گوناگون

تهران برای معلولان چه کرده است؟

پارسینه: کودکی هایش را به یاد دارد.آن روزها که با شادی می دوید، زمین می خورد ، بلند می شد و باز هم می دوید.روزهایی که برای قدم از قدم برداشتن نه نیازی به عصا داشت و نه نیازی به صندلی چرخدار.

پارسینه: کودکی هایش را به یاد دارد.آن روزها که با شادی می دوید، زمین می خورد ، بلند می شد و باز هم می دوید.روزهایی که برای قدم از قدم برداشتن نه نیازی به عصا داشت و نه نیازی به صندلی چرخدار.

حالا 50 سال از روزهایی که برای همیشه او را زمین گیر کرد می گذرد.روزهایی که یک ویروس کوچک به نام فلج اطفال پاهایش را از او گرفت و او را وادار کرد تا آستین همت را بالا بزند و با دست هایش حرکت کند.

روزهایی که به گفته خودش پر بوده از حسرت و درد.روزهایی که هرگز نتوانسته همپای همسالانش فوتبال بازی کند، به پیک نیک برود و کودکی کند.

روزهایی که به جوانیش رنگ افسردگی داده ، طعم عاشقی را برایش تلخ کرده و تا امروز که 55 سال دارد هنوز هم به او حس تفاوت را القا می کند.

به گزارش شهر خبر،مهران قصه ما، مهندس کامپیوتری است که دوست داشت عمران بخواند اما به دلیل معلولیتی که در کودکی برایش رقم خورد نمی توانست یک مهندس عمران باشد.

او گله دارد از شهری که به او بیماری داد اما هیچ امکاناتی برایش ندارد و او را مجبور می کند هر لحظه به یاد محدودیت هایی که بر اثر معلولیت دارد بیافتد.

مهران می گوید: از 7 سالگی که با معلویت وارد مدرسه شدم و تبحر هم در استفاده از عصا نداشتم، صندلی چرخدار یار همیشگی من شد.صندلی که اوایل به دلیل نگاه ترحم انگیز دیگران و دست نوازش های از سر دلسوزی از آن منتفر بودم و بعد از این که کمی بزرگتر شدم به دلیل نبود امکاناتی که کمبود مرا به رخ می کشید.

گلایه های مهران را اما پایانی نیست. او از صندلی چرخداری می گوید که هیچ گاه در هیچ مدرسه ای در پایتخت جای مخصوص برای عبورش نبود و او را محتاج می کرد دست نیاز به سوی بابای مدرسه دراز کند.

از کلاسی می گوید که جا برای وارد شدن ویلچرش نداشت برای رسیدن به نیمکتش مجبور بود آن صندلی چرخدار را بیرون در جا بگذارد و باز هم محتاج کمک باشد.

البته عصا بعدها کمی از مشکلات او را کم کرد اما در هر حال برای مسیرهای طولانی او هرگز آنقدر توانایی نداشته که از عصا استفاده کند و حمل عصا با ویلچر هم ممکن نیست.

مهران اما از روزهای دانشجوییش برای شهر خبر می گوید.روزهایی که باید علاوه بر هزینه گران دانشگاه آزاد، هزینه رفت و امد با آژانس را هم متقبل می شد چرا که وسایل نقلیه عمومی هرگز جایی برای معلولانی مثل او نداشته و هنوز هم ندارد.

هر چند که گفته می شود به تازگی شهرداری تهران وعده داده است که اتوبوس‌ها و ون‌های مختص افراد دارای معلوليت به حمل‌و‌نقل عمومی شهر تهران اضافه کند اما هنوز این اتفاق رخ نداده تا حداقل باری از روی دوش افرادی مانند مهران برداشته شود.

در این میان همین چند وقت پیش نیز،هاشمی‌تشکری اعلام کرد که بزودی جايگاه‌های مخصوص معلولين و سالمندان در ايستگاه‌های اتوبوس تعبيه خواهد شد تا معلولین در وسایل نقلیه عمومی احساس راحتی کنند اما این جایگاه ها هم هنوز در حد حرف هستند و خبری از عمل نیست.

پیاده روها و چاله چوله های آنها اما مشکل دیگر امثال مهران است مشکلی که البته نابینایان را هم دچار اشکال جدی می کند و خطر زمین خوردن آنها را افزایش می دهد.او در این باره به شهر خبر می گوید: یادم می آید یک بار برای رسیدن به بانک عجله داشتم و برای این که چکم برگشت نخورد خودم مجبور شدم با ویلچر به بانک سرخیابان بروم اما در پیاده رو آنقدر موتور پارک شده بود که مجبور شدم به سختی از یک پل آهنی عبور کنم . از خیابان به راهم ادامه بدهم.گوشه خیابان هم یک چاله تقریبا عمیق بود که ندیدم و با سر از ویلچر پرت شدم سرم به لبه جوب خورد.

او ادامه می دهد: هر چند با کمک مردم بلند شدم و آسیب جدی ندیدم اما وقتی به بانک رسیدم و 4 پله ای که جلوی در بانک وجود دارد را دیدم از این همه ناتوانی خودم از درون گریستم.

مهران همچنین از پل های آهنی با شیارهای باز می گوید که امکان عبور با ویلچر و عصا را ناممکن می کنند، از پل های عابر پیاه ای می گوید که محلی برای عبور معلولان ندارد و اکثرا پله ای است، از پارک هایی می گوید که برای ورود به آنها به مشکلات جدی مواجه است، از عابر بانک هایی می گوید که برای دسترسی به آنها باید از پله بالا بروی و از مترویی می گوید که خیلی دوست دارد سوار شود اما به دلیل نیازی که به کمک گرفتن از دیگران برای سوار شدن در مترو دارد هرگز از ان استفاده نکرده است.

به این ترتیب است که وقتی از او می پرسم تهران را چه رنگی می بینی، می گوید: تهران را با این همه رنگ و زرق و برق بی رنگی می بینم.برای من تهران شهری است که حس نداشته هایم را به رخ می کشد.

نداشته هایی که برای مهران و مهران های شهر ما انتخابی نبوده است.نداشته هایی که می تواند کمرنگ شود تا بی رنگی جای خود را به دنیای رنگ ها بدهد آن هم با کمی تلاش و همت مسئولان شهری که سالانه میلیاردها تومان صرف زیباسازی تهران می کنند، پل و بزرگراه می سازند و تونل می کنند.

نداشته هایی که اگر با داشته ها و امکانات شهری ترکیب شوند نه تنها کمتر به چشم می آیند بلکه شهر را به خانه دوم شهروندانی تبدیل می کند که به خواسته خود معلول نشده اند و باید آنها را هم به حساب آورد.
منبع: سحرراد-شهرخبر

ارسال نظر

نمای روز

داغ

صفحه خبر - وب گردی

آخرین اخبار