خاتمی:چرا احمدینژاد باید رد صلاحیت شود؟
پارسینه: سیدمحمدرضا خاتمی میگوید، «پروپاگاندای سیاه» چالش دولت روحانی در یک سال آینده است. او پروژه «نجات کشور» را تمام نشده دانسته و تحمل حاکمیت بیشتر از گذشته میبیند. نماینده مردم تهران در مجلس ششم از عارف و لاریجانی رسیدن به "تفاهم" را انتظار دارد و در نهایت عنوان میکند، روحانی 5 سال وقت دارد. او این پرسش را هم مطرح میکند که احمدینژاد چرا و به چه علت باید رد صلاحیت شود؟
به گزارش ایسنا و به نقل از جماران،پشت سر گذاشتن انتخابات مجلس دهم و کسب تعداد قابل توجهی از کرسیهای سبز بهارستان از سوی اصلاحطلبان و اعتدالگرایان از یک سو و آغاز دوران پساتوافق هسته ای از سوی دیگر، خبر از آغاز دوره ای جدید در عرصه سیاسی کشور می دهد؛ دوره ای که با سال پایانی اولین دوره فعالیت دولت حسن روحانی و دشواری های احتمالی آن مصادف است.
در این مقطع آنچه محل بحث و سوال است این که جریانات سیاسی قصد دارند استراتژی و برنامه های خود را به چه سمت و سویی تنظیم کنند و رقابت را در زمین جدید با چه مختصاتی می بینند؟
گفتوگو با «دکتر سیدمحمدرضا خاتمی» را از این نقطه آغاز کرده و در ادامه از وی در مورد موضوعاتی همچون وضعیت فعلی سیاسی اصلاح طلبان، رابطه و تعامل آنان با نظام و دولت، دیدگاهش در مورد فعالیت دولت حسن روحانی، موضوع انتخاب رییس مجلس جدید و بالاخره حضور مجدد احمدینژاد در عرصه سیاست پرسیدیم.
خلاصه گفت و گو با نایب رییس مجلس ششم و نماینده اول تهران در آن دوره که در اتاق کارش در بیمارستان امام خمینی برگزار شد، در زیر میآید:
- اولا در مورد انتخابات بگویم که ما پیروزی کامل به دست آوردیم، نه از این لحاظ که ما بشماریم چند کاندیدای اصلاح طلب، چند اصولگرا و چند مستقل رأی آورده اند، بلکه به جهت هدفگذاری که برای مجلس کرده بودیم پیروز شدیم.
- هدفگذاری ما این نبود که یک مجلس اصلاح طلب مانند مجلس ششم داشته باشیم بلکه هدف ما این بود که مجلسی داشته باشیم که از آن دیگر صدای افراط و تندروی به گوش نرسد و این هدف حاصل شده است. اکثریت قاطع کسانی که در داخل مجلس رفته اند-به جز عده معدودی- از این قاعده پیروی می کنند و به همین خاطر فکر می کنم برنامه ریزی اصلاح طلبان برای انتخابات مجلس دهم کاملا موفق بوده است. حتی می خواهم بگویم برنامه ریزی ما منجر به این شد که اصولگرایان معتدل به مجلس راه یابند و دست اصولگرایان تندرو از مجلس کوتاه شود.
