نسل جدید القاعده در راه است!
پارسینه: القاعده پس از ٢٠٠١ دچار دگرگونیهای چشم¬گیری شد. ساختار هرمی آن جای خود را به ساختاری داد که زیرمجموعهها در آن با استقلال عمل فعالیت میکردند.
این تحول اگرچه تسلط مرکز بر پیرامون را تقلیل داد اما بر گستره و توالی عملیات القاعده در کشورهای مختلف خاورمیانه افزود. با این حال توان عملیاتی کلان القاعده در اثر این دگرگونی تا حدود زیادی تحلیل رفت. القاعده پس از بمبگذاریهای لندن در ٢٠٠٥، تاکنون نتوانسته است عملیات موفقیت آمیزی در کشورهای غربی انجام دهد.
افزون بر این، گسترش دامنۀ منطقه ای فعالیت های القاعده به کشته و دستگیر شدن بسیاری از رهبران و کادرهای اصلی آن انجامید. با این حال تمامی این چالشها مانع تداوم فعالیت القاعده نشد. زیرمجموعه های آن در عراق، یمن، افغانستان، پاکستان، سومالی و دیگر کشورها و مناطق فعال باقی ماندند .
تشکیلات القاعده
تشکیلات القاعده در سال ١٩٨٨ توسط اسامه بن لادن جهت مبارزه با "اتحاد جماهیر شوروی" در افغانستان تأسیس شد. القاعده از سازمان "مکتب الخدمة" که هدف آن مسلح کردن و آموزش مجاهدین اسلامی برای جنگ با شوروی بود گسترش و پیشرفت یافت. این سازمان از حمایت و پشتیبانی دولتهای اسلامی به ویژه عربستان سعودی و پاکستان و همچنین ایالات متحده آمریکا برخوردار بود. در سال ٢٠٠٠ ایمن ظواهری سازمان "جهاد اسلامی مصر" را با سازمان القاعده ادغام کرد و به شخص دوم این تشکیلات تبدیل شد. خاستگاه اصلی القاعده را باید "وهابیت" برشمرد که خود ریشه در جنبش سلفی، مذهب حنبلی و پیروان اهل حدیث دارد .
رهبران، نظریه پردازان و بسیاری از اعضای القاعده یا وهابیاند یا از پیروان مذاهب حنبلی و حنفی که به وهابیت تمایل زیادی دارند. القاعده را جنبشی سلفی نیز دانستهاند، زیرا پیشوایان آن، یعنی "احمد بن حنبل" و "ابن تیمیه" از نخستین مدعیان سلفیگری بودهاند .
این تفکر با دریافت خاص خود از توحید و تکیه بر استدلالهای ظاهرگرایانه بسیاری از مسلمانان را کافر میداند و نوک این ویژگی تکفیری خود را به طور خاص متوجه شیعیان کرده است. ایدئولوژی القاعده بر چهار رکن سلفیگری، رادیکالیسم، شیعه ستیزی و غرب ستیزی استوار است. از آنجا که دو رکن آخر بر آمده از ویژگی سلفیگری است، به اختصار میتوان آن را ایدئولوژی "سلفی رادیکال" نامید. از نگاه آنان، دین یک نظام ساده حقوقی است که از جانب خداوند برای رهایی بشر از عذاب دنیوی و اخروی نازل شده و تکالیفی را بر او واجب کرده است. به همین دلیل بشر برای سعادت دنیا و آخرت باید به عبادت و اطاعت خدا بپردازد .
