دستفروشان بلاتكليف، شهرداري سردرگم
پارسینه: دستفروشان بلاتكليف، شهرداري سردرگم
برخلاف هواي بيرون كه سوز سردش تا مغز استخوان نفوذ ميكند، اينجا هوا اينقدر گرم است كه كممانده عرق كني. كوپههاي قطارها كيپ تا كيپ پر است از مسافران خسته از يك روز كاري. پشت به پشت آدمها فشرده ايستاده و بلكه چسبيدهاند. اكثرا در فكرند و حال و هواي خودشان. رايجترين وسيله سرگرمي در اينجا موبايل يا همان تلفن «همراه» است. يكسري به آهنگهايش گوش ميدهند و يكسري با آن سري به شبكههاي اجتماعي ميزنند تا از آخرين اخبار رسمي و غيررسمي و هزاران مطالب ديگر استفاده كنند و هم اطلاعاتشان را بالا ببرند و هم به نوعي وقتشان را تلف كنند. در اين بين غير از صداي زوزه حركت كوپههاي قطار مترو در تونلها، تنها صدايي كه سكوت را ميشكند، صداي زن چادري ميانسالي است كه نايلون مشكي بزرگي را در دست دارد و با صدايي كلفت، اجناسش را معرفي ميكند: گيره مو، كيليپس، شونه، خمير دندون، مسواك، جوراب زنونه و مردونه... بخريد تا پنج تا بچه هام امشب سر بيشام زمين نذارن...
هر چند متر يكبار به درخواست مسافري، توقفي ميكند تا چيزي را از داخل كيسه مشمايياش بيرون آورد و نشان مشتري بدهد. گاهي هم پولي ميگيرد و جنسي ميدهد. صداي بلندگوي قطارمترو چرت همه را پاره ميكند: ايستگاه دروازه دولت. براي رفاه حال مسافران محترم، شركت مترو طرح جمعآوري دستفروشها را به اجرا گذاشته است، از مسافران درخواست ميكنيم تا در اين زمينه با ماموران مترو همكاري كنند.
انگار اين جمله سوت خطر است براي زن. سريع جنسهايش را داخل نايلون مشكياش ميگذارد و آن را زير چادرش مخفي ميكند و همانجا ميايستاد. درست مثل بقيه مسافران.
طرح در حد طرح
چند ماهي است كه شهرداري تهران به فراست افتاده تا طرحي را اجرايي كند كه سالهاست بر زمين مانده و در حد يك شعار باقي مانده است. طرحي براي ساماندهي دستفروشان پايتخت. وضعيت بيثبات بازار و بيكاري باعث شده تا در شهرهاي بزرگ ايران، سرپرستان خانوادههاي بيكاري كه نه سرمايهاي براي آغاز يك حرفه را دارند و نه رانت و پشتوانهاي براي كار كردن در شركتهاي دولتي و خصوصي براي گذران عمر رو به دستفروشي بياورند. اين پديده البته، سابقهاي ديرينه در كسب و كار كشورمان دارد. داستانهاي كهن اين مروز و بوم پر است از شخصيتهايي كه با چرخدستيها و گاريهاي خود پي روزي حلال ميگشتند. از لبوفروش و بلالفروش تا گيوهفروش و حتي شهرفرنگي. پديدهاي كه طي اين قرنها با فرهنگ و زندگي مردم اين ديار عجين شده است. امروز هم گرچه نوع و جنس كالاهايي كه دستفروشان ميفروشند، شايد با گذشته تفاوت كرده باشد و متنوعتر شده باشد، اما هنوز دستفروشها همان دستفروش هستند و مردم هم همان مردم. حالا تمام محلهها و خيابانهاي پرتردد اين ابرشهر ايران، تبديل به پاتوقهايي براي دستفروشها شده است. از بازار و شوش گرفته تا تجريش و دربند و فرحزاد. اين حرفه امروز
روز چنان وسعتي پيدا كرده كه خودش به چند تيره بديل شده است.