- استراتژی اصلاحطلبان فرق نکرده است. بعد از حوادث تلخ سال 1388 کشور در یک سراشیبی قرار گرفت که حاصل آن را می بینیم: ورشکستگی اقتصادی، اضمحلال اخلاقی، انزوای جهانی و مشکلات دیگری که دولت قبلی آنها را ایجاد کرد. در آن زمان صدای جنگ به گوش میرسید، مردم مشکلدارتر می شدند و کشور در معرض آسیب های فراوانی از فقر و فساد قرار گرفته بود. استراتژی اصلاح طلبان در آن مقطع «نجات کشور» بود؛ بدون این که دنبال سود شخصی یا جناحی باشند و به همین جهت برنامهریزی کردند که علیرغم تنگناها و گرفتاری هایی که برایشان پیش آورده بودند بتوانند ترمز این سقوط را بکشند و کشور را نجات دهند. اولین نتیجه این اتفاق در انتخابات ریاست جمهوری 1392 رخ داد که کشور از سقوط نجات پیدا کرد اما این نجات کامل نیست و بعد از آن برنامه اصلاحطلبان این است که این حجم گسترده خرابیهای عظیم را چگونه می توان جبران کرد و به این برنامه رسیدند که همه کسانی که دلسوز هستند و خواهان برطرف شدن مشکلات هستند و به وجود این مشکلات اذعان دارند دست به دست هم دهند تا کشور را با گام های بلندتری به پیش ببرند.
- همه اصلاح طلبان به این امر اذعان دارند که اگر همه قوای مملکت دست به دست هم دهند و تلاش کنند و کار کننند ما بعد از 10 سال ممکن است به سال 84 برسیم. یعنی اگر شروع دگرگونی را سال 92 بدانیم 10 سال باید تلاش کنیم تا به سال 84 برسیم.
- پروژه اصلاحطلبان برای نجات کشور پروژه تمام شدهای نیست.
- استراتژی ما ساختن کشور با اتحاد، انسجام و پرهیز و از تندوری و جلوگیری از تاخت و تاز تندروها در عرصه کشور است.
- دولت و مجلس در دست ما به عنوان «اصلاحطلبان» نیست؛ بلکه این دو قوه به دست یک سری نیروی عاقل و دلسوز افتاده که لزوما اصلاح طلب نیستند تا بخواهیم بگوییم دست ما افتاده و ما باید برنامه بدهیم.
- شما قوه مجریه و مقننه را روی هم بگذارید، در آرایش قدرت حداکثر یک سوم قدرت را تشکیل می دهند و بخش عمده کشور را قوا، نیروها و نهادهای دیگر در دست دارند.
- تا زمانی که قانون به معنای واقعی کلمه در کشور بخواهد اجرا شود، همه ارکان کشور پاسخگو باشند و شفافیت در عرصه اداره کشور حاکم شود چاره ای جز این نداریم که روند فعلی را ادامه دهیم... ما مجبور هستیم این استراتژی ائتلاف و اجماعسازی را ادامه دهیم.
- این اعتماد و توجهی که مردم به جریان اصلاحات، اعتدال و عقل گرا دارند شاید آخرین فرصت هایی باشد که به نظام می دهند. اگر نگذارند این جریان کار خود را کند ممکن است مردم به اجماعی برسند که کلا توان حل مشکلات وجود ندارد؛ یعنی زیان اصلی را کشور می کند نه فقط جریان اصلاح طلبی یا اصولگرایی. ما وظیفه خود میدانیم از واقعیت انقلاب اسلامی، جمهوری اسلامی و قانون اساسی دفاع کنیم و پای آن هم ایستادهایم اما این بدان معنا نیست که صبر مردم پایان نداشته باشد.
- هنوز علائم و نشانه ای دریافت نکرده ایم که تمام حاکمیت از پیام های روشنی که مردم در انتخابات و مناسبت های مختلف می دهند، عبرت گرفته باشند اما شاهد شکل گرفتن یک جریان عقلانی دلسوز هم در میان آنها هستیم.
- امروز صدای ضد افراط گرایی درون اصولگرایان کم طنین تر از درون اصلاحات نیست.
- اصلاحطلبی یک جریان زاینده و پوینده است و درون خود نوآوری و چهرههای جدید هم دارد که می تواند بر غنای اصلاح طلبی بیفزاید. بهترین دلیل سخن من این است که حرف اول و آخر در جامعه ما را جریان اصلاح طلبی میزند. یعنی اگر این جریان، پویایی و جوشش را درون خود نداشت محال بود در عرض چند سال پس از آن هجمههای ویرانگر با کمترین امکانات بتواند بزرگترین حوادث را در تاریخ سیاسی سال اخیر در کشور رقم بزند.
