تندروهای اصلاحات میخواهند موسوی و کروبی اعدام شوند
پارسینه: یک پژوهشگر تاریخ معاصر و کارشناس مسائل سیاسی میگوید: در گذشته برخی تندروهای جریان اصلاحات به دنبال اعدام افرادی مثل «هاشم آغاجری» بودند و امروز همانها دنبال این هستند که میرحسین موسوی یا مهدی کروبی اعدام شوند.
اهم اظهارات عباس سلیمی نمین را در ادامه می خوانید؛
*کسانی که در اصولگرایان بر طبلِ تلافیجویی میکوبند، تعداد زیادی نیستند اما موثرند و میتوانند جریانساز باشند و صدایشان شفاف و پرتلاطم یا پرنهیب است. البته من قبول ندارم که کلیت اصولگرایان چنین اعتقادی دارند، شاید بسیاری از اصولگرایان معتقدند آنچه را که مراجع قضایی در این زمینه تصمیم گرفتند، نشان از سیاست نظام است. اگر نظام تصمیم به محاکمه این افراد داشت، با کسی تعارف نمیکرد. در این قضیه محاکمه میتوانست انجام شود اما نظام مانند این آقایان محدود نگاه نمیکند و معتقد نیست که اگر تو یک سیلی زدی، من هم حتماً باید به تو یکی سیلی بزنم، بلکه هدف نظام این است که اگر تو یک سیلی به منافع جامعه زدی، منافع جامعه باید از طریق خود مردم دوباره احیاء شود. هدف نظام بسیار هوشمندانه و عاقلانه است.
*البته افراد زیادی میگویند طرفدار منویات و سیاستهای نظام هستیم اما عملاً نیستند. چه کسی است که نفهمد نظام فعلاً دعوِ محاکمه قضایی این آقایان را ندارد بلکه دَعوِ این را دارد که با آگاهی دادن به مردم، میزان رشدیافتگی و قابل اتکا بودن این افراد روشن شود. نظام میخواهد مردم متوجه شوند آیا این سیاستمدار قابل اتکا و دارای فهم و فکر لازم است یا خیر؟ این موارد را میتوانستیم از طریق عملکرد سایر نیروهای اصلاحطلب برای جامعه روشن کنیم. وقتی آقای خاتمی این حرف را میگوید یعنی تو به لحاظ سیاستمداری، فرد سیاستمداری نیستی، تویی که تمام مبانی را زیر سوال میبری، چندان فرد برجستهای نیستی، با این اقدامات جامعه را دچار مشکل میکنی. یک سیاستمدار قطعاً باید فکر و فهم خود را در مسیری قرار دهد که مطالباتش جامعه را بهم نریزد. وقتی افرادی مانند آقای عارف و آقای خاتمی و برخی دیگر، با مشارکت در رایگیری، کاندیدا شدن یا رای دادن، فهم آقای کروبی و آقای میرحسین موسوی را زیر سوال میبرند، ما چقدر از این قضیه استفاده کردیم؟ ما از این قضیه برای روشن شدن قشری که باید در محافل خود، این افراد را محاکمه میکرد، 10 درصد هم استفاده نکردیم.
*من این حرف را قبول ندارم که ما در مواجهه با برخی تندرویهای آقای احمدینژاد کاملاً خوب عمل کردیم. بله. اصولگرایانی داشتیم که از ابتدای تندرویهای آقای احمدینژاد با آن مقابله کرد اما چقدر از ظرفیتِ اصولگرایان پشت سر آنها قرار گرفت؟
*ما زمانی برای مقابله با تندرویهای آقای احمدینژاد به صحنه آمدیم که تندرویهای ایشان متوجۀ ارکانِ اصلی نظام شد وگرنه قبل از آن چندان با تندرویهای وی مقابله نکردیم. حتی اگر برخی از نیروهای برجستۀ اصولگرا با فردمحوریهای احمدینژاد مقابله کردند، مورد حمایت قرار نگرفتند. مثلاً فردی مانند آقای توکلی را در برخی مواقع، به دلیل مقابله جدی و اصولی با آقای احمدینژاد، کنار گذاشتیم.
*ما در درون جریان اصلاحطلب جدا از تندرویها، یک جنگی بین نیروهای باهویت و بیهویت داریم. یعنی کسانی که اصلاً هویت فکری ندارند، بحثشان فقط بحث قدرتِ مطلق است. حاضرند با هر کسی کار کنند چون نگاهشان فقط نگاه قدرت است. این افراد مبانی ندارند. هم با آقای خاتمی کار میکنند، هم با آقای هاشمی کار میکنند یعنی به اینکه کاری ندارند که زمانی این افراد، در برابر هم قرار داشتند و مطبوعات آنها علیه هم و کاملا در جهت حذف هم کار میکردند.
*امروز جریان کارگزاران هم اقتصاد و هم رسانهها را در دست دارد. آقای عارف حتی نتوانست یک روزنامه الکترونیک را به لحاظ مالی مدیریت کند اما آنها کارتلهای رسانهای متعدد دارند که وقتی موسویخوئینیها سخنی میگوید که مطابق ذوق آن راس هرمِ تشکیلاتی کارگزاران نیست، علیه او هجمۀ توهینآمیز به راه میاندازند. لذا این نکته تعیینکننده است. البته باید این نکته را هم درنظر گرفت، نیروهای اصلاحطلبی که سالم زندگی کرده و خود را به مسائل اقتصادی آلوده نکردند، امروز امکاناتِ کمی دارند.
*مصطفی تاجزاده آن روز دنبال اعدام آغاجری بود و امروز هم دنبال این است که میرحسین موسوی یا کروبی اعدام شود. تاجزاده دنبال این نیست که مساله را حل کرده و شرایط حصر را منتفی کند. منافع او حکم میکند که این مساله را حادتر از شرایط کنونی آن کند. در حالی که یک نفر مصلح چه اصلاحطلب و چه اصولگرا، به دنبال حلِ این مساله است.
