گوناگون

دیوارمهربانی، ظهوردرجلوت وهبوط درخلوت

پارسینه: هنوز حس خوب ناشی ازدیدن قاب تصویری صمیمی ازدیواری ساده باچند چوب رختی و لباسهایی معلق ازیادمان نرفته که با یک فرمول ساده مارا به مهربانی بی آلایش دعوت می کرد وآن فرمول ساده چیزی نبود جز" نیازداری بردارو نیازنداری بذار".

یادداشت - تحریریه پارسینه | هنوز حس خوب ناشی ازدیدن قاب تصویری صمیمی ازدیواری ساده باچند چوب رختی و لباسهایی معلق ازیادمان نرفته که با یک فرمول ساده مارا به مهربانی بی آلایش دعوت می کرد وآن فرمول ساده چیزی نبود جز" نیازداری بردارو نیازنداری بذار".

و این داستان از مشهد مقدس آغاز و پس از شهرهای مختلف ایران به پیشاورپاکستان ختم شد وبه یکباره رشدی صعودی یافت و آنچنان حرکت عظیمی بود که اخبارآن ازخبرگزاری هایی مثل بی بی سی و دویچه وله و روزنامه هایی نظیراشپیگل و لارپوبلیکا به سراسر دنیا مخابره شدو اخبار آن در اندک زمانی به مدد شبکه‌های اجتماعی رشدی تصاعدی یافت تاقانون نانوشته ای را به جهان گوشزد کنیم که ایرانی مهربان است و سعدی گونه باور دارد " بنی آدم اعضای یک پیکرند " وچون قراربود " چوعضوی بدرد آورد روزگار" حرکتی کنیم که نشان دهیم قراری برایمان نمانده است طوفانی به راه انداختیم. این گونه بود که درطرفه العینی چوب رختی ها ازانواع لباس وکفش ... پرشد. حاصل اینکه، منظره یادآوری می کرد که مهربانی نمرده است. وچه حس خوبی!

اما دریغ که این حس خوب دوامی نداشت و طوفانی که آغازشده بود با نسیمی نو از یاد رفت و آرام آرام دیوار مهربانی همچون بازاری شد که ویترین‌های خالی‌اش، کسادی بازار را به رخ می کشید. وچه حس بدی!

قطار زیبایی که می توانست با ایجاد روح همدلی در آحاد مردم ، زمینه رابرای مشارکت در همه جوانب افزایش دهد به یکباره متوقف شد. " عشق شوری دردرون مانهاد " اما ظاهرا آن شوربه تنهایی کافی نبودودیواری که از یکی ازخبرگزاری های داخلی " دیواری بزگ تر ازدیوارچین " لقب یافته بود به یکباره فروریخت ودرحد یک شعر احساسی باقی ماند!

حسن نراقی در کتاب جامعه‌شناسی خودمانی در وصف احساساتی بودن و شعارزدگی ما می گوید " ماایرانی ها چه دوست داشته باشیم وچه دوست نداشته باشیم که به این صفت متصف شویم، مردمی هستیم که در اکثرموارد احساساتمان دراتخاذ و انتخاب مسیرمان نفش تعیین کننده‌ای را ایفا می کند... می‌بینید وقتی خوش باور بودید، وقتی احساساتی بودید وازبرنامه ریزی وایجاد ابزار برای انجام این برنامه فقط به دادن شعار اکتفا کردید، حاصلش همین سرخوردگی است. "

حکایت کباب درست کردن ماست درطبیعت. چنان درابتدا برذغال می دمیم که گاهی، گداختگی آن صورتمان را می سوزاند، کباب را که نوش جان کردیم، آتش را با یک لیوان آب به خاکستری تبدیل می کنیم فقط دودی ازآن می ماند روبه آسمان.
این کونه رفتار مختص امروز نیست وبا کمی تامل می توان ردپای ان رادرتاریخ ببینیم. آرتوردوگوبینو، خاورشناس و سیاستمداری که مدتی در زمان قاجار می‌زیسته، درکتاب " سه سال درایران" نیز براین موضوع باوردارد که مردم ایران ازجمله کسانی هستند که می‌شود آنها رابایک سخنرانی ویادعوای ساختگی درجمع هزاران هزار به میدان کشید. این بیان مشاهده چیزغریبی نیست چه اینکه مکرر اینگونه رفتارهای احساسی را در خیلی موضوعات شامل هنر و سیاست و ورزش و... دیده‌ایم.

مسلما برای شروع هر کاری نیاز به تهییج افکار است تا بتوان افراد بیشتری را با خود همراه کرد و چه بسا بسیاری ازاین گونه اقدامات در بسیج توده مردم حرکات نابی را رقم زده که آثارزیبایی را خلق کرده امادر ادامه، آیا زمان آن فرا نرسیده که برای هرگونه اقدامی به نحوی شور را باشعور درهم آمیزیم که یک رفتار انفجاری را به یک حرکت آرام مداوم تبدیل کنیم؟ آیا حواس مان هست که با هر اقدامی افکار عمومی را به موضوعی دل خوش کرده‌ایم و با توقف بی‌توضیح آن چه برسر آن باورها می‌آوریم؟ آیا بهترنیست تصمیمات مان را با تحقیق ویک استراتژی از پیش تعیین شده طوری تدوین کنیم که اقدامات ما در مسیری منطقی ومداوم طوری پیش رود که توقف یکباره آن به دلسردی جامعه دامن نزنیم؟

به قول شیخ مصلح الدین سعدی شیرازی(علیه الرحمه):

رهروآن نیست که گه تند وگهی خسته رود رهرو آن است که آهسته وپیوسته رود

نویسنده:
مهدی سیف
کارشناس ارشد علوم اجتماعی و مدرس دانشگاه جامع علمی کاربردی


ارسال نظر

نمای روز

داغ

صفحه خبر - وب گردی

آخرین اخبار