معاون رییس جمهور به دیدار مرضیه ابراهیمی رفت
پارسینه: «شهیندخت مولاوردی» معاون رییس جمهوری در امور زنان و خانواده به دیدار مرضیه ابراهیمی، یکی از قربانیان اسیدپاشی های اصفهان رفت تا ضمن عیادت از او، سلام رییس جمهوری را به وی و خانواده اش برساند.
به گزارش پارسینه، تمام حرف های او در دو کلمه خلاصه می شود امید و ترس، می ترسد دیگر زیبا نباشد؛ مرضیه برای بازیابی تنها گوشه ای از زیبایی خدادادی خود حاضر است زمین و زمان را زیر پا بگذارد.
نیمی از صورتش چیزی از ماه کم ندارد؛ تنها چشم میشی رنگ زیبای صورتش را با ملاحتی مثال زدنی به هم می زند و با اندوه از چشم بر همزدنی سخن می گوید که تمام زندگی و سرنوشت او را شاید برای همیشه به یغما برده است؛ انگار روزها است که به درد نداشتن بخشی از زیبایی خود خو گرفته است.
از لحظه های سخت روزهایی می گوید که بارها و بارها به چرایی وقوع این حادثه فکر کرده است، هر چند دقیقه یک بار شال رنگی اش را تا نیمه صورت و آستین لباس زمستانی اش را تا پایین آرنج جلو می کشد؛ شاید به این دلیل که روحیه مستقل و خود ساخته او از اسارت در نگاه ترحم آمیز اطرافیان بیم دارد.
مرضیه هنوز هم نگران وضعیت مادران بارداری است که برای حیات بخشیدن به فرزندان خود روزگاری بیمار او بوده اند با این همه اما او هنوز میان حق برخورداری از یک زندگی سالم و نگرانی از بابت زندگی توام با رنج و آرزو دست و پا می زند.
23 مهر ماه ساعت 7 شب؛ خیابان مهرداد اصفهان، احساس نیاز یک راننده زن به اندکی هوای تازه و بعد مایعی سوزنده و گزنده که زندگی، روحیه، آینده و فرصت های شغلی مرضیه 25 ساله، همسر و خانواده او را یک جا نابود کرده است؛ از 13 عمل جراحی صورت گرفته بر روی او تا امیدهای بر باد رفته اش می گوید.
همسرش با کمی فاصله از مهمانان آن طرف تر نشسته اما هنوز هم امتداد نگاه هر دو به هم ختم می شود.
معاون رییس جمهور در امور زنان با حوصله و افسوس به مشکلات، دغدغه ها و وسعت امیدهای مرضیه ابراهیمی گوش می کند و از وضعیت گذشته و حالش می پرسد. مرضیه اما هنوز شوک زده است. آثار سوختگی های شدید روی دستانش به روشنی هویداست، دلخور است از آن روزها که این حادثه را برای او رقم زد و با گلایه مندی می گوید: من هنوز هم جرات تنها بیرون رفتن از خانه را ندارم.
دو پلک چشم چپ او برای التیام و بازیابی قدرت دید به صلاحدید پزشکان بسته شده و مرضیه تنها برای عدم تخلیه چشم هایش از خدا، دولت و پزشکان سپاسگزار است.
با این وجود می داند که ممکن است این چشم ها هرگز مانند روزهای خوش قبل از 23 مهر ماه از دریچه یک میشی زیبا جهان اطراف را نبیند؛ لاغر و تکیده شده اما همچون شیر زنی قوی درباره وضعیت واقعی کنونی خود سخن می گوید.
«یک لحظه بود»، «صورت اسید پاش را ندیدم» این تنها خاطره مرضیه از کسی است که به گفته او از حیوان هم بدتر است؛ از داروخانه دکتر قدسی می گوید که در میانه برهوت جهنمی اشک و آه و سوزش به دادش رسیده است و دختری به نام الهام که در دقایق نخستین حادثه اسید پاشی صورت و چشم هایش را شست و شو داده است، می گوید: اگر می دانستم شهر از حضور یک جانی رنج می برد به هیچ عنوان تنها از خانه خارج نمی شدم یا حداقل شیشه ماشین را پایین نمی کشیدم.