دستفروشان ثابت و دستفروشان سيار. دستفروشان ثابت همانهايي هستند كه جا و پاتوقشان ثابت است و سالهاست كه در يك نقطه از خياباني مشغول كسب و كار هستند اما در عوض دستفروشهاي سيار، هر روز در جايي پاتوق ميكنند. گاهي در اين خيابان و گاهي در محلهاي ديگر. گاهي با ماشين خود لباس ميآورند و در گوشهاي از خيابان معركه ميگيرند و گاهي تابلو و مجسمه ميآورند و جايي ديگر بساط پهن ميكنند. در اين بين برخي از پاتوقها حتي سرقفلي دارند و دستفروش ديگري حق ورود به حريم آنها را ندارد. محلههاي پرترددي مانند بازار يا شوش از همين دسته محلهها هستند. دستفروشي پديدهاي شده كه در تمام مويرگهاي تهران رخنه كرده است. از مراكز خريد تا مراكز تفريحي و پاركها و شكل جديدتر آن در مترو. حالا تعداد دستفروشان چنان زياد شده كه به گفته مديريت شهري، بيم آن ميرود كه نظم و چهره و سيماي شهر و حتي رونق كسب و كار شهري را خدشهدار كند. اين شرايط باعث شده تا دستفروشها همواره يكي از چالشهاي مديريت شهري باشد. حوادثي از قبيل درگيري ماموران شهرداري با دستفروشي به نام چراغعلي كه منجر به فوت وي شد و هنوز هم پروندهاش به صورت كامل بسته نشده است، يا
قصه لبوفروش خيابان جمهوري كه به يكي از پربينندهترين كليپهاي شبكههاي اجتماعي تبديل شد و دهها مورد از برخورد ماموران با دستفروشهايي كه هرروز در گوشه و خيابان اين شهر ميبينيم، تنها گوشهاي از چالشهاي شهر با دستفروشهاي تهران است. به همين دليل اين چالشها، بهانهاي شده براي اجراي طرحي با عنوان ساماندهي دستفروشان كه از سال گذشته شهرداري تهران از آن به عنوان يكي از اولويتهاي خود ياد ميكند و تبليغات بسياري هم در مورد آن كرده و ميكند. اما از حدود سه ماه قبل، اجراي اين طرح رنگ و بويي جديتر به خود گرفته است. براساس اين طرح قرار است كه دستفروشهاي تهران، به تدريج از كف خيابانها جمعآوري شده و به نقاطي كه در سطح شهر براي آنها در نظر گرفته شده منتقل ميشوند تا درهمان نقاط بساط پهن كنند. به اين ترتيب اين طرح از دو بخش جمعآوري و ساماندهي تشكيل شده است. منتها تاكنون در اجراي اين طرح، تنها بخش اول اين طرح يعني جمعآوري دستفروشها، اجرا شده است. اما در مورد «ساماندهي» هنوز كاري عملي صورت نگرفته است. جالب اينجاست كه درست سه ماه قبل از دستور اخير فرمانده يگان حفاظت شهرداري تهران براي جمعآوري دستفروشها، معاون
اجتماعي شهرداري گفته بود كه «بر اساس دستور نيروي انتظامي كسي حق برخورد با دستفروشان را ندارد.» البته فرمانده يگان حفاظت دلايلي همچون تامين آسايش و امنيت مسافران، تسهيل تردد، جلوگيري از ارايه محصولات بهداشتي قاچاق، كاهش زمينههاي اخاذي، كاهش آلودگي بصري و ممانعت از استفاده ابزاري از كودكان و زنان را از اهداف اجراي اين طرح برشمرده است.
