او فقط یک ژورنالیست نسبتا خوب است، همین!!
پارسینه: مهندس عباس عبدی، در دانشگاه پلی تکنیک، مهندسی پلیمر خوانده است. از اشغال سفارت با موسوی خوئینیها رابطه خوبی داشت.
خیلی جالب است که فارغ التحصیل مهندسی پلیمر، در دادستانی کل کشور پست «مسئول دفتر پژوهشهای اجتماعی در معاونت سیاسی دادستانی کل کشور»! را می گیرد. سال شصت و هشت که بنیان گذار نظام از دنیا می رود، تقریبا همه موسوی ها از میرحسین موسوی خامنه و سید عبدالکریم موسوی اردبیلی تا سید حسین موسوی تبریزی و سید محمد موسوی خوئینیها، از حاکمیت اخراج می شوند.
موسوی خوئینیها در سال هفتاد تصمم به تاسیس روزنامهسلام کرد. انگیزه تاسیس این روزنامه خیلی جالب است. در سال شصت و نه در آستانه دومین دوره انتخابات مجلس خبرگان رهبری، در برخی استان ها تعداد نامزدها با تعداد کرسی های نمایندگی برابر بود و عملا رقابتی در کار نبود. اکثریت مجلس با جناح به اصطلاح چپ اسلامی و رییس آن شیخ مهدی کروبی بود. در مجلس یک طرح دو فوریتی مطرح شد که انتخابات در حوزه هایی که رقابتی نیستند برگزار نشود. جناح یه اصطلاح راست اسلامی در این مجلس در اقلیت بود و رهبر اقلیت آقای ناطق نوری بود. آقای ناطق در اعتراض به این طرح دوفوریتی، نمایندگان همسو را از مجلس بیرون کشید تا مجلس از اکثریت بیفتد و نخستین #اپستراکسیون در تاریخ مجلس شورای اسلامی را انجام می شود. انتخابات خبرگان با همه مسایل برگزار می شود. مجمع روحانیون مبارز که آقایان کروبی و خاتمی و موسوی خوئینیها و محتشمی پور و ... از اعضای آن بودند، اقدام به صدور بیانیه ای انتقادی درباره روند انتخابات می کنند. اما هیچ روزنامه ای حاضر به چاپ این بیانیه نمی کند! آن موقع هم که اینترنت در ایران نبود و مطبوعات تنها رسانه بودند. این مساله برای مجمع روحانبون بسیار گران تمام شد و موسوی خوئینیها تصمیم می گیرد که روزنامه ای را تاسیس کند. لذا روزنامه سلام متولد می شود. عباس عبدی سردبیر این روزنامه می شود. کسانی که او را می شناسند می دانند که ادم خوبی است. ولی ما با شخصیت او کاری نداریم. بلکه با نوشته های او کار داریم. نوشته های او که در انتقاد از دولت هاشمی نوشته شده است را من در این چند روز اخیر مجددا مطالعه کردم. این یادداشت ها عمدتا در کتاب «از لس آنجلس تا قزوین» و چند کتاب دیگر چاپ شده است. الان وقتی مقالات اقتصادی در نقد دولت هاشمی را می بینم. پی می برم که عبدی چقدر نگاه سطحی به اقتصاد داشت! کلا در مواردی که تخصصی نداشته اقدام به اظهارنظر علمی کرده است. یادداشت های روزش خوبند. خاطرات زندانش هم خواندنی هست. اما آنجا که وارد مسایل تخصصی می شود، کم دانشی وی نمایان می گردد. همین عنوان کتاب، عنوان یکی از مقالات او هست. مقاله «از لس آنجلس تا قزوین»، در رابطه با شورش های قزوین در آن سالها نوشته شده است. چقدر نگاه و تحلیل او به مقولات جامعه شناسی و اقتصاد سیاسی سطحی و غیرعلبمی هست! باور نمی کنید خودتان مطالعه کنید. البته ابشان در این ده سال اخیر چند کتاب خوبی نوشته است. اما نوشته های او در دهه هفتاد تاسف بار است زندانی شدن او بابت این نوشته های کم عمق مایه بسی تعجب است! در کشوری که احزاب قدرتمند و ریشه دار وجود ندارند و رجال سیاسی استخوان دار کنج عزلت می گزینند. معلوم است که یک ژورنالیست نظریه پرداز سیاست می شودو تز «خروج از حاکمیت» و «عبور از خاتمی» می دهد!
