ریشههای روانی کودکآزاری چیست؟
پارسینه: هر چه جهان دموکراتیکتر میشود، مساله کودکآزاری و حقوق کودکان نیز جدیتر گرفته میشود؛ چه یکی از پیامدهای رشد فرهنگ دموکراتیک، بهبود وضعیت اقلیتها و اقشار ضعیفتر جامعه است. نیمنگاهی به پیماننامه جهانی حقوق کودک، به خوبی نشان میدهد که بسیاری از رفتارهای بزرگسالان با کودکان، مصداق کودکآزاری است.
«اعتماد» با این مقدمه نوشت: موارد دلخراش کودکآزاری در شش ماه نخست سال جاری، انگیزه این مصاحبه با دکتر رزیتا داوری آشتیانی، متخصص روانپزشکی کودکان بود.
* کودکآزاری معنایش کموبیش روشن است ولی شما ابتدا بفرمایید این مفهوم دقیقا چه معنایی دارد.
کودکآزاری هر رفتار و عملی است که موجب میشود کودک دچار آسیب جسمی، عاطفی و جنسی شود. این اعمال معمولا توسط پدر و مادر یا مراقبتکننده اصلی کودک صورت میگیرد. همچنین گاهی انجام ندادن یکسری از وظایف از سوی والدین، موجب آسیب رسیدن به کودک میشود که این ترک فعلها هم مصداق کودکآزاری است و تحت عنوان غفلت یا سهلانگاری توصیف میشوند. مثلا غفلت از فراهم کردن نیازهای کودک در زمینه تغذیه، پزشکی، عاطفی و ... پس کودکآزاری جنبه ایجابی و سلبی دارد. کودکآزاری را معمولا به چهار دسته تقسیم میکنند: فیزیکی یا جسمی، عاطفی، جنسی و سهلانگارانه (غفلت). غفلت شاید شایعترین نوع کودکآزاری است یعنی والدین نیازهای بچه را به درستی برآورده نمیکنند. کودکآزاری لزوما عمدی نیست. والدین ممکن است به صورت غیر عمد موجب آسیب دیدن کودک شوند. مثلا با این استدلال که ما داریم بچهمان را تربیت میکنیم، عملا به ورطه کودکآزاری بیفتند. بگذارید درباره غفلت کمی بیشتر توضیح بدهم. وقتی که والدین نتوانند نیازهای غذایی کودک را برآورده کنند و غذای مناسب در اختیار او بگذارند، مثلا فرزندشان نسبت به سنش وزن بسیار کمی دارد یا از نظر بهداشتی سر و وضع مرتبی ندارد و یا پوشش مناسبی ندارد، مثلا والدینش او را در زمستان با یک لباس نازک بیرون آوردهاند، مثل کودکان کار یا کودکانی که در کنار پدر و مادرشان گدایی میکنند و در سرمای زمستان لباس نازکی به تن دارند یا کفش ندارند و یا وقتی که والدین واکسنهای بچه را به موقع و مرتب نمیزنند و یا بچه را به موقع به دکتر نمیبرند، همه اینها مصادیق کودکآزاری است. گاهی یک کودک یک هفته تب دارد ولی شما میبینی والدینش او را دکتر نبردهاند و سرانجام وقتی حالش به وخامت میگذارد، او را به اورژانس بیمارستان میآورند. یعنی به نیازهای پزشکی کودک در زمان مناسب رسیدگی نکردهاند. گاهی هم کودک سرپناه مناسبی ندارد. این غفلتها دلایل متفاوتی دارد. گاهی والدین در سن نوجوانی بچهدار شدهاند و نسبت به فرزندپروری آگاه نیستند. یعنی نمیدانند بچهشان چه نیازهایی دارد؛ چراکه هنوز نیازهای خودشان تامین نشده که ناگهان والد شدهاند. گاهی ممکن است پدر و مادر از هوش مناسبی برخوردار نباشند. گاهی اوقات پدر و مادر ممکن است اختلال روانپزشکی داشته باشند. مادری که افسرده است، واقعا نیازهای بچهاش را نمیفهمد یا پدر و مادری که مواد مخدر مصرف میکنند، دنبال تامین نیازهای خودشان هستند و عملا از مشکلات و نیازهای فرزندشان غفلت میکنند. مادرانی که در سن زیر ١٨ سال بچهدار میشوند، ممکن است احساس مادر بودن در وجودشان کمتر از حد متعارف باشد چراکه نیازهای رشدی خودشان هنوز برآورده نشده است. چنین مادرانی، ممکن است هوشیاری لازم نسبت به نیازهای بچه را نداشته باشند. مادری که چند تا بچه دارد، به خوبی میداند که گریه بچهاش چه معنایی دارد. مثلا این گریه، گریه غذا خواستن است و آن یکی گریه، یعنی بچه خوابش میآید. ولی مادری که سن پایینی دارد، گیرندههایش به این علایم و سیگنالهایی که بچه میفرستد، حساسیت کمتری دارد.