مترو با رنگ و بوي فروشگاه زيرزميني
معصومه رحيمي؛ ٣٢ ساله است و خانهدار. ماهي يكي، دوبار مسير ميدان امام خميني تا حقاني را با مترو طي ميكند و به خوبي با مقوله دستفروشي آشناست. به اعتقاد وي امنيت مترو يكي از مهمترين دلايلي است كه دستفروشان را به آنجا ميكشد: واقعا دل آدم براي آنها ميسوزد. براي همين هم هست كه مردم سعي ميكنند از آنها خريد كنند تا كمكي به اين افراد كرده باشند، اما مشكل اينجاست كه حضور دستفروشان در واگنهاي مترو واقعا موجب سلب آسايش مسافران شده است.
در مقابل اما بعضي از مسافران از جمع شدن بساط دستفروشها چندان راضي نيستند؛ آنها ميگويند به حضور دستفروشها عادت كردهاند، ضمن اينكه كالاهايي كه از سوي دستفروشها عرضه ميشود از لحاظ قيمت به مراتب ارزانتر از مغازههاست.
ديدن صحنههايي از دستفروشي قاچاقي، چند ماهي است كه چنان در متروهاي تهران عادي شده كه ديگر كسي از ديدن آنها تعجبي نميكند. دستفروشان اين شهر زيرزميني اين روزها با احتياط بيشتري كار ميكنند؛ زنهاي دستفروش به محض اينكه در واگنها بسته ميشود انگاركه خيالشان راحت شده باشد، كيسههاي پلاستيكي بزرگ را از زير چادر بيرون ميكشند و شروع به فروش جنسهايشان ميكنند. مردها- و برخي موارد زنان جوان- هم از كولهپشتي براي حمل آنچه ميفروشند، استفاده ميكنند تا كمتر جلبتوجه كند. قطار هم كه به ايستگاه ميرسد، سعي ميكنند كيسههاي بزرگ را بين جمعيت مخفي نگه دارند تا وقتي ماموران براي شناسايي دستفروشها داخل واگنها سرك كشيدند، پيدايشان نكنند.
شوش، بازار بلور فروشها
ميدان شوش از خيلي قديم ترها، يكي از پاتوقهاي اصلي دستفروشهاي جنوب تهران بوده است. اما امروز از آنهمه دستفروش، كمتر از تعداد انگشتان يك دست به چشم ميخورند. زن سالخوردهاي كه كنار دكه روزنامهفروشي بساط لباسهاي دست دومش را پهن كرده يكي از همين دستفروشهاست. وي كه زياد مايل به صحبت در مورد زندگي خصوصياش نيست، تنها به اين جمله بسنده ميكند كه از سر ناچاري چند صباحي است كه مجبور به دستفروشي شده تا خرج خانوادهاش را درآورد. گرچه به گفته وي درآمدش از اين كار اصلا قابل استناد براي تامين يك زندگي نيست. كمي جلوتر از وي، درست زير پل عابرپياده، مردي ميانسال بساط عينكفروشي راه انداخته است. از آن قديميهاست و ٢٠ سالي ميشود كه در اينجا عينك ميفروشد. بچه كرمانشاه است و از همان سالهاي جنگ به دليل بيكاري به تهران آمده و به كوپنفروشي روي آورده است. بعد از جمع شدن سيستم كوپن و كوپنبازي، مجبور ميشود كار ديگري دست و پا كند. چند ماهي شاگرد يك مغازه آبميوهگيري ميشود اما از آنجايي كه درآمدش كفاف زندگياش را نميداده، تصميم ميگيرد در گوشهاي از همين ميدان شوش، بساط كند. وي در مورد وضعيت دستفروشهاي ميدان شوش
ميگويد: تا همين چند ماه قبل اينجا پر بود از تعداد زيادي از دستفروش كه از همين طريق كسب درآمد ميكردند ولي ازچندماه قبل، به يكباره شهرداري شروع به جمعآوري آنها كرد و هر روز بساط تعدادي از دوستان ما را جمع كردند.
وي در مورد نحوه برخورد ماموران شهرداري نيز ميگويد: يكدفعه ميريزند و همه را جمع ميكنند و با خودشان ميبرند. هرچقدرهم كه التماس كنيم فايدهاي ندارد. اجناسمان را توقيف ميكنند و بايد تعهد بدهيم كه ديگر دستفروشي نكنيم.
