یکی از پرسشهایی که معمولا در رابطه با چهره ساختمانهای موجود در شهر و آثار معماری مطرح میشود این است که مأخذ دریافت ایدهها و ترجیحات زیباییشناختی کجاست؟ کسانی که چهره شهرها و چارچوب زیباییشناختی آنها را شکل میدهند، از کدام منابع الهام میگیرند؟ نگاهشان رو به کجاست و از کدام اشکال و چه صوری ایده میگیرند؟ دراینمیان، پرسش دیگری که عمدتا در سطح جامعه و در میان شهروندان مغفول میماند این است که اساسا جذب و اخذ این سلایق و ایدههای زیباییشناختی، توسط چه کسانی صورت میگیرد و با چه سازوکاری به آثار ساختمانی تزریق میشود؛ چراکه عمدتا تصور عمومی بر این است که چهره ساختمانها توسط مهندسان معمار سامان مییابد و اگر نابسامانی، کجسلیقگی و ناهماهنگی و صفاتی از این دست در آنها وجود دارد، مسئولیت آن متوجه معماران است.
میتوان پرسشهای فوق را در این عبارات خلاصه کرد که، مأخذ و منبع دریافت ایدهها و ترجیحات زیباییشناختی کجاست و این ایدهها توسط چه کسانی و با چه سازوکاری به ساختمانها و در نتیجه به چهره شهرها تزریق میشود.
چهکسی مسئول است؟ معماران، سازندگان یا عموم مردم؟
وقتی آثار ساختمانی در شهرها را در بازههای زمانی مختلف مرور میکنیم، متوجه میشویم در دهههای متأخرتر سده جاری، گرایش به شیوهها و سبکهای مختلف معماری، متنوعتر شده است. پس از اینکه بهموازات شکلگیری اولین ساختمانهای مدرن در کلانشهرها، ساختوساز با شیوههای سنتی و پیشامدرن معماری بهتدریج از بین رفت؛ تا چند دهه همچنان سبک و سلیقههای همخوان و هماهنگی بر چهره شهرها حکومت میکرد. آثار معماری از ادبیات کمابیش یکنواختی پیروی میکردند بهگونهای که ساختمانهای سبک مدرن در ایران بهتدریج خود را بهمثابه نوعی سنت تازه، به جامعه قبولاندند.
امروز وقتی در تهران و کلانشهرهایی همچون اهواز، شیراز و... آثار معماری شکلگرفته در دهههای میانی این سده را مرور میکنیم، همچنان شاهد نوعی هارمونی ناشی از ذوق سلیم، زیباییشناختی شستهرفته و سبکهای قوامیافته و صاحب هویت هستیم. نکته قابلتوجه اینجاست که از ترکیبات مختلف این ساختمانها، بافت شهری دارای هویتی شکل گرفته است که متأسفانه در سالهای جاری به دلایل مختلف- که در جای خود قابل بررسی است - بخش مهمی از آن از بین رفته است. سازندگان این آثار چهکسانی بودند و بهلحاظ زیباییشناختی از چه منبعی تغذیه میکردند؟ بررسیها نشان میدهد که در آثار اولیه معماری مدرن در ایران، معماران توانسته بودند با تلفیق شیوههای نوین ساختمانی و سبکشناختی با تمایلات تازه جامعه ایرانی، آثار قابلقبولی ارائه کنند که همچنان آثار آن دوره، مورد توجه معماران و پژوهشگران حوزه معماری باشد.