- جریان اصلاح طلبی جریان مستمری است که تدریج و مسیر گام به گام را درون خود پذیرفته است. اگر ما به عدد صد نمی رسیم دلیل نمی شود که عدد 50 را رها کنیم، اگر به عدد 50 نمی رسیم دلیل ندارد 20 را رها کنیم. بنابراین با توجه به شرایط روز، این جریان ممکن است تاکتیک های مختلفی اتخاذ کند؛ زمانی در انتخابات با تمام قوا شرکت کند و زمانی از چهره های دیگر حمایت کند.
- زمانی بود که ما بر سر این تاکتیک ها با جامعه چالش داشتیم- در انتخابات 82، 84- و فهم متقابل وجود نداشت. اما امروز اصلاح طلبی یک گام به پیش رفته است؛ نه تنها هویت اصلاح طلبی دچار مشکل نشده و جا افتاده است بلکه تاکتیک های این جریان هم به خوبی توسط مردم درک می شود و به آن پاسخ مثبت می دهند.
- فایده ای که حوادث سال 88 و ممنوعیت احزاب و گروهها داشت این بود که اصلاح طلبی خیلی درون جامعه گسترده شد.
- معتقدم جریان اصولگرایی به لحاظ فکری روز به روز اصلاح طلب تر می شود. یعنی آن چیزهایی که ما روزی می گفتیم و برای اصولگرایان تابو بود امروز آنها پذیرفته اند و بیان می کنند و در عمل هم عملیاتی می کنند. این یک پیروزی برای جریان اصلاح طلبی است که کلمه اصلاح طلبی میان اصولگرایان هم نفوذ کرده است.
- دعوای اصلی اصولگرایی و اصلاح طلبی «دموکراسی» است. ما معتقدیم دموکراسی جزو ذات انقلاب اسلامی است، باید به آن اهمیت داد و لوازم آن را پذیرفت. در حالی که برخی دوستان اصولگرا از کلمه دموکراسی و مردمسالاری استفاده می کنند اما وقتی باید به لوازم آن ملتزم باشند چنین چیزی اتفاق نمی افتد که در قالب ردصلاحیت ها، استقلال قوا و دخالت های مختلف آن را می بینیم.
- گفتید وضع خوب نشد و بدتر شد. خیر! واقعا وضع بهتر شد. الان فضای رسانه و دانشگاه ما قابل مقایسه با قبل سال 92 نیست و ما بهبود زیادی را شاهد هستیم . فضای اجتماعی، فضای فرهنگی خیلی بهتر شده است؛ هرچند تا مطلوب هنوز فاصله خیلی زیاد است. دستگیری ها، برخوردهای قضایی و.. خیلی فرق کرده است. بله! روی رهبری جریان اصلاحات فشار زیادتر شد. قابل تصور هم بود که این اتفاق بیفتد. لذا ما در مجموع از جمله سیاست داخلی پیشرفت های خوبی داشته ایم. همین نامه آقای کروبی اگر قبل از سال 92 نوشته میشد، معلوم نبود چه اتفاقی میافتد. این نشان میدهد تحمل حاکمیت بیشتر شده است و امیدوارم به این نتیجه رسیده باشند که روش های گذشته جواب نمی دهد.
- عده ای بودند که فکر می کردند با روش هایی که در سال 88 اعمال شد می توانند به اهداف از پیش تعیین شده برسند و قصه را آنگونه که خودشان می خواهد تمام کنند. این اتفاق نیفتاد،؛ نامه ای که آقای کروبی نوشتند منهای اینکه قبول داشته باشیم یا نه؛ نشان می دهد هنوز آتشی زیر خاکستر وجود دارد که اگر با درایت و تدبیر و عقلانیت ننشینیم تا این موضوع را حل کنیم معلوم نیست کجا زبانه بکشد و چه چیزهایی را بسوزاند. روش های خشونت بار و تبلیغات رسمی، آوردن عِدّه و عُدّه به میدان نشان داد جواب نمی دهد. الان وقت گفت و گوست و جریان اصلاح طلبی همیشه پیامش این بوده است. شما الان صحبت های بزرگان اصلاحات را ببینید همه جا می گویند باید بشینیم گفت و گو کنیم تا این گرفتاری ها را حل کنیم. اما قصه دو طرفه است؛ طرف مقابل هم باید پاسخ مثبت می دهد. چه زمانی پاسخ می مثبت می دهد؟ وقتی که به این نتیجه برسد که راه دیگری وجود ندارد و به نظر من دارند به تدریج به این نتیجه می رسند.