*کسانی که در اصولگرایان بر طبلِ تلافیجویی میکوبند، تعداد زیادی نیستند اما موثرند و میتوانند جریانساز باشند و صدایشان شفاف و پرتلاطم یا پرنهیب است. البته من قبول ندارم که کلیت اصولگرایان چنین اعتقادی دارند، شاید بسیاری از اصولگرایان معتقدند آنچه را که مراجع قضایی در این زمینه تصمیم گرفتند، نشان از سیاست نظام است. اگر نظام تصمیم به محاکمه این افراد داشت، با کسی تعارف نمیکرد. در این قضیه محاکمه میتوانست انجام شود اما نظام مانند این آقایان محدود نگاه نمیکند و معتقد نیست که اگر تو یک سیلی زدی، من هم حتماً باید به تو یکی سیلی بزنم، بلکه هدف نظام این است که اگر تو یک سیلی به منافع جامعه زدی، منافع جامعه باید از طریق خود مردم دوباره احیاء شود. هدف نظام بسیار هوشمندانه و عاقلانه است.
*البته افراد زیادی میگویند طرفدار منویات و سیاستهای نظام هستیم اما عملاً نیستند. چه کسی است که نفهمد نظام فعلاً دعوِ محاکمه قضایی این آقایان را ندارد بلکه دَعوِ این را دارد که با آگاهی دادن به مردم، میزان رشدیافتگی و قابل اتکا بودن این افراد روشن شود. نظام میخواهد مردم متوجه شوند آیا این سیاستمدار قابل اتکا و دارای فهم و فکر لازم است یا خیر؟ این موارد را میتوانستیم از طریق عملکرد سایر نیروهای اصلاحطلب برای جامعه روشن کنیم. وقتی آقای خاتمی این حرف را میگوید یعنی تو به لحاظ سیاستمداری، فرد سیاستمداری نیستی، تویی که تمام مبانی را زیر سوال میبری، چندان فرد برجستهای نیستی، با این اقدامات جامعه را دچار مشکل میکنی. یک سیاستمدار قطعاً باید فکر و فهم خود را در مسیری قرار دهد که مطالباتش جامعه را بهم نریزد. وقتی افرادی مانند آقای عارف و آقای خاتمی و برخی دیگر، با مشارکت در رایگیری، کاندیدا شدن یا رای دادن، فهم آقای کروبی و آقای میرحسین موسوی را زیر سوال میبرند، ما چقدر از این قضیه استفاده کردیم؟ ما از این قضیه برای روشن شدن قشری که باید در محافل خود، این افراد را محاکمه میکرد، 10 درصد هم استفاده نکردیم.
*من این حرف را قبول ندارم که ما در مواجهه با برخی تندرویهای آقای احمدینژاد کاملاً خوب عمل کردیم. بله. اصولگرایانی داشتیم که از ابتدای تندرویهای آقای احمدینژاد با آن مقابله کرد اما چقدر از ظرفیتِ اصولگرایان پشت سر آنها قرار گرفت؟
*ما زمانی برای مقابله با تندرویهای آقای احمدینژاد به صحنه آمدیم که تندرویهای ایشان متوجۀ ارکانِ اصلی نظام شد وگرنه قبل از آن چندان با تندرویهای وی مقابله نکردیم. حتی اگر برخی از نیروهای برجستۀ اصولگرا با فردمحوریهای احمدینژاد مقابله کردند، مورد حمایت قرار نگرفتند. مثلاً فردی مانند آقای توکلی را در برخی مواقع، به دلیل مقابله جدی و اصولی با آقای احمدینژاد، کنار گذاشتیم.
*ما در درون جریان اصلاحطلب جدا از تندرویها، یک جنگی بین نیروهای باهویت و بیهویت داریم. یعنی کسانی که اصلاً هویت فکری ندارند، بحثشان فقط بحث قدرتِ مطلق است. حاضرند با هر کسی کار کنند چون نگاهشان فقط نگاه قدرت است. این افراد مبانی ندارند. هم با آقای خاتمی کار میکنند، هم با آقای هاشمی کار میکنند یعنی به اینکه کاری ندارند که زمانی این افراد، در برابر هم قرار داشتند و مطبوعات آنها علیه هم و کاملا در جهت حذف هم کار میکردند.
*امروز جریان کارگزاران هم اقتصاد و هم رسانهها را در دست دارد. آقای عارف حتی نتوانست یک روزنامه الکترونیک را به لحاظ مالی مدیریت کند اما آنها کارتلهای رسانهای متعدد دارند که وقتی موسویخوئینیها سخنی میگوید که مطابق ذوق آن راس هرمِ تشکیلاتی کارگزاران نیست، علیه او هجمۀ توهینآمیز به راه میاندازند. لذا این نکته تعیینکننده است. البته باید این نکته را هم درنظر گرفت، نیروهای اصلاحطلبی که سالم زندگی کرده و خود را به مسائل اقتصادی آلوده نکردند، امروز امکاناتِ کمی دارند.
*مصطفی تاجزاده آن روز دنبال اعدام آغاجری بود و امروز هم دنبال این است که میرحسین موسوی یا کروبی اعدام شود. تاجزاده دنبال این نیست که مساله را حل کرده و شرایط حصر را منتفی کند. منافع او حکم میکند که این مساله را حادتر از شرایط کنونی آن کند. در حالی که یک نفر مصلح چه اصلاحطلب و چه اصولگرا، به دنبال حلِ این مساله است.
منبع:
خبرگزاری تسنیم
ارسال نظر