سرقت علمی» چرا و به چه دلیل؟
پارسینه: رویکردهای پذیرش در این نشریات البته خود بحثی مفصل است و مجالی دیگر می طلبد. در اینجا تنها به همین نظر اکتفا می کنم که چنین رویکردهایی باعث شده تا نظریات تازه و بدیع از نشریات علمی پژوهشی رخت بربندند و به فضاهایی روزنامه نگارانه پناهنده شوند.
نوشتن این جستار را مدتی پیش در ذهن داشتم، با این دغدغه همه و متأسفانه همیشه که پژوهش در ساختار جامعه علمی ما نه تنها امری جدی نیست که اغلب رنگی واقعی نیز ندارد اما حوادثی که در آذر ماه امسال رخ داد، رنگ و بوی این نوشته را تغییر داد.
روزنامه ایران نوشت: هنگامی که خبر اتهام سرقت علمی به سه تن از فلسفه شناسان بزرگ ایران که در معتبرترین دانشگاه های این کشور با بالاترین درجات علمی مشغول به تدریس هستند در فضای رسانه ای پخش شد، عمده ترین واکنش های مردمی در چنین جملاتی بیان می شد: «ای بابا! اینکه چیز تازه ای نیست. در رشته ما هم همین طور است.»
من در این نوشتار در پی اثبات یا رد آن اتهامات نیستم، اما در پی تحلیل وضعیتی هستم که اکنون در فضای پژوهشی ما وجود دارد. نسبت به پایان نامه فروشی های خیابان انقلاب و بنگاه های رسمی قاچاق مقالات آی اس آی(ISI)، پیش از این بسیار سخن رفته است و صاحب نظران هشدار فراوان داده اند؛ هر چند از سوی نهادهای مسئول این هشدارها هرگز جدی گرفته نشده است.
*کوررنگی اخلاقی
زمانی دکتر سروش دباغ برای توصیف مردمی که در فاجعه میدان کاج به فیلم گرفتن با گوشی خود مشغول بودند، اصطلاح «کوررنگی» اخلاقی را به کار برد و نسبت به فروریختن قبح اعمال غیراخلاقی هشدار داد. متأسفانه در سرقت های علمی نیز ما دچار چنین وضعیتی هستیم. ما همگی نه تنها به این روند عادت کرده ایم، که خود را نیز بخشی از این چرخه معیوب می پنداریم. حتی بسیاری از ما که در نوشته های خود از چنین کارهایی پرهیز می کنیم، ممکن است ابایی نداشته باشیم که به عنوان شغل با یکی از مؤسسات پایان نامه فروشی همکاری کنیم و به جای دیگران مقاله پژوهشی سر هم کنیم. این عملاً به عنوان یک شغل دانشجویی و همچنین درآمدی جنبی برای برخی از استادان جا افتاده است! بریدن و چسباندن نوشته های این و آن و تدوین یک مقاله جدید، سنتی است که در میان دانشجویان هرگز قبحی ندارد. چندی پیش در سر کلاس اخلاق چنین بحثی درگرفت که حتی اگر چنین اعمال غیراخلاقی باشد خوب است چون به ترویج و نشر علم می انجامد و باعث می شود نوشته های دیگران دوباره خوانده شود! نه تنها این اعمال، زشتی خود را در جامعه علمی ما از دست داده اند که برخی از ما برای این سنت جدید پشتوانه های ذهنی و اخلاقی می تراشند و آن را به عدم نقل مأخذ در ادب علمی قدیم ما می چسبانند. در سنت علمی دیرین این سرزمین، چون اصالت با علم بوده و نه عالم، نوشته ها اغلب بدون اینکه از کجا آمده است در کتاب نقل می شدند؛ به طوری که درصد بالایی از کتاب مفصل «اسفار» ملاصدرا نقل قول هایی بدون نام است. اما توجه نداریم در دنیای قدیم که متن علمی صرفاً در مراکز علمی و توسط اندیشوران خوانده و تدریس می شد، همه مخاطبان از ارجاعات این متن باخبر بوده و در شرح و بسط این متون، استادان مرجع نقل ها را تذکر می داده اند اما در جهان امروز که علم نیز همانند همه چیز عمومیت یافته، نیاز است تا مرجعیت سخن و اصالت آن در خود متن مشخص شود.
