تاجیک: اعتدال گفتمان نیست
پارسینه: 9 نماینده مجلس از جنس اصولگرا و جبهه پایداری که از تیزهوشی خاتمی در خواندن دست آنها ناراحت بودند به وزیر دادگستری درخواست ممنوع التصویری و ممنوع البیانی فردی را دادند که 8 سال رئیس جمهور بوده و امروز از چهره های محبوب سیاسی جامعه است.
«وداع خاتمي با قدرت»؛ این تیتر برخی رسانهها در مورد اظهارات خاتمی بود؛ روزهای آخر خرداد بود که او در جمع زندانیان سیاسی قبل از انقلاب گفت که نه میخواهم و نه میخواهند به قدرت بازگردم. آن روز تحلیلگران اینگونه برداشت کردند که نمیخواهم شاید موضع شخصی خاتمی است اما منظور از نمیخواهند چیست تا اینکه در روز یکشنبه مشخص شد خاتمی چه زیبا پیش بینی کرده بود. 9 نماینده مجلس از جنس اصولگرا و جبهه پایداری که از تیزهوشی خاتمی در خواندن دست آنها ناراحت بودند به وزیر دادگستری درخواست ممنوع التصویری و ممنوع البیانی فردی را دادند که 8 سال رئیس جمهور بوده و امروز از چهره های محبوب سیاسی جامعه است.
آن روز که خاتمی خبر عدم بازگشتش به قدرت را اعلام کرد، آن گونه برداشت شد که او بنا به دلايل مختلف تصميم گرفته باشد خود را از فضاي سياسي كشور دور نگه دارد تا هم حساسيتهاي سياسي پيرامون وي كمتر شود و هم اينكه هجمه عليه گفتمان دوم خرداد كه با روي كار آمدن حسن روحاني تشديد شده است كاهش پيدا كند. اما واقعيت قضيه زماني مشخص ميشود كه به اين نكته توجه داشته باشيم كه «خاتمي» يك شخص يا يك «رئيسجمهور» نيست؛ بلكه وي و جرياني كه پس از خرداد 76در كشور به وجود آمد، نماد يك«گفتمان»، يك«فرهنگ» در تاريخ معاصر سياسي ايران تلقي ميشود.
گفتماني كه برخلاف ديگرجنبشهاي دموكراتيك تاريخ معاصر سياسي ايران مانند تاريخ مشروطه وجنبش ملي شدن نفت، مدت زمان زيادي دوام آورده است و لايههاي زيرين جامعه را با خود همسو كرده و بسياري از دغدغههاي خرده جنبشهاي اجتماعي را نمايندگي و رهبري ميكند. در اين زمينه و براي تحليل وداع خاتمي با قدرت، بررسي فضاي مدني دولت تدبير و اميد و وضعيت جريان اصلاحطلبي در دولت حسن روحاني با دكتر محمدرضا تاجيك گفتوگو كرديم. محمدرضا تاجيك دكتراي «تحليل گفتمان در سياست» را از دانشگاه اسكس انگلستان دريافت كرده و از سال ۱۳۷۴ در دانشگاه شهيد بهشتي تدريس ميكند. دكتر تاجيك در دوران رياستجمهوري سيد محمد خاتمي (۱۳۷۶ تا ۱۳۸۴) مشاور رئيسجمهور و رئيس «مركز بررسيهاي استراتژيك رياستجمهوري» بود.
وي درباره وداع خاتمي با قدرت تصريح ميكند: «ممكن است عرصه سياست و قدرت امروز و فرداي ما خاتمي را برنتابد، اما نميتواند خاتميسم را از متن به حاشيه بكشاند. خاتميسم جزئي لايتجزا از تاريخ اكنون و آينده ما باقي خواهد ماند. ترديد نداشته باشيد كه حتي اگر عدهاي با صداي بلند فرياد برآورند كه مرا با تو سر و كاري نيست، در و ديوارِ آينده اين جامعه گواهي بدهند كاري هست» در ادامه متن گفتوگوي «آرمان» با دكتر محمد رضا تاجيك را از نظر ميگذرانيد.
