حفظ کرامت معلم در اقتصاد ایران
پارسینه: کرامت معلم زمانی است که فرزندان معلمان سر خود را بالا بگیرند که پدر ما معلم است نه این که در مدرسه گاهی به دروغ روی بیاورند و پدر خود را بازاری معرفی کند.
غلامرضا کمالی پناه در سرمقاله ابتکار نوشت:
اولا اینکه همه باید بپذیرند که اکنون مشکل اصلی معلمان «وضعیت رفاهی و اقتصادی» آنان است.
شعارهای دهان پر کن نظیر اینکه معلمان در پی «حفظ کرامت» خود هستند و کرامت فراتر از وضعیت واقعی زندگی آنان تعریف شود، حقیقتا فرار از واقعیت است نه پرداختن به حقیقت ماجرا. «کرامت» چیز خوبی است، اما این چیز خوب در صورتی حاصل می شود که اقدامات و راهکارهای عملی خوبی برای تحقق آن صورت گیرد. اجازه دهید برای روشن شدن ماجرا به داستانی اشاره کنم.
نقل است که در دستگاه حکومت یکی از پادشاهان فردی بود که در نوشتن بسیار ماهر و تیزهوش بود. نامه هایی را از طرف حاکم به حاکمان سایر ولایات می نوشت. چنان دقیق کلمات را انتخاب می کرد و کنار هم قرار می داد که موجب تحسین همگان بود. یک روز که داشت از طرف فرمانروای خود به حاکم دیگری نامه می نوشت و فکرش را کاملا متمرکز کرده بود، ناگهان کنیز او وارد شد و گفت: «آرد نماند». این دو کلمه کاملا تمرکز و هوش و حواس او را به هم ریخت. ناخواسته در میان کلمات نوشته بود: «آرد نماند». نامه را تمام کرد و به دست فرمانروای خود داد تا بخواند. حاکم وقتی به وسط نامه رسید، تعجب کرد. دید که این دو کلمه «آرد نماند» هیچ ارتباطی به قبل و بعد از این دو ندارد. تصور کرد که علامتی است رمزآلود میان نویسنده و حاکمی که نامه به او نوشته شده بود. دستور داد که نویسنده را به دربار فرا خواندند؛ از او راجع به این دو کلمه سوال کرد. نویسنده عذرخواهی کرد و داستان را برای حاکم تعریف نمود. حاکم دستور داد تا تمام نیازهای آن نویسنده را بر طرف کردند و گفت حیف است که ذهن شما دستخوش نیازهای بی ارزش روزمره شود.
داستانی که نقل شد بسیار آموزنده است. حافظ هم می فرماید: کی شعر تر انگیزد خاطر که حزین باشد.
تصور بفرمایید ذهن و خاطر یک نویسنده صرفا به خاطر نبودن آرد مشوش شد.
کار معلم صد برابر بیشتر از نویسنده با فکر و ذهن و روان ارتباط دارد. تصور کنید معلمی را که وقتی وارد خانه می شود، همسرش می پرسد که پول دندانپزشکی اش چه شده؟ فرزندش درخواست می کند که پدر شهریه مدرسه ام را پرداختی ؟ امروز آقای مدیر یا معاون به من تذکر داده که دیگر تو را در کلاس راه نمی دهم. صاحب خانه اش تماس می گیرد که آقا معلم برای شما زشت است، مثلا شما معلم این مملکت هستی، چرا دو ماه است اجاره خانه را به تعویق انداخته ای؟ بانک زنگ می زند که آقای معلم تا حالا چند قسط را به تاخیر انداختی اگر امروز یا فردا نپردازی مجبور هستیم از ضامن کم کنیم. پدر و مادر و دوستی زنگ می زند که 50 هزار تومان داری تا سر ماه به من قرض بدهی و او شرمنده می شود و آنان از او می رنجند. فرزندش خواسته ای دارد شرمنده او می شود. باید دکتر برود چکاب کند پول ندارد. کفش و لباسش را سال به سال عوض نمی کند. تعطیلات فرا می رسد خود و خانواده اش از سفر و تفریح محروم می مانند و...
اینها واقعیت ها و حقایقی است که باید دیده شود و ما چند روزی که سوار اسب مراد و منصب می شویم، بدون حوصله و توجه به این واقعیات و تلاش برای رفع این مشکلات واقعی دائما در کالبد جامعه می دمیم که معلم به کرامت نیاز دارد. حقیقتا «کرامت» معلم بدون توجه به این مقدمات حاصل نمی شود.
آری معلم کرامت می خواهد و آن زمانی است که پزشکان و دندانپزشکان برای داشتن بیماری که شغل معلمی دارد افتخار کنند، نه این که با اکراه بپذیرند از ترس این که مبادا جیبش خالی باشد.