از آن سووال نخست ماموران در بیمارستان سوانح و سوختگی اصفهان که «به همسرت مظنون نیستی؟!» رنجیده است؛ با این وجود اما مرضیه از دولت و به خصوص وزیر بهداشت تشکر می کند و خطاب به شهیندخت مولاوردی می گوید: سلام من را به دکتر حسن روحانی برسانید و به او بگویید که اگر کمک های مادی و معنوی بخش دولتی از حادثه دیدگان اسیدپاشی های اصفهان نبود، مشخص نبود که ما در چه وضعیتی به سر می بردیم.
در ادامه عیادت معاون رییس جمهوری در امور زنان ریاست جمهوری از مرضیه ابراهیمی، برادر او ضمن بازگویی گوشه ای از احتمالات وکیل پرونده می گوید: بسیاری بر این عقیده هستند که دیگر امکان شناسایی و دستگیری فرد یا افراد مظنون وجود ندارد چرا که بر اساس تئوری های روان شناسی جرم، هر گاه فعالیت های پلیس آشکارا و فعالیت مجرمان در خفا صورت گیرد، فرآیند دستگیری هیچگاه به درستی طی نخواهد شد.
وی می افزاید: به خواهر من بدون اینکه سلاحی داشته باشد و یا ذره ای آموزش دیده باشد در جمع مردم تعرض شده، بنابراین باید او را به عنوان یک مجروح در جامعه قلمداد کرد، مطرح کردن این خواسته به دلیل چشم داشت مرضیه یا خانواده ابراهیمی به موقعیت یا مزایای ایثارگران جامعه نیست، بلکه به خاطر زنده نگهداشتن یاد و نام کسانی است که به شکلی بی گناه طعمه افراد فاقد هویت و اخلاق در جامعه شده اند.
مرضیه گوشه صندلی راحتی نشسته و هنوز شالش را توی صورتش می کشد برادرش اما از گرانی خدمات مراکز خصوصی با کیفیت ترمیم پوست و لیزر و عدم توان احتمالی این خانواده برای تأمین مخارج درمان اظهار نگرانی می کند.
مادر مرضیه سکوت کرده و با هر بار نگاه به پوست جمع شده صورت دخترش از روی ناراحتی چادر را محکم تر در بر می گیرد.
برادر مرضیه خواستار تضمین آینده شغلی او در این جامعه است، جامعه ای که به رغم شعار «سیرت بهتر از صورت است» پیش از هر چیز مردم را از روی ظاهر و صورت مورد قضاوت قرار می دهند و او که هنوز نگران حال انگشت حلقه خود است با نگرانی از وضعیت نامساعد پوست گردن و عمل ناموفق به کارگیری دستگاه «تیشو» در این ناحیه از بدن خود صحبت می کند.
تمام حرف های او در دو کلمه خلاصه می شود امید و ترس، می ترسد دیگر زیبا نباشد؛ در روزگاری که بسیاری از جوانان برای داشتن یک بینی زیباتر یا گونه ای برجسته تر مطب هزار پزشک متخصص زیبایی را زیر پا می گذارند، مرضیه برای بازیابی تنها گوشه ای از زیبایی خدادادی خود حاضر است زمین و زمان را زیر پا بگذارد، چرا که هر چه باشد او یک دختر است، دختری عقد کرده که آرزو دارد مانند هر نو عروس دیگری در روزهای خوش نخستین ازدواج با خرسندی عکس های زیبای دو نفره خود با داماد را به دیگران نشان دهد.
او که تازه در ابتدای خوشی و راحتی و حس و حال و جوانی خود بود، امروز باید با نگرانی به کار، عشق، احساس و امیدهایش نگاه کند؛ می گوید همان روزهای نخست به همسرم گفتم که «برو» شاید چهره ام تا ابد همین گونه بماند. اما او جوانمردی کرد و در تمام روزهای گذشته با من ماند.
همسر مرضیه خطاب به معاون رییس جمهوری در امور زنان و خانواده می گوید: دوستش دارم و تا آخر نیز با او خواهم ماند، با این وجود دولت نیز باید تا سلامت کامل روحی و جسمی او از حمایت های خود دست نکشد.
مولاوردی در این دیدار که شب گذشته (چهارشنبه) صورت گرفت، سلام ویژه رییس جمهوری به حادثه دیدگان اسید پاشی اصفهان و احوال پرسی های دائم حسن روحانی از این مصدومان می گوید و امیدوار است حمایت های دولت و به ویژه وزارت بهداشت در این راستا موثر واقع شود.