اما علاوه بر اینکه ذهن دانشجویان و دانشوران ما امروز کاملاً پذیرای این بی اخلاقی هاست، نهادهای علمی نیز حساسیت خود را از دست داده اند و چندان نظارت عمیق بازدارنده ای بر این امر ندارند.
*لزوم جدایی پژوهش از آموزش
در نظام ما حرفه پژوهش کاملاً در حرفه آموزش آمیخته شده است. ما از یک استاد دانشگاه توقع داریم که هم یک نظریه پرداز خوب باشد و هم یک آموزش دهنده خوب و نظام ارتقای شغلی را بر مقالات و نوشته ها قرار داده ایم. هر چند برخی معتقدند حرفه ای کردن علم منجر به این ناهنجاری ها شده اما هستند کسانی که با این نظر موافق نیستند، چرا که به هر رو نظام ارتقای شغلی پژوهندگان و آموزندگان نیز باید بر بنیاد فرآورده های آموزش و پژوهش باشد اما آنچه آسیب زا می نماید، این است که برای کسی که یک آموزش دهنده خوب است اما لزوماً پژوهشگر نیست روند ارتقای شغلی مناسبی را طراحی نکرده ایم ولی پژوهش ربط مستقیمی به آموزش ندارد.
استادان بسیاری هستند که در انتقال علم به دانشجو بسیار موفق عمل می کنند، اما ذهن شان چندان با پژوهش و ارائه نظریه ساخت نیافته است. چنین کسی برای ارتقای شغلی و تأمین معاش، خود را ناچار می بیند که به نوشتن مقاله بپردازد؛ کاری که از عهده اش بخوبی برنخواهد آمد.
به دیگر سخن، متأسفانه پژوهش و آموزش در یک نظام واحد چیده شده اند و سازوکاری مستقل برای هر یک وجود ندارد. یک استاد باید بتواند بر اساس کمیاتی پژوهشی یا به همان وزن آموزشی جایگاه شغلی خود را ارتقا دهد.
*مرجع سنجش مقالات
نهاد متولی سنجش مقالات و پایان نامه ها و به طور کلی پژوهش، ظاهراً مرکز اطلاعات و مدارک علمی ایران است. همچنین نشریات علمی- پژوهشی نیز به عنوان پایگاه هایی خردتر می توانند سنجش اصالت را در فرایندهای پذیرش خود لحاظ کنند اما روندی که ظاهراً در ایران داک دنبال می شود، صرفاً بررسی عنوان است. شما با یک عنوان نمی توانید یک پایان نامه تازه ثبت کنید، حتی اگر نظریه ای نو داشته باشید و فقط کافی است عنوان خود را کمی دستکاری و پس و پیش کنید تا بتوانید یک پایان نامه تکراری را ثبت کنید.
روند بررسی عناوین در این مرکز کاملاً صوری و عقیم و ناکارآمد است. در مجلات علمی- پژوهشی نیز ویراستاران تمایلی به بررسی اصالت مقالات رسیده ندارند، چرا که این کار بسیار زمان بر و هزینه زاست و از این رو، متولیان نشریات تنها به صلاحیت علمی آن، آن هم اغلب براساس رویکردهایی غیردقیق بسنده می کنند.
رویکردهای پذیرش در این نشریات البته خود بحثی مفصل است و مجالی دیگر می طلبد. در اینجا تنها به همین نظر اکتفا می کنم که چنین رویکردهایی باعث شده تا نظریات تازه و بدیع از نشریات علمی پژوهشی رخت بربندند و به فضاهایی روزنامه نگارانه پناهنده شوند.
*قورباغه آب پز
هنگامی که قورباغه را داخل یک ماهی تابه پر از آب قرار دهیم و آن را بتدریج داغ کنیم، قورباغه نمی تواند متوجه افزایش اندک اندک دما شود. او همچنان در آب می ماند تا اندک اندک آب پز می شود و می میرد. وضعیت پژوهشی امروز ما نیز چنین سوگنامه ای است. التزام نداشتن به اخلاق و قواعد علمی - پژوهشی تمام اجزای جامعه علمی ما را فرو بلعیده، اما تنها کاری که ما انجام داده ایم این است که عادت کرده ایم. این است که همه خیلی راحت فقط می گوییم: ای بابا! اینکه چیز تازه ای نیست. در رشته ما هم همین طور است.
ارسال نظر