مجموعه عکس: معلولیت و خشونت در چشمانِ قربانیانِ زن
پارسینه: اشکهای خاموش مجموعهایست که بلیندا مِیسون از 12 زن روایت میکند. بعضی از ایشان در نتیجهی خشونت معلول شدهاند و بعضی دیگر معلولانی بودهاند که قربانی خشونت شدهاند.
اشکهای خاموش مجموعهایست که بلیندا مِیسون از 12 زن روایت میکند. بعضی از ایشان در نتیجهی خشونت معلول شدهاند و بعضی دیگر معلولانی بودهاند که قربانی خشونت شدهاند. این مجموعه تا 20 سپتامبر در دوسالانهی عکس بالارات در ویکتوریای استرالیا در معرض دید عموم قرار دارد.
بلیندا میسون (Blinds Mson) عکاس زن استرالیایی است که از سال 1998 تمرکز خود را بر روی عکاسی از مسائلی که به لحاظ اجتماعی تابو محسوب می شوند گذاشته است و همچنین مسائلی که بسیار شخصی هستند و در نتیجهی مشکلات دردناکی ایجاد شدهاند. او در سال 2008 به خاطر مجموعهی «چهار نسل» برندهی جایزه ی موران شد.
اشکهای بیاعتبار: ویکی ویلکینسون مادر دو فرزند است که مجبور شد چهار سال در یک مرکز بهزیستی زندگی کند چون امکانات نگهداری در خانه برای او موجود نبود. او طی این مدت مورد سوءاستفاده و بیتوجهی قرار گرفت و همین تجربیات سخت او را مجبور به فرار از آنجا کرد. ویکی ویکی اکنون در شپرتون با همسر جدیدش در حال زندگیست.
اشک گمنام: او به عنوان یک کودک معلول بارها مورد آزار جنسی قرار گرفت. اکنون مدتی است که دیگر توسط آزاردهندگان مورد اذیت و آزار قرار نمیگیرد بدان خاطر که این ضربات روانی او را مجبور میکند تا خود را از دید همگان مخفی کند.
زیاد خشنود نیست: جِین رُزنگرِیو از ششماهگی در موسسات مختلف زندگی کرده است، مکانهایی که او آنها را همچون زندان توصیف میکند. از ششماهگی تا اکنون که 21 سالش است، او بارها مورد آزار جنسی قرار گرفته است. او اکنون در خانهی خودش زندگی میکند و چون پرندهای آزاد در حال فراموش کردن همهی آن 20 سال است.
گمنام هویدا: او شاهد قتل پسر هشتماه اش در دستان همسر سابقش بوده است. در ادامه او به افسردگی حاد دچار میشود. او اکنون صاحب سه فرزند است و به همراه خانوادهی جدیدش سعی دارد تا زندگیاش را از نو بسازد. او از گذشته چنین می گوید: با من شبیه یک انسان برخورد نشد. بیشتر شبیه یک حیوان به نظر می رسیدم. از همهی اسنها خسته شده بودم. آنکسی که دوستش داشتم تنها در حال فریب دادن من بود. برای همین به مواد روی آوردم. اما اکنون همهی آن اتفاقات بد گذشته است من در حال غلبه بر آن چیزهایی هستم که زندگی به سوی من پرتاب کرده بود.
آشکار: آنجی بارکر چنین میگوید: آنچه من در طول زمان بازپروری خود دریافتهام این است که من همان هستم که هستم، چه شما دوست داشته باشید چه نه. هیچ چیز نمی تواند مرا تغییر دهد. من قصد ندارد تغییر کنم؛ برای هیچکس. در 16 سالگی زندگی آنجی برای همیشه تغییر کرد. او بعد از مدرسه توسط دوست پسر سابقش آنقدر کتک خورد که تا نزدیکی مرگ پیش رفت. او دچار صدمات جدی مغزی شد و برای سه سال بستری شد.
آسیب غیر عمد: او نیز ترجیح داده تا گمنام باقی بماند. اینبار همسرش آزار دهندهی او بوده است. یک سرباز که آنقدر او را کتک زد تا اینکه به علت آسیب مغزی او را راهی بیمارستان کرد. اکنون تنها 30 ساله است. او قربانی اضطراب و اختلالات همسرش شد و این صدمات را آسیبهای غیر عمد در نتیجهی اختلالات همسرش نام گذاری کردند.
مصطفی ملکی
منبع: عکسآنلاین
حالم از هر چی زنه بهم میخوره
لعنت به جهان مردان