او که خود را یکی از شرکت کنندگان قطعی مراسم عروسی مرضیه و همسرش می داند، اظهار امیدواری می کند حمایت روحی همسر مرضیه از او مستدام بماند.
در این دیدار سهیلا اثنی عشران مشاور استاندار اصفهان در امور زنان نیز معاون رییس جمهوری را همراهی می کرد.
ایرنا
نیمی از صورتش چیزی از ماه کم ندارد؛ تنها چشم میشی رنگ زیبای صورتش را با ملاحتی مثال زدنی به هم می زند و با اندوه از چشم بر همزدنی سخن می گوید که تمام زندگی و سرنوشت او را شاید برای همیشه به یغما برده است؛ انگار روزها است که به درد نداشتن بخشی از زیبایی خود خو گرفته است.
از لحظه های سخت روزهایی می گوید که بارها و بارها به چرایی وقوع این حادثه فکر کرده است، هر چند دقیقه یک بار شال رنگی اش را تا نیمه صورت و آستین لباس زمستانی اش را تا پایین آرنج جلو می کشد؛ شاید به این دلیل که روحیه مستقل و خود ساخته او از اسارت در نگاه ترحم آمیز اطرافیان بیم دارد.
مرضیه هنوز هم نگران وضعیت مادران بارداری است که برای حیات بخشیدن به فرزندان خود روزگاری بیمار او بوده اند با این همه اما او هنوز میان حق برخورداری از یک زندگی سالم و نگرانی از بابت زندگی توام با رنج و آرزو دست و پا می زند.
23 مهر ماه ساعت 7 شب؛ خیابان مهرداد اصفهان، احساس نیاز یک راننده زن به اندکی هوای تازه و بعد مایعی سوزنده و گزنده که زندگی، روحیه، آینده و فرصت های شغلی مرضیه 25 ساله، همسر و خانواده او را یک جا نابود کرده است؛ از 13 عمل جراحی صورت گرفته بر روی او تا امیدهای بر باد رفته اش می گوید.
همسرش با کمی فاصله از مهمانان آن طرف تر نشسته اما هنوز هم امتداد نگاه هر دو به هم ختم می شود.
معاون رییس جمهور در امور زنان با حوصله و افسوس به مشکلات، دغدغه ها و وسعت امیدهای مرضیه ابراهیمی گوش می کند و از وضعیت گذشته و حالش می پرسد. مرضیه اما هنوز شوک زده است. آثار سوختگی های شدید روی دستانش به روشنی هویداست، دلخور است از آن روزها که این حادثه را برای او رقم زد و با گلایه مندی می گوید: من هنوز هم جرات تنها بیرون رفتن از خانه را ندارم.
دو پلک چشم چپ او برای التیام و بازیابی قدرت دید به صلاحدید پزشکان بسته شده و مرضیه تنها برای عدم تخلیه چشم هایش از خدا، دولت و پزشکان سپاسگزار است.
با این وجود می داند که ممکن است این چشم ها هرگز مانند روزهای خوش قبل از 23 مهر ماه از دریچه یک میشی زیبا جهان اطراف را نبیند؛ لاغر و تکیده شده اما همچون شیر زنی قوی درباره وضعیت واقعی کنونی خود سخن می گوید.
«یک لحظه بود»، «صورت اسید پاش را ندیدم» این تنها خاطره مرضیه از کسی است که به گفته او از حیوان هم بدتر است؛ از داروخانه دکتر قدسی می گوید که در میانه برهوت جهنمی اشک و آه و سوزش به دادش رسیده است و دختری به نام الهام که در دقایق نخستین حادثه اسید پاشی صورت و چشم هایش را شست و شو داده است، می گوید: اگر می دانستم شهر از حضور یک جانی رنج می برد به هیچ عنوان تنها از خانه خارج نمی شدم یا حداقل شیشه ماشین را پایین نمی کشیدم.
از آن سووال نخست ماموران در بیمارستان سوانح و سوختگی اصفهان که «به همسرت مظنون نیستی؟!» رنجیده است؛ با این وجود اما مرضیه از دولت و به خصوص وزیر بهداشت تشکر می کند و خطاب به شهیندخت مولاوردی می گوید: سلام من را به دکتر حسن روحانی برسانید و به او بگویید که اگر کمک های مادی و معنوی بخش دولتی از حادثه دیدگان اسیدپاشی های اصفهان نبود، مشخص نبود که ما در چه وضعیتی به سر می بردیم.