- عده ای واقعا آنقدر نادان شده اند که متوجه تبعات حرف زدن خودشان نیستند و برای آسیب زدن به رقیب خود حاضرند همه امهات انقلاب و ارزش ها را فدا کنند. واکنش نابخردانه ای که در برابر این نامه نشان داده شد از این قبیل است. شخصی بر خلاف قانون گرفتار شده است همه حرفش هم این است تکلیف من را مشخص کنید و نیازی هم به رافت و شفقت شما ندارم هر حکمی هم دادید می پذیرم. نمی دانم مظلومانه تر از این رفتار میتواند وجود داشته باشد یا نه؟
- واقعا باید از شخص آقای روحانی تقدیر کرد؛ ایشان شجاعانه روی موضعشان ایستاده اند، برای اجرای برنامه ها خصوصا برنامه های سیاسی تلاشهای زیادی انجام داده اند. اما دو مسأله وجود دارد؛ یکی اینکه قدرت دولت محدود است و دست آن در تحقق مطالبات ملی خیلی باز نیست. نکته دوم اینکه در شرایط مجلس قبلی، دولت نتوانست همکارانی را در سطح ملی و منطقه ای انتخاب کنند که به برنامه های آقای روحانی اعتقاد داشته باشند و حتی اگر معتقد باشند قدرت اجرای آنها را داشته باشند، الان شرایط تغییر کرده است و دولت می تواند انسانهای عاقل و توانمند را برای مدیریت های پایینی و میانی انتخاب کند که بتوانند مجری سیاست های دولت باشند.
- دولت پنج سال دیگر برای تحقق وعده ها وقت دارد. فشار ها بر آقای روحانی به خاطر انتخابات سال بعد زیاد خواهد شد و نمی گذارند شیرینی موفقیت ها در این انتخابات و برجام و سیاست های خارجی را بچشند. آقای روحانی اگر می خواهد (تحقق وعده ها را شروع کند) از تابستان یا حتی همین حالا باید شروع کند که به مردم نشان دهد اگر آنها با اراده شان یک مانع بزرگ را از سر دولت برداشتند او هم می خواهد (و باید) در این مدت یک ساله پاسخ مناسبی به آنها بدهد.
- مسأله اقتصاد مسأله پیچیده ای است و به نظر من کار خیلی سخت است و سنگ بنای ویرانه ای که دولت روی آن نشسته است به آسانی قابل ترمیم نیست. ضعف عمده دولت در این زمینه این است که پاسخگویی زیاد با اختیارات کم داشته است. دولت باید بگوید برنامه من برای بهبود اقتصاد دولت این است و موانع من هم این است! هم موانع فعلی و هم گذشته را بگوید تا مردم روشن شوند. اما در مباحث سیاست داخلی خود آقای روحانی برنامه ریزی شده یا ناخواسته اجرای برنامه ها را به بعد از برجام انداخته اند و حالا شرایط آماده است که این برنامه ها هم در سطح سیاست داخلی و هم امور فرهنگی، علمی و دانشگاهها اجرایی شود.
- در حقیقت ما یک پل هستیم که بتوانیم هم برنامهها و سیاست های دولت و هم موانع و مشکلاتش را تا حدی در درون جامعه برای مردم توضیح دهیم و هم از طرف دیگر کمی ها و کاستی هایی که وجود دارد را به دولت منتقل کنیم که دولت بداند جامعه چه برداشت و ارزیابی ای دارد.
