صالحی! آفرین بر تو...!
پارسینه: در روزگاری که تمجید و تقدیر مرده، در دورانی که سکه رایج فحش است و تقبیح، می خواهم مدال افتخار بر گردن یک مدیر دولتی بیندازم. می خواهم به او بگویم: "دست مریزاد! فکر نمی کردم اینچنین باشید و توقع هم نداشتم. خوب درخشیدید و نمایشگاه کتاب را به بهترین وجه ممکن اداره کردید."
سید عباس صالحی، مردی به غایت فرهنگی است. آن روزها که آقای وزیر به دنبال معاون فرهنگی بود را به یاد دارم. صالحی تمایل نداشت، قبول نمی کرد و زیر بار معاونت نمی رفت. او سال ها فعال ارشد فرهنگی بود اما در قم. میان علما و فضلا و طلاب که از یک جنس بودند و ادبیات خاص خود داشتند. او خود آخوند بود و خوب آنها را می شناخت و می دانست چگونه لباس فرهنگ را بر تن شان کند. اما در معاونت فرهنگی وزارت فرهنگ و ارشاد این خبرها نبود؛ روشنفکرانی هستند که نه میانه ای با مذهب دارند و نه داعیه آن. حزب اللهی ها هستند که فقط به چند مسئله در فرهنگ توجه دارند و علمایی که دغدغه هایی دیگر ترسیم کرده اند. طرف های مقابل هم کوتاه نمی آیند و خود را صاحب فرهنگ می دانند؛ شاید هم حق دارند! جمع میان اینها کار آسانی نبود و صالحی هم داعیه کار بلد بودن هم نداشت. قبول کرد، چون توان ایستادگی نداشت برابر درخواست دوست و آشنا.
او بی سر و صدا پذیرفت؛ نه منتی به مقامی گذاشت که بگوید بخاطر تو آمدم و نه دنبال جیبی بود که در لباس فرهنگ، آن را پر کند. نه دنبال نان بود و نه آب. پذیرفته بود و حالا می خواست فقط کارش را بکند. آرام به داخل دفتر فلان نشر می رفت که سال ها محکوم بود به بی دینی و آهسته دست مرجع تقلیدی را می فشرد که روشنفکران علاقه نداشتند به آن کار. نه فریاد زد و نه طبل و دهل بر داشت و گرد شهر چرخید و جار زد.
هنوز باور نداشتم که صالحی می تواند موفق باشد و پایان مدیریتش را خیلی ناامیدانه حدس می زدم. روزی به او با طعنه گفتم: خودتان را قربانی کردید؛ آخرش که چی؟! مثل همیشه می خندید، (اصلا خنده کلامش است) گفت: آمدیم دیگر..!
اگرچه او را نعمتی برای مدیریت دولتی فرهنگ می دانستم اما با کمال تاسف فکر می کردم نمی تواند برابر هجمه ها بایستد که البته همه آن هجمه ها، بخاطر او نبود. برای دولتی بود که خود را جدا از تندروی ترسیم کرده و مخالفان تند و تیزی داشت و برای وزیر بود که گاهی با صراحت لهجه، حرف هایی می زد. فکر می کردم توان مدیریتی اش میرا می شود و روز به روز از آن کاسته. حدس می زدم صالحی اگرچه نگاهش به فرهنگ، نگاه عمومی و حداکثری و فراگیر است اما توان اجرایی کردنش را ندارد. به خود می گفتم او خوب است، همین خوبی نمی گذارد تا اتوریته مدیریتی داشته باشد و با موانع بجنگد.
نمایشگاه بین المللی امسال کاملا تمام تحلیل هایم درباره "سید عباس صالحی" را بهم ریخت:
۱- هنوز نمایشگاه راه نیفتاده بود که جناب امام جمعه تهران -موحدی کرمانی- شلیک کرد به نمایشگاه و قطعا ترکش هایش می خورد به مدیر ارشدش -عباس صالحی. به صراحت گفتم دیگر او تمام شده است، یا ضعفش برابر فشارها، او را کوچک می کند یا ایستادگی اش برابر فشارها، او را نابود. اما اینگونه نشد. دیدارهای گسترده اش با مراجع و مقامات و گفتگوهای فی مابین او را درخشاند و درختش میوه داد که اگر ظریف نماد دیپلماسی امروز ایران است، عباس صالحی مدلی از مذاکرات فرهنگی داخلی را به خوبی انجام داد و به بار نشاند.
۲- جابجایی از مصلی به شهرآفتاب، خود قصه ای پردرد بود که چگونه در این مدت کوتاه، آن هم نه یک نهاد بلکه چند نهاد -شهرداری تهران، وزارت ارشاد و...- می توانند طوری عمل کنند که نتیجه اش فضاحت نباشد و در حد قابل دفاع برگزار شود. گاهی تند شدن و گاهی لهجه مشهدی و گاهی گفتگوی سازنده به کار صالحی آمد و او توانست. توانست در آماج رصد های رسانه ای کار را شروع و تمام کند.
۳- پیش از جابجایی از مصلی به شهرآفتاب، این خبر ناشرانی را ناراضی و پیش بینی ها این بود که مردم نمی آیند. اما اینجا هم توانست کار تبلیغاتی خوبی را به نمایش بگذارد و از دوستی اش با ناشران در این سالیان بهره بگیرد که همراهی اش کنند. پیوندش با ناشران عمومی اینجا بود که به چشم آمد و سکوی افتخارش شد.
صالحی! آفرین بر تو...
فرید مدرسی/روزنامه نگار
چی می گی!؟
تلویزیون چپ و راست تبلیغ نمایشگاه رو می کرد.