گوناگون

افسانه جنگ سنی و شیعه

پارسینه: "پس شکاف بزرگی که در حال حاضر خاورمیانه را تکه تکه می کند چطور؟"

شفقنا (پایگاه بین المللی همکاری های خبری شیعه)- مجله بریتانیایی "درباره دین" (On Religion) در شماره 7 خود، مقاله ای منتشر کرده است به قلم "عبدالعظیم احمد" و در آن به نوع بازنمایی درگیری های خاورمیانه در رسانه های غربی و تقلیل آن به اختلاف شیعه و سنی پرداخته است.
سرویس ترجمه شفقنا بدون تایید یا رد محتوای این یادداشت و جهت آشنایی از دیدگاه اندیشمندان خارج از کشور، محتوای این یادداشت را تقدیم مخاطبان محترم می کند:

"پس شکاف بزرگی که در حال حاضر خاورمیانه را تکه تکه می کند چطور؟ "
این سوالی بود که هنگام صرف ناهار در نمایشگاهی پیرامون روابط مسلمانان و یهودیان در دانشگاه کاردیف از من پرسیده شد. کسی که سوال را پرسید، مرد متشخص سالخورده ای بود که به وضوح یک دانشگاهی به نظر می رسید، و تازه از مطالعه بخشی از نمایشگاه فارغ شده بود. از او خواستم که سوالش را شفاف کند.
او چنین توضیح داد: "شکاف سنی و شیعه، که اسلام را از همان روزهای آغازین پس از پیامبر تا به امروز به دو پاره تقسیم کرده است." همانطور که گفتگویمان را ادامه دادیم، دریافتم که این پروفسور رشته شیمی احساس کرده است این نمایشگاه به خاطر اینکه تاثیر این اختلاف را در نظر نگرفته است، از نظر فکری صادق نیست.
این دیدگاهی است که به طور فزاینده ای رواج یافته است. برای مثال، عمده ی درگیری ها در خاورمیانه و تا حدی در شمال آفریقا را می توان به مثابه یک درگیری میان فرقه های متخاصم درون اسلام، یعنی اکثریت سنی و اقلیت شیعه، خلاصه کرد. این نگاه را در مجلات معتبری همچون "تایم"، "اسپکتیتور"، و حتی "نیو استیتسمن" می توانید مشاهده کنید، که همگی با سرمقاله های ویژه روی جلد، این درگیری را با تصاویر کلیشه ای از عرب ها که ریشه در قرن ها تصویرسازی شرق شناسانه از مسلمانان دارد، منعکس می کنند.
روایت سنی در مقابل شیعه تقریبا در هر روزنامه ای که می خوانم منعکس شده است. در آخرین مورد، روزنامه "ایندپندنت" مقاله ای با تیتر "اختلاف باطل بین سنی و شیعه 1400 سال است که اسلام را مسموم کرده است؛ و در حال بدتر شدن است" منتشر کرد. البته این مقاله به مفهوم "هلال شیعه" (منطقه ای هلالی شکل که جمعیت بالایی از شیعیان دارد) اشاره کرده است که آنقدر در تحلیل ها به آن پرداخته اند که تقریبا به صورت کلیشه درآمده است، بگذریم از اینکه این مفهوم تقریبا هیچ فایده ای در فهم روابط ژئوپلیتیک ندارد.
فرضیه ی سنی-شیعه اساسا چنین می گوید که یک جدال بین مسلمانان در قرن هفتم بر سر رهبری، ریشه ناآرامی فعلی خاورمیانه است. آن جدال منجر به پیدایش دو گروه متفاوت مذهبی شد، اهل السنة و الجماعة (پیروان سنت پیامبر و اکثریت، که به طور خلاصه سنی نامیده می شوند) و شیعة علی (گروه علی). طبق این روایت، این دو گروه گرفتار یک درگیری 1400ساله هستند که از قاره ها، ملت- دولت ها و امپراطوری ها عبور کرده است، و به نقطه اوج معاصر خود در سوریه، بحرین، و جنگ سرد بین ایران و عربستان سعودی رسیده است.
مشکل این فرضیه این است که اشتباه است. نه تنها تا اندازه ای اشتباه است (همچنانکه البته تحلیل سیاسی همیشه در معرض تأویل است) بلکه آنقدر گمراه کننده، آنقدر نادقیق، و آنقدر دور از واقعیت است که بر آن هیچ نامی جز افسانه نمی توان گذاشت.
مشکل بزرگتر این است که این افسانه آنقدر فراگیر شده است که افراد متشخصی همچون آن پروفسوری که ملاقات کردم فکر می کنند گفتگو از اسلام بدون یادکرد از جدال سنی-اسلام غیرممکن است. روزنامه نگاری حوزه دین هیچگاه اینقدر وحشتناک به قهقرا نرفته بوده است.