از جمله آن آداب و اين شروط و شناسهها، ميتوان به اين موارد اشاره كرد: 1- داراي كانون معنادهي مشخص و مستمر باشد. بدين معنا كه بايد آبشخور منظري و نظري آن مشخص و معلوم باشد و تمامي دالهاي تهي و شناور در طواف به گرد آن حائز سامان، معنا و مدلول شوند. 2- تشكيل يك منظومه معنايي متفاوت از منظومههاي معنايي ديگر بدهد. به بيان ديگر، بايد حريم و قلمرو معنايي خاص خود را داشته باشد. 3- متشكل از زنجيره همارزي و زنجيره تمايزها و تفاوتها باشد. بدين معني كه بايد مشخص شود كه خوديها و دگرهاي مفهومي آن كدامند. 4- مبتني بر دقايق واضح و مبرهن گفتماني باشد. يعني از اين امكان و استعداد برخوردار باشد كه عناصر گفتماني (مفاهيم خام) را ورز و صيقل داده و آنان را به صورت و هيبت «دقايق» (عناصر غنيشده يا تدوين و مفصلبنديشده) درآورد. 5- داراي منطق و سازوكارهاي تعريفشده جذب و حذف باشد. 6- از كرانه و هويتِ مشخص گفتماني برخوردار باشد و چيستي و كيستي آن كاملا قابل تحديد و تعريف باشد. بنابراين، به شبهگفتمانهايي كه صورتي «نه اين و نه آني» و «هم اين و هم آني» دارند نميتوان گفتمان اطلاق كرد. 7- مبتني بر جزييات الاهي خاص باشد. به بيان ديگر، داراي منطق و سازوكارهاي انعقاد كلام و توليد متن و متنيت باشد.
افزون بر اين، بايد توجه داشته باشيم كه گفتمان، يك؛ نوعي ايدئولوژي بهداشتي و پاستوريزه شده است. دو؛ با قدرت رابطهاي وثيق و تنگاتنگ دارد. سه؛ مجموعه پيچيدهاي از روابط است كه دربردارنده روابطي از ارتباطات ميان انسانها است. چهار؛ توصيفكننده روابط ميان رويدادهاي ارتباطي انضمامي و ابژههاي گفتماني پيچيدهتر و انتزاعيتري همانند زبانهاست، اما روابطي نيز ميان گفتمان و ابژههاي پيچيده ديگري، همچون ابژههاي موجود در جهان مادي، افراد، روابط قدرت و نهادها وجود دارد، ابژههايي كه عناصري هم پيوند در پراكسيس يا عمل اجتماعي هستند. پنج؛ مجموعهاي از روابط دروني و بيروني ديالكتيكي است وشش؛ راهنماي كنش ذهني و عيني آدميان است.
با اين تعريف، بعيد ميدانم كه تصويري از اعتدال و اعتدالگرايي به مثابه يك «گفتمان» در سپهر ذهني و انديشگي حاملان اين مفهوم وجود داشته باشد، و بعيد ميدانم اعتدال و اعتدالگرايي به مثابه يك تئوري راهنماي عمل اجتماعي و سياسي و فرهنگي و اقتصادي و... پردازش شده باشد. زيرا هنوز مشخص نيست كه مصداقهاي اعتدال و ميانهروي كدامند، هنوز مشخص نيست كه از جمود و جهالت، افراط و تفريط، عقل جمعي، كار كارشناسانه، صلح و برادري - كه در سخنان آقاي روحاني در توضيح اعتدال آمده - چه مراد ميشود، هنوز مشخص نيست كه ايشان براي خشونت چه تعريف و تصويري قائلند، هنوز رابطه همنشيني و جانشيني و همزماني و درزماني اين مفاهيم با يكديگر مشخص نشده است، هنوز دگرِ مفهومي و مصداقي اين مفاهيم مشخص نيست، هنوز زنجيره همارزي و زنجيره تفاوتهاي اين مفاهيم مشخص نيستند، هنوز تصويري واضح و ترسيمشده از «نگاه واقعي» به مثابه كانون اصلي معنادهي گفتمان اعتدال - بر اساس تصريح آقاي روحاني - ارائه نشده است، و بالاخره، هنوز اين عناصر گفتماني به دقايق گفتماني تبديل نشدهاند.
پس، جريان اعتدالگراي «واقعا موجود» را نميتوان در قاب و قالب يك گفتمان نقاشي كرد. بيترديد، عدم شناسايي دوفاكتو يا دوژوه جريان اعتدالگرايي به مثابه يك گفتمان، بدان معنا نيست كه ميتوانيم آن را «روش» بدانيم و بناميم، زيرا اگر از روش، اسلوب، طريقه، سبك، طرز انجام يك فعاليت، راه ايجاد نظم و ترتيب خاص در نظر و عمل، چگونگي مراحل انجام كار و مديريت را مراد و منظور كنيم، براي صورتبندي جريان اعتدالگراي امروز جامعه خود بايد منتظر بمانيم تا دفتر كنشِ رفتاري و اجرايي اين دولت گشوده شود و نقشهاي روشي آن عيان شوند.