محمد محبی
موسوی خوئینیها در سال هفتاد تصمم به تاسیس روزنامهسلام کرد. انگیزه تاسیس این روزنامه خیلی جالب است. در سال شصت و نه در آستانه دومین دوره انتخابات مجلس خبرگان رهبری، در برخی استان ها تعداد نامزدها با تعداد کرسی های نمایندگی برابر بود و عملا رقابتی در کار نبود. اکثریت مجلس با جناح به اصطلاح چپ اسلامی و رییس آن شیخ مهدی کروبی بود. در مجلس یک طرح دو فوریتی مطرح شد که انتخابات در حوزه هایی که رقابتی نیستند برگزار نشود. جناح یه اصطلاح راست اسلامی در این مجلس در اقلیت بود و رهبر اقلیت آقای ناطق نوری بود. آقای ناطق در اعتراض به این طرح دوفوریتی، نمایندگان همسو را از مجلس بیرون کشید تا مجلس از اکثریت بیفتد و نخستین #اپستراکسیون در تاریخ مجلس شورای اسلامی را انجام می شود. انتخابات خبرگان با همه مسایل برگزار می شود. مجمع روحانیون مبارز که آقایان کروبی و خاتمی و موسوی خوئینیها و محتشمی پور و ... از اعضای آن بودند، اقدام به صدور بیانیه ای انتقادی درباره روند انتخابات می کنند. اما هیچ روزنامه ای حاضر به چاپ این بیانیه نمی کند! آن موقع هم که اینترنت در ایران نبود و مطبوعات تنها رسانه بودند. این مساله برای مجمع روحانبون بسیار گران تمام شد و موسوی خوئینیها تصمیم می گیرد که روزنامه ای را تاسیس کند. لذا روزنامه سلام متولد می شود. عباس عبدی سردبیر این روزنامه می شود. کسانی که او را می شناسند می دانند که ادم خوبی است. ولی ما با شخصیت او کاری نداریم. بلکه با نوشته های او کار داریم. نوشته های او که در انتقاد از دولت هاشمی نوشته شده است را من در این چند روز اخیر مجددا مطالعه کردم. این یادداشت ها عمدتا در کتاب «از لس آنجلس تا قزوین» و چند کتاب دیگر چاپ شده است. الان وقتی مقالات اقتصادی در نقد دولت هاشمی را می بینم. پی می برم که عبدی چقدر نگاه سطحی به اقتصاد داشت! کلا در مواردی که تخصصی نداشته اقدام به اظهارنظر علمی کرده است. یادداشت های روزش خوبند. خاطرات زندانش هم خواندنی هست. اما آنجا که وارد مسایل تخصصی می شود، کم دانشی وی نمایان می گردد. همین عنوان کتاب، عنوان یکی از مقالات او هست. مقاله «از لس آنجلس تا قزوین»، در رابطه با شورش های قزوین در آن سالها نوشته شده است. چقدر نگاه و تحلیل او به مقولات جامعه شناسی و اقتصاد سیاسی سطحی و غیرعلبمی هست! باور نمی کنید خودتان مطالعه کنید. البته ابشان در این ده سال اخیر چند کتاب خوبی نوشته است. اما نوشته های او در دهه هفتاد تاسف بار است زندانی شدن او بابت این نوشته های کم عمق مایه بسی تعجب است! در کشوری که احزاب قدرتمند و ریشه دار وجود ندارند و رجال سیاسی استخوان دار کنج عزلت می گزینند. معلوم است که یک ژورنالیست نظریه پرداز سیاست می شودو تز «خروج از حاکمیت» و «عبور از خاتمی» می دهد!
محمد محبی
این رند ازدیوارکوتاه بالارو میدونه که دوران هاشمی وخانواده او روبه افوله وعنقریب با او برخورد میشه خواسته حاشیه امن برای خودش درست کنه به هرحال یک رگه ....زادگی در بعضی عناصرهست
کارش درسته
من کاری به عبدی ندارم... ولی هاشمی قابل اطمینان نیست... اقای هاشمی مسبب اصلی اوضاع امروز کشور است و نمی تونه خودش رو بی گناه جلوه بده...