* جدا از عوامل محیطی، کودکآزاری میتواند ناشی از علل ژنتیک باشد؟
نه.
* مثلا ممکن است کسی ذاتا سلطهجویی زیادی داشته باشد و کودک برایش ابژه مناسبی جهت اعمال سلطه باشد؟
ما به این شکل به این موضوع نگاه نمیکنیم. ممکن است فرد کودکآزار اختلالات روانپزشکی داشته باشد. مثلا پرخاشگری داشته باشد. فردی که اختلال دوقطبی دارد، پرخاشگر است و نمیتواند تکانههای خودش را کنترل کند.
* پرخاشگری ناشی از دوقطبی بودن، برآمده از علل ژنتیک است دیگر.
بله، ولی هر بیمار دوقطبیای کودکآزار نمیشود. آن بیمار دوقطبیای هم که پرخاشگری شدید دارد و کارش به آسیب زدن فیزیکی به دیگران میکشد، ممکن است این رفتارش متوجه بزرگسالان هم باشد. یعنی علاوه بر کودکش، ممکن است همسر و همسایهاش را هم کتک بزند. در واقع او کودکآزار به معنای دقیق کلمه نیست. چنین فردی ممکن است به هر کسی، چه کودک، چه بزرگسال آسیب بزند. خطر او انحصارا متوجه کودکان نیست. عواملی که به کودکآزاری منتهی میشوند، سه دستهاند: عوامل مربوط به والدین، عوامل مربوط به کودک، عوامل مربوط به محیط. مثلا پدر یا مادری که افسردگی دارد و تحمل شیطنت کودکش را ندارد، ممکن است کودک خودش را به صورت کلامی یا فیزیکی آزار دهد یا ممکن است پدر و مادر اختلالات روانپزشکی دیگری داشته باشند که این اختلالات توام با پرخاشگری زیاد باشند، احتمال اینکه به کودکشان آسیب فیزیکی بزنند، بیشتر میشود. عوامل دیگری هم درباره والدین موضوعیت و اهمیت دارد. مثلا والدین ممکن است سایکوپاتولوژی عمیقی داشته باشند. یعنی دچار مشکل روانشناختی بیمارگونه عمیقی باشند. اختلال شخصیت ضد اجتماعی، یکی از این موارد است. فردی که چنین اختلالی دارد، بسیار محتمل است به اشکال مختلف کودکآزاری کند؛ حتی کودکآزاری جنسی. مصرف مواد مخدر از سوی والدین نیز عاملی است که احتمال کودکآزاری را - چه به صورت غفلت، چه به صورت فیزیکی و عاطفی و جنسی - افزایش میدهد. اینها عوامل مربوط به والدین بود.
* شخصیت ضد اجتماعی معمولا چه کارهایی میکند؟
معمولا سابقه جنایی دارند. سابقه دزدی، مردمآزاری و کارهایی از این قبیل. این افراد معمولا از دوران کودکی، رفتارهای پرخطر داشتهاند. سابقه مصرف مواد مخدر، حیوانآزاری، آتشافروزی و اعمالی از این قبیل دارند. این افراد با این رفتارها بزرگ میشوند و درگیر فعالیتهایی میشوند که در بسیاری از موارد، کارشان به درگیری با پلیس میکشد.