در مورد درآمدش هم ميگويد: نميدانم چطور ميگويند در آمد دستفروشان درآمدي ميليوني است. ما كه هركدام از دستفروشها را كه ميبينيم، هشتشان گرو نهشان است. خود من دو تا دختر دارم كه چند وقت پيش عروسي يكي از آنها بود. مجبور شدم براي جهيزيه دخترم از مادر شوهرش قرض بگيرم.
وي درپاسخ به اين سوال كه چرا دنبال كار ديگري نميروي؟ ميگويد: كجا بروم؟ هر جا كه بخواهم كار كنم ميخواهند حداكثر يك ميليون تومان حقوق به من بدهند كه خرج اوليه زندگي را هم نميدهد. اگر كار مناسبي پيدا ميكردم كه دستفروش نميشدم. چرا همه فكر ميكنند كه دستفروشها دنبال پول مفت هستند؟ اگر كار خوبي پيدا شود، مطمئن باشيد كمتر كسي حاضر به دستفروشي ميشود. داخل خيابان بلورفروشها هم كه روزگاري بهشت دستفروشها بود دست كمي از ميدان شوش ندارد. با اين تفاوت كه تعداد دستفروشها بيشتر از داخل ميدان است. آن هم دستفروشهايي كه سيارند تا ساكن. به اين معنا كه اجناسشان را دستشان ميگيرند و از اين سو به آن سو ميروند و دنبال مشتري ميگردند.
وقتي جلوي يكي از آنها را براي گفتوگو ميگيرم، به يكباره دو نفر از دوستانش نيز دورمان را ميگيرند چرا كه تصورشان اين است كه مامور شهرداريام كه براي توقيف دوستشان آمدهام. رضا از مشهد به تهران آمده است. با همان توجيهي كه همه دستفروشهاي شهرستاني ميكنند، ميگويد كار نبود. مجبور شديم بياييم تهران. حالا چند سالي است كه در تهران چاقو ميفروشم. از ترس مامورهاي شهرداري، مجبور است كه چاقوهايش را بغل كند و از اين سوي خيابان به سمت ديگرش برود و برگردد تا بلكه مشتري خوبي پيدا كند. دوستش باقر اما بچه تهران است كه باز هم به دليل همان بهانه هميشگي دستفروشي ميكند: كار نيست كه؛ شما كار پيدا كنيد تا ببينيد ميرويم سركار يا نه؟!
هنوز هم اما، نشانههايي از دستفروشها در راسته بازار به چشم ميخورد. در كنار ويترينهاي خوشآب و رنگ پر از انواع بلورجات و چينيها مغازههاي بازار، هنوز چند دستفروش قديمي هم وجود دارند كه كنار ديوراها چيني و قاشق و... ميفروشند. اما جز آنها هر چه كه هست، دستفروشهايي هستند كه روميزي و روگازي و چاقو ميفروشند. اينها در كنار چاي و باقالي تنها كالاهايي هستند كه در اين بازار توسط دستفروشها به فروش ميرسند. مشتريان اينجا بعضا خانومهايي هستند كه براي تهيه بخشي از جهيزيه دخترانشان به بازاربلورفروشان آمدهاند. نسرين ٥١ سال دارد و مادر سه دختر و دو پسر است. وي ساكن تهرانپارس است و تاكنون چندين بار درسالهاي مختلف براي خريد به اينجا آمده است. براي همين كاملا با مقوله دستفروشي در خيابان صابونچي آشناست: چند باري كه اينجا آمدم، گوشه، گوشه آن پر بود از انواع دستفروشهاي مختلف. از شير مرغ تا جان آدميزاد. براي همين مغازه دارها نميتوانستند قيمتهايشان را زياد بالا ببرند. يعني يك نوع رقابت به وجود آمده بود. ضمن اينكه شما وقتي يك دور در اينجا ميزدي، ميتوانستي هرچه كه ميخواهي را تهيه كني. نميدانم چرا آنها را جمع
كردند. تا جايي كه من شنيدم، اكثر مردم و مشتريان از اين مساله گلايه دارند.