با اين بيان نميخواهم درباره دولت مستقر قضاوتي ارزشي كرده باشم، بلكه صرفا ميخواهم به نحوي از انحاء بگويم كه اگرچه راه ناهموار است و افقش ناپديد، و اگرچه از رايحه خوشي كه از روزنههاي گشوده شده به مشاممان ميرسد سرمست و شاديم، اما منتظريم، منتظريم تا شايد دريچهاي در عرصههاي مدني و سياسي گشوده شود و شعارها با جامهاي عيني و عملي به درآيند. بديهي است تا وقتي منتظريم، معترضيم.
بگذاريد همينجا داستان لطيفي را كه شايد بارها شنيدهاي و خواندهايد دوباره نقل و خود و ديگران را به تامل در پيام آن دعوت كنم: روزي همه فضايل و رذائل سياسي دور هم جمع شدند. ناگهان «ذكاوت سياسي» ايستاد و گفت: بياييد يك بازي بكنيم؛ مثلا قايمباشك. همه از اين پيشنهاد شاد شدند. خصومت سياسي فورا فرياد زد من چشم ميگذارم من چشم ميگذارم، و از آنجايي كه هيچكس نميخواست به دنبال خصومت برود همه قبول كردند او چشم بگذارد و به دنبال آنها بگردد. خصومت سياسي جلوي درختي رفت و چشمهايش را بست و شروع كرد به شمردن... يك... دو... سه... چهار... همه رفتند تا جايي پنهان شوند؛ لطافت سياسي خود را به شاخ ماه آويزان كرد؛ خيانت داخل انبوهي از زبالههاي كنار خصومت پنهان شد؛ اصالت در ميان ابرها مخفي گشت؛ هوس به زيرزمين در زير پاهاي خصومت رفت؛ دروغ گفت زير سنگي ميروم اما توي جيب خصومت رفت؛ طمع داخل كيسهاي كه روي دوش خصومت بود مخفي شد، حسادت پشت گوش خصومت جايي براي خودش پيدا كرد، تهمت رفت زير زبان خصومت پنهان شد، خشونت در دستها و نفرت در چشمهاي خصومت مخفي شدند؛ آز و حرص قدرت رفت زير لباس خصومت و يكجايي نزديك سينه او جا گرفت؛ بيدانشي و بيتجربگي هم دست در دست هم چون از همه نادانتر و بيتجربهتر بودند، اينطرف و آنطرف ميدويدند شايد جايي در بدن خصومت براي پنهان شدن پيدا كنند؛ مهر و محبت رفتند پشت يك تختهسنگ؛ فضيلت و عدالت هم رفتند تو جنگل و پشت درختهاي تنومند پنهان شدند، و خصومت سياسي همچنان مشغول شمردن بود. هفتاد و نه... هشتاد... هشتاد و يك...
در اثر اين تامل، همچنين به اين نتيجه رسيدهام كه عبور از سر بيمهري و بياعتنايي از توجه به «مرحله عمل سياسي» و اقتضائات و استلزامات آن، اولاً، ريشه در اين انگاره دارد كه «سياست و كنشهاي سياسي بر يك الگوي از پيش حاضر و آماده تحويل بنا شدهاند» و به تبع، «پيروي از مشي و منش مشخص و ثابت سياسي، حزبي، جناحي، رمز موفقيت يك جريان است». ثانياً، بر نوعي فقدان «تحليل مشخص از شرايط مشخص» استوار است. ثالثاً، نشان از نوعي «عملزدگي» و «روتينزدگي» دارد، رابعا، دلالت بر نوعي قدرتزدگي - قدرت بهمثابه هدف - دارد. اما چنانچه بهمثابه بازيگران آگاه و مسئول عرصه سياست كنوني جامعه خود بپذيريم: «اين موقعيت است و نه فقط يك هسته كوچك كه در لحظهاي معين قيام ميكند و وضع موجود را با چالش مواجه ميكند»، بايد به اين «بيمهري» «بياعتنا» شويم و تاملي رهگشا بر تاريخ اكنون خود داشته باشيم. اميدوارم در آينده نزديك تصويري از آنچه به نام «نواصلاحگرايي» در ذهن دارم را رسانهاي كنم.
ارسال نظر