* ولی ژان والژان هم شخصیت ضد اجتماعی داشت اما پدر خیلی خوبی شد برای کوزت!
این جور آدمها استثنا هستند. ما درباره یک موضوع کلی داریم حرف میزنیم.
* اینکه کسی میل به آزار کودک دیگران را داشته باشد در حالی که خودش هم قبلا بچه داشته ولی بچه خودش را اذیت نکرده، از کجا نشات میگیرد؟
بسیاری از این افراد خودشان در کودکی قربانی کودکآزاری دیگران بودهاند ...
* بعضی از پدر و مادرها، بخصوص مادرها، ظاهرا بنا به عللی دچار نفرت از کودک خودشان میشوند.
این نکته مهمی است. در بحث از عوامل کودکآزاری گفتم که برخی از علل مربوط به والدین است و برخی مربوط به کودک. این نکته هم در ذیل بحث از «عوامل مربوط به کودک» میگنجد. کودکانی که مشکل جسمی بارزی دارند، مثلا عقبماندگی ذهنی دارند یا قادر به کنترل ادرار و مدفوع خود نیستند یا هوش پایینی دارند و یا شیطنت بالایی دارند و یا بیشفعالند، بیشتر در معرض کودکآزاری قرار میگیرند. کودکان بیشفعال معمولا بیشتر از سایر کودکان کتک میخورند. کودکآزاری فیزیکی، بیش از همه متوجه بچههای بیشفعال است.
* در مواردی هم که کودک فیزیک نامناسبی دارد، معمولا تحقیر میشود.
بله. کودکآزاری عاطفی یعنی همین تحقیر و طرد و زندانی شدن در یک اتاق تاریک یا در یک زیرزمین.
* مثلا زیاد پیش میآید که پدر و مادر، بچه چاق خودشان را با الفاظ «خیکی» و «گامبو» تحقیر میکنند.
بله. وقتی به این جور پدر و مادرها میگوییم چرا بچه خودتان را با این الفاظ صدا میکنید، میگویند ما این چیزها را میگوییم بلکه او تغذیهاش را اصلاح کند. این برخورد ناشی از یک باور نادرست است که بسیاری از والدین دچار آنند. اما درباره نفرت مادر از فرزندش، باید بگویم که گاهی پس از زایمان، چنین حالتی موقتا پیش میآید. در این صورت، مادر حتی ممکن است بخواهد نوزاد را از بین ببرد. به این حالت میگوییم «سایکوز بعد از زایمان». این یک بیماری روانپزشکی است که حتما نیاز به مداخله فوری دارد. اما این حالت موقت است. ولی اگر کودک دچار نقص و ناتوانی جدی باشد، نفرت از کودک میتواند تداوم یابد و آزار بیشتری شامل حال چنین کودکانی میشود.
* افراد کودکآزار بیشتر زن هستند یا مرد؟
کودکآزاری جنسی را عمدتا مردها مرتکب میشوند. تقریبا نود درصد موارد کودکآزاری جنسی توسط مردها انجام میشود. کودکآزاری فیزیکی را هر دو جنس انجام میدهند اما آسیبهای جدیتر، معمولا توسط مردها حادث میشود. آسیبهای خطرناک و کشنده هم معمولا متوجه کودکانی میشود که کمتر از ٣ سال دارند. کودک زیر ٣ سال، معمولا طاقت آسیبدیدگی جمجمه، شکستگیها یا سوختگیهای متعدد را ندارد.