به رغم تداوم فعالیت، القاعده از نیمۀ دهۀ گذشته دچار چالشهای بزرگی شد که آیندۀ آن را در هالهای از ابهام فرو برد. چهار چالش عمدۀ القاعده در این سال ها به ترتیب اهمیت عبارتند از :
- تنزل جایگاه در جهان اسلام:
در نظرسنجی های پس از یازده سپتامبر، القاعده از مقبولیت و محبوبیت قابل توجهی در کشورهای اسلامی برخوردار بود. این جنبش در ذهن بسیاری از مسلمانان متشکل از جهادگرانی بود که پس از آزادسازیِ افغانستان از اشغال ملحدان، مبارزه با ظلم و ستم در ابعاد داخلی (در برابر رژیمهای فاسد منطقه) و خارجی (در برابر امریکا و غرب) و دفاع از منافع جهان اسلام را سرلوحۀ فعالیت های خود قرار دادهاند. این نوع نگاه در ابتدا با توجه به گفتمان ظلمستیز و جهادگرایانۀ القاعده چندان غیرمنتظره نمینمود. اما با روشن شدن پیامدهای عملکرد القاعده بر جهان اسلام، به ویژه اشغال افغانستان و عراق و نیز گسترش فعالیتهایی که بیش از هر چیز جان و مال مسلمانان و بیگناهان را هدف میگرفت، طرفداری از گفتمان القاعده به تدریج رو به کاهش نهاد.
به طور مشخص از سالهای ٢٠٠٥ و ٢٠٠٦ محبوبیت القاعده و پشتیبانی از آن در میان مسلمانان رو به تنزل نهاد، به نحوی که در ٢٠١٠ طرفداری از القاعده نسبت به ٢٠٠١ به نیم کاهش یافت. تنزل هواداری از القاعده به معنای کاهش حمایت پرسنلی و مالی به ویژه از زیرمجموعههای این سازمان میباشد. پیامدهای این واقعیت را در عراق، یمن و مغرب شاهد بودیم؛
- بهار عربی:
دومین چالش، خیزشهای فراگیر و مردمیِ ٢٠١١ در خاورمیانه میباشد. این تحرکات در سه جهت برای القاعده پیامدهای منفی در بر داشت: نخست آنکه تبلیغات علیه رژیمهای حاکم که پیشتر یکی از ابزارهای اساسی القاعده برای جلب حمایت و توجیه عملکردش نزد مسلمانان بود، با توجه به حضور گستردۀ مردم در اعتراضات ضدرژیم، کارآیی خود را در جذب نیروهای جوان و پشتیبانی مالی از القاعده در میان شهروندان عرب از دست داد. دوم آنکه تقریباً تمامی نیروهای فعال در زندگی سیاسیِ منطقه - به جز القاعده - در این تحولات حضور داشتند. تصویری که دوری القاعده از جوامع عربی را به خوبی به نمایش گذاشت. سوم آنکه، مردمی بودن تحولات و حاشیهای بودن نقش آمریکا و در واقع غافلگیریِ این کشور از سرعت و گسترۀ تحولات و نیز تضاد آمریکا با برخی از رژیمهای عرب، امکان بهرهگیری تبلیغاتی القاعده از حضور امریکا را از بین برد؛
- حذف رهبر کاریزماتیک:
مرگ بن لادن بزرگترین چالش القاعده در طول سالهای فعالیت آن بود. جنبشهای اسلامگرا اغلب بر محور شخصیتی کاریزماتیک و نیرومند به فعالیت میپردازند. نگاهی به جنبشهای اسلامگرای قرن بیستم در خاورمیانۀ عربی نشان میدهد که حذف رهبریِ کاریزماتیک از صحنه، اغلب به معنای زمینگیر شدن و آغاز زوال چنین جنبشهایی بوده است. افزون بر این، شخصیت جذاب و محبوبیت بن لادن در میان اعضای القاعده و توان سخنوریِ وی نقشی اساسی در تحکیم وحدت سازمانیِ القاعده داشته است. مرگ بن لادن علاوه بر حذف چهرۀ کاریزماتیک و وحدتبخشِ القاعده، این جنبش را با چالش جانشینی روبه رو کرد؛
- بحران جانشینی:
هشت هفته پس از مرگ بن لادن اعلام شد که أیمن الظواهری به جانشینی وی انتخاب شده است. این فاصلۀ زمانی به خوبی گویای اختلافات درونی القاعده بر سر انتخاب جانشین است. حتی اگر این تأخیر را، بنا بر تحلیلی، ناشی از دشواری برگزاری سریع نشست اعضای عالیرتبۀ القاعده برای انتخاب رهبر بدانیم، عدم بیعت زودهنگام زیرمجموعه های القاعده این تحلیل را زیر سوال برد. تأخیر در بیعت سایر زیرمجموعه های القاعده، نشان از تأثیر چالش جانشینی بن لادن بر وحدت سازمانی القاعده می باشد. افزون بر فقدان اجماع بر سر الظواهری، وی چهرهای کاریزماتیک به حساب نمیآید و از شخصیت و قدرت سخنوری بن لادن و اثرگذاری وی در رهبران و کادرهای القاعده برخوردار نیست. از دید برخی وی بیشتر برای مدیریت یک اداره یا شرکت مناسب است تا رهبری یک جنبش جهانی .