یک جدال کهن؟
رایج ترین افسانه ای که همراه فرضیه سنی-شیعه است، این است که اسلام از همان آغاز بر اثر جدال فرقه ای به دو پاره تقسیم شده است. این نگاه واقعا چیزی جز خوانش تاریخ از دریچه چشمان انسان امروزی نیست.
بی شک پس از درگذشت پیامبر خدا محمد، اختلافی بر سر رهبری دینی وجود داشت. گذشته از جزئیات تاریخی، اختلاف سنی و شیعه تا حد زیادی یک اختلاف سیاسی بود. هیچ دلالت مذهبی صریحی وجود نداشت مگر تا قرن 10 و 11 میلادی که راست کیشی ها مستحکم شد و یک اسلام سنی متمایز از یک اسلام شیعی شکل گرفت، و با توسعه سنت های فقهی و تفسیری متمایزشان منجر به مسیرهای جدا از هم شد.
مرزهای بین سنی و شیعه همیشه مبهم بوده است... برای مثال، هم سنی ها و هم شیعیان اشخاص یکسان فراوانی را در تاریخ تکریم می کنند و به خود منتسب می دانند. مسلمانان سنی، بسیاری از ائمه شیعه اثنی عشری را به عنوان اشخاص متقی و راست آیین می شناسند. هویت ها هم متغیر بود، آنچنانکه انقلابی که عباسیون را در قرن 9 بر سر قدرت نشاند به عنوان یک حرکت قویا شیعی آغاز شد و پایانی شدیدا سنی یافت.
"پال واللی" که مقاله اش در "ایندپندنت" منتشر شده است، مدعی است که "اختلاف بین این دو فرقه قدیمی تر و عمیق تر از تنش های بین پروتستان ها و کاتولیک ها است." او قطعا درست می گوید که این اختلاف قدیمی تر است. اما عمیق تر؟ مهم تر؟ قطعا نه از نظر تاریخی، و نه از نظر مذهبی، چنین نیست. انشعاب سنی و شیعه عملا تنها برای کسانی قابل فهم است که به طور کلی با اسلام بسیار آشنا هستند.
تفاوت هایی در نحوه اجرای اعمال دینی (مثلا، چگونگی اجرا و وقت نماز) وجود دارد. تفاوت هایی نیز در چگونگی ارزیابی و تفسیر متون مقدس وجود دارد؛ بله این تفاوت ها مهم است، اما از لحاظ تاریخی، این اختلاف ها محل بحث علمی بوده است نه جدال نظامی. در مواقعی سنی ها و شیعه ها علیه یکدیگر جنگیده اند (مهم است بدانیم که قرن 7 یکی از این مواقع نبوده است)، اما مواقعی هم بوده است که شیعه ها علیه شیعه ها و سنی ها علیه سنی ها جنگیده اند.
این ادعا که سنی و شیعه از قرن 7 تیغ زیر گلوی یکدیگر گذاشته اند به هر شکل ممکن اشتباه است.