* این واقعا یک سوال جدی است که یک مرد یا زن مثلا ٣٠ ساله، چطور میتواند یک بچه دوساله را کتک بزند و جوری هم او را کتک بزند که بمیرد؟
بعضی از این رفتارها کاملا تکانشی است. یعنی به شکل تکانشی و بدون فکر، ناگهان بچه را پرت میکند. علت این رفتارها، همان مشکلات روانپزشکی زمینهای است که فرد قادر به کنترل آنها نیست. کسی که چنین کاری با بچهاش میکند، ممکن است بعد از انجام این عمل ناراحت هم بشود ولی به هر حال بچه خودش را به شدت آزار داده و به او آسیب جدی رسانده است. تا وقتی که بیماری این فرد کنترل نشود، تکرار این عمل ممکن است. اما کسانی که اختلال «شخصیت ضد اجتماعی» دارند، پس از آسیب رساندن به کودکشان، ممکن است پشیمان هم نشوند. حتی ممکن است از نفس آزار دادن کودک دیگران یا کودک خودشان لذت هم ببرند. برخورد با این افراد بسیار دشوار است. این افراد حتی با یک مصاحبه روانپزشکی ساده ممکن است شناخته نشوند و اختلال شخصیتشان پنهان بماند؛ مگر اینکه دادههایی از دوران کودکی این افراد در اختیار روانپزشک باشد. یعنی این افراد در مصاحبه با روانپزشک ممکن است به گونهای حرف بزنند که روانپزشک به این نتیجه برسد که بعید است این فرد آن کودک را آزار داده باشد. دشوارترین موارد همین افرادی هستند که اختلال شخصیت ضد اجتماعی دارند.
* برای کنترل کسانی که کودکآزارند ولی شخصیت موجهی در جامعه دارند، چه باید کرد؟
اگر رفتارشان ناشی از اختلال روانپزشکی باشد، ممکن است قابل درمان باشد. یعنی روانپزشکان میتوانند خشم این افراد را کنترل کنند. گاهی پیش میآید که بچهای با جراحات مشکوک در بیمارستان بستری شده است و ما نهایتا متوجه میشویم که والدین او در اثر این باور نادرست که برای تربیت بچه باید او را تنبیه کرد و یا در اثر خشم آنی بچه را کتک زدهاند. بسیاری از این موارد قابل درمان است و ما در چنین مواردی، لزوما بچه را از والدینش نمیگیریم و درمان والدین را شروع میکنیم. اما مواردی از کودکآزاری که ناشی از انحرافات جنسی است، درمانش بسیار سخت است. در چنین مواردی کودک را باید از خانواده گرفت یا دستکم کودک را باید از آن والد دور نگه داشت. وقتی اختلال شخصیت وجود دارد، کار بسیار مشکل میشود. پیشتر گفتم که علاوه بر عوامل مربوط به والدین و عوامل مربوط به کودک، عوامل محیطی هم جزو علل کودکآزاریاند. فقر، خانه کوچک، نظارت پایین ناشی از تعداد زیاد بچهها در خانواده، سطح فرهنگی خانواده و عواملی از این دست، جزو عوامل محیطی کودکآزاریاند. برخی از این عوامل در غفلت والدین از کودکانشان نقش بسزایی دارند.
* در اعلامیه جهانی حقوق کودک بر «منافع عالی کودک» تاکید شده. اما منافع کودک تفسیر و ترجمه فرهنگی میشود. مثلا در استرالیا به گونهای است و در الجزایر به گونهای دیگر.
ما ترجیح میدهیم همان چیزی را که همه دنیا قبول دارند، قبول داشته باشیم؛ وگرنه نمیتوانیم جلوی کودکآزاری را بگیریم. مثلا اگر بگوییم اندکی تنبیه بدنی، بد نیست و به تربیت کودک کمک میکند، دستمان در مواجهه با کودکآزاری بسته میشود. چون معلوم نیست چه کسی میخواهد حد تنبیه بدنی را تعیین کند و آن حد چقدر باید باشد. قبلا میگفتند اگر به کودک سیلی بزنید و جای دستتان روی صورت کودک باقی بماند، این کار مصداق کودکآزاری است. یعنی اگر رد و نشانی از تنبیه بدنی باقی نماند، مرتکب کودکآزاری نشدهاید. اما الان دیگر این حرف هم در دنیا پذیرفته نیست. علاوه بر این از منظر معیارهای فرزندپروری هم، شما با کتک زدن بچه به نتیجه تربیتی مطلوب نمیرسید؛ چون بچه به مرور بزرگتر و قویتر میشود و شما خواهناخواه باید مقدار و دز کتکزدنتان را بالا ببرید. اگر فرزندتان قبلا با یک سیلی حرفتان را گوش میکرد، الان باید با کمربند بیفتید به جانش! علاوه بر این، در بسیاری از موارد والدینی که معتقدند کتک زدن بچه خوب است و ضرورت دارد، بعد از اینکه بچهشان را زدند، خودشان دچار احساس گناه میشوند و تازه میروند منت بچه را میکشند و عملا همه چیز برخلاف میلشان پیش میرود. یعنی فرزندمان رفتار بدی داشته و ما نهایتا از او عذرخواهی هم میکنیم تا با ما آشتی کند. شواهد و مدارک نشان میدهد که تنبیه فیزیکی عملا تاثیری در اصلاح رفتار کودک ندارد. ممکن است پدربزرگهای ما بگویند بچههایشان را کتک میزدند و آنها خیلی هم خوب تربیت میشدند؛ ولی الان را نمیشود با پنجاه سال پیش مقایسه کرد. بنابراین بهتر است ما در این زمینه تابع همان معیارهای جهانی باشیم.
