اسیدپاشی به خاطر نظر سوء به همسر
پارسینه: شرق نوشت: مرد شکاک به تصور اینکه مردی به همسرش نظر دارد با اسید او را سوزاند و متواری شد اما بعد از سه سال به وسیله مأموران بازداشت شد.
سه سال قبل از بیمارستانی در شیراز به مأموران خبر دادند مرد جوانی با اسید سوزانده شده است. زمانی که مأموران به بیمارستان رفتند مرد سوخته درحالیکه وضعیت مناسبی هم نداشت با پلیس صحبت کرد و گفت: چندی قبل زنی بهعنوان کارگر به مغازه من آمد و کار میکرد. مدتی بعد شوهرش به مغازه آمد و به من گفت تو با همسر من رابطه و نسبت به او نظر سوء داری و من یک روز این کارت را تلافی میکنم. با اینکه من هیچ رابطهای با آن زن نداشتم اما شوهرش مدام میگفت تو باعث خرابشدن زندگی ما شدی و حتی گفت حتما زهرش را میریزد و تلافی میکند. من فکر میکنم او این کار را کرده است. با این حال، مرد شاکی گفت زمانی که مرد اسیدپاش وارد مغازه او شده است نقاب داشته و او نتوانسته صورتش را ببیند.
درحالیکه مأموران تحقیقات گستردهای را برای دستگیری این مرد آغاز کرده بودند، متوجه شدند این زوج بعد از حادثه شیراز را ترک کردهاند و از آنها خبری نیست. همچنین پلیس متوجه شد آنها از همدیگر جدا شدهاند. چندین ماه تلاش مأموران برای دستگیری مرد اسیدپاش به جایی نرسید تا اینکه سه سال بعد از ماجرا پلیس متوجه شد مردی که مرتکب اسیدپاشی شده است بعد از جدایی از همسرش یکبار دیگر با او ازدواج کرده و برای زندگی به شیراز بازگشته است. به این ترتیب مأموران تحقیقات خود را در شهر شیراز آغاز کرده و این زوج را دستگیر کردند. مرد جوان بلافاصله بعد از بازداشت به اسیدپاشی اعتراف کرد و گفت: قبول دارم من این کار را کردم و میخواستم انتقام بگیرم. او گفت: بعد از ازدواج با همسرم به خاطر مشکلات مالیای که داشتیم همسرم در یک مغازه مشغول به کار شد اما بعد از مدتی متوجه شدم مرد فروشنده نسبت به همسرم نظر دارد. این موضوع را به همسرم گفتم و از او خواستم دیگر سر کار نرود اما او میگفت باید کار کند و اگر هم حرفی زده میشود چون رئیسش گفته بنابراین نمیتواند چیزی بگوید. این مسئله باعث شد درگیری شدیدی بین من و همسرم ایجاد شود و من هم همسرم را
طلاق دادم. اما به مرد شاکی گفته بودم این کارش را تلافی میکنم و هرطور شده او را به روز سیاه مینشانم. بعد از اینکه از همسرم جدا شدم یک بطری اسید خریدم صورتم را پوشاندم و به سراغ مرد مغازهدار رفتم و درحالیکه در مغازهاش نشسته بود او را غافلگیر کردم و اسید را به صورتش ریختم. او هم نتوانست واکنشی نشان دهد و سوخت و من متواری شدم. مدتی بعد از این حادثه درحالیکه پلیس هم نتوانسته بود ردی از من پیدا کند تصمیم گرفتم دوباره با همسرم آشتی کنم و با هم ازدواج کردیم. ما زندگی آرامی داشتیم با توجه به اینکه سه سال از این ماجرا گذشته بود و فکر میکردم خطر هم تمام شده است دوباره به شیراز برگشتم تا در شهر خودم و پیش خانوادهام زندگی کنم. متهم وقتی در برابر بازپرس پرونده قرار گرفت یکبار دیگر به اسیدپاشی اعتراف کرد و گفت برای انتقامگیری این کار را کرده است.
به دستور بازپرس مرد متهم به اسیدپاشی بازداشت شد و پرونده در دادسرا در حال رسیدگی است.
این داستانها بمن چه مربوطه اگه زد به سرم میرم توی غار زندگی میکنم