ماجرای دو ملت
پس، اگر ادعای جدال سنی-شیعه از لحاظ تاریخی اشتباه است، در دوره معاصر چطور؟
کاری که روزنامه نگاران و طرفداران روایت سنی-شیعه می کنند اساسا تکرار پرسش ناپذیر گفتمان دو ملت-دولت مشخص است. عربستان سعودی و ایران احتمالا مهمترین قدرت های حاضر در خاورمیانه هستند، و از زمان انقلاب ایران در دهه 1970، هر دو دولت برای کسب استیلا با یکدگیر رقابت کرده اند. عربستان سعودی به طور ویژه ادبیات مذهبی ضد شیعی صادر کرده است تا از ایران مشروعیت زدایی کند و آن را از جمع دیگر ملل مسلمان منزوی کند.
هر دو ملت آگاهند که در بین مسلمانان، هر ادعایی مبنی بر مشروعیت و اقتدار برای حکمرانی باید در خلال اصطلاحات مذهبی بیان شود. با این وجود، "مرتضی حسین" که یکی از روزنامه نگاران وبسایت "اینترسپت" است می گوید که ایران تمایل کمتری نسبت به عربستان سعودی برای تکیه بر گفتمان فرقه گرایانه دارد؛ "اظهارات ایران بسیار مصالحه آمیز تر است، چرا که آنها می دانند اگر آشکارا فرقه گرا باشند هیچ گاه نمی توانند به هدف رهبری جهان مسلمان با اکثریت سنی برسند."
جدال در خاورمیانه، بیش از اینها، بر سر منابع و نفوذ است؛ این جدال بی شک با گفتمان مذهبی رقم می خورد، با این وجود گفتمانی که به ندرت می توان آن را دارای ارزش جدی دانست.

جنگ داخلی سوریه
در مورد کشورهایی همچون سوریه، که یک دولت شیعه با تعداد بیشماری سنی در حال جنگ است، چطور؟ اینجا دیگر قطعا فرضیه جنگ سنی-شیعه کارگر است؟
در این مورد هم واقعیت از آنچه به نظر می‌ آید پیچیده تر است. اولین بار در سال 1973 بود که شیعیان امروزی "علوی ها" (فرقه مذهبی که خانواده اسد به آن تعلق دارد) را به عنوان شاخه ای از اسلام شیعی به رسمیت شناختند. "موسی الصدر" روحانی بلندپایه شیعی در لبنان، فتوایی صادر کرد، که به وسیله آن به قرن ها ابهام پایان داد. تا پیش از آن، علوی ها جمعیت ناشناخته ای بودند. این مذهب قطعا متاثر از اسلام بود، اما تحت تاثیر مکاتب متعدد دیگری نیز بود، و سنی ها و شیعه های راست کیش نسبت به این سنت بسیار مرموز بدگمان بودند. فتوای صدر همانقدر که ملهم از سیاست بود ملهم از تقوا هم بود، اما این فتوا طبیعت شکاف خورده دین و قدرت را در خاورمیانه برجسته می کند، شکافی که امروز در سوریه از همه جا آشکارتر است.
روزنامه نگارانی که دائما جنگ سوریه را در قالب واژگان فرقه ای صورت بندی می کنند، در ضمن بر فشار بر گروه های مذهبی برای تمسک به یک دیدگاه سیاسی مشخص می افزایند.
"جیمز گلوین" یکی از اساتید دانشگاه و مولفانی که درباره خاورمیانه و بهار عربی پژوهش کرده است، می گوید که "اسم این کار مشروعیت از طریق باج خواهی است." او برای من ربط یک هویت شیعه برای رژیم اسد را توضیح می دهد؛ "کاری که دولت سوریه کرده است این است که با همسان کردن دولت با یک فرقه مشخص، خودش را پایدار کرده است، کاری که آنها کرده اند دیگر اعضای آن فرقه را مجبور به حمایت از دولت کرده است." این تاکتیک نه فقط در سوریه بلکه در بحرین نیز رایج است؛ "البته معنای این کار این است که دولت به گروه های اقلیت می گوید، "اگر از ما حمایت نکنید، کارتان تمام است، اکثریت حساب شما را خواهد رسید.""
وقتی روزنامه نگاران در غرب، روایت "مشروعیت از طریق باج خواهی" را در گزارش های روزنامه ای تکرار می کنند، باعث می شوند کار مهم پل سازها، [یعنی کسانی که برای پیشبرد روابط دوستانه بین گروه ها تلاش می کنند]، همچون شیعیان علوی که از رژیم اسد حمایت نمی کنند، خطرناک تر شود.
تاکتیک مشابه این را هوراکشان جنگ اتخاذ می کنند، که جنگ داخلی سوریه را به مثابه جنگی بین سنی ها و شیعه ها طرح می کنند تا بدین وسیله حمایت مذهبی از برخی بخش های خاص به دست آورند یا ادعای اقتدار برخی دیگر از بخش ها را بی اعتبار کنند. "محمدرضا تاجری" یک استاد دانشگاه شیعه در بریتانیا، معتقد است که "جنگ سوریه قطعا بر مبنای فرقه ای آغاز نشد، اما بر اثر فرصت طلبی "علما"ی هر دو سو، مسئله ایدئولوژیک فرقه ای اکنون قابل تفکیک از این جنگ نیست."