* درباره این دیدگاه کلاسیک که میگوید بچه را سختی بده تا در آینده موفق شود، چه نظری دارید؟
ما هم معتقدیم نباید این طور باشد که هر چیزی که بچه میخواهد، در اختیارش قرار بگیرد. والدگری باید مقتدرانه باشد نه سلطهجویانه. والدگری سلطهجویانه با کتک و کمربند پیش میرود ولی والدگری مقتدرانه یعنی شما رابطه گرم و صمیمانهای با بچه دارید ولی در عین حال قوانینی هم دارید که بچه باید آن قوانین را رعایت کند و اگر رعایت نکند از چیزهایی محروم میشود و برای بدست آوردن خیلی چیزها هم باید در حد خودش زحمت بکشد. مطابق این شیوه تربیتی، معمولا پاداش مادی بدون قید و شرط به بچه نمیدهیم ولی پاداشهای معنوی مثل بغل کردن و بوسیدن بچه را بدون قید و شرط شامل حال او میکنیم؛ چراکه این پاداشها، مبنای همان رابطه صمیمی و گرمی است که گفتم باید بین والدین و کودک برقرار باشد. اما اگر کودک چیزی مادی را از والدینش خواست، باید در قبالش زحمتی کشیده باشد.
* درباره رابطه دموکراتیک بین والدین و کودک چه نظری دارید؟
رابطه دموکراتیک برای سنین نوجوانی توصیه میشود. در دوره نوجوانی فرزندمان تا حدی به سمت چنین رابطهای حرکت میکنیم. در دوران قبل از نوجوانی، نمیشود چنین رابطهای بین والدین و کودکان برقرار باشد. بچهها ممکن است حد و حدود خودشان را نشناسند و اگر بخواهیم در قانونگذاری از آنها مشورت بگیریم، موفق نمیشویم. ولی وقتی بچهها به سن نوجوانی میرسند، در قانونگذاری حتما باید با آنها بحث و مشورت کنیم و نظرشان را بخواهیم.
* اگر کودکی به هیچ وجه تن به تربیت نداد و والدینش بین دوراهی «کودکآزاری به قصد تربیت» و « رها کردن تربیت کودک» ماندند ، کدام گزینه را باید انتخاب کنند؟
الان فرزندپروری یک علم است. بعضی بچهها خیلی راحت بزرگ میشوند و بعضی از بچهها هم بدقلقاند. یعنی راحت زیر بار هر قانونی نمیروند و لجبازند. تربیت این جور بچهها علم فرزندپروری میخواهد. پدر و مادر چنین بچهای باید یاد بگیرند که چطور فرزندشان را تربیت کنند. باید در دورههای فرزندپروری - که هشت تا ده جلسه است- شرکت کنند و اصول فرزندپروری را بیاموزند و این اصول را با کمک درمانگر، در خانه اجرا کنند.
* اگر بچهای با همه این تلاشها باز تربیتناپذیر بود، پدر و مادر باید چه کار کنند؟
چنین بچهای حتما یک مشکل جدی دارد و شاید نیاز به دارو داشته باشد.