کرامت معلم زمانی است که املاکی ها و مالکان ساختمان ها برای این که مشتری آپارتمان آنان معلمان باشند سر و دست بشکنند نه این که به سوالات معلمی که مشتری است سرسری جواب بدهند.
کرامت معلم زمانی است که همه مدارس برتر دولتی و غیر دولتی آرزوی پذیرش فرزندان معلمان را داشته باشند نه اینکه از نوشتن فرزندان فرهنگی طفره بروند و در ثبت نام آنان هزار اما و اگر بیاورند.
کرامت معلم زمانی است که فرزندان معلمان سر خود را بالا بگیرند که پدر ما معلم است نه این که در مدرسه گاهی به دروغ روی بیاورند و پدر خود را بازاری معرفی کند.
کرامت معلم زمانی است که آقای معلم هر هفته با لباسی متفاوت و شیک و کفش های براق وارد کلاس شود، نه این که سالی یک بار پیش بیاید که کت و شلوار یا کفش و پیراهنش عوض شود.
کرامت معلم زمانی است که بانکها به اعتبار نام معلم به او با روی باز مبلغ مورد نیازش را وام بدهند. خدا وکیلی به هم دروغ نگوییم، به اصطلاح عوام سر هم شیره نمالیم. راست و حسینی این واقعیت را بپذیریم که «کرامت» معلم زمانی تحقق پیدا می کند که دامن فکر و ذهن و روحش از خارستان روزمرگی در امان بماند. با حرف و شعار نمی توان «کرامت» را به زندگی فردی و اجتماعی معلمان برگرداند. اگر می خواهیم جامعه ای داشته باشیم با مردمانی فرهیخته و آگاه و آزاد و خداپرست چاره ای نیست جز این که ساربان احساس امنیت خاطر و آسایش ذهن و آرامش فکر و سلامت جسم و حس افتخار و کرامت داشته باشد. اگر ذهن و روح و فکر و جسم ساربان مشوش و معیوب شود بی تردید، همگان در بیابان گمراهی و نادانی و بی ایمانی و... سرگردان می شوند.
نویسنده این مقاله که سالهاست در کسوت معلمی مفتخر به خدمت است هم اکنون مدیر مدرسه ای بزرگ در تهران است که بیش از صد نفر در این مدرسه مشغول به خدمت هستند. آلام و آرزوهای معلمان را کم و بیش می داند. مشکلات آنان را از نزدیک می بیند. از خود می پرسد آیا تا کنون دولتها توانسته اند خواسته ها و نیازهای معلمان را برآورده کنند، قطعا پاسخ منفی است، اگر پاسخ مثبت بود که در این نقطه نبودیم. پس چه می توان کرد؟ آیا با تکیه بر خود معلمان و با استفاده از ظرفیت های مدارس و مکان آنها نمی توان بخش زیادی از دغدغه های معلمان در هر مدرسه، با همفکری خود معلمان آن واحدآموزشی مرتفع شود؟ اگر جواب مثبت است، چه موانعی وجود دارد؟
صراحتا و قویا تاکید می کنم با «اقتصاد مقاومتی» می توان وضعیت را در زندگی معلمان دگرگون کرد. شرط همان است که رهبر معظم فرموده اند یعنی «استفاده حداکثری از زمان و منابع و امکانات» (بیانات دیدار با کارگران 3 /5/ 1391)
نسخه اقتصاد مقاومتی در آموزش و پرورش، فعال کردن امکانات موجود مدارس است واستفاده بهینه و درآمدزایی از مکانهای مدارس است و البته حداکثر استفاده باید از زمان بشود. وقتی مدیر مدرسه یا منطقه یا مدیرکل یا وزیر یا هر مقام دیگری با این ایده بر منصب باشد که "آهسته بیا آهسته برو که گربه شاخت نزند"، هیچ اتفاق مبارکی در وضعیت معلمان و آموزش و پرورش نمی افتد. دست ها بسته، فکرها دچار جمود، ذهنها در رکود و گامها لرزان و لنگان و... هیچ کس به خود زحمت نمی دهد چراغی بردارد و به پستوی تاریکی های وضعیت فعلی برود و نوری بتاباند. کورسویی هم که به تابش در می آید، در برابر ابرهای تنگ نظری و حسادت و مقررات دست و پا گیر و قوانین دردسرساز خاموش و نابود می شود.تو را به خدا و به مذهبتان قسم برای نجات کشور و نظام، آستین ها را بالا بزنید و کاری کنید. راه ها را باز کنید.
در همین مدرسه ای که نگارنده مدیر آن است می توان کارهای زیادی کرد. از جمله:
1-مغازه های متعددی می توان ساخت که هم زندگی صد دبیر را در این مدرسه متحول کند و هم می تواند حامی چند مدرسه محروم شود و معلمان آنان را پشتیبانی کند. اما چرا آموزش و پرورش دست ما را بسته است و چرا شهرداری در این زمینه کمک نمی کند، همان اتلاف منابع و امکانات و زمان است.