- نگاه من به این مجلس یک مجلس سیاسی حزبی و جناحی نیست که دنبال این باشیم که چه کسی اکثریت و چه کسی اقلیت است و این جناح و آن جناح و وزن کشی و مسائل دیگری که وجود دارد. به نظرم باید ما این مجلس را یک مجلس ملی تلقی کنیم که رسالت آن هم در این راستا تبیین می شود. مثلا در حوزه مسائل اقتصادی من فکر می کنم این مجلس همراه و همکار دولت خواهد بود. اصلا کار کارشناسی اقتصادی در مجلس نمی شود. کار کارشناسی اقتصادی را دولت انجام می دهد و مجلس را توجیه می کند و مجلس هم همراه می کند. همیشه هم همین بوده است.
- واقعیت سیاست داخلی این است که سنگ تراز و شاقول سیاست داخلی در مجلس نیست؛ در بخشهای دیگر حاکمیت است. مجلس میتواند آن نقش قبلی را نداشته باشد ولی لزوما به این معنا نیست که شما اگر بخواهید یک تحول عمده سیاسی انجام دهید با این وضعیت خیلی بتوانیم این کار را کنیم. شما مثلا فرض کنید مجلس قانون احزاب را درست کند، قانون رسانه ها را درست کند، آزادی ها را تعریف کند، نمی تواند! چون ما جاهای دیگری هم داریم. اصلا معلوم نیست در این مسائل که حساسیت های زیادی وجود دارد مجلس آینده خیلی توفیقی به دست بیاورد. چون ما برخی ادوار مجالس قبل را دیدیم که با آن همه توان و خوش فکری و برنامه دار بودن چطور شد.
- انتظاری که من می دانم جریان اصلاح طلبی دارد این انتظار است که این مجلس، مجلس گفت و گوی ملی شود.
- من یک مثال می زنم. ما در مجلس ششم دنبال این بودیم که جریان خدمت سربازی را حل کنیم که به صورت یک ارتش حرفه ای ملی پیش رود؛ همه موافق بودند اما در دعواهای سیاسی این طرح هوا شد. برای این که این بدبینی وجود دارد که کسی که این مسأله را می گوید پشتش می خواهد چه سوء استفاده ای کند؟
- من بسیار علاقه مندم و خوشحال می شوم که آقای عارف رئیس شود. ایشان اصلاح طلب اصیلی است که فعالیت کرده و رأی اول تهران را آورده و لیاقت و شایستگی هم دارد. همه تلاش خودمان را هم باید بکنیم اما تبصره ها یا ملاحظاتی هم داریم. اولا ما هر کاری می کنیم باید توجه کنیم که مجلس آینده نباید باعث جدایی و اختلاف بین اصلاح طلبان و اصولگرایان معتدل در مسائل اصلی که وجود دارد، شود. اگر بخواهیم این مجلس، مجلس با خاصیتی باشد باید دو گروه دست به دست هم بدهند و کار کنند و اگر از هم جدا شوند هیچ چیزی از این مجلس بیرون نخواهد آمد. دومین مسأله ای که من دارم شفافیت است. یعنی کاری که ما می کنیم شفاف باشد. یعنی مردم بدانند که ما چه کار می کنیم. بگویند ما تلاش می کنیم که به طور مثال آقای عارف رئیس مجلس شود؛ یا اینکه بعد از ارزیابی متوجه می شویم که چنین کاری امکان پذیر نیست به مردم توضیح دهیم که به خاطر این شرایط و این مسائل و مشکلاتی که وجود دارد ما برای اینکه کارآیی مجلس را بالا ببریم اشکال ندارد که مثلا به آقای لاریجانی رأی می دهیم. این شفافیت خیلی مهم است.
