شکنجه قاتل ایرانی در زندان افغانستان
پارسینه: جوانی که پس از قتل به افغانستان فرار کرده بود، مدعی شد به مدت چند ماه بهعنوان تروریست در زندانهای این کشور در انفرادی بوده و بازجویی شده است.
شرق در ادامه نوشت: متهم که مرد جوانی را مقابل یک پارکینگ به قتل رسانده است بعد از قتل متواری شده و به پیشنهاد کارگرش که مردی افغانستانی بوده، به افغانستان فرار کرده است. متهم که در افغانستان سرگذشت عجیبی داشته، از طریق پلیس بینالملل شناسایی شده و با گذشت حدود یک سال از وقوع قتل به تازگی به کشور انتقال یافته است، روز گذشته برای ادامه تحقیقات به دادسرای جنایی تهران انتقال یافت و مورد تحقیق قرار گرفت. او در حاشیه جلسه بازجویی به سؤالات خبرنگار ما پاسخ داد.
قبل از ارتکاب قتل شغلت چه بود؟
نمایشگاه ماشین داشتم.
چه شد که مرتکب قتل شدی؟
یک بیامو صفر خریده بودم و چون قبلا هم این کار را کرده و آن را در خیابان گذاشته بودم و یک نفر روی آن خط کشیده بود، تصمیم گرفتم اینبار خودروی جدیدم را در یک پارکینگ عمومی بگذارم. شب حادثه با یکی از دوستانم که خودرو ۳۱۷ داشت، به پارکینگ رفتیم تا به ماشین من سر بزنیم. وقتی داشتیم از پارکینگ بیرون میآمدیم یک راننده با خودروی ال ۰۱ روبهروی پارکینگ پارک کرده بود و وقتی از او خواستم کنار برود، قلدربازی درآورد. به او گفتم به خط روی پیشانیات نناز، من آنموقع دماغم را تازه عمل کرده بودم و فکر کرد من بچهسوسول هستم. بعد از ماشین پیاده شد و من هم پیاده شدم. راننده ال۰۱ یک چاقو دستش بود و با هم درگیر شدیم. او یک خط روی صورتم انداخت و صورتم غرق خون شد. در ادامه درگیری من توانستم چاقو را از دست او بگیرم و قصد داشتم سوار ماشین دوستم شوم که دوستم به من گفت او یک چاقوی دیگر دارد و قصد دارد از پشت به من حمله کند، من فوری برگشتم و در لحظهای که او به من رسید، پایم به لبه جدول گیر کرد و با او روی زمین افتادم، وقتی بلند شدم دیدم چاقویی که دست من بوده، در شکم او فرو رفته است.
بعد از آنچه کردی؟
به یکی از شهرستانهای اطراف تهران رفتم، آنجا یکی از اقواممان مطب دارد و قرار شد صبح به مطب برویم تا صورتم را بخیه کند.
چه شد که به افغانستان فرار کردی؟
پس از ماجرای درگیری دائم حال آن پسر را میپرسیدم؛ اوایل به من گفتند که خطر رفع شده و حالش خوب است و صحبت میکند، اما شب اول تمام نشده بود که به من گفتند او در بیمارستان مرده است و آنموقع بود که اوضاع به هم ریخت. ما یک کارگر افغانستانی داشتیم که وقتی ماجرا را فهمید به من پیشنهاد داد به افغانستان فرار کنم. او به من گفت چطور از طریق مرز قاچاقی به ولایت «نیمروز» افغانستان بروم من هم گفتههای او را مو به مو اجرا کردم و به افغانستان رفتم.
توصیههای مرد افغانستانی به تو چه بود؟
او به من گفت از کدام قسمت مرز رد شوم و گفت از سیمخاردار اول که رد شوم، آنجا افغانستان نیست؛ باید یکسری سیمخاردار دیگر را هم رد کنم و آنموقع است که وارد افغانستان شدهام.
آیا در این سفر اتفاق خاصی برایت افتاد؟
وقتی قصد ورود به افغانستان را داشتم به من تیراندازی کردند ولی من جان سالم به در بردم.
در افغانستان چطور دستگیر شدی؟
اوضاع آنجا خیلی سخت بود؛ خودم را به پاسگاه پلیس که آنجا بود معرفی کردم، اما آنها فکر کردند من یک تروریست ایرانی هستم که قصد منفجرکردن یک سد را دارم که آنها ساخته بودند. بههمیندلیل من را مورد بازجوییهای شدید قرار دادند، در سلول انفرادی بودم و زمستان سردی بود، سه ماه در انفرادی بودم و با شلنگ زیر من آب میریختند. حتی وقتی که فهمیدند من خرابکار و تروریست نیستم، هنوز این شیوه برخورد با من را متوقف نکردند و در نهایت من را به پلیس اینترپل تحویل دادند.
آن روزها چطور گذشت؟
همینقدر برایتان بگویم من زمانی که فرار کردم ۲۳۱ کیلو بودم و الان ۹۱ کیلو هستم. فکر میکنم متوجه شدید که چقدر به من سخت گذشته است.
ارسال نظر