محمد زمان، ٢٧ سال سن دارد و بچه افغانستان است. چهار، پنج سالي ميشود كه همراه زن و فرزند كوچكش به ايران آمده است. خودش در مورد دليل كوچش به ايران و تهران ميگويد: افغانستان كار نبود. به خيليها هم مقروض بودم اين بود كه مجبور شدم بيايم ايران و كار كنم و قرضهايم را بدهم.
اينقدر فشار زندگي روي دوشهاي محمد زمان زياد است كه به قول خودش روزي نيست كه به خودكشي فكر نكند: حتي همين نان بخور و نمير را هم نميگذارند دربياوريم. كافي است گير ماموران شهرداري بيفتيد. تمام جنسهايتان را ميگيرند و كلي به شما توهين ميكنند. مكثي ميكند و در حاليكه بغضش را فرو ميخورد ادامه ميدهد: بچه چهار سالهام مريض است. دكتر گفته بايد شير بخورد. ديشب براي خريد شير او مجبور شدم پول قرض كنم. آن وقت ميگويند دستفروشان درآمدهاي نجومي دارند.
خود وي را هم چند باري گرفتهاند و يكبار هم تمام اجناسش را توقيف كردهاند ولي با اين وجود بازهم به كارش ادامه ميدهد: چه كار كنم؟ چطور بايد خرج زن و فرزندم را دربياورم. واقعا خسته شدهام. بارها به اين فكر كردهام كه اگر نگذارند همين كار را هم ادامه دهم، چه بايد بكنم؟ حتي به دزدي و موادفروشي هم فكر كردهام. واقعا نميدانم در اين صورت چه تصميمي خواهم گرفت. وي هم مانند اكثر دستفروشان مصرانه مدعي است كه اگر شغلي داشته باشد، دست از دستفروشي برخواهد داشت.
بازار تهران هم خالي شد
بازار تهران هم درست مثل شوش، حالا چند صباحي است كه خالي از دستفروشهاي رسمي است. اگر هم دستفروشي را در راستههاي آن ببينيد، درحد همان دستفروشهاي سياري هستند كه اجناسشان را بغل ميگيرند و براي فروششان از اين ور بازار به آن طرف ميروند و جا عوض ميكنند.
صحنههاي اينجا هم چندان تفاوتي با ديگر صحنههاي مشابه در سطح شهر ندارد. تنها تفاوتش «بازار» بودن اين نقطه است كه به گفته بسياري از دستفروشها باعث ميشود تا درآمد آنها بالاتر از بقيه دستفروشها باشد. پيرمردي كه نايلون ميفروشد اما اين ادعا را رد ميكند و ميگويد: والله ما كه كسي را نديدهايم كه درآمد بالايي از دستفروشي داشته باشد. نميدانم اين آمارها را از كجا ميآورند؟
وي كه خود را باقر معرفي ميكند و ٢٠-٣٠ سالي ميشود كه درخيابانهاي تهران دستفروشي ميكند دليل دستفروش شدنش را ورشكستگي عنوان ميكند و ميگويد: من كاشيفروش بودم و وضعم هم بد نبود، اما سر يك معامله، خريدار پول اجناسي كه خريده بود را نداد و متواري شد و من هم به خاك سياه نشستم.
