." به دغدغههای افراد اضافه میکند اما اصل ماجرا این نیست. اصل ماجرا این است که جدیدا مد شده بعضیها بعد از اینکه با کلی دل دادن و قلوه گرفتن به معشوقشان میرسند پس از مدتی جدا شده و نه تنها از این موضوع ناراحت نیستند بلکه در تک تک سلولهای وجودشان احساس شادمانی موج میزند و برای نمایان تر کردن این شادمانی مهمانی بزرگی ترتیب میدهند و همه اقوام دور و نزدیک را دعوت میکنند. درست مثل جشن ازدواج کارت دعوت چاپ میکنند، نوازنده و فیلمبردار و شیرینی و میوه آماده میکنند، یک کیک که معمولا از شکلهایی مثل قلب نصف شده
یا عروس و داماد در حال جنگ یا دیگر نمادهایی که نشان دهنده اختلاف است، سفارش میدهند. به جای چاقو برای بریدن کیک و مراسم معروف آن، یک چکش می آورند تا حلقه ای را که یک روز با یک دنیا عشق خریده اند له کنند و ...
این را هم باید اضافه کنم که همانطور که مراسم عروسی از یک "بله" گفتن ساده به این همه تجملات طاقت فرسای امروزی رسید، اصلا بعید نیست که همین اتفاق برای جشن طلاق هم بیفتد. پس اگر یک روز از جایی رد میشدید و دیدید که یک جوان رعنا را گذاشتهاند وسط حیاط و بهش تیر پرتاب میکنند، یا اگر متوجه شدید یک داماد یا یک عروس تنها توی یک ماشین گل زده دارد برای خودش بوق میزند، اصلا تعجب نکنید .چیزی نیست. از جزییات جدید جشن طلاق است!
آخه چرا؟!
بستگی دارد این سوال را از چه کسی بپرسید. اگر از من بپرسید میگویم چون خوشی زده زیر دلشان، چون پول اضافی دارند، چون هنوز هم پز دادن جلوی فامیل و دوست و آشنا را به هر چیزی ترجیح می دهند! اما اگر از خودشان بپرسید انقدر جدی لیست دلایل قانع کننده شان را برایتان رو میکنند که حتی اگر مجرد باشید دلتان میخواهد جشن طلاق بگیرید و در ارائه دادن این دلایل قانع کننده و مفید برای دنیا سهیم باشید!!! مثلا اینکه طلاق یکی از موانع افسردگی است و باعث میشود دیگران شما را به عنوان فردی شکست خورده نگاه نکنند، اینکه با طلاق نه تنها خودتان بلکه خانواده هایتان را هم نجات داده و در بهترین وضعیت روحی قرار میدهید. اینکه طلاق موجب گسترش حقوق بشر در سطح بین المللی میشود، حتی شاید این را بگویند که با طلاق گرفتنشان میتوانند کوه را جابهجا کنند در حالیکه قبل از این به زور سوزن را نخ میکردند و خیلی دلایل تخیلی دیگر!
از کجا اومده؟!
اگر فکر میکنید این سنت ناپسندیده هم مثل خیلی از سنتهای فراگیر دیگر یا ریشه در دینمان دارد یا گذشته ملی مان، باید بگویم که سخت در اشتباهید. اگرچه در قرآن کریم آیات زیادی در مورد طلاق آمده (که البته تعدادشان نسبت به آیات ازدواج کمتر است) و در احادیث هم به طلاق گرفتن و چند و چون آن اشاره شده، اما یادتان نرود که در اکثر این آیات و روایات مردم به طلاق نگرفتن سفارش شده اند و خود خدا هم همه تلاشش را برای تشویق بنده هایش به رجوع و زندگی همراه با خوشی و همدلی کرده است. یعنی حتی در پس این آیات ظاهرا طلاقی هم مفهوم ازدواج خودنمایی میکند. حتی اگر بحث دینی نکنیم و بخواهیم پای تمدن و فرهنگ ملی مان را بکشیم وسط، این نکته را نباید یادمان برود که ایرانیان باستان طلاق را در رده دروغ (که جرم بسیار بزرگی بود) و کاری بسیار مذموم میدانستند. یعنی در آن زمان چیزی به اسم طلاق اختیاری یا توافقی وجود نداشته و دو نفر فقط در بعضی حالات از پیش تعیین شده ضروری (مثل دیوانه شدن همسر!) میتوانستند از هم جدا شوند. علتش هم این بود که ازدواج و تولید مثل راهی برای افزایش افرادی است که میتوانند در برابر نیروهای بدی و اهریمنی مبارزه کنند.