- اگر این جوری باشد که مردم در جریان نباشند و فردا آقای لاریجانی رئیس مجلس شود ممکن است برای بخش قابل توجهی از رأی دهندگان سؤال پیش بیاید که آقای عارف شما کنار کشیدید، سازش کردید، چه کار کردید؟ این شفافیت نکته دومی است که باید در این میان باشد و به نظر من باید با مردم حرف زد.
- نکته سومی که وجود دارد این است که حربه طرف مقابل این است که اختلاف بیندازد. تا حالا سعی می کرد بین اصلاح طلبان اختلاف بیندازد. قبل از انتخابات گفتند لیست اصلاح طلبان این است و آن نیست. حالا می خواهند بین ما و دوستان دیگر اختلاف بیندازند و بین ما دشمنی ایجاد کنند. من فکر می کنم که هم ما و هم اصولگرایان معتدل این را می دانیم که این حربه ، حربه زنگ زده و کهنه ای است و به آن توجهی هم نمی شود؛ فقط به درد 4 نفر مخاطب چشم و گوش بسته خودشان می خورد که دلشان را خوش کنند که بین ما اختلاف است. بگذارید دلشان خوش باشد؛ دل 4 نفر خوش شود برای ما هم ثواب دارد.
- من حساسیتم به لحاظ عاطفی هست، اما به لحاظ منطقی و عقلانی فکر نمی کنم که خیلی در شرایط فعلی ریاست و هیأت رئیسه مجلس حساسیت آنچنانی داشته باشد.
- اهمیت دور دوم به این لحاظ است که ممکن است این توازن نسبی که در دور اول به وجود آمده را برهم بزند. اصلاح طلبان برنامه ریزی کردند که حداقل 40 کرسی از کرسی های دور دوم را داشته باشند با این حساب من فکر می کنم که مانعی برای ریاست آقای عارف نخواهد بود. یعنی خود به خود رأی مردم مشکل را حل خواهد کرد.
- اگر آنها موفق بودند یأس مردم را زیاد کنند ما این مشارکت در انتخابات هفتم اسفند را نداشتیم.
- نگران این چیزها نباید بود. مردم نقش افراد و نهادها را می دانند؛ انتظارشان این هست که ما تلاش بیشتری داشته باشیم ولی محدودیت ها را می دانند. البته این به هیچ وجه به این معنا نیست که ما کم کاری ها و اهمال کاری های خودمان را به خاطر «نگذاشتند نگذاشتند» توجیه کنیم. باید تلاشمان را بیشتر کنیم. مردم کار خودشان را کردند. حالا نوبت دولت مردان و مسئولان داخل حکومت است که آنها هم دنبال بگیرند و بتوانند به جایی برسند.
- من فکر میکنم آنچه بیشتر در داخل می تواند رخ دهد که یک «پروپاگاندای سیاه» خواهد بود؛ شایعه پردازی، دروغ زنی، سوء استفاده از تریبون ها و رسانه ها برای اینکه دولت را از چشم مردم بیندازند؛ بدون اینکه هیچ واقعیتی در پشت آن پروپاگاندای سیاه باشد. فکر می کنم باید چشم ها وگوش های خودمان را آماده کنیم که هر روز یک جریان سازی شود؛ هر روز یک سیاه نمایی در عرصه کشور شود که نشان دهند دولت در همه عرصه ها ناموفق بوده است. ولی به نظرم خیلی کارآیی نخواهد داشت.
- در رسانه ها می خوانم که می گویند «احمدی نژادیسم»! من اصلا نمی فهمم یعنی چه؟ عده ای بودند که آمدند مسئولیت اجرایی کشور را در دست گرفتند و به اعتقاد ما مملکت را خراب کردند؛ آخر این چه مکتبی است؟ مکتب تخریب! چون دیده ام که دوستان خودمان این اصطلاح را به کار می برند خواستم یادآور شدم که چنین کلمه ای معنا ندارد. یعنی اگر بخواهیم بگوییم چون عوامفریبی است، کشور خراب شده و به باد رفته، این که مکتب نیست. هرکسی می تواند این کار را کند! بنابراین با این کلمه خیلی موافق نیستم. لذا آقای احمدی نژاد فردی است با روش خاص خودش و نظر ما در مورد ایشان روشن است.
