گزارش توییتری: زندگی و مرگ در غزه
شفقنا (پایگاه بین المللی همکاری های خبری شیعه)- "محمد سلیمان" متولد غزه است و در رشته "حقوق بشر" در دانشگاه LSE بریتانیا تحصیل می کند. او در صفحه توییتر خود، چند نمای گذرا از وضعیت این روزهای غزه را بیان کرده است. به گزارش سرویس ترجمه شفقنا، این توییت ها آخرین پیام های ثبت شده در صفحه وی است که انعکاس فراوانی در فضای مجازی یافته است:
9 جولای 2014 - 8:34 ب. ظ.
نزدیک پنجره می نشینم، کنار همسرم که آخر خوابش می برد. صدای وزوز هواپیماهای بدون سرنشین را می شنوم که همراه با صدای جیک جیک پرندگان شده است. منتظر صدای یک انفجار هستم.
9 جولای 2014 - 8:46 ب. ظ.
صدای انفجار آمد. زودتر از آنکه فکرش را می کردم. تجربه جنگ شما را در پیش بینی انفجار بعدی ماهر می کند. دستم را به سمت همسرم دراز می کنم، و او دستم را می گیرد.
11 جولای 2014 - 5:57 ق. ظ.
تلویزیون را روشن می کنم. صدای پزشکی را می شنوم که تعریف می کند یک کودک زخمی چطور به او اصرار می کرده که درمانش را متوقف کند و به جای آن، برادر کوچکترش را درمان کند.
11 جولای 2014 - 9:39 ق. ظ.
در یک اتاق بیمارستانی، پدر با درد و تقلا در کنار بدن پسر خردسالش گریه می کند. او را در دستانش گرفته، اشک می ریزد و ناله می کند: پاشو، برایت اسباب بازی آوردم.
11 جولای 2014 - 11:42 ب. ظ.
یک جت دو موشک به خانه یک غیرنظامی شلیک می کند. خانه آوار می شود. پنج نفر بلافاصله کشته می شوند. 18 نفر مجروح. تنها بازمانده یک گربه است.
12 جولای 2014 - 3:27 ق. ظ.
از ارتش اسراییل با یاسر تماس می گیرند. در عرض ده دقیقه خانه ات را تخلیه کن. ولی او خانه نبود. خانواده اش بودند. با هیجان با خانه تماس می گیرد. هیچ کس گوشی را بر نداشت.
12 جولای 2014 - 10:24 ق. ظ.
25 کودک کشته شده اند، میثم 10 ساله پیامی برای جهان ارسال می کند: "من زنده ام و تروریست نیستم." او لابه می کند: "من را نکشید."
12 جولای 2014 - 1:20 ب. ظ.
می خوانم که اسراییل به ساکنان شمال غزه "اصرار" کرده است که خانه هایشان را ترک کنند. با کنجکاوی گوگل را جستجو می کنم تا ببینم چند نفر در شمال غزه زندگی می کنند. بیش از 200هزار نفر.
12 جولای 2014 - 5:38 ب. ظ.
مدت کوتاهی می خوابم. دو ساعت نگذشته، انفجارهای پی در پی منطقه اطرافم را می کوبد. شیشه می شکند. هراسان بیدار می شوم. همسرم جیغ می کشد.
12 جولای 2014 - 5:47 ب. ظ.
به آشپزخانه می روم. بوی انفجار، بوی مرگ، همه آپارتمان من را فرا می گیرد. هواپیماهای جنگی بالای سر ما پرواز می کنند. انتظار انفجارهای بیشتری را دارم.
12 جولای 2014 - 6:17 ب. ظ.
گیج شده ام، گوش هایم وزوز می کند و انگار قرار نیست خوب شود. شکم لیلا به درد می آید. صدای هر انفجار بلندتر و ترسناک تر است. مرگ نزدیک می شود.
12 جولای 2014 - 6:40 ب. ظ.
کلماتم را گم کرده ام. بمب ها روی منطقه اطرافم فرو می بارند. پشت میز غذاخوری، من و لیلا نزدیک هم می نشینیم. مرگ را توییت می کنیم.
انتهای پیام
ارسال نظر