از آن روز به بعد، باقر براي تامين مخارج چهار فرزندش با اندك پولي كه قرض كرده بود، قاشق و چنگال خريد و در بازار مشغول كسب و كار شد. البته وي در طول اين سالها چند باري گير ماموران شهرداري افتاده و اجناسش را از دست داده است. با اين حال با همين شغل حتي دخترش را عروس كرده است. وي در مورد طرح جمعآوري دستفروشها ميگويد: در طول اين سالها بارها خواستهاند اين طرح را اجرايي كنند ولي هر بار نيمهكاره رهايش كردهاند. اينبار هم بعد از مدتي فراموش ميشود. آخر مگر شوخي است؟ ميدانيد چند خانواده از كنار همين دستفروشي نان ميخورند؟
يكي از مغازه داران پارچهفروشي بازار نظريه جالبي در اين خصوص دارد: بودن دستفروشها هم خوب است و هم بد. خوب است چون باعث حضور بيشتر مردم و رونق بازار ميشود و بد است چون باعث كم شدن درآمد مغازهدارها ميشوند و نظم بازار را هم به هم ميريزند.
يكي ديگر از دستفروشان هم در مورد انتقال دستفروشها به محلي مشخص به تندي ميگويد: حتي اگر جنازهام نيز از اينجا برود خودم از اينجا نميروم. به ما ميگويند در نقاطي كه مشخص شده بايد دستفروشي كنيد اما واقعا در اين نقاط چقدر ميتوان جنس فروخت و مردم چقدر به اين مراكز ميآيند؟
اما كسبه بازار در مجموع از حضور دستفروشان شاكياند. يكي از كسبه بازار با انتقاد از افزايش يكباره دستفروشان در اين منطقه ميگويد: تاكنون بارها به شوراي شهر و شهرداري نامه نوشتهايم. حتي براي اعتراض به شهرداري مركز رفتيم اما آنها با وجودي كه اعلام ميكنند از چهارراه سيروس تا چهارراه گلوبندك تمامي كسبه طومار و درخواستهاي زيادي به دستشان رسيده، ميگويند ما ميخواهيم با ساماندهي آنها اين مشكل را به شكل اصولي حل كنيم. برخي ديگر از كسبه حضور دستفروشان را عاملي براي ناامني بازار ميدانند. رسول كه فروشنده لوازم خانگي است در اين مورد ميگويد: بارها مشتريان به من گفتهاند كه ازبابت امنيت زن و فرزندانشان نگرانند و از اينكه مجبورند براي ورود به بازار و پاساژها از ميان اين دستفروشها عبور كنند، ميترسند.
پاسخ شهرداري به طرح جمعآوري دستفروشان: به دستفروشان، جا ميدهيم
عابد ملكي، شهردار منطقه ۱۲ چندي قبل در گفتوگو با خبرنگاران گفته بود: ما براي آنكه دستفروشان نيز بتوانند رزق حلال براي خانوادههايشان ببرند ايجاد شب بازار و روز بازارهايي را در خيابانهاي مختلف پايتخت از جمله صوراسرافيل در نظر گرفتهايم.
وي با بيان اينكه ثبت نام از دستفروشان در شهرداري ناحيه ۲ منطقه ۱۲ در خيابان امام خميني آغاز شده است ادامه داد: تاكنون ۷۰۰ دستفروش ثبت نام كردهاند تا در برنامه طرح ساماندهي شهرداري شركت كنند. ملكي در پاسخ به برخي انتقادات دستفروشان مبني بر دريافت وجه تحت عنوان باج از دستفروشان نيز گفته بود: تعدادي از ماموران تخلفاتي داشتند و با دستفروشان برخورد نميكردند كه با ماموران خاطي برخورد و برخي از آنان فسخ قرارداد شدند.
اما دراين بين معاون امور خدمات شهري شهرداري تهران درگفتوگو با «اعتماد» از اختصاص ٢٠ محل جمعآوري دستفروشان در سطح تهران براي ساماندهي دستفروشها خبر ميدهد و ميگويد: برخي دستفروشان واقعا نيازمند هستند، براي همين شهرداري تهران به دنبال اين است كه با اجراي طرح جمعآوري دستفروشان، محلي را براي فروش محصولات اين افراد تعيين و شرايط فروش را براي اين افراد مهيا كند.