- به نظر من آقای احمدی نژاد جایگاه و پایگاه چندانی ندارد. ممکن است عده ای طرفدار ایشان باشند، به او رأی بدهند و برایش تبلیغ کنند اما فریب این فضاسازی کاذب را نباید بخوریم. حالا هم اگر فکر کنیم چون ایشان گفته اصولگرایان بدون من صفر هستند و نتیجه انتخابات مجلس دهم هم این را نشان داد پس ایشان خیلی آدمی است که اگر بیاید شق القمر کند حرف صحیحی نیست؛ نه! آقای احمدی نژاد تجربه 8 ساله ای در این کشور دارند که جز خود ایشان و اطرافیانش کسی از آن رضایت ندارد؛ نه مردم، نه اصلاح طلبان و نه اصولگرایان، نه رهبری رضایت دارند، نه بزرگان حوزه رضایت دارند و نه دنیا؛ هیچکس رضایت ندارد! بنابراین اصلا مفهوم ندارد که ما نگران باشیم آقای احمدی نژاد بیاید و اتفاقی بیفتد؛ هیچ اتفاقی نمی افتد.
- برخوردی که با آمدن آقای احمدی نژاد شد بسیار نادرست است؛ یک عده ای آمدند گفتند شورای نگهبان ایشان را ردصلاحیت کند. چرا ردصلاحیت کند؟ ما اصلا تا حالا همه دعوایمان با شورای نگهبان سر این بوده که چرا ردصلاحیت می کنید. طبق قانون شما یک سری مراجع قانونی برای ردصلاحیت دارید. مثلا وزارت اطلاعات باید مستندا بگوید فلان فرد عضو فلان گروهک ضد انقلاب است، قوه قضاییه بگوید ایشان این محکومیت ها را دارد. اگر اینها را دارد ردصلاحیتش کنید، اما اگر ندارد چرا شورای نگهبان باید او را ردصلاحیت کند؟ اینجا را باید به مردم واگذار کرد. اگر غیر از باشد ما همه رشته های گذشته مان را پنبه کرده ایم.
- آقای احمدی نژاد و یا هر فرد دیگر اگر مجرم است باید در قوه قضاییه محاکمه شود و آنجا باید نظر بدهد. اگر آقای احمدی نژاد سوء مدیریت داشته بگذاریم مردم قضاوت کنند. بنابراین ما باید از آمدن آقای احمدی نژاد استقبال کنیم. نباید صورت مسئله را پاک کنیم تا همیشه این استخوان لای زخم بماند و تا ابدالدهر ادعاها را بشنویم. ما در کشورمان این مشکل را داریم که نمی گذاریم عیار آدمها با رای مردم سنجیده شود. یکبار دیگر اجازه دهیم آقای احمدی نژاد بیاید در انتخابات شرکت کند تا تکلیف همه و خود ایشان روشن شود لذا ما باید یک برخورد منطقی با این قضیه داشته باشیم. تکلیف آمدن آقای احمدی نژاد را قانون مشخص کرده است. در بخش دوم هم مردم باید روشن کنند که او را می خواهند یا نه.
- باید یک فرهنگی را جا بیندازیم که وقتی کسی مسئول بوده مورد تندترین انتقادات قرار گیرد اما امکان جواب دادن داشته باشد و من فکر می کنم ما از این مساله در این یک سال استقبال کنیم و ایرادات دولت آقای احمدی نژاد را بگوییم و او هم بیاید از خودش دفاع کند اما اگر ما همه کارها را بخواهیم با فشار و هجوم و کارهای غیر قانونی پیش ببریم سنگ روی سنگ بند نمی شود و وضع مان همیشه اینگونه خواهد ماند. به نظر من آقای احمدی نژاد حق دارد بیاید، شورای نگهبان اگر مستندات قانونی قوی دارد او را رد یا تایید کند و آخر هم مردم حرف خود را بزنند.