* پس تربیت با اتکا به هر گونه کودکآزاری، در هر صورت ممنوع است.
بله و اصلا جواب هم نمیدهد.
* والدین در چنین مواردی حق سرزنش هم ندارند؟
سرزنش حتی از آسیب فیزیکی هم بدتر است. در تربیت کودک باید از تشویق و جریمه استفاده کرد ولی کلام والدین به هیچ وجه نباید تحقیرآمیز و سرزنشآمیز باشد. البته این وضع ممکن است خیلی ایدهآل به نظر برسد. حتی کسانی هم که علم فرزندپروری دارند، ممکن است سر بچهشان داد بزنند و با لحنی تحقیرآمیز و سرزنشبار با او حرف بزنند. به هر حال پدر و مادر هم انسانند و جایزالخطا. ولی مهم این است که بدانیم این طرز رفتار و گفتار اشتباه است. بچه را نباید با سایر بچهها مقایسه کرد. او را باید با خودش مقایسه کرد. مثلا به او بگوییم تو نسبت به شش ماه قبل پسرفت کردهای.
* والدین قبل از بچهدار شدن باید دانش فرزندپروری را کمابیش به دست آورده باشند؟
اگر این طور باشد بهتر است. والدین باید از بدو تولد کودک، فرزندپروری را یاد گرفته باشند. فرزندپروری اعم از تربیت است و شامل مراقبت هم میشود. اینکه چطور بهترین مراقبت را از یک بچه ششماهه داشته باشیم، جزیی از فرزندپروری است. اما فرزندپروری به معنای تربیت، یعنی کودک را کی تشویق کنیم و کی تنبیه کنیم، از دو سالگی شروع میشود. یعنی بچه از دوسالگی کمکم آمادگی پذیرش تشویق و تنبیه را پیدا میکند.
* رفتار و گفتار خشن در مدارس هم مصداق کودکآزاری است؟
بله، بدرفتاری با دانشآموزان در مدارس هم مصداق کودکآزاری است و با نام «کودکآزاری آموزشی» مشخص شده است. اینکه ما بچهها را تحت فشار آموزشی قرار دهیم، شکلی از کودکآزاری است. الان در نظام آموزشی ما، بچهها تحت فشار یک رقابت بیمارگونه قرار دارند و ناچارند در این رقابت شرکت کنند و حقیقتا از این حیث دارند آزار میبینند. ما چه به بچه فشار بیاریم برای قبول شدن در مدارس بهتر، چه او را به مدرسه نفرستیم، هر دو کارمان مصداق کودکآزاری است. اینکه کسی فرزندش را در مدرسه ثبت نام نکند و یا برعکس، او را در کلاسهای متعدد ثبت نام کند و بچه عملا مجال بازی و تفریح را از دست بدهد، هر دو نادرست است.
* این حرف شما ناشی از نگاهی افراطی به پدیده کودکآزاری نیست؟ اگر بچه در فرآیندی از رقابت قرار نگیرد، اصلا پیشرفت نمیکند.
چرا محیط جامعه ما باید به گونهای باشد که پیشرفت بچههایمان در گرو ورودشان به چنین رقابت سنگینی باشد؟ بچههای ما در این سن به جای اینکه یاد بگیرند چطور با هم متحد باشند و چگونه کار گروهی انجام دهند، باید دایما به این موضوع فکر کنند که چطور از همدیگر جلو بزنند و رتبه بهتری کسب کنند. در بعضی مدارس ما، این رقابت واقعا بیمارگونه است و برای بچهها اضطراب و استرس زیادی ایجاد میکند. آزار آموزشی در کشور ما بسیار زیاد شده است و بچههای ما عملا نمیتوانند از بهترین لحظات و روزها و سالهای زندگیشان به خوبی استفاده کنند.
* در فرهنگ ما این آموزه هنوز هم تا حدی رایج است «جواب بزرگتر را پس نده»، در حالی که یکی از چهار اصل پایهای کنوانسیون حقوق کودک این است که «کودکان حق دارند آزادانه عقاید و نظراتشان را ابراز کنند.»