تحلیل گمراه کننده
اما واضح است که فرقه گرایی یک از عناصر این جنگ است؛ شاید کسی برای برانگیختن بحث استدلال کند که توصیف این جنگ به عنوان جدال سنی و شیعه، نادقیق نیست. برای اینکه واقعا متوجه شوید این ادعا چقدر می تواند گمراه کننده باشد، آزمایش ذهنی زیر را امتحان کنید.
روزنامه ای را در خاورمیانه متصور شوید، که فرضا در دهه 1990 در حال انتشار گزارش است. این روزنامه مشکلات بین بریتانیا و ایرلند، و خصوصا بمب گذاری منچستر در سال 1996 را منعکس می کند. تیتر مقاله اش چنین است: "اختلاف باطل بین پروتستان ها و کاتولیک ها 500 سال است که مسیحیت را مسموم کرده است؛ و در حال بدتر شدن است."
شما آغاز به خواندن بندهای اولیه این مقاله می کنید که ظاهرا تاریخ درگیری بین بریتانیا و ایرلند را پیگیری می کند. سپس ریشه این درگیری را در زمانی که مارتین لوتر، اعلامیه نود و پنج ماده ای اش را به در کلیسای کاستل در ویتنبرگ نصب کرد، تعیین می کند.
مقاله چنین نتیجه می گیرد که تنها راه برای حل اختلاف بر سر ایرلند شمالی این است که اسقف اعظم کانتربری و اسقف اعظم وستمینستر بنشینند و نقاط اختلاف مذهبی خود را حل و فصل کنند، که احتمالا باید از باور به استحاله نان و شراب به جسم مسیح آغاز شود. نویسنده مدعی است که تنها در این صورت، ما می توانیم امید به صلح در غرب اروپا داشته باشیم.
این مقاله عجیب و غریب هیچگاه به هسته مرکزی این موضوع یا مشکلات پیش رو نمی پردازد و هیچگونه راه حل واقعی یا راهی برای آینده پیشنهاد نمی دهد. در واقع، این مقاله با گزینش و تحمیل روایتی از یک جدال فرقه ای مسیحی، موضوع را چنان تیره و تار می سازد که به واقع هیچ منفعتی ندارد.
همین مسئله در مورد خاورمیانه صادق است. فرقه گرایی یکی از جنبه های [جنگ] سوریه است، اما چنانچه مسلمانان جهان بر سر اینکه چه کسی بایستی جانشین پس از پیامبر می بود، که تفاوت مرکزی در اختلاف سنی-شیعه است، به نوعی توافق دست یابند، جدال در سوریه پایان نخواهد گرفت.
علیرغم این واقعیت، این روزها معمولا مقاله هایی درباره سوریه،‌ بحرین، یا پاکستان پیدا می شود که با بحثی درباره اسلام قرن هفتم و دعوا بر سر اینکه چه کسی می بایست رهبر بعدی باشد، ... آغاز می شود. واضح است که این نگاه نه بصیرانه است نه آگاهانه.