مجموعۀ چهار چالش فوق، القاعده را در بستر اصلی و در حال دگرگونی فعالیتش، خاورمیانه، به حاشیه رانده است. مرگ بن لادن بزرگترین ضربهای بود که به القاعده وارد شد. اگرچه الظواهری به عنوان ایدئولوگ القاعده معروف است اما وی به وضوح از صفات لازم برای رهبری جنبشی گسترده همچون القاعده برخوردار نیست .
وضعیت فعلی القاعده
در حالی که کمتر از سه سال از کشته شدن اسامه بن لادن، بنیان گذار القاعده نگذشته است که طیف های جوانتر و نوظهور القاعده پاگرفته و اقدامات انتحاری را در برخی از کشورهای منطقه انجام می دهند. این در حالی می باشد که در سال های گذشته، القاعده به لحاظ سازمانی و ایدئولوژی در مسیر تنزل و عقب نشینی بود .
روند ظهور مجدد این سازمان در برخی از کشورهای منطقه را می توان به شرایط بحرانی و بعضاً هرج و مرج داخلی این کشورها بی ارتباط ندانست. چرا که خلأ ایدئولوژی در جهان عرب به واسطه شکست حکومتهای اصلاح طلب، بازار سازمان القاعده و ایدئولوژی القاعده گرایی را در جهان عرب رونق بخشیده است .
به بیان دیگر، بسیاری از مخالفان انقلاب های عربی، که خواهان حفظ دیکتاتورهای سابق در قدرت بودند و یا خواهان قدرتیابی دیکتاتورهای دیگر و بعضاً بازگشت آنها بودند، نسل جدیدی از القاعده نوین را پایه گذاری کردهاند. سازمانی که بسیاری از اعضای قدیمی و کلیدی آن در سالهای گذشته کشته شدند، با گفتمان جدید و با هدف تغییر در جهان اسلام، تنها از طریق جهاد خشونتآمیز و تروریسم، سعی در پیاده نمودن پارادایم خود دارند .
در این بین جماعت اخوان المسلمین به عنوان دشمن محوری القاعده، که چند سالی در مسیر تسلط بر سیاستهای جهان عرب، تغییراتی را به وجود آورد، نقش مهمی در تقویت این گروه نوین بازی کرد. هر چند که اخوان در ادامه حرکت خود، دچار چالش های جدی شده است، اما توانست اثبات کند که تغییر واقعی در جهان عرب بدون تروریسم و اقدامات خشن هم امکان دارد. بر همین اساس، بسیاری از تحلیلگران، ظهور نسل جدید از گروه القاعده را پیش بینی کردند .
نکته قابل تأمل اینکه، نوظهوران و وابستگان به القاعده نوین خیز بلندی از دمشق تا بغداد و بیروت برداشته اند و در سال گذشته خشونت و افراطیگرایی های فراوانی را انجام داده اند. القاعده ای که در عراق صحبت از شکست و محو جدی آن بود، مجدداً احیا شده و اقداماتی مرگبارتر از گذشته انجام میدهد. امروز گروه دولت اسلامی عراق و شام، داعش بار دیگر برای به دست گرفتن مناطق غربی عراق در حال جنگیدن است. حتی این گروه با ائتلاف با جبهه النصره در سوریه شکوفاتر شده است.
الوقت
بعد ساخت روسیه است ؟؟!!!