گوناگون

بررسی تطبیقی راشومون و مرگ یزدگرد ؛ واقع گرایی ذهنی و کنش تاریخی

با کنار یکدیگر گذاشتن راشومون و مرگ یزدگرد ، که اولی را کارگردان نام آور ژاپنی کوروساوا و دیگری را بهرام بیضایی ؛ شرق پژوهی ایرانی ساخته است ، راه داوری هموارتر می شود . هر دو فیلم با پیش کشیدن کنشی وقوع یافته آغاز می شوند و در ادامه ، شکنندگی داوری ها پیرامون آن کنش را به نمایش می گذارند . هر دو فیلم بیشتر روایتگرند ، روایتی که در راشومون بیشتر بصری و در مرگ یزدگرد ، مبتنی بر بازی های پیچیده ی زبانی است . با این حال روایتگری این آثار ، به منزله ی ساده سازی کنشی که پیشتر رخ داده نیست . بیضایی و کوروساوا تلاش کرده اند تا در برابر حقیقت مطلق تاریخی مقاومت کنند ، محتوم بودنش را به مضحکه گیرند و ناپایداری اش را به نمایش گذارند . این واکنشی است در برابر دیدگاه رایج در پرداخت به کنش های تاریخی ، که آنها را بدیهی و از سر تقدیری تغییرناپذیر ارزیابی می کند . با این حال روایت کنش های تاریخی ، حاصل تاملی یگانه است . روایتی که بیش از به نمایش گذاشتن واقعیت آن کنش تاریخی ، نوعی عریان نمایی ذهنیت ها ، امیال ، ارزشها و اصول همان روایتگر است . البته تامل ، صرفا به منزله ی دست یازیدن به اعمال عقلانی نیست . تاملات بشری گاه عقلانی و گاه غیرعقلانی اند ، و از این روی ، در واپاشی یک کنش تاریخی به روایت های ناهمسطح از آن ، بایستی ویژگی های این تاملات را مشخص نمود .

از این رهگذر ، راشومون و مرگ یزدگرد ، راه هایی متفاوت از یکدیگر را می پیمایند . راشومون ، روایت آن کنش تاریخی را ، با گریزهای متعدد بصری همراه می دارد و با فلاش بک های مستندگونه اش ( در این آیزنشتاینی ترین فیلم کوروساوا ) ، سعی بر ارجاعات متعدد پیرامون ابعاد یک کنش یگانه دارد . ارجاعاتی که همگی در ستیز برای نفی یکدیگرند . تلاش کوروساوا در این راه ، البته در نشان دادن این ستیز و مضکحه ی نمادینی که در پس این ستیز خود را می نمایاند ، موفقیت آمیز است ؛ با این حال ، انگیزه های سببی آن کنش مورد بی توجه قرار می گیرند . به بیانی دیگر ، مضحکه ی ستیز روایت های تاریخی در راشومون ، بیش از آنکه تبیینی باشد ، توصیفی است و این بی توجهی به پی رنگ های سببی ، منجر بدان می شود که کوروساوا نتواند طرح روشنی از این ستیز ارائه دهد . در روایت ماساگو / زن ( ماچیکو کیو ) ، تاجومورو ( توشیرو میفونه ) است که محکوم می شود ، بی آنکه از انگیزه های سببی او سخنی به میان آورده شود ، یا در روایت خود تاجومورو ، زن چون موجود اغواگری معرفی می شود تا راه برای مقصر دانستن اش هموار گردد .

اما چرا بی اهمیتی به رویکرد تبیینی در بررسی روایت های گونه گون از یک کنش تاریحی ، می تواند سهل انگاری بزرگی تلقی گردد ، یا به تعبیری دیگر ، ارجاعات بصری در روایت تاریخی ، حامل چه خطاهایی می تواند باشد ؟!
تصاویر فلاش بک گونه و ارجاعات متعدد به کنشی رخ داده در گذشته را می توان ، نوعی « واقع گرایی ذهنی » نامید . تصویرسازی های مبتنی بر روایت هایی که گرچه در هنگام رخداد کنش لحظه ای زنده و پس از آن به میرایی ابدی میل می کنند ، اما با این حال در ذهن حاملان آن کنش ، زنده باقی می مانند . کهن روایت های اسطوره های ، شاید از ملموس ترین نمونه های روایت تاریخی مبتنی بر « واقع گرایی ذهنی » باشند .
اما مساله اینجاست که آیا چیزی بنام « واقع گرایی ذهنی » امکان عملی دارد ، و آیا پرداخت تصویری-توصیفی کنشی که جایی در گذشته باقی مانده است ، دامن زدن به این « واقع گرایی ذهنی » نیست ؟!
بیضایی در فیلم کمتر دیده شده ی مرگ یزدگرد ، ناخواسته « واقع گرایی ذهنی » را به چالش می کشد . البته این چالش بزرگی است که کسانی چون ویتگنشتاین و میشل فوکو نیز به آن پرداخته اند ؛ اینکه آنچه « واقع گرایی ذهنی » نامیده می شود ، چیزی جز یک « بازی زبانی » پیچیده نیست . فوکو در تبارشناسی دانش می گوید : « برای فهم آنچه انسانها انجام می دهند ، ما باید صرفا به زبانی که آنان برای توصیف و توجیه کنش های خود بکار می برند ، توجه کنیم » به همین خاطر ، بیضایی در مرگ یزدگرد ، بر کارکرد بنیادین زبان در روایت کنش تاریخی توجه می کند . مرگ یزدگرد بیش از آنکه اثری درباره ی ستیز روایت های متضاد تاریخی برای به اثبات رساندن ذات یگانه پنداشته ی هر یک از آنها باشد ، اثری است درباره ی چرایی روایت آن کنش . در فیلم بیضایی نیز کنشی (مرگ پادشاه ساسانی) رخ داده است . اما بیضایی سوال مهمی را پیش می کشد که جایش در فیلم کوروساوا خالی است . اینکه از کجا معلوم این کنش رخ داده باشد ؟!

در فیلم بیضایی ، شخصیت ها با فرورفتن در کالبد یکدیگر و حتی در کالبد همان کنش متجسد تاریخی ( یزدگرد سوم که جنازه اش در گوشه ای افتاده است ) ، نقش ناظرهای متحرکی را بازی می کنند که در یک بازی زبانی بی انتها ، وابستگی روایت کنش تاریخی به عوامل پیرامونی متعدد را به نمایش می گذارد . او برای نمایش آن کنش تاریخی با فلاش بک به گذشته بازنمی گردد ، بل همان کنش تاریخی را با روایت های مرتبط با آن درهم می آمیزد ، کنش و روایت آن را از طریق بازی های پیچیده ی بیانی و درهم روی های زبانی یکی می کند تا نشان دهد مشکل اساسی نه بر سر ستیز روایت های تاریخی با یکدیگر ، بل ناممکن بودن روایت تاریخی است . روایت تاریخی ، چیزی جز واکنش زبانی روایتگران آن به تاملات پیچیده دنیای فردی و اجتماعی شان نیست !

منبع: وبلاگ بالاسینما(+)

ارسال نظر

  • ماهور

    عالي.بسيار بيشتر از عاليست اين فيلم يا نمايش يا هرچيز.و نوشته ي بالا هم بسيار خوب.

نمای روز

داغ

صفحه خبر - وب گردی

آخرین اخبار