در دهههای بعد، چهره شهرها بهنوعی تنوع دچار شد که این تنوع ناشی از سلیقه و ذوق پالایشیافته نبود، بلکه بیشتر از اغتشاش و آشفتگی حکایت میکرد. در درجه اول باید دانست که بهواسطه مکانیسم ساختوساز در دهههای اخیر در ایران، چهره ساختمانها را الزاما مهندسان معمار سامان ندادهاند. به بیان بهتر، یک بررسی تقریبی نشان میدهد که تنها در شکلگیری درصد کوچکی از ساختمانها، مهندسان معمار حضور جدی داشتهاند؛ و در باقی موارد یا غایب بودهاند یا بیهیچ دخالت زیباییشناختی، در خدمت ذوق و سلیقه پالایشنایافته سازندگان قرار گرفتهاند. از سوی دیگر باید دانست، به همان نسبت که ساختمانهای ما سلایق خاصی را نشان میدهند و ترویج میکنند، حتما منابع متنوعی برای اخذ این ترجیحات و سلایق وجود داشته است. گاهی مأخذ سلایق افراد، ممکن است معماری دوران باستان باشد و تمایل به بازسازی حس حضور در آن قصرها، بهعنوان عاملی روانشناختی- جامعهشناختی در شکلگیری بخشی از ساختمانها مؤثر باشد. به گونهای که تعداد گسترشیابندهای از ساختمانها در کلانشهرها، در تقابل با هر نوع ذوق سلیم این شکل و صورت را عرضه کند. نمونههایش را بهخصوص امروزه در
بخشهای مرفهنشین شهرها میبینیم. در کنار اینگونه ترجیحات، گاه شاهدیم مواد و مصالح جدید بدون درک درستی از کارکرد آنها، به شیوهای نابهنجار گسترش مییابد و بر چهره شهرها غلبه مییابند. ورقهای آلومینیوم کامپوزیت، از این گروه است. مصالحی که اساسا برای استفاده در نما در شرایطی خاص و تعریفشده، باید مورد استفاده قرار بگیرد، بهگونهای افراطی در هرکجا استفاده شده است و در کنار تمایل به اشرافیگری معماری کلاسیک، همنشینی ناخوشایند و مضحکی ایجاد کرده است. در بسیاری از ساختمانهای جدید، در یکی، دو دهه اخیر شاهد نوع دیگری از کمک به انحطاط چهره عمومی شهر هستیم. ترکیب نابسامانی از انواع سنگهای رنگی و ریز و درشت، با بیسلیقگی تمام، دستاورد ساختمانهای گروه دیگری از بسازبفروشها بوده است که برای صرفهجویی در هزینههای تمامشده ساختمان، ایدههای بنایان ساختمان را با نظرات خود تلفیق و سبک «نماترکیبی» را به بنگاههای معاملات املاک، معرفی کردهاند.
فقدان بینش فراگیر
زیاد میشود از این دست مثالها زد. قصدم این نبوده که منابع مؤثر در شکلگیری چهره شهر را یکبهیک معرفی کنم. حرف اصلی این است که جامعه ما از یک بینش و درک فراگیر و سامانیافته نسبت به چهره مطلوب شهری بیبهره است. تا زمانی که یک تصور و ذهنیت فراگیر مبتنیبر عوامل اصیل و واقعی در سطح جامعه ایجاد نشود، حکایت چهره شهرها همین است که هست. اگر سازوکار ساختمانسازی، به کمک نهادهای مسئول با تقویت بسترهای حقوقی مناسب و شکلدهی گردش کار اجرائی درست، نسبت به وضعیت فعلی شرایط مناسبتری پیدا کند و در کنار آن امکان گفتوگو درباره مسائل کیفی و زیباییشناختی آن در حوزه عمومی بیش از پیش فراهم شود؛ میتوان امیدوار بود این ذهنیت فراگیر و بینش عمومی اصیل نسبت به چهره شهرها در میان شهروندان قوام یابد. در این صورت سطح مطالبات جامعه، سازندگان را به سمتوسویی سوق خواهد داد تا نسبت به کیفیت چهره ساختمانها که از اصلیترین اجزای تشکیلدهنده سیمای شهر هستند، مسئولانهتر برخورد کنند.
منبع: شرق، علی اعطا
افق های دوووووور !! لابد