پس با هر چیزی که مانع این کار میشد مخالفت میکردند. بارزترین مصداقش هم همین طلاق و قطع نسل بود.
حالا که چی؟!
این همه حرف زدم که برسم به سوال بنیادین "حالا که چی؟"، و بعد به این فکر کنم که آیا آن دو نفر هم قبل از طلاقشان به این سوال فکر کردهاند؟! آیا تبعات اجتماعی طلاقشان را بررسی کردهاند؟ اگر پای بچه ای وسط بوده، آیا اصلا قبل از طلاق آن بچه را درنظر گرفتهاند و برای زندگی بعد از طلاق و لطمههای روحی محتملالوقوع اش راه حلی اندیشیدهاند؟! نمیخواهم به سبک برخی نصیحتکنندگان خانوادگی میکروفون را بگیرم دستم و بگویم "طلاق بد است، بسوزید و بسازید" چون بحث ما اصلا خوبی یا بدی طلاق و فلسفه طلاق و انجام طلاقهای از سر ناچاری نیست (این دسته از طلاق ها را خود خدا هم در قرآنش مورد توجه قرار داده)، بلکه بحث ما آن دسته از طلاقهای سرسری و حتی تفریحی تفننی است که این روزها حجم عظیمی از پروندههای دادگاه خانواده را به خودش اختصاص داده. همان طلاقهایی که برایش جشن میگیرند، خرج میکنند، شیرینی و شام میدهند حتی! کاش میشد شادیهایمان را، پولهایمان را و خلاقیتهایمان را توی چیزی مصرف کنیم که وقتی کسی قضیه را میشنود با شادی بگوید "مبارکه" ، نه اینکه با چشمهای از حدقه درآمده نگاهمان کند و با صدای بلند بپرسد "جشن طلاق؟!!!".
منم بودم جشن میگرفتم....یه غلطی کردیم به اسم ازدواج حالا تا آخر عمر بیا و تحمل کن
تو مخیلم نمیگنجه چطور دو نفر که عاشق هم بودند امروز بخاطر جدایی خوشحالی میکنند.. نه حتی به خاطر اینکه یه زمانی همو دوست داشتند! حتی اگه از شر همدیگه هم راحت بشن آیا میشه بخاطر عمر از دست رفته خوشحالی کرد؟ میشه بخاطر مهر طلاق یا برچسب مرد زن دار بودن خوشحالی کرد؟ میشه بخاطر اشتباه بزرگی که کردن خوشحالی کرد؟
یعنی انسانیت و عاطفه مرده؟
بعد از ازدواج های احمقانه٫ طلاق های عاقلانه واقعأ جشن دارد.
وقتی اینقدر با شادی بیگانه ایم باید هم خودزنی رو بیاریم!
فلسفه وجودی این جشن این است که فرد طلاق گرفته دچار بحران روحی ناشی از طلاق نشود و بدونه که دوستان خوبی داره که تنهایش نمیگذارند.
اینکه ما با هر مسئله ای با دیدگاه سنتی و با باورهای نه چندان علمی خودمان برخورد می کنیم، نتیجه اش این میشه که یک خبرنگار دنبال علت وجودی مسئله نمیره و افراد جامعه هم از اون طرف پشت بام می افتن و دنبال جلوه کردن و دیده شدن در این جشنها هستن.