2- تاسیس تعاونی مسکن فرهنگیان در مدارس و مناطق. اندوخته های معلمان در هر مدرسه اگر در کنار هم قرار بگیرد با آن می شود کاری کرد. این البته نیاز دارد که مقررات موجود دست و پای ما را نبندد و البته سایر نهادها مثل شهرداری یا وزارت مسکن در ارائه مجوز و زمین با قیمتی بسیار مناسب که ویژه معلمان باشد کمک کنند. اما کو گوش شنوا؟
3- تاسیس صندوق قرض الحسنه کارکنان هر مدرسه: معلمان مدرسه ما چند سالی است که ماهانه مبلغی را در صندوق مدرسه اندوخته اند. واقعیت این است که هم اکنون تا 5 میلیون تومان در اندک زمانی برای حل مشکلات اعضا پرداخت می شود. کرامت معلم حفظ می شود، اگر گاهی حتی اقساط او تا یکسال به تاخیر افتاد، تحت فشار قرار نمی گیرد و باز تمدید می شود. باید نهادها به کمک تشکیل چنین صندوق هایی بروند و نگویند که خلاف مقررات و ضوابط مالی است. البته برای فربه کردن این صندوقها راهکارهای زیادی وجود دارد که اگر جایی برای پیشنهادها و راهکارها ارزشی قائل بودند ارائه خواهد شد. تجربه ای که هم اکنون در حال اجراست.
4- تاسیس تعاونی مصرف کارکنان مدرسه: اگر اجازه بدهند این طرحها در مدارس بی مانع اجرا شود. تعاونی مصرف معلمان در هر مدرسه این کارکرد را دارد که سرمایه های اندک آنان کنار هم قرار می گیرد تا مایحتاج روزمره آنان تامین شود.
5- واگذاری مدارس به معلمان هر مدرسه: در شهرها و مناطقی که مدارس بتوانند خودگردان باشند.
6- و هزار راه نرفته ای که وجود دارد اما از ترس در آنها گام نمی زنیم. چون می ترسیم اشتباه کنیم و بر ما خرده بگیرند و مورد نقد واقع شویم و منصب را ازما بگیرند. باور کنیم که می شود کاری کرد و هر کار جدیدی ممکن است هزینه داشته باشد اما از تسلیم شدن دربرابر رکود بهتر است.
سخن نهایی:
الف) با مسئولان: برای رفع دغدغه های معیشتی معلمان همت ملی نیاز است زیرا سازندگان هویت ملی این قشر نجیب و فرهیخته و آگاه هستند. جامعه آماج تهاجم وحشتناک فرهنگی است. موضوعی که سالها پیش رهبر معظم هوشمندانه بیان فرمودند ولی مسئولان جدی نگرفتند. اکنون ماهواره، اینترنت، شبکه های مجازی، مواد و بازی ها و... دارند دین و ایمان و خانواده و در یک کلام هویت را از فرزندان ما می گیرند. فرهنگ مبتذل بیگانه با ابزارهای جذاب وارد خانواده ها شده و روح و ذهن فرزندان ما را مسخ می کند. با بمب و موشک و قدرت نظامی نمی توان مانع این هجوم همه جانبه فرهنگی شد. برای مقابله با آن ارتشی از جنس خود آن لازم است و آن "ارتش فرهنگ" است. این ارتش یک میلیونی فرهنگی اکنون آماده به خدمت است و باید آنان را آماده و دلخوش و بی دغدغه در میدان مبارزه نگه داشت. اگر ذهن معلمان درگیر دغدغه های معیشت باشد نمی تواند در برابر این تهاجم و غارت هولناک فرهنگی و هویتی موثر باشد.
باغبان را چون که خار در پای رفت دزد آمد میوه ها را برد تفت
ب)با فرهنگیان: درود بر شما حافظان دین و کشور. می دانم مشکلات زیاد دارید. حق هم دارید متوقع باشید. دلخور باشید اما سرخورده نشوید. اکنون کشورعزیزمان در شرایط خاصی به سر می برد. اگر دقت کنید دور تادور ایران عزیز جنگ وخونریزی و ناامنی و تاریکی است. در دل این تاریکی ها کشور عزیز ما دارد می درخشد. این موضوع سبب شده دنیا و حتا دشمنان به دیده تحسین و احترام و قدرت به ما نگاه کنند. زیرا ملت فهیم و زمان شناس ما و در راس آن فرهنگیان آگاه به چنان درک والایی رسیده اند که با همه کمبودها و تحریمها حفظ دین و میهن را بر جان و مال خویش ترجیح می دهند. و لذا در شرایط سخت همپا و همدل و همزبان با دولت و مسئولان ندا سر می دهند: چو ایران نباشد تن من مباد.
ارسال نظر