بله، الان این حالت کمتر است. الان این آموزه ترویج میشود که تفکر منتقدانه بچه را باید تقویت کرد. برای رسیدن به این حالت، بچهها باید بتوانند انتقاد کنند. ضرورت این امر در سنین نوجوانی بیشتر است. نوجوانی که تفکر منتقدانه دارد، هر تبلیغ یا هر حرفی را نمیپذیرد. شرط تحقق این حالت این است که پدر و مادر هم بپذیرند که فرزندشان حق دارد از آنها انتقاد کند. حتی اگر حرف فرزندشان را نپذیرند، باید به او اجازه حرف زدن و انتقاد کردن بدهند.
* درباره مواردی مثل قاتل آتنا چه نظری دارید؟
ما باید به این واقعیت فکر کنیم که شناسایی چنین افرادی در جامعه، آسان نیست. پس باید بچههای خودمان را آموزش دهیم. یعنی تمرکز اصلی ما باید روی آموزش کودک خودمان باشد نه کشف کسانی که مستعد کودکآزاریاند. ما باید به فرزندانمان راههای محافظت از خودشان، راههای محافظت از بدنشان را آموزش دهیم و همچنین نظارت خودمان را نیز بر فرزندمان افزایش دهیم. افرادی مثل قاتل آتنا در ایران و در همه جوامع جهان وجود دارند. ما که نمیتوانیم همه آنها را شناسایی و درمان کنیم.
* الان این تلقی در ایران وجود دارد که وضع جامعه ما خیلی ناجور است و به همین دلیل افرادی مثل قاتل آتنا زیاد شدهاند در این جامعه.
واقعیت این است که چنین افرادی در پیشرفتهترین و مرفهترین کشورهای دنیا هم وجود دارند. از حیث درصد افراد مبتلا به انحرافات جنسی، فرق چندانی بین ایران و سایر کشورهای دنیا وجود ندارد. ما باید مراقب فرزندان خودمان باشیم. مثلا بدانیم در چه ساعاتی از روز نباید آنها را تنها بفرستیم بیرون. همچنین نباید فراموش کنیم که در بسیاری از موارد، کودکآزاری توسط فرد آشنا انجام میشود. کودک باید بداند که جز پدر و مادرش، هیچ کسی حق دست زدن به بدن او را ندارد. اعضای خصوصی بدنش را باید بشناسد و آنها را بپوشاند. بسیاری از بچههایی که مورد کودکآزاری قرار میگیرند، بیشفعالی دارند. یعنی به علت بیشفعال بودن، گاهی حواسشان سر جایش نیست و خطر را تشخیص نمیدهند. والدین باید بچه بیشفعال خودشان را درمان کنند تا بیشتر قابل کنترل و دور شدن از خطر باشند. در بسیاری از موارد، بچه بیشفعال دقیقا به علت بیشفعال بودنش، از خانه خارج میشود و مثلا ساعت ٢ بعد از ظهر است و کوچه خلوت است و کسی از راه میرسد و کودک را آزار جنسی میدهد.
* بعضی هم انتقاد کردهاند که چرا این قدر اخبار کودکآزاری در رسانهها مطرح میشود. یعنی معتقدند این کار به سلامت روانی جامعه لطمه میزند.
برعکس، نقشآفرینی رسانهها در این زمینه قطعا مفید است. همین که این اخبار در جامعه منتشر میشود، افراد مستعد کودکآزاری با احتیاط بیشتری رفتار میکنند. یعنی میفهمند نمیتوانند هر کاری که دلشان خواست انجام دهند و قسر در بروند. همچنین موجب میشود والدین بیش از پیش مراقب بچههایشان باشند. خبر این وقایع ممکن است تا حدی جامعه را وحشتزده کند ولی اطلاعرسانی در این زمینه، قطعا سودمند است. یعنی توامان به والدین و افراد مستعد کودکآزاری هشدار میدهد که مراقب کودکان و رفتارشان باشند.
کودک آزاری کاملا صحیح هست زمانی که 2030 در کشوری نباشد کودک ازاری شیوع می گرد.