نقطه نظرات بدیل
اگر فرقه گرایی، پارادایم اشتباهی برای فهم درگیری ها در خاورمیانه است، پس این درگیری ها را چگونه باید فهمید؟
"جیمز گلوین" که فراوان درباره ریشه های اقتصادی و اجتماعی بهار عربی نوشته است، معتقد است که "این منطقه از نظر اقتصادی راکد بوده است. جمعیت جوان فراوان و بیکاری وجود دارد که تحت سلطه رژیم هایی فوق العاده سرکوبگر زندگی می کنند." مرتضی حسین قبول دارد که مشکل، حاصل ترکیبی از "ناکامی اقتصادی" و "سیاست های هویتی" است.
گاهی اوقاتی بر جنگ سرد عربستان علیه ایران تاکید می شود، اما فشارهای دیگری نیز وجود دارد. در آخرین مورد، گسست بین روابط، ظهور قطر به عنوان یک بازیگر مهم در منطقه را برجسته می کند. عربستان سعودی و قطر به شکل فزاینده ای بر تنور تنش های بین خود دمیده اند (که اگر از عینک فرقه ای به آن بنگریم، واقعا دعوای سنی علیه سنی است). ترکیه نیز با احتیاط فراوان، پیوندهایی با دولت های پسا بهار عربی برقرار کرده است، و خود را به مثابه یک ندای اخلاقی برای مسلمانان سراسر جهان جا انداخته است. در ضمن، ایالات متحده، که از ارتش مصر با سالانه 3 میلیارد دلار حمایت می کند، و روسیه، که از رژیم محصور اسد در سوریه پشتیبانی می کند، منافع عمیقی در منطقه دارند.
درگیری ها وضعیت آشفته ای دارند. سخنرانی "تونی بلر" در اواخر ماه آوریل این مسئله را به وضوح کامل نشان داد. او از مداخله نظامی در سوریه حمایت کرد، اما از تحکیم ارتباط با روسیه برای مبارزه با تهدید اسلام گراها نیز دفاع کرد. حال آنکه روسیه از اسد حمایت می کند، همان رژیمی که در حال جنگ با شورشیانی است که بلر پیشنهاد حمایت از آنها را می دهد. سیاست او، به معنای واقعی کلمه، بریتانیا و دیگر کشورهای غربی را به حمایت از دو طرف یک جنگ واحد وادار می کند.
اگر دولتمرد باتجربه ای همچون بلر قادر نیست بدون دست و پا زدن یک روایت منسجم ارائه دهد، قطعا لازم است که ما نسبت به روزنامه هایی که درباره مشکلات خاورمیانه با استفاده از اختلاف سنی-شیعه ساده انگاری می کنند، محتاط باشیم.
در این صورت شاید بهترین سخن برای نتیجه گیری، گفته "جیمز گلوین" باشد:
"در مورد خاورمیانه، اولین طنابی که افراد به آن چنگ می زنند دین است. آنها در مورد غرب چنین کاری نمی کنند. اگر مشکلی وجود دارد، این مشکل ملی نیست، مشکل اقتصادی نیست، باید آن را به دین گره بزنند. این نوع تحلیل، سهل الوصول، ساده انگارانه، و کاهلانه است."

منبع: On Religion
ترجمه: شفقنا
www.SHAFAQNA.com

ارسال نظر

  • ناشناس

    واقعا مردم دنيا وحتى انديشمندان رو با شانتاژ و استفاده از امپراتورى رسانه اى مى پيچونن ، همه ى دعوا سر منافع مالى ونفوذ است وابزار ان هم ايجاد تفرقه ودامن زدن به هر نوع اختلاف است حالا چه اختلافات قوميتى وچه اختلافات مذهبى، وگرنه ما قرنهاست كه ياد گرفته ايم با وجود اختلافات، مسالمت اميز در كنار هم زندگى كنيم. غلط نكنم كار كار انگليس هاست!!!

  • ناشناس

    واقعا مردم دنيا وحتى انديشمندان رو با شانتاژ و استفاده از امپراتورى رسانه اى مى پيچونن ، همه ى دعوا سر منافع مالى ونفوذ است وابزار ان هم ايجاد تفرقه ودامن زدن به هر نوع اختلاف است حالا چه اختلافات قوميتى وچه اختلافات مذهبى، وگرنه ما قرنهاست كه ياد گرفته ايم با وجود اختلافات، مسالمت اميز در كنار هم زندگى كنيم. غلط نكنم كار كار انگليس هاست!!!

نمای روز

داغ

صفحه خبر - وب گردی

آخرین اخبار