معاون امور خدمات شهري شهرداري تهران خاطرنشان كرد: در حال حاضر در شهر تهران ٢٧ بازار روز وجود دارد كه فعال است اما شهرداري تهران به دنبال افزايش تعداد بازارهاي روز شهر است.
عبداللهي به لزوم همكاري ساير نهادهاي مرتبط، براي اجراي اين طرح اشاره ميكند و ميافزايد: جمعآوري دستفروشان تنها زماني به درستي امكانپذير بود كه نهادهاي ديگر نيز با شهرداري همكاري كنند از اين رو با توجه به اينكه اينبار با نيروي انتظامي و قوه قضاييه هماهنگي لازم به عمل آمده است، به طور حتم طرح جمعآوري دستفروشان با قوت بيشتري ادامه پيدا كرده تا به سرانجام برسد.
وي با تاكيد بر اينكه به هر صورت، دستفروشي به هر شكل و در هر نقطهاي از شهر غيرقانوني است گفت: در ابتدا بايد بازارهاي محلي افزايش پيدا كند تا افراد مستحق در اين بازار روزها جا داده شوند و بتوانند كاسبي كنند. معاون امور خدمات شهري شهرداري تهران در پاسخ به اين پرسش كه نحوه جمعآوري دستفروشان مترو چه سازوكاري دارد؟ اظهار كرد: دستفروشان مترو به خدمات شهري مرتبط نيست بلكه موضوعي است كه در دل تشكيلات حمل و نقل عمومي شهر تهران و مترو پيگيري ميشود اما با توجه به شرايط كنوني دستفروشان مترو با سردار ساجدينيا در اين رابطه جلسهاي برگزار شده كه اين موضوع نيز حل شود و هماهنگيهاي به عمل آمده اين كار هم به زودي شروع ميشود.
شورا، مخالف تمامقد
در مقابل اما، به گفته ابوالفضل قناعتي، عضو هيات رييسه شوراي شهر، هنوز شهرداري برنامه مدوني را براي ساماندهي دستفروشها به شورا نياورده است. او تاكيد ميكند: در هرصورت ما با اينكه شهرداري بخواهد به اين افراد جايي براي كاسبي بدهد شديدا مخالفيم. چون نظم اقتصادي شهر به هم ميريزد. اين نميشود كه مغازه داري ماليات و عوارض و كرايههاي سنگين بدهد، آنوقت دستفروشها بدون كرايه و عوارض درآمدهاي كلاني داشته باشند. اگر اين گونه باشد، از اين به بعد روستاييان و شهرستانيها، به هواي گرفتن يك غرفه كسب و كارشان را رها ميكنند و به تهران ميآيند و دستفروش ميشوند. يعني اين طرح در عمل اجرايي نخواهد شد.
مهدي چمران، رييس شوراي شهر هم برخلاف تصور، از منتقدين جدي اين طرح است: الان اكثر دستفروشهاي تهراني را شهرستانيها تشكيل ميدهند. اين كار شهرداري به معناي قانوني خواندن دستفروشي و تضعيف كسب و كار شهرداري است. اگر اين طرح اجرايي شود، مسلما نهتنها مشكلات پايتخت حل نخواهد شد كه با هجوم شهرستانيهاي بيكار به تهران، بايد منتظر بيشتر شدن مشكلات شهرمان باشيم.
سوالات و ابهامهايي كه در اين طرح وجود دارد، به خصوص مخالفت آشكار شوراي شهريها با اين طرح، آنقدر مبهم و گنگ است كه به نظر نميرسد به اين سادگيها گره كور معضل دستفروشهاي پايتخت حل شود؛ مشكلي كه به نوعي دملي چركين براي شهر تهران تبديل شده و خارج كردن آن به جراحي حاذق نياز دارد. اما سوال اساسي اين است كه آيا شهرداري تهران همان جراح حاذق است يا اين طرح، اينبار هم مانند بارهاي قبل، در حد يك نمايش كوتاهمدت متوقف خواهد شد؟
منبع: اعتماد، حميدرضا خالدي
ارسال نظر