- فکر می کنم اگر آقای احمدی نژاد در انتخابات شرکت کند برای همیشه تکلیف یک ادعای موهوم و خیالی مشخص خواهد شد و برای ما درسی خواهد بود که چگونه چالش هایی را که داریم بدون تنش های سیاسی و با روندهای دموکراتیک حل کنیم.
- من فکر می کنم اصولگرایان آقای احمدی نژاد را هم ندارند. چون آقای احمدی نژاد یک ذره آنها را قبول ندارد و آنها را زیر پا له می کند. بنابراین یک رابطه دو طرفه بین آنها نیست. آقای احمدی نژاد معتقد است حیات و ممات اصولگرایان دست اوست. به نظر وی و یا اطرافیانش آنها اصلا کسی نیستند که بخواهند بگویند او را قبول داریم یا نداریم، چون آقای احمدی نژاد از آنها احساس بی نیازی می کند.
- ذائقه مردم چیز دیگری است و اصولگرایان معتدل و عقلانی در انتخابات آینده کاندیدای خوبی دارند و آن کاندیدا آقای روحانی است.
- در انتخابات 96 من مطمئنم تندورها یک یا چند کاندیدا و اصلاح طلبان و اصولگرایان به یک کاندیدا یعنی آقای روحانی خواهند رسید.
قبلا هم گفنم الان هم میگم از آمدن احمدی نژاد بسیار استقبال می کنیم، ما با ایشان یه خورده حسابی داریم که باید تسویه کنیم.
نکته مهم اینجاست که اگر ایشان سال96 بیاید و تایید هم بشود مردم چون زمان زیادی نگذشته خیلی زود خرابکاری های ایشون مثل فساد نزدیکان و افزایش قیمت دلار ،خودرو، تحریم ها و غیره را به یاد می آورند و دیگر حاضر نیستند به آن دوران برگردند ولی اگر مثلا صبر کند برای4 بعد ممکن است مردم کامل فراموش کنند و راحت تر رای می آورد، لذا من علاقه دارم ایشان سال آینده بیایند اگر از طرف شورای نگهبان رد شد که شد والا مردم خودشان کار را تمام خواهند کرد. مردم دیگر فریب یارانه را نمی خورند، میدانند که برفرض هم اگر داده شود به قیمت افزایش قیمت تمام کالاها خواهد بود،دولت همه چیز را گران خواهد کرد و بعد از مدتی به بهانه های مختلف مردم را حذف میکند یا سهمیه بنزین را کم یا حذف خواهد کرد، من در یک شهر کوچک هستم بین مردم هستم و میبینم که مردم دارن چی میگن ایشان نهایت 13میلیون رای دارد اما با آمدن آرای خاموش ان شا الله روحانی را با 24،25 میلیون دوباره رئیس جمهور میکنیم و پرونده معجزه هزاره سوم را برای همیشه خاک خواهیم کرد.
راست میگن ایشان چرا رد صلاحیت بشه باید بیاد باهاش کارها داریم قبلا میگفتم خودمو میکشم اگه این بیاد حالا نظرم عوض شده بگم بگم راه میندازم مثلا بگم میگفتی سرمایه ملی ما تاراج شد توسط ..... ولی خودم تاراج ترش کردم !بگم پولای نفتمون کجا رفت ! بگم رضا ضراب و بابک زنجانی رو کی ساخت !بگم .... چی بود !/ بگمممممممممممم
من توی یه شهر بزرگ زندگی می کنم و میدونم اگه احمدی نژاد بیاد حتما رای میاره فک کردی روحانی چه گلی به سر مردم زده؟ مردم که الان دارن بیشتر می نالن!
پارسینه تازگیها چرا عین بعضی از کشورها که نمیشه در باره واژه هولوکاست نظر داد تو نظرا رو در باره ......سانسور میکنی ؟؟؟!!! لابد غیر قابل انتشارم !!! نظرم رو چرا نقطه چین زدی ؟؟!!!تو اون بالا