در ادامه عیادت معاون رییس جمهوری در امور زنان ریاست جمهوری از مرضیه ابراهیمی، برادر او ضمن بازگویی گوشه ای از احتمالات وکیل پرونده می گوید: بسیاری بر این عقیده هستند که دیگر امکان شناسایی و دستگیری فرد یا افراد مظنون وجود ندارد چرا که بر اساس تئوری های روان شناسی جرم، هر گاه فعالیت های پلیس آشکارا و فعالیت مجرمان در خفا صورت گیرد، فرآیند دستگیری هیچگاه به درستی طی نخواهد شد.
وی می افزاید: به خواهر من بدون اینکه سلاحی داشته باشد و یا ذره ای آموزش دیده باشد در جمع مردم تعرض شده، بنابراین باید او را به عنوان یک مجروح در جامعه قلمداد کرد، مطرح کردن این خواسته به دلیل چشم داشت مرضیه یا خانواده ابراهیمی به موقعیت یا مزایای ایثارگران جامعه نیست، بلکه به خاطر زنده نگهداشتن یاد و نام کسانی است که به شکلی بی گناه طعمه افراد فاقد هویت و اخلاق در جامعه شده اند.
مرضیه گوشه صندلی راحتی نشسته و هنوز شالش را توی صورتش می کشد برادرش اما از گرانی خدمات مراکز خصوصی با کیفیت ترمیم پوست و لیزر و عدم توان احتمالی این خانواده برای تأمین مخارج درمان اظهار نگرانی می کند.
مادر مرضیه سکوت کرده و با هر بار نگاه به پوست جمع شده صورت دخترش از روی ناراحتی چادر را محکم تر در بر می گیرد.
برادر مرضیه خواستار تضمین آینده شغلی او در این جامعه است، جامعه ای که به رغم شعار «سیرت بهتر از صورت است» پیش از هر چیز مردم را از روی ظاهر و صورت مورد قضاوت قرار می دهند و او که هنوز نگران حال انگشت حلقه خود است با نگرانی از وضعیت نامساعد پوست گردن و عمل ناموفق به کارگیری دستگاه «تیشو» در این ناحیه از بدن خود صحبت می کند.
تمام حرف های او در دو کلمه خلاصه می شود امید و ترس، می ترسد دیگر زیبا نباشد؛ در روزگاری که بسیاری از جوانان برای داشتن یک بینی زیباتر یا گونه ای برجسته تر مطب هزار پزشک متخصص زیبایی را زیر پا می گذارند، مرضیه برای بازیابی تنها گوشه ای از زیبایی خدادادی خود حاضر است زمین و زمان را زیر پا بگذارد، چرا که هر چه باشد او یک دختر است، دختری عقد کرده که آرزو دارد مانند هر نو عروس دیگری در روزهای خوش نخستین ازدواج با خرسندی عکس های زیبای دو نفره خود با داماد را به دیگران نشان دهد.
او که تازه در ابتدای خوشی و راحتی و حس و حال و جوانی خود بود، امروز باید با نگرانی به کار، عشق، احساس و امیدهایش نگاه کند؛ می گوید همان روزهای نخست به همسرم گفتم که «برو» شاید چهره ام تا ابد همین گونه بماند. اما او جوانمردی کرد و در تمام روزهای گذشته با من ماند.
همسر مرضیه خطاب به معاون رییس جمهوری در امور زنان و خانواده می گوید: دوستش دارم و تا آخر نیز با او خواهم ماند، با این وجود دولت نیز باید تا سلامت کامل روحی و جسمی او از حمایت های خود دست نکشد.
مولاوردی در این دیدار که شب گذشته (چهارشنبه) صورت گرفت، سلام ویژه رییس جمهوری به حادثه دیدگان اسید پاشی اصفهان و احوال پرسی های دائم حسن روحانی از این مصدومان می گوید و امیدوار است حمایت های دولت و به ویژه وزارت بهداشت در این راستا موثر واقع شود.
او که خود را یکی از شرکت کنندگان قطعی مراسم عروسی مرضیه و همسرش می داند، اظهار امیدواری می کند حمایت روحی همسر مرضیه از او مستدام بماند.
در این دیدار سهیلا اثنی عشران مشاور استاندار اصفهان در امور زنان نیز معاون رییس جمهوری را همراهی می کرد.